سند الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت و آرزوهای تمدنی محمدرضا پهلوی
محسن الویری
چندی پیش “سند الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت” همراه با بیانیهای از رهبر معظم انقلاب (در تاریخ 22 مهر 1397) منتشر شد. این عبارت کوتاه در مقدمه یادداشت معظمله، بیانی رسا در معرفی این سند است:
این سند اهمّ “مبانی” و “آرمانها”ی پیشرفت را تدوین کرده و “اُفق” مطلوب کشور را در پنج دهه آینده ترسیم و “تدابیر” مؤثر برای نیل به آن را طراحی کرده است که با تحقق آن که کاری عظیم و دشوار، امّا ممکن و شیرین است کشور راه پیشرفت را خواهد پیمود و طلیعه مبارک تمدن نوین اسلامی ایرانی در زیست بوم ایران رُخ خواهد نمود.
واژگان مبانی، آرمانها، افق، و تدابیر در این عبارت رهبر معظم انقلاب اشاره به عنوان بخشهای تشکیلدهنده این سند دارد که به کارگیری آنها را میتوان آرایه براعت استهلال شمرد. البته در متن سند بین آرمانها و افق، عنوانی هم به “رسالت” اختصاس یافته است که در این جمله مقام معظم رهبری انعکاس ندارد.
مقام معظم رهبری در بند پنجم بیانیه خود از “دانشگاهها و حوزههای علمیه و صاحبنظران” خواستهاند “این سند را عمیقاً بررسی نمایند و با ارائه پیشنهادهای مشخص برای ارتقای آن بیش از پیش در ترسیم هدف و مسیر پیشرفت کشور مشارکت جویند.” این توصیه معظمله وظیفهای بر دوش همه دردآشنایان امیدوار به آینده مینهد و از سوی دیگر فرصت و ظرفیتی مناسب و شاید استثنائی برای نقد آشکار و آزاد فراهم میآورد که باید آن را مغتنم شمرد. آن چه در پی میآید در پاسخ به این فراخوان و به عنوان درآمدی بر نقد این سند از منظر تاریخی و البته با رویکرد تمدنی نگاشته شده است.
یادآور میشود این مطالب بر پایه پارهای آگاهیها و یادداشتهای شخصی سالهای قبل تدوین شده است و چون فرصت بازبینی مستندات آنها دست نداد، چه بسا خطاهایی در آن راه یافته باشد.
تدوین کلانبرنامه در کشور ما شاید از سال 1306 ش. با تشکیل کمیسیون اقتصادیات برای تهیه گزارشی جامع از نواقص زراعت، توسعه و بهبود راهها، بهداشت، آموزش و پرورش و دیگر امور عمرانی آغاز شده باشد و اولین برنامه توسعه نیز با اعتباری برابر 62 میلیارد ریال در بازه زمانی 1328 ش. تا 1334ش. به اجرا گذاشته شد. آخرین برنامه اجرا شده پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نیز برنامه پنجم (1352 ـ 1356 ش.) بود. پس از پیروزی انقلاب نخستین سند توسعه همهجانبه در اوایل دولت موقت مرحوم بازرگان تدوین شد که ظاهرا از دفتر نخستوزیری بیرون نرفت. نظام برنامهریزی کشور در تاریخ 10/10/1360 به تصویب رسید ولی برنامه توسعه مبتنی بر آن که در سال 1362 ش. تدوین و به مجلس ارائه شد به تصویب نرسید.
شرایط سالهای نخست پیروزی انقلاب و سالهای دفاع مقدس و کمتجربگی بسیاری از دستاندرکاران کشور نوعی روزمرگی در اداره کشور را به دنبال داشت؛ تا آن جا که نخستین برنامه توسعه اقتصادی ـ اجتماعی ـ فرهنگی مصوب جمهوری اسلامی ایران ( 1368 ـ 1372 ش.) فاقد سیاستهای کلی بود؛ ولی از آن پس به این سو همواره نگاههای راهبردی و کلاننگریها در کشور رو به کمال بوده است.
موضوع سیاستهای کلی برنامه توسعه که گامی به سوی کلاننگری بود نخستین بار در برنامه دوم توسعه اقتصادی ـ اجتماعی ـ فرهنگی جمهوری اسلامی ایران ( 1374 ـ 1378 ) مطرح شد، ولی الحاق این سیاستها به برنامه پس از تدوین برنامه صورت گرفت. از آن پس پایبندی روشمند به سیاستهای کلی همواره رشدی فزاینده داشته است و آن گونه که از گزارشها برمیآید، در برنامه ششم توسعه (1396 ـ 1400) سیاستهای کلی برنامه آن گونه که قانون اساسی الزام کرده است، پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام از سوی رهبر معظم انقلاب ابلاغ و مبنای برنامهریزی قرار گرفت.
اهتمام مجمع تشخیص مصلحت نظام به تدوین سیاستهای کلی غیربرنامهای گام دیگری در مسیر تقویت کلاننگری در کشور بود که هر چند در باره چگونگی کاربست این سیاستها و ضمانت رعایت آنها همواره ابهامهایی وجود داشته و دارد، اما به هر حال این امر هم گامی به جلو در مسیر تقویت کلاننگری بوده است. تدوین سند چشمانداز بیست ساله کشور به مثابه هماهنگ کننده برنامههای پنج ساله توسعه، سطح نگرش و مطالعات و برنامههای کلان را ارتقاء بخشید. تدوین نقشه جامع علمی کشور و نقشه مهندسی فرهنگی کشور هم هر چند به دلیل تکثر و تورم بخشیدن به سیاستهای کلی و ابهام در چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر نگرانکننده بود ولی تجربهای دیگر و بالاتر برای کلاننگری را همراه داشت.
اکنون سند الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت جدیدترین و کمالیافتهترین تجربه تاریخ ایران معاصر را در زمینه کلانبرنامه پیشرفت به نمایش گذاشته است.
چند مزیت سند الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت
صرف نظر از محتوای این سند، فرایند تدوین و تصویب آن چند مزیت شایسته ستایش به این شرح دارد:
در نظر گرفتن یک دوره سه ساله برای نقد و ارزیابی و تکمیل این سند ـ این اقدام مهم، ابتکاری شایسته تقدیر است که متأسفانه پیش از این برای سندهای مهمی مثل سند چشمانداز بیست ساله و نقشه جامع علمی کشور به صورت عمومی صورت نگرفت.
جهتگیری تبدیل این سند به سند بالادستی قوانین برنامهای و حتی سیاستهای کلی ـ در خوشبینانهترین حالت تاکنون اسناد بالادستی در کشور ما تنها یک مرز برای قوانین و سیاستهای فرودست بوده است و سیاستها و برنامههای فرودست الزاما منشأ سیاست کلی بالادستی را نداشته است و نهادهای قانونگذار تنها در صورت عدم تغایر قوانین با سیاستهای کلی آنها را به تصویب میرساندهاند. سیاستهای کلی مصوب قبلی فاقد سازکار مناسب الزامآور در این زمینه بود و چنین برمیآید که قرار است این سند که در رتبهای پایینتر از قانون اساسی قرار دارد حاکم بر همه سیاستها و قوانین و برنامههای کشور باشد.
فراخوان همه صاحبنظران برای اظهار نظر در باره سند ـ سیاستهای کلی در هر جامعهای جز با مشارکت نخبگانی و عمومی تحقق نمییابد و مشارکت دادن صاحبنظران در مرحله تدوین سند پیش از نهایی شدن آن گام مهمی برای حسن اجرای آن است.
برجسته ساختن نقش مردم برای اجرای الگو ـ تحقق مطلوب یک سیاست کلی و یا کلانبرنامه در گروی همرأیی و همراهی توده مردم است. جمله پایانی رهبر معظم انقلاب در این بیانیه که پیشرفت را مستلزم تحول مطلوب نفوس انسانی و هنجارها و ساز و کارهای اجتماعی و لذا امری تدریجی و طولانی و وابسته به ایمان و عزم و تلاش ملی و صبر و مداومت همگانی شمردهاند یک اصل بنیادی و سرنوشتساز است. تجربه کمیسیونهای راهبری سند چشمانداز نشاندهنده این است که مردم را باید با کلاننگریها مأنوس ساخت و الا شعارهای مقطعی هر چقدر هم زیبا باشد در فضا محو خواهد شد. اکنون هم اگر بتوان سازکاری برای دریافت نظرات توده مردم طراحی کرد، هم ضمانت اجرای بهینه این سند بالا خواهد رفت و هم بیتردید نکات و ملاحظات ارزشمندی از سوی مردم ارائه خواهد شد. ای کاش رسانه ملی و حتی خطبای نماز جمعه و دیگر کسانی که به تریبونهای رسمی دسترسی دارند مردم را به انجام این مهم فرا بخوانند. به عنوان یک فرضیه پیشبینی میشود برآیند دیدگاههای توده مردم در زمینه نقد و تکمیل این سند اگر برتر و پختهتر از دیدگاههای نخبگان نباشد، فاصله زیادی با آن نخواهد داشت.
نزدیک شدن به مفاهیم بومی ـ شاید منظور از واژه "تدبیر" در این سند، همان سیاستهای اجرایی باشد ولی واژه تدبیر بار مفهومی مأنوستر برای ما و نزدیکتر به مفاهیم بومی ما دارد.
ضعف تاریخنگری سند
چنین به نظر میرسد که یکی از مهمترین ضعفهای این سند بهره نبردن از مطالعات و تجربههای تاریخی است. واژه تاریخ سه بار در این سند به کار رفته است و برخی تعابیر به کار رفته در سند هم مانند میراث فرهنگی و استفاده از دستاوردهای بشری و اهتمام به احیای نمادهای اسلامی ایرانی پیوند مفهومی با تاریخ دارد. ولی هیچ قرینهای دال بر این که تجربه تاریخی توسعهیافتگی ایران به درستی کاویده شده باشد وجود ندارد. بررسی سیر تحول تدوین سیاستهای کلی و برنامههای کلان در کشور و فراز و نشیب آن و نقاط قوت و ضعف آنها و تحلیل میزان کامیابی آنها در مقام اجرا و عوامل کامیابی و ناکامیابیها آوردههایی بسیار سودمند برای ما خواهد داشت. ضعف نگاه تاریخی و ناآگاهی از گذشته عامل اصلی شکست بسیاری از برنامههای توسعه در ایران بوده است. این سند حتی در شمار عوامل مؤثر بر تغییرات که طی آن به عوامل فرهنگی، جمعیتی و انسانی، جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی، دانشی و فناورانه اشاره شده است، هیچ گوشه چشمی به عامل تاریخی ندارد.
این ضعف نگاه تاریخی و غفلت از بررسی تاریخی آسیبهای سیاستگذاریهای کلان کشور موجب ضعف شدید رویکرد تمدنی آن شده است. این سند به رغم ادعای حرکت به سوی تمدن نوین اسلامی به دلیل غفلت از پیشینه تمدناندیشی ایرانیان راه خود را به سوی یک تمدن ایرانی و البته با بنمایه اسلامی تغییر داده است. رویکرد تمدنی این سند در مقایسه با سطح اندیشه پیشرفت در کشور و حتی در مقایسه با سند چشمانداز بیست ساله به دلیل بیتوجهی به تاریخ یک عقبگرد نگرانکننده دارد.
غلبه ایرانی بودن سند بر رویکرد تمدنی آن
تمدن نتیجه انباشت توسعهیافتگی و پیشرفت است و این سند از این نظر که بیش از آن که برنامهای برای تمدن باشد برنامهای برای پیشرفت است و تا حد زیادی از کلیات فاصله گرفته و ناظر به زمان و مکان نوشته شده بسیار خوب است، اما چطور میتوان انتظار داشت که یک برنامه ایرانی گسسته از امت اسلامی ما را به تمدن نوین اسلامی نزدیک کند؟ چارهاندیشی برای توسعهیافتگی ایران چگونه ما را به تمدن نوین اسلامی نزدیک میکند؟ اگر براستی غایت این سند حرکت به سوی تمدن نوین اسلامی است، چه درکی از این تمدن و ویژگیها و بایستگیهای حرکت به سمت آن در این سند به چشم میخورد؟ شگفتآور است که در این سند حتی یک بار واژه "امت" و "امت اسلامی" به کار نرفته و نگاه فرامرزی آن تنها معطوف به منطقه و قاره آسیا و فضای جهانی است. در بندهای 54 و 55 این سند تعابیری مانند مسلمانان و جهان اسلام دلالتی رقیق و ضمنی در این زمینه دارد ولی به هیچ وجه برای اثبات جهتگیری سند به سوی تمدن نوین اسلامی بسنده نیست. سند به رغم ادعای حرکت به سوی تمدن نوین اسلامی هیچ نگاهی به امت اسلامی ندارد و بازگشتی آشکار به قلمرو ایران و چشم پوشیدن از امت اسلامی دارد و عدول از تمدن اسلامی به یک تمدن با رنگ و بوی ایرانیت را هر چند مبتنی بر آموزههای اسلامی باشد، میتوان یک پسرفت به شمار آورد. بسنده کردن به شعار دست یافتن به تمدن نوین اسلامی و نداشتن موضعی روشن در باره فرایند آن و غفلت از منطق تعامل با امت اسلامی ما را به این تمدن نزدیک نخواهد کرد و بلکه زمینهساز فاصله افتادن بین هویت ایرانی و امت اسلامی خواهد شد.
اگر قرار باشد این سند تنها به ایرانیت هر چند متأثر از آموزههای اسلام بیاندیشد میتوان این پرسش را مطرح کرد که این نگاه به پیشرفت ایران چه تفاوتی با آرزوهای تمدنی محمدرضا پهلوی دارد؟ ایرانیان همواره مردمانی تمدنساز بودهاند و لذا شعار حرکت به سوی تمدن از سوی حاکمان پیشین امری غریب نیست و این گونه نیست که تمدناندیشی از آوردههای انقلاب اسلامی باشد ولی پاسخ این پرسش که ما باید راه به سوی کدام تمدن ببریم پیش از پیروزی انقلاب و پس از آن به راستی تفاوتی بین زمین تا آسمان دارد تمدن مورد ادعای پیش از انقلاب جز به زمین نمیاندیشید و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایرانیان افق نگاه خود را به آسمان کشاندند. خاماندیشانه جهانبینی موسوم به ایرانی و آریایی را مبنای شعار تمدنی قرار دادن کجا و آموزههای قرآنی و نبوی و علوی را چراغ راه قرار دادن کجا؟ ادله آشکار سترون بودن ادعاها و شعارهای تمدنی پیش از انقلاب نیازی به ذکر ندارد، هر چند ضرورت بازخوانی دقیق و تحلیل آن در قالب رسالههای تحصیلی و پژوهشهای مستقل همچنان باقی است.
پاسخ این پرسش، بسیار مهم است که دستاندرکاران تدوین سند الگوی پایه که مدعی حرکت به سوی تمدن نوین اسلامی هستند تفاوت سند پیشنهادی خود را با ادعاهای محمدرضا پهلوی را که مدعی حرکت به سوی یک تمدن بزرگ بود در چه چیزی میدانند؟ آیا اصولا زحمت یک بار مطالعه آن شعارها و ادعاها را به خود دادهاند؟ اصولا ارزیابی دست اندرکاران تدوین این سند از محتوای برنامههای توسعه عصر پهلوی چیست؟ شاید جالب باشد بدانیم که در آخرین برنامه اجرا شده پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برنامه پنجم (1352 ـ 1366 ش.)، سه اصل برای دستیابی به اهداف نه گانه آن عبارت بود از: انضباط اجتماعی، روحیه امساک و صرفهجویی و مبارزه با تجملپرستی.
نمونههایی از آرزوهای تمدنی پهلوی دوم
توجه به نمونههایی از سخنان محمدرضا پهلوی در باره ابعاد و ویژگیهای آرزوهای تمدنیاش از نظر کمک به تبیین تأملات پیشگفته و به رخ کشاندن ضرورت بازخوانی تاریخ میتواند سودمند باشد. این نمونهها کاملا اتفاقی و سریع و بدون مطالعه روشمند مجموعه اسناد و کتابهای مرتبط با این موضوع گزینش شدهاند و لذا الزاما مناسبترین شاهد مثال برای بحث ما نیستند:
ما نباید برای رسیدن بمنافع ملی بکسی باج بدهیم و یا منت کسی را بکشیم ، زیرا قدرت آنرا داریم که هرچه در نفع ملت است بان عمل کنیم . (گزیده سخنان، ص 8، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۳۷)
خداوند بما همه چیز داده است : نه فقط ثروتهای زیرزمینی و روی زمینی فراوان نصیب ما کرده ، بلکه اصولا ملت ایران را خوب خلق فرموده است. ایرانی باطنا وطن پرست ، با هوش و شریف است و نفع و صلاح واقعی خود را خوب تشخیص میدهد. آنچه برای ما مهم است تأمین عظمت ایران و مقامی است که شایسته گذشته و تمدن تاریخ این کشور است. ما در میان همه طوفانهائی که دنیا را فرا گرفته میتوانیم محکم و مطمئن و با امید به آینده اصلاحاتی را که لازم است انجام دهیم ، بی آنکه احتیاجی به هیاهو یا هرج ومرج و یا سلب آزادی افراد داشته باشیم . (گزیده سخنان، ص 11، ۳ آبان ۱۳۳۷)
