کمپینها چه بر سر هویت ما میآورند؟
امیررضا تمدن
چندسالی است در کشورمان به دلیل گسترش انفجاری شبکههای اجتماعی و ضریب نفوذ آنها، کمپینها و یا چالشهایی در حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، ورزشی و… ایجاد میشود؛ نمونه اخیر آن که بهانه نگارش این یادداشت است، ماجرای اسنپ و برخورد راننده با مسافر بدحجاب است؛ ماجرایی که واکنشهای مختلفی را در اقشار مردم برانگیخت و عدهای با چالش تحریم اسنپ وارد میدان شدند و برای آن سینه چاک کردند و عدهای شعار آزادی اجتماعی و ضرورت برخورد با راننده را سