جهدِ کم توفیقِ عقلایِ قم
سید هادی طباطبایی
عقلای قم، غالباً به فلسفه و کلام و حکمت اسلامی دلبستهاند. از مقامِ شایسته عقل و عقلانیت سخن بسیار به میان آوردهاند. چنان از عقل سخن میگویند که گویی خلاف مشی عقلانی عمل کردن، برابر است با عذاب اخروی و خلود در نار. اما و هزار اما، خرد و عقلی که این بزرگواران از آن دم میزنند، چندان فاصلهای با مرام غیر عقلی ندارد. اگر به استفاده از علم و دانش بشری توجه میدهیم، این نکته را باید در نظر آورد که دانشهای بشر، صرفاً مختص به علوم تجربی نیست. در وادی علوم انسانی نیز دستاوردهای علمی بسیاری رخ میدهد. چرا بر این علوم انسانی نباید روی خوش نشان داد؟ چرا وقتی که استفاده از علم را مورد تأیید قرار میدهیم، تنها و تنها به علوم تجربی جواز استفاده میدهیم و مجالی برای دستاوردهای علوم انسانی در نظر نمیآوریم؟
در میان علما و فقهای قم، هستند روحانیانی که به صراحت، حکم به تعطیلی عقل میدهند و از آن پروایی ندارند. پشت پا به فلسفه و عرفان و هر برساخته بشری میزنند، روی خوشی به علم و دانشِ جدید نشان نمیدهند و مؤمنان را از در افتادن به آن بر حذر میدارند. آیتالله موسوی دهسرخی از این قبیل بود. با هیچ دستاورد جدیدی موافقت نداشت. در ذکر احوالات خود گفته بود که فردی از او در خواست کرده تا به خانهاش برود. دهسرخی پاسخ میگوید: “نمیآیم، چون رادیو و تلوزیون داری نمیآیم… چون دخترهایت به مدرسه میروند نمیآیم”.[1] خوردن چای و قند و شکر را جایز نمیدانست. همسر و فرزندانش را مدتها که در نجف بود، حتی اذن زیارت بارگاه امیرالمؤمنین (ع) نداده و اجازه رد و گذر خانوادهاش را در خیابانها نمیداد. میگفت: “رفقا عبرت بگیرید و روایتی که میگوید زن را نوشتن یاد ندهید، سوره یوسف یاد ندهید، بالا خانه راه ندهید، با آب طلا بنویسید و نصب العین خود قرار دهید”.[2] او با هرگونه مظاهر جدید مخالف بود و دستاوردهای علمی را مذموم میانگاشت.
این اما تمامِ داستانِ فقاهت در قم نیست. برخی از عالمان هم هستند که به عقل و عقلانیت تأکیدهای بسیار دارند؛ منطق و استدلال را ارج مینهند؛ شیعه را مکتب عقلانیت و اجتهاد میدانند و از منزلتِ عقل دم میزنند.
آیتالله جوادی آملی
آیتالله جوادی آملی از این قبیل علمای عقلگراست. سخنان اخیر ایشان، سندی است در اهتمام وی به پاسداشت عقل و عقلانیت. “ما یک دلال داریم و یک مبتکر. … آقا ضیاء این را گفته، آخوند این را گفته، آ شیخ این را گفته، این دلال علم شدن است. این فضیلت نیست… یک طلبه افغانی (آخوند خراسانی) بود الان یک قرن دارد ما را به دنبال خودش میکشاند. این ننگ نیست؟ صد سال پیش یک طلبه افغانی درس خوانده و کفایه نوشته، الان صد سال است به دنبال اوییم….”.[3]
آیتالله جوادی آملی در این سخنان، حسرت میخورَد که چرا طلبههای امروز، به دنبال نَقل اقوالند و خود قدمی بر نمیدارند و عقل و منطق پیشه نمیسازند و به نتایج جدید نائل نمیآیند. ایشان در سایر آثار خود نیز پای عقل و منطق و استدلال را پیش کشیده و بدان توجه داده است.
اما آیتالله جوادی آملی که چنین به “مبتکر” بودن در فهم دینی توجه داده و از “دلّالی” علم پرهیز میدهد، شگفتا که در نتایجِ مباحثِ خود، چندان به ابتکار علمی چنگی نمیاندازد و از آن استمدادی نمیطلبد. گویی آیتالله که خود منتقدِ دلالیِ علم است نیز در پارهای موارد، همین رَویّه مذموم را پیشه میسازد. بنگرید به رأی ایشان در خصوص بانوان که وقتی در پیِ یافتنِ مقامِ “قضاوت” برای زنان بر میآید، به چه شیوهای به این بحث نظر میکند. ایشان در خصوص بحث قضاوت برای بانوان که عموم فقها آن را مقبول شرع نمیدانند، جسارت ورزیده و بر این باور است که هیچ محذوریتی برای پذیرش قضاوت بانوان وجود ندارد. وی سپس برای تبیین نظر خود و مقبول دانستن آن، به رأی مرحوم مقدس اردبیلی استناد کرده و اینگونه عنوان میکند که: “اگر زن به مقام شامخ اجتهاد رسیده و دارای ملکه عدالت بود و شرایط دیگری که در قضاء و اوصاف قاضی معتبر است واجد بود و خواست تصدّی قضای زنان را با نصب از طرف فقیه جامع الشرایط که ولایت امر مسلمین و رهبری جامعه اسلامی را بر عهده دارد متعهد شود، از نظر بزرگانی چون مقدس اردبیلی مانعی ندارد”.[4] در خصوص مقام قضاوت برای بانوان، آیتالله جوادی سخن خود را به نحو شفافی بیان نمیکند و رأی خود را از زبان مرحوم مقدس اردبیلی بازگو میکند، از بیم آنکه جامعه فقهی این نظر را بر نتابد و بر ایشان خُرده بگیرد. گویی مقام “دلالیِ” علمی، امنیت بیشتری به ارمغان میآورد و “مبتکر” بودن، موجبات مشقّاتی میگردد.
آیتالله پس از نقل سخن مقدس اردبیلی این تکمله را نیز به بحث خود میافزاید که: “از نظر بزرگانی چون مقدس اردبیلی مانعی ندارد، مگر آنکه کسی اجماع قطعی را احراز کند که در این حال تصوّر مزبور ممنوع میباشد”.[5] آیتالله جوادی آملی تمامی جِدّ و جهد خویش را که بر اساس اسلوب عقلی به کار بسته است، مسکوت مینهد و تنها به رأی فقیهی استناد میکند که سابق بر این، به نتایجی نائل آمده است. مبادا که رأی او خلاف مشهور فقها قلمداد شود. ایشان عنوان کرده است که اگر قول مقدس اردبیلی نیز مخالف قطعی اجماع فقها باشد، اینگونه برداشت فقهیِ او ممنوع است.
اگر مقام مبتکر بودن را باید ارج نهاد، پس اینگونه استناد به قول قدما چه وجهی دارد؟ مجاهدت آیتالله جوادی آملی در یافتن رأیی امروزی برای بانوان در خور تحسین است، اما چه نیازی است که قول دیگران را به میان کشیم و از وجاهت آنها مایه برگیریم و ابتکار خود را به آن استناد دهیم؟ مبتکر بودن و دل به دلّالیِ علمی نسپردن، قدری دشواریاب است و این فقیه عقلگرای قم را نیز اسیر خود کرده است.
این اما نهایتِ مواجهه جوادی آملی با عقل و ابتکار علمی نیست. ایشان منظومهای را در مواجهه میان علم و دین درانداختهاند که به علم دینی شهره است. بر اساس این اندیشه، گفته میشود که جدایی و نزاع میان علم و دین یا به عبارتی عقل و دین، محصول تصوری ناصواب از نسبت میان این دو است. به باور ایشان، این مبنای ناروایی است که علم (به عنوان یکی از نمودهای عقل) را در مقابل دین قرار دهیم و از نزاع و جدایی آن سخن گوییم. بلکه عقل همگام با نقل، تأمین کننده معرفت دینی است و چتر دین بر سر این دو منبع گسترده است. ایشان شرایطی را برای علم بر میشمرد و عنوان میکند که اگر تئوریهای علمی از حالت فرضیه خارج شوند و یقینآور گردند، در آن صورت است که آن علم نیز دینی میشود و خارج از دین نخواهد بود. به تعبیر دیگر، علومی که از حد فرضیه و صِرف ظنّ فراتر رفته و به مرز علمآوری یا طمأنینه عقلانی رسیده باشند، حجت شرعی محسوب میشوند و مُجوّز استناد به شارع مقدس را دارند. به عنوان مثال، یافتههای پزشکی در داروسازی و راههای درمان اگر فراتر از صِرف ظنّ و گمان بود و موجب اطمینان شد، به لحاظ شرعی اعتنای به آنها لازم است. به این معنا که اگر کسی با علم به اطمینان آور بودنِ این کشفیات و توصیههای پزشکی به آنها اعتنا نکرد و جان خود یا بیمار خود را به خطر انداخت، شرعاً مسئول و در درگاه الهی برای فعل خود عذر و بهانهای ندارد.[6] آیتالله جوادی آملی اینگونه منزلت عقل را ارج مینهد و میان علم و دین جمع میکند و حتی رسیدن به کشفیات علمی را بعضاً برابر با حکم شرعی میداند. به باور ایشان، هر دستاوردی از بشر اگر به مرتبه یقین برسد و خدشه و خللی در آن راه نیابد، عمل به آن واجب است و میباید مورد اعتنای تام قرار گیرد.[7]
اما آیتالله جوادی آملی که چنین از قرابت علم و دین سخن میگویند، در مقام آراء خود، کمتر التفاتی به دستاوردهای علمی و تئوریک جدید دارد. یکی از این موارد، در ساحت سیاست است. ایشان هرگونه تلاش بشر را در پی دستیابی به یک سیاست بخردانه و علمی را برابر با شِرک میداند. به این تعابیر بنگرید: “برخی تصور میکنند که تنها حکومتهای استبدادی بر اساس شرک نهاده شدهاند. تبلیغات سوء سبب شده که نظام دموکراسی، نظامی درخور و عادلانه تلقی گردد. اما باید دانست همانگونه که ایمان دارای درجات گوناگون است، شرک نیز درکات مختلف دارد. گرچه استبداد و دیکتاتوری یکی از بدترین درکات و مراتب شرک است، اما این بدان معنا نیست که نظام دموکراسی مشرکانه نباشد.”[8] از نظر آیتالله جوادی نظام دموکراسی، یک تلاش مشرکانه است. به نظر ایشان، حقِ قانونگذاری و ترسیم دانش سیاسی، اساساً رسالتی انسانی نیست که انسان بتواند به آن ورود کند. سرچشمه حقوق، خداوند است و هر کس وادی قانونگذاری وارد شود، محکوم و مطرود است. به تعبیر ایشان: “دیدگاههای گوناگونی درباره سرچشمه و منبع حقوق بشر وجود دارد. برخی آن را متکی به آراء مردم (دموکراسی) و گروهی مستند به منابعی دیگر دانستهاند، مانند اراده اهل حل و عقد و نوابغ بشر (شیوه حکومتی برخی از مسلمانان)؛ طبیعت و معیارهای آن (نظریه حقوق طبیعی) فطرت و قواعد آن (نظریه حقوق فطری) و اراده فرد (دیکتاتوری). توحید ناب بر این پایه استوار است که حق قانونگذاری تنها از آن خداوند است. همه دیدگاههای حقوقی مزبور مشرکانه و غیر توحیدیاند… روشن است که هیچ یک از منابع مزبور هستیبخش نیستند تا بتوانند در تفسیر هستی و تعیین قانون برای آن دخالت کنند. به همین دلیل نباید فریب خورد و گمان کرد که اگر مثلاً به نظام دموکراسی یا نظریه حقوق فطری تن دهیم، با منطق توحید سازگار است”.[9]
آیتالله جوادی آملی اساساً قانوننویسی توسط بشر را برنمیتابد و بر این باور است که نگارش قانون توسط انسان، ره به سلامت نمیبرد. به باور ایشان، واضعان حقوق بشر، خواسته یا ناخواسته از این حقیقت غفلت ورزیدند که امضای چنین توافقنامهای هرگز به صلاح و سود همه یا اکثر مردم جهان نیست.[10]
توافقنامه حقوق بشر به عنوان یک دستاورد انسانی و یک دانش محصّل انسانی، مورد رد و طرد و انکار آیتالله است. در وادی سیاست، هرگونه اندیشه و هر نوع تأمل و دانش سیاسی که برساخته بشر است، مورد نقد آیتالله جوادی آملی قرار میگیرد. ایشان که در مقام دفاع از عقل و عقلانیت و علم چنان موشکافانه سخن گفته بود، اما در ساحت نتیجه سخن و در عمل، چوب نقد بر هرگونه تأمل و اندیشه سیاسی بشر میزند و آنرا مورد تردید و انکار قرار میدهد.
به نظر میرسد که از مقام “مبتکر” بودن سخن گفتن اما به لوازمِ آن ملتزم نبودن، رویّه غالبی میان عقلای قم است. از همین قبیل است سخنان آیتالله جعفر سبحانی.
آیتالله جعفر سبحانی
آیتالله سبحانی هم از ملتزمان به عقل و عقلانیت است. از کلام و فلسفه و منطق سخن میگوید. ایشان از داعیهداران عقلانیت شیعه است. معتقد است که عقلانیت، زیر بنای تمام مسائل عقیدتی را تشکیل میدهد. میگوید خداحافظی از عقلانیت، نوعی خلع سلاح عقائد اسلامی است و آیینی که نتوان آن را با دلیل و برهان بیان کرد، قابل عرضه نیست.[11] ایشان همچنین معتقد است که میان دین و دانش، هیچ تفاوتی نیست. برخی آیات قرآنی را گواهی میگیرد بر اینکه دین با عقلانیت پیوند خورده است و این دو از هم انفکاک ناپذیرند. آیتالله سبحانی با التفات به همین مقام عقل است که در عرصه کلام شیعی به تحقیق میپردازد؛ نسبت به مباحث جدید کلامی اعلام موضع میکند؛ در خصوص هرمنوتیک دست به تألیف میزند[12]؛ بحث از پلورالیزم دینی را مورد بررسی قرار میدهد[13]و عرفی شدن دین را به بحث میگذارد.[14]
اما تفسیر آیتالله سبحانی از عقل نیز، در پیوند با امور دیگری تبیین میشود. در نظر ایشان عقل بما هو عقل مورد احترام نیست و نمیتوان و نمیباید به آن استناد کرد. “ما با تمام احترامی که برای عقل و خِرَد میگذاریم ولی توانایی آن را در همه مراحل زندگی، کافی نمیدانیم؛ زیرا شعاع درک عقل، آن چنان گسترده نیست که همه اقیانوس زندگی را روشن سازد بلکه میتواند بخشی از آن را روشن کند، زیرا تمایلات سرکشی بر وجود انسان حکومت میکند که عقل و خِرَد را کم فروغ میسازد و جلو داوری آن را میگیرد”.[15]
ایشان در جای دیگری اینگونه عنوان میکند که: “برخی میگویند باید فتوای عقلانی داشته باشیم که ما هم مخالف نیستیم، اما فتوای وحیانی چطور؟ آیا فتوای وحیانی در برابر فتوای عقلانی مقدم نیست؟ در فتوای وحیانی عقل هم در آن قرار دارد، چرا که عقل جدای از وحی نیست”.[16]
همین نحوه برداشت از عقلانیت است که سبب میشود ایشان، روی خوشی به دستاوردهای جدید بشری نشان ندهد. وی اموری چون آزادی، حقوق بشر، دموکراسی را بر نمیتابد. به این تعابیر بنگرید: “تمام این مفاهیم چون “آزادی”، “حقوق بشر”، “گسترش دموکراسی” همه و همه نوعی قید و بند بر دولتهای ضعیف است و میخواهند از این طریق سلطه خود را گسترش بدهند و هرگز دل غربی بر جان و مال شرقی نسوخته که برای دموکراسی ما لشکر کشی کنند و قربانی بدهند”.[17] این مفاهیم و دستاوردهای علوم انسانی که امروزه دیگر غربی و شرقی نمیشناسد و به عنوان یافتههای نیک بشری از آنها یاد میشود، اما مقبول این فقیه عقل گرای قم نیست.
در نظر آیتالله، عقل جمعی بشر، ملاک و معیاری برای سعادت نیست و نمیتوان به آن تمسک کرد، چرا که: “تجربه کنونی بشر ثابت کرده است که عقل جمعی نمیتواند سعادت بشر را تأمین کند زیرا به روشنی میبینیم که بسیاری از مفاسد اخلاقی و اجتماعی، مورد تصویب مجامع قانون گذاری است، در حالی که بدبختی و هلاکت بشر به وسیله همین رفتارها صورت میپذیرد”.[18]
با این مبانی باید انتظار داشت که این داعیهدارِ عقلانیت نیز به همان احکامی نائل آید که منکران عقل به آن رسیدهاند. چه تفاوتی است میان این آراء و نحله ضد عقل گرا؟ چه تمایزی میتوان میان این ادعای عقلانیت و مدعیان اخباریگری نهاد؟ اگر سخن از عقل و منطق و استدلال است، میباید نتیجه خود را در جایی نشان دهد، باید رائحه آن در حُکمی، رأیی و یا تفسیر به مشام رسد.