در حفظ منافع ایران ما نه میتوانیم کوچکترین تردیدی داشته باشیم و نه میتوانیم اجازه دهیم که سایرین منافع ما را در نظر نگیرند یا احیانا پایمال کنند. اگر ممالک بزرگی که دارای نیروی بیشتری هستند بخواهند باتکاء این نیرو زور بگویند مسلما عاقبت خوبی نخواهد داشت (گزیده سخنان، ص 11)
من بخوبی که دورنمای روشنی از مملکت میبینم که در آن ملتی آزاده ، مرفه ، خوشبخت و ثروتمند زندگی میکند . من مردمی را می بینم که پیشرفت سریع آنها سایر ملل را به تعجب انداخته است. (گزیده سخنان، ص 17، ۳ آبان ۱۳۳۸)
اطمینان دارم که با توجهات الهی که شامل حال ملت ایران است هیچ مانع و رادعی، نمیتواند جلوی ترقی ما را بگیرد و هیچ سیاست و پیش آمدی ما را از راهی که در پیش داریم مانع نخواهد شد. در این راه همه شرکت خواهند دانست و از این لحاظ مقام و موقعیت هر کسی که بالاتر باشد بهمان نسبت مسئولیت او بیشتر و سنگینتر خواهد بود و باید فعالیت زیادتری به خرج دهد . (گزیده سخنان، ص 18، آبان ۱3۳۸)
امروزه دیگر امپریالیسم و استثمار بمعنائی که سابقا وجود داشت از بین رفته و جزء خاطرات گذشته شده است و اکنون دنیا آخرین بقایای این استعمار را تشییع جنازه میکند. منتها باید با هشیاری تمام مراقب نوع جدید استعمار باشیم و مملکتمان را از آن حفظ کنیم . (گزیده سخنان، ص 21، ۲۸ مرداد۱۳4۰)
و ما ملت مستقلی هستیم که هیچگونه احساس حقارتی در مواجهه با خارجی نداریم ، و چون خودمان را با هر کشور و ملت دیگری از حیث حقوق مساوی میدانیم برای ما همکاری با ملل دیگر سهل و آسان است. (گزیده سخنان، ص 24، نطق در کنگره امریکا، ۲۲ فروردین ۱۳5۱)
در کشور ما اکنون ملتی کهن برای آنکه در عین حفظ سنن پرافتخار مدنی و فرهنگی چند هزار ساله خود کشور خویش را پای مترقی ترین و پیشرفته ترین ممالک دنیای کنونی برساند و از ترکیب دو عامل نو و کهن، جامعه ای سعادتمند براساس توازنی شایسته میان نیروهای معنوی و مادی پی ریزی کند دست بتلاشی وسیع و بیسابقه زده است . (گزیده سخنان، ص 25 ، ۱۹ دی ۱۳5۳)
هدفی که برای ملت خودم در نظر گرفته ام … هدفی نیست که نیل بدان برای ملت ایران با امکانات فراوان مادی و معنوی و با سرمایه سرشار روحی و اخلاقی این ملت ناممکن باشد. اگر چنین هدفی از حد متعارف بسیار فراتر می رود، به خاطر آن است که تلاش برای نیل به کمال مطلوبی کمتر از آن، اساسأ شایسته ملت ما نیست. (به سوی تمدن بزرگ، 221)
و چرا نکوشیم تا به نوبه خود سازنده آن تمدن بزرگ فردا باشیم که می باید در آن بهترین عناصر تمدن های بشری با یک دیگر درآمیزند و چنین تمدنی را پاسخگوی راستین نیازی کند که دنیای نگران ما، آن را عمیقا احساس می کند؟ …. چرا کوشش نکنیم که در همین کشور و همین ملت در آغاز هرازه سوم قدم به صحنه "تمدن بزرگ» گذاشته شود؟ البته نیل به هدفی چنین بزرگ مستلزم ایمان بزرگ، اراده بزرگ، میهن پرستی بزرگ، آفرینندگی بزرگ و تلاش بزرگ است. ولی کدام یک از ما در این باره تردید داریم که ملت ایران می تواند پاسخگوی شایسته ای برای همه این نیازها باشد؟ ( به سوی تمدن بزرگ، ص 222)
"تمدن بزرگ“ یعنی چه؟ یعنی تمدنی که در آن بهترین عناصر دانش و بینش بشری، در راه تأمین عالی ترین سطح زندگی مادی و معنوی برای همه افراد جامعه به کار گرفته شده باشد. تمدنی که در آن دستاوردهای بدیع علم و صنعت و تکنولوژی با ارزشهای معنوی و با موازین پیشرفته عدالت اجتماعی در آمیخته باشد. تمدنی که بر پایه سازندگی و انسانیت پی ریزی شده باشد و در آن هر فرد آدمی در عین برخورداری از رفاه کامل مادی، از حداکثر تامین اجتماعی و از غنای سرشار روحی و اخلاقی بهره مند باشد. بدیهی است هر ملت و جامعه ای در جهان حق دارد در راه نیل به چنین هدفی بکوشد و ما صمیمانه آرزو می کنیم که چنین تلاشی در هر جا که صورت گیرد، با توفیق کامل همراه باشد. زیرا این تلاشی است که در راه ایفای شریف ترین رسالت جامعه بشری انجام می گیرد. ولی تا آن جا که به ما مربوط است ما بیش از هر چیز تضمین سعادت و رفاه جامعه ایرانی را در مد نظر داریم. البته اگر "تمدن بزرگ ما کشش و جذابیتی داشته باشد، به احتمال قوی این تمدن از مرزهامان خواهد گذشت و در آن صورت این در اختیار دیگران خواهد بود که در باره آن داوری کنند. (به سوی تمدن بزرگ، ص 223)
نقش ایرانیان در گسترش تمدن بزرگ اسلامی نقشی است که اختصاصأ شایان ذکر است. از همان هنگامی که پیامبر بزرگ اسلام به دانش دوستی ایرانیان به صورتی بسیار تجلیل آمیز اشاره فرمود، در واقع ایفای این رسالت در جهان اسلام برای مردم ایران نوعی فریضه مذهبی به شمار آمد. این وظیفه پر افتخار را نبوغ ایرانی در تمام طول تاریخ اسلام تا به امروز با حد اعلای علاقه و ایمان انجام داده، چنان که میراث تمدنی ایرانی مسلمان به صورت جزء تجزیه ناپذیری از میراث تمدن اسلامی در آمده است. (به سوی تمدن بزرگ، صص 233ـ234)
بر اساس توضیحاتی که داده شد می توان چهره کلی ایران عصر تمدن بزرگ" را ترسیم کرد. دورنمایی که من از چنین ایرانی در برابر نظر دارم، دورنمای کشوری است آباد و آزاد. مجهز به صنعت و تکنولوژی پیشرفته با اقتصادی سالم و شکوفا که در آن جامعه ای نیرومند و سرفراز، برخوردار از حد اعلای شرافت انسانی و از آزادی های فردی و عدالت اجتماعی و در عین حال آراسته به ارزش های عالی اخلاقی و فرهنگی، با کوشش خلاقه خویش، راهگشای اعتلای باز هم بیشتر خود و جامعه بشری در راه کمال، که راهی پایان یافتنی نیست، باشد.
در ایران عصر تمدن بزرگ از عوامل مخرب و منفی دیرینه یعنی فقر، جهل، بیسوادی، فساد، استثمار، تبعیض و امثال آنها نشانی باقی نخواهد بود. گسترش فعالیت ها و خدمات بهداشتی، حداکثر تندرستی و نیرومندی بدنی را تا آن جا که دانش و امکانات اجازه دهد، برای هر فرد ایرانی تأمین خواهد کرد و تعمیم آموزش و دانش همین فرد را از حداکثر سلامت روحی و فکری باز هم تا آن جا | که امکانات اجازه دهد، برخوردار خواهد ساخت. هر ایرانی، در هر شرایط فردی و اجتماعی، از لحظه تولد تا زمان مرگ، در زیر پوشش انواع بیمه های اجتماعی قرار خواهد داشت. دستمزدها و درآمدها، در مقابل کار شرافتمندانه، که برای همه کس وجود خواهد داشت، در حدی خواهد بود که همه مخارج افراد را در حد کافی تأمین کند. بسیاری از هزینه های افراد با کمک های دولت سبک تر خواهد شد. تحصیل تا حد معینی به طور اعم و پس از آن تا بالاترین سطوح دانشگاهی و تخصصی، تحت شرایط معینی برای همه رایگان خواهد بود. سطح زندگی در حدی قرار خواهد داشت که دیگر هیچ ایرانی معنی گرسنگی را نخواهد فهمید … (به سوی تمدن بزرگ، ص 250)
در پرتو نظم و ثبات استوار داخلی و همبستگی یکپارچه ملی و قدرتمندی روزافزون سیاسی و اقتصادی و نظامی، امروز کشور ما از حیثیت بین المللی بی سابقه ای برخوردار است که به این کشور نقش برجسته ای در مسائل و تحولات جهانی داده است. (به سوی تمدن بزرگ، ص 263)
سومین رکن سیاست ملی ما کماکان تأمین قدرت نظامی نیرومند برای دفاع از استقلال و حاکمیت و منافع مشروع ملی ایران خواهد بود. همان طور که گفته شد، ما آرزومند خلع سلاح تضمین شده و کنترل شده جهانی هستیم تا از این راه، هم از کابوس جنگ و ویرانی رهایی یابیم و هم سرمایه های عظیمی را که در این زمینه صرف می شود، به فعالیت های سازندگی کشور اختصاص دهیم، ولی تا هنگامی که چنین خلع سلاحی عملی نشده باشد، به مقتضای واقع بینی و بر اساس وظیفه تردید ناپذیر خود در دفاع از مرز و بوم خویش در تأمین نیروی دفاعی لازم کمترین قصوری نخواهیم کرد و در این راه نیز قبل از هر چیز به نیرومندی خودمان اتکاء خواهیم داشت. ( به سوی تمدن بزرگ، ص 264)
این که برخی از این مطالب به ویژه آن چه در کتاب "به سوی تمدن بزرگ" آمده است نوشته خود او نیست، تأثیری در بحث ما ندارد، زیرا نکته مهم دغدغههای تمدنی دولتمردان آن روزگار و تفاوت آن با رویکرد تمدنی مورد ادعا در سند الگوی پایه است. همچنین ذکر این سخنان هیچگاه به مفهوم از یاد بردن فساد و سرسپردگی و خیانت و چپاولگری و دینستیزی و ستمگری استخوانسوز آن رژیم منحط و منحوس نیست که شاید هیچ نیازی به ذکر این بدیهیات نباشد، بلکه هدف از ذکز این جملهها گوشزد کردن اهمیت شناخت گذشته و ارزیابی درست وضعیت خود برای جلوگیری از بازگشت به مسیری است که مردم برای خروج از آن بزرگترین انقلاب قرن را رقم زدند. پرسش روشن این است که اگر آرزوهای تمدنی محمدرضا پهلوی پیش روی گذاشته شود تفاوت افق تمدنی برآمده از سند الگوی پایه چه تفاوتهایی با آن دارد؟
سخن آخر
نقد تاریخی سند الگوی پایه به معنای کم انگشتان زحمات طاقتفرسای دست اندرکاران این سند نیست، همگان از مشقتها و خون دل خوردنها برای تدوین سندی بدین پایه از اهمیت آگاهند. این نقد بهانهای است برای توجه دادن به ضرورت افزودن مطالعات تاریخی به منابع تدوین سیاستها و برنامههای پیشرفت و توسعهیافتگی و هشدار دادن در باره پیامدهای سنگین غفلت از مطالعات تاریخی.
امید است صاحبنظران، اساتید و دانشجویان تاریخپژوه حوزه و دانشگاه به صورت جدی تاریخ تمدناندیشی و پیشرفتپژوهی و سیاستنویسی را در دستور کار خود قرار دهند و با واکاوی ابعاد مختلف توسعهیافتگی و نیز تجربه سیاستگذاری کلان در کشور عزیزمان و شناخت آسیبها و قوتهای آن و ارزیابی اجرای آن، متولیان امر را در عمل به اهمیت تاریخینگری متوجه سازند.
این سخن گزاف نیست که آنان که سودای تدوین کلانبرنامه پیشرفت دارند باید ناگزیر تاریخ بدانند و تاریخ بخوانند و از ظرفیت بالا و قدرناشناخته دانشآموختگان رشته تاریخ در این مسیر بهره ببرند.