بازپروری عقلانیتِ اسلامی
حمید زارعی
پیشرفت روز افزون جهان غرب کافی است تا مسلمانان را به فکر فرو برَد و به دنبال راه چارهای برای پیشرفت و توسعه بر آیند. محمد شحرورو متفکر سوریهای است که توسعه و پیشرفت در جهان اسلام را وجهه همت خود ساخته است. وی به ماجرای عقلانیت در اسلام عطف نظر دارد و میکوشد تا راه درمانی برای آن بیابد. وی در این خصوص، به تفکیک و تمایزهایی میان انواع عقلانیت اقدام کرده و برخی ضعفها در عقلانیت اسلامی را نشان داده است.
عقل علمی و عقل ارتباطی
شحرور برای ترسیم عقل و عقلانیت در اسلام و تمایز با جهان غرب، از دو نحوه عقل سخن به میان آورده است. یکی عقل علمی است و دیگری عقل ارتباطی. عقل علمی، آن نحوه از عقلانیتی است که ناظر به جهان هستی است. و عقل ارتباطی نحوهای از عقلانیت است که ارتباط میان انسان و خدا را ترسیم میکند و از آن سخن میگوید. تلاش در راه عقل ارتباطی به شکل تشریعات و قانون و اخلاق و عبادات نمود مییابد. در عرصه عقلانیت، از هر دو نحوه از عقل میباید سخن گفت و نمیتوان یکی را به نفع دیگری فرو نهاد. نسبت دقیق و واقع بینانه میان این دو نحوه از عقلانیت است که میتواند ثمرات مثبتی به همراه داشته باشد.
شحرور بر این باور است که در جوامع غربی همین رعایت میان عقل علمی و عقل ارتباطی سبب پیشرفت شده است. وی با ذکر مثالی عنوان میکند که بررسیهای کتابخانه آمریکا نشان میدهد در کتابهای منتشر شده در صد سال اخیر، تعداد، حجم و تنوع کتابهایی که در زمینه علمی مشتمل بر فلسفه، تاریخ، علوم طبیعی و … منتشر شده، نسبت به کتابهای قانون، تربیت و سیاست تفوق بیشتری دارد.
شحرور از همین نکته، اینگونه نتیجه میگیرد که جدی گرفتن عقل علمی در این جوامع منجر به پیشرفت علمی – تکنولوژیکی آنها در نتیجه دستیابی به پیشرفت سیاسی- اجتماعی و اقتصادی شده است. در حالی که در جوامع اسلامی، این نسبت مراعات نشده و نحوهای از عقب ماندگی بر این کشورها سایه افکنده است.
شحرور در این خصوص بر این باور است که جهان اسلام با بحران عقل مواجه شده است. در جوامع اسلامی هر دو عقل با مشکلاتی بنیادین مواجهند. اولین مشکل، عدم تمییز عقل علمی از عقل ارتباطی و خلط میان آن دو است. بلکه حتی با فقدان عقل علمی در جوامع اسلامی مواجهیم. در جوامع اسلامی با سیطره تام و تمام عقلانیت ارتباطی روبرو هستیم به گونهای که جوامع اسلامی، تنها عقل ارتباطی را عقل دینی میپندارند.
شحرور در همین خصوص، تورم مباحث فقهی و گرایش به تفسیر آیات الاحکام را از نتایج توجه به عقل ارتباطی میداند و عدم اعتنا به عقل علمی را سبب نادیده انگاشتن عقلانیت همه جانبه تلقی میکند. توصیه او به جهان اسلام این است که عقل علمی را نیز جدی بگیرند و آن را به عرصه عقلانیت دینی وارد کرده و توازنی میان عقل علمی و عقل ارتباطی برقرار سازند.
تمایزی دیگر در خصوص عقلانیت
شحرور در راه ترسیم دقیقی از ماجرای عقلانیت، سه مفهوم “میراث”، “معاصرت” و “اصالت” را نیز از یکدیگر تفکیک نهاده و متمایز میکند. میراث به معنای آن سخنی است که از گذشتگان به ارث رسیده و تا به امروز مورد توجه بوده است. فعالیتهای فکری گذشتگان در طول تاریخ، بر آیندگان اثر گذاشته و میراث اسلامی را به ارمغان آورده است. این گونه تأملات را “میراث” مینامیم. در مقابل، میباید از مفهوم “معاصرت” یاد کرد. معاصرت، تأملات امروزی است که با استفاده از میراث و امتزاج آن با اندیشههای معاصر، بوجود میآید. توجه شحرور به این موضوع است که هیچگاه نمی باید به میراث، تقدس بخشید و از نقد و بررسی آن فروگذار کرد. آنچه که برای امروز و معاصرت مفید است را میباید از میراث اخذ کرد و آنچه را که به کار نمیآید، فرو گذاشت و به آن هیچگونه تقدسی نبخشید. وی حتی بر این موضوع توجه میدهد که خداوند هیچگاه انسان را به اطاعت بی چون وچرا و تقدس میراث امر نکرده بلکه از آن باز داشته و نهی کرده است.
با این نحوه از نگرش است که میتوان “اصالت” را نیز به دست آورد. اصالت نتیجه برخورد صحیح نسبت به میراث و معاصرت است. به باور شحرور، با ترک تقدیس به میراث، و با توجه به معاصرت، میتوان گوهر “اصالت” را در آغوش گرفت. اصالت همچون درخت دارای دو عنصر ریشه و ثمره است. به این معنا که تفکر اصیل با استفاده از نتایج معرفتی حاصل از فعالیتهای گذشتگان، به دستاوردهای جدید نیز توجه دارد و ثمره مناسب و نیکی را به ارمغان میآورد. از این حیث است که شحرور معتقد است تفکر رایج دینی در جهان اسلام، هنوز به اصالت خود نرسیده است. چرا که میراث فقهی-کلامی به مثابه مسلمات ثابتی تلقی شده و بلکه تقدیس شده است و راه را بر هرگونه نوآوری علمی بسته است. وی حکمهای تکفیر و مخالفتها با دستاوردهای جدید علمی را از نتایج عدم اصالت در جهان اسلام میداند. او در همین خصوص از انواع استبداد در جهان اسلام سخن به میان میآورد.
انواع استبداد در جهان اسلام
محمد شحرور در راه تبیین ایده عقلانیت، انحاء مختلفی از استبداد که بر جهان اسلام سایه افکنده را بر میشمرد و نشان میدهد که بسیاری از انواع استبداد وجود دارد که جهان اسلام از آن غافل است و به موشکافی آن نمیپردازند.
استبداد عقیدتی
استبداد عقیدتی به صورتهای مختلفی به جان جهان اسلام افتاده است. اعتقاد به صورتها و درجات مختلفی از جبر، پذیرش اینکه عمل، عمر، سعادت، شقاوت، روزی، و سرنوشت انسان از ازل نوشته شده و انسان توان تغییر آن را ندارد. این نحوه برداشت و تلقی از نسخه نوشته در ازل، سبب نحوهای از استبداد در جهان اسلام شده است. بسیاری از مسلمانان این عقیده را نشانهای از دینداری میدانند و هر چه به آن ملتزمتر بمانند، از دینداری خود رضایت بیشتری دارند. در حالی که به اعتقاد شحرور، این دیدگاه، یک نگرش اُمَوی است که سبب میشود، تمامی سرمایه انسان را در تلاش و کوشش از بین ببرد. این نحوه نگرش تنها دسیسهای برای حاکمان مستبد است تا به شکلهای مختلفی به استبداد خود تداوم ببخشند. استبداد عقیدتی بهانهای است تا دینداران را از صحنه سیاست و عرصه اجتماع دور کند و سرنوشت خود را به دست حاکمان نالایق بسپارند.
در همین خصوص، شحرورو از فهم ناصحیح نسبت به ماجرای قضا و قدر نیز سخن میگوید و معتقد است که عدم درک صحیح این موضوع، به نحوهای از استبداد عقیدتی انجامیده و جهان اسلام را از پیشرفت و توسعه بازداشته است.
استبداد فکری
یکی دیگر از انحاء استبداد، استبداد فکری است. به این معنا که فکر و فهم انسانها به همان قرون اولیه اسلام محدود شده است. بسیاری از مفاهیم دینی از قبیل جهاد، شهادت، تفکر را در قالب مفاهیمی درک میکنند که در صدر اسلام وجود داشته و هیچگونه توسعه معنایی برای آن در نظر نمیآورند. بسیاری از مفاهیم تنها به تفسیر و معنایی که صحابه و تابعین داشتهاند محصور شده و فهم آنها گویی، نظر نهایی و عینِ اسلام تلقی شده است. اجتهادات اصحاب پیامبر، به معیاری برای فهم قرآن و روایات بدل شده و از هرگونه فهم دیگری چشم پوشی شده است. ثمره اینگونه نگاه به فهمهای دینی چیزی جز خودکم بینی و حصر عقل و فکر نداشته و جهان اسلام را با نحوهای دیگر از استبداد مواجه کرده است. وی در همین خصوص، به عدم پیشرفت فقه اسلامی و علوم قرآنی نیز انتقاد کرده و اینگونه عنوان میدارد که: “فقه اسلامی آنطور که فقها در قرنهای دوم و سوم هجری برای ما سرشتهاند و همینطور علوم قرآن نیاز به بازبینی دارند… ما امروز به شدت نیازمند اعاده بنیانگذاری خود اصول و بازبینی آنچه احکام شرعی و ادله آن خوانده میشود هستیم.”
استبداد معرفتی
به اعتقاد شحرور، نوع دیگری از استبداد نیز بر جهان اسلام سایه افکند و آن استبداد معرفتی بود. وی معتقد است که قواعد و چارچوبهای فکری که در قرون اولیه شکل گرفته، همچنان مورد استناد و توجه جهان اسلام است و از آن پای پس نمیکشند. الگوهای معرفتیای بر ذهن و فکر عالمان سایه افکنده که تنها میباید در قرون نخست اسلامی مورد استفاده قرار میگرفته و با آن اسلوب به فهم دین نائل میشدهاند و نه تا امروز. همین چارچوبهای کهنه، سبب شده تا فهم صحیح امروزی نیز سرکوب شود و نحوهای دیگر از استبداد در جهان اسلام حاکم گردد که خود مسلمانان نیز از آن غافل ماندهاند. از ویژگیهای این نوع از استبداد، محدود شدن اندیشه در جارچوب فکری عصر تدوین بوده است. این چارچوبها ابتدا در قالب اصول فقیه و مکتب اهل حدیث شکل گرفته است.
شحرور برای استبداد معرفتی نیز دو بُعد قائل است. یکی استبداد موضوع معرفت و روش آن است. به این معنا که به جای ملکه تفکر و بررسیهای علمی و دقیق، ملکه حلال و حرام و عقل ارتباطی در ذهنیت مسلمانان شکل گرفته و سیطره یافته است. و دیگری استبداد ابزار و تکنیکهای معرفت است. به این معنا که ابزارهای گذشته از قبیل “تواتر شفاهی” و “رقعه های خطی” که ابزارهای ضعیفی بودهاند در تدوین متون حدیثی استفاده شده و به کار گرفته شده است. از همین روست که شحرور، به ماجرای حدیث و روایات کم اعتنایی نشان میدهد و غالب تأملات خود را با محوریت قرآن به انجام رسانده است.
تصوری که شحرور در خصوص عقلانیت در جهان اسلام دارد، نگاهی آسیب شناسانه است که میتواند مورد توجه و بازخوانیهای مکرر قرار گیرد.
ارجاعات:
1-روش شناسی نظریه عقلانیت محمد شحرور، مهلا رجبی، علی سائلی کرد ده، دو فصل نامه تخصصی مطالعات اندیشه معاصر مسلمین، سال دوم، ش 3، 1395
2-روشنفکران جهان عرب، دکتر مسعود فکری و همکاران، نگارش مریم صالحی، نشر ترجمان
3-تلفیق ورشکسته، نقد گفتمان محمد شحرور، مرکز مطالعات اسلامی بینش