آیا لیبرالیسم امتیاز خاصی به مسیحیان میدهد؟
راث دوثات
اسلامگراهای افراطی معتقدند مسیحیت غربی و فردگرایی لیبرال غربی دشمن پیوسته آرمانشهر مذهبی و دریافت تمامیتخواهانه آنها از اسلام است. توریستها، میسیونرها، کوکاکولا و کلیسای کاتولیک نمونهای از نمادهای این دشمن هستند. شاید وجود چنین عقیدههایی باشد که برخی حملات تروریستی مانند حمله به کلیسا در سریلانکا رقم خورده است. نخبگان دنیای سیاسی و فرهنگی غرب، همواره تلاش کردهاند که به صورت رسمی وجود چنین رابطهای را بین مسیحیت و لیبرالیسم انکار کنند.
با این حال، گفتمان لیبرالیسم به صورت تلویحی مسیحیت را به عنوان مالکیت فرهنگی لیبرالیسم معاصر میداند. نخبگان لیبرال از مسیحیت از یک طرف به عنوان بازوی لیبرالیسم استفاده میکنند تا جلوی بروز هویتهای جداگانه مسیحی را بگیرند و از طرف دیگر با مسیحیت به عنوان عقیدهای رفتار میکند که فقط در رابطه با لیبرالیسم وجود دارد، حتی اگر گاهی باعث شرم باشد و احتیاج به اصلاح داشته باشد.
این نکته که آیا مسیحیان گروهی دارای امتیاز خاص در جامعه امریکایی هستند از جهاتی درست و از جهتی نادرست است؛ درست است از این جهت که دیدگاه «مسیحیان محافظهکار اقلیت قربانی هستند» را رد میکند، چنانکه ریاست جمهوری دونالد ترامپ گواهی قدرت کنونی آنهاست. با این حال از این نظر نادرست است که به طوری کلی مسیحیت سنتی در اروپا و همچنین امریکا در اقلیت هستند و کسب قدرت سیاسی در امریکا موجب قدرت اقتصادی و اجتماعی آنها نشده است، به طوری که بتوان این گروه را دارای امتیاز خاص نامید.
همچنین مسیحیان به استثنای دنیای اروپایی-امریکایی، در دیگر مناطق جهان اقلیت مذهبی هستند و در برخی کشورها مانند برخی کشورهای مسلمان، چین، کره شمالی یا هند توسط گروههای دینی بنیادگرا یا حکومتها تحت فشار قرار دارند یا مورد حمله قرار میگیرند. با این حال این فشار هرگز به عنوان یک مفهوم و موضوع قابل توجه در رسانههای غربی مورد توجه قرار نمیگیرد و مفهومی تحت عنوان مسیحیتهراسی مانند اسلامهراسی یا یهودهراسی شکل نگرفته است. چنین برخوردی، برخورد دوگانه لیبرالیسم نسبت به مسیحیت را نشان میدهد. لیبرالها از یک طرف نگرانند که با بهای زیاد دادن به مسیحیت، موجب تقویت دیدگاههای افراطی مربوط به بازخورد تمدنها شوند. همچنین این هراس وجود دارد که با تمرکز بیش از حد بر مشکلات مسیحیان در کشورهای غیر غربی، قدرت و عرصه مسیحیت بنیادگرا گسترش یابد.
در حقیقت، دیدگاههای محافظهکار مقابلِ لیبرالیسم نیز پاسخ کمک کنندهای به مسیحیان اقلیت نکرده است، چنانکه دیدگاه و روش بنیادگرایانه مسیحیِ جرج بوش موجب تشدید محکومیت و آزار مسیحیان عراقی شد. ملیگرایی محافظهکارانه که موجب پیروزی جرج بوش شد با مسیحیت به صورت ابزاری برخورد می کند و نوعی اتحاد جعلی بین خود و مسیحیان اقلیت تحت فشار در نظر می گیرد. همچنین حمایت امریکاییهای محافظهکار از اسرائیل باعث ایجاد گره کوری در حل مشکلات عربهای مسیحی شده است.
همه موارد فوق نشاندهنده موقعیت سخت و غیرطبیعی مسیحیان سنتی در اروپا و امریکا شده است. دیدگاه لیبرالیسم در مخالفت با مفهوم تمدن غربی و برخورد تمدنها، از طرفی هنوز به قدری مؤثر و قدرتمند است که موجب تهدید عقاید تهاجمی باشد. اما از طرف دیگر به قدری ضعیف و سازشکارانه است که نتواند بهطورکلی موجب شکست دیدگاههای بنیادگرایانه مسیحی شود.