آیتالله سبحانی در مقام استنباط احکام شرعی به عقلانیت وفا نمیکند. ارتداد را در زمانه امروزی میپذیرد،[19] چرا که آن را فتوای وحیانی میانگارد؛ فلسفههای سیاسی بشر را باطل میداند،[20] مبانی فکری جدید در تفسیر متون دینی را مورد انکار قرار میدهد و در مجموع، روی خوشی به یافتههای عقل بشری نشان نمیدهد.
این نقد و انکارها تماماً از آنجا بر میخیزد که در مقام عمل، فتوای وحیانی را در مقابل فتوای عقلانی قرار دادهایم و اگر چه در ایده پردازیهای خود، به قرابت این دو حکم میدهیم اما در نتیجه سخن، انفکاکی لا ینحل میان این دو برقرار کردهایم.
آیتالله مصباح یزدی
دیگر فقیه و فیلسوف قم، آیتالله مصباح یزدی است. وی نیز در ایدهپردازیهای خود، از منزلت و جایگاه عقل سخنِ بسیار گفته است. ایشان میان دو نحوه از عقل تمایز مینهد: یکی عقلی است که در فرهنگ غرب شایع شده است. مصباح یزدی در خصوص این نحوه از عقل عنوان میکند که این نحوه از عقلانیت به این معناست که شخص میباید پیرو معرفتهای عقلش باشد و غیر آن را کنار بگذارد. وی این نحوه از عقل را مقبول ندانسته و آن را دارای بار منفی میداند. مصباح یزدی سپس از نحوه دیگری از عقل سخن میگوید که به تعبیر او، با دین متعارض نیست و از مقوّمات دین و یکی از منابع احکام دینی به شمار میرود. منظور از این عقل، نیرویی است که به کمک آن میتواند حقایق را بشناسد و مجهولات را از خلال امور بدیهی و دادههای قطعی علوم دیگر معلوم کند.[21]
این نحوه تفسیر از عقلانیت، راه را برای توجیه هرگونه گزاره عقلستیز که در متون دینی وجود دارد میگشاید. با چه مبنایی میتوان به سنجش و سبک – سنگین کردن گزارههای موجود در متون دینی پرداخت؟ اگر به عقلی باور داریم که باید گزارههای دینی را تأیید و امضاء کند، پس ملاک و معیار برای توزین گزارهای به نام دین را میباید از کجا دریافت و استخراج کرد؟ آیا به جز همین عقلِ آمیخته به صواب و خطا، راه دیگری برای ورود به متون دینی داریم؟
تفسیر و نحوه برداشت آیتالله مصباح یزدی از عقل به گونهای است که حتی راه توجیه بردهداری را نیز برای ایشان میگشاید. وی در توجیه بردهداری که در برخی متون دینی از آن سخنی به میان آمده اینگونه عنوان میکند که: “ممکن است انسانی به سبب سوء اختیار خود مستحق عقوبت و بردگی شود. مثلاً کسی که در برابر نظام حق و عادلانه اسلامی که ضامن سعادت بشریت است، شورش کند، پس از شکست خوردن برده میشود و باید به بردگی گرفته شود. ممکن است به دشمنان اسلام پناه ببرد که در این صورت از تعلیم و تربیت صحیح محروم میماند و چه بسا در صدد مبارزه مجدد و بر هم زدن آرامش جامعه اسلامی برآید. اگر این فرد برده شود و در جامعه اسلامی زندگی کند، بهتدریج تحت تعلیم و تربیت درست واقع میشود و به مسیر بهروزی و کمال میافتد و دیگران نیز از شرّ او در امان میمانند. خلاصه اینکه بعضی از انسانها ممکن است بر اثر ارتکاب اعمالی مجرمانه، زمینه بردگی خود را فراهم سازند و از آزادی محروم شوند. پس چنین نیست که بردگی در هر اوضاع و شرایطی مذموم باشد”.[22]
آیتالله مصباح یزدی هم از داعیهداران عقلانیت در اسلام است اما بنگرید که چگونه به احکامی میرسد که امروزه کمتر خِرَدی را اشباع میکند.
عقلای قم، غالباً به فلسفه و کلام و حکمت اسلامی دلبستهاند. از مقامِ شایسته عقل و عقلانیت سخن بسیار به میان آوردهاند. چنان از عقل سخن میگویند که گویی خلاف مشی عقلانی عمل کردن، برابر است با عذاب اخروی و خلود در نار. اما و هزار اما، خرد و عقلی که این بزرگواران از آن دم میزنند، چندان فاصلهای با مرام غیر عقلی ندارد. اگر به استفاده از علم و دانش بشری توجه میدهیم، این نکته را باید در نظر آورد که دانشهای بشر، صرفاً مختص به علوم تجربی نیست. در وادی علوم انسانی نیز دستاوردهای علمی بسیاری رخ میدهد. چرا بر این علوم انسانی نباید روی خوش نشان داد؟ چرا وقتی که استفاده از علم را مورد تأیید قرار میدهیم، تنها و تنها به علوم تجربی جواز استفاده میدهیم و مجالی برای دستاوردهای علوم انسانی در نظر نمیآوریم؟
باری! سخن گفتن از علم و عقل بسیار دلرباست. میتوان بارها و بارها به آن تأکیدهای مکرّر کرد. اما زمانی که ثمرهای از آن عقل و منطق و استدلالورزی در آراء و نظرات دیده نشود، اگر آن پری رو از پسِ پرده رخی ننماید، اگر تمایزی در نتیجه استنباطهای علمای عقلگرا و مخالفان آن دیده نشود، سخن گفتن از عقل نیز جز جهدی کم توفیق و شاید بیتوفیق نخواهد بود.
جهد بی توفیق خود کس را مباد در جهان والله اعلم بالسداد
من کیستم ؟ یا چیستم؟
چهارشنبه 8 اسفند 1397
من کدامیک از این دو من هستم؟
من متغیر یا من ثابت؟
در وهله اول بنظر میرسد من فکرهایم هستم بعلاوه بدنم ، بعلاوه احساسات و عواطف و هیجاناتم ، بعلاوه جانی که خدا این ۳ بخش مرا با آن زنده و فعال کرده و با هم ارتباط داده است. بنظرم آنچه من را ساخته و من را من کرده ، همانی است که در ذهن من بوجود آمده و ذخیره شده و روز به روز تغییر میکند و فربه و کاملتر می شود.
من مجموعه ای از افکار و اندیشه هایی هستم که در ذهن من وجود دارند و من خود را با این فکر ها و اندیشه ها می شناسم و به دیگران معرفی می کنم. فکر های من شامل مجموعه اطلاعات و تصاویر و علم و دانش و باورهای دینی و سیاسی و غیره هستند. ظاهرا من چیز دیگری نیستم و یا لااقل نمیدانم که چه چیز دیگری هستم. اگر من اسم و رسم و خانواده و دوست و آشنا و شغل و محله و زادگاه و ملیت و دین و زبان و علم و دانش و تجربه ای دارم همه و همه همان تصویر ها و اطلاعاتی هستند که در ذهن خود جمع کرده ام. بنابراین میتوانم بگویم که من محتویات ذهن خود هستم.
من نمی دانم که ذهن چیست، اما میدانم که محصولات و محتویات ذهن من افکار و اندیشه ها و تصاویر و اطلاعاتی هستند که قابل بیان و قابل اظهارند.
اما در کنار این شناخت من این را هم میدانم که افکار و اندیشه های من مرتب تغییر می کنند و عوض و جایگزین و بروز میشوند و میتوانم این نتیجه را بگیرم که علاوه بر این من متغیر در من ، یک من دیگری هم در من وجود دارد که میتواند این تغییرات را ببیند که آن ثابت است وگرنه چگونه ممکن است که یک متغیر خودش را ببیند و مقایسه و ارزیابی کند؟ پس حتمن این من ناظر که بیننده و مشاهده گر تغییرات در ذهن من است خودش ثابت است. آیا این من ثابت در من، همان روح من است؟ که ماورای ۴ بعد جسمانی ام در من وجود دارد؟ آیا این روح من همان ذهن یا فضای هوشمندی است که متصل به روح و ذهن هوشمند برتر جهانی یا خداست؟ و آیا منظور مولانا از این بیت که میگوید:
که تو آن هوشی و باقی هوش پوش
خویشتن را گم مکن یاوه مکوش
این است که روح و ذهن ما با روح و ذهن برتر کیهانی یعنی خدا یکی است؟
آیت الله موسوی دهسرخی با حضرت معصومه عهد میکنند که درب منزل را به روی فقرا و مساکین باز بگذارند که اگر مسافری به قم آمد یا از طلبهها کسی آمد گرسنه نماند و تا چهل سال سفره اطعام ایشان صبح و ظهر و شام به روی مردم گشوده و درب منزل باز بود
نپذیرفتن چند دستاورد عقل بشری با تکیه به ادله، به معنای بیمهری به اصل آن نیست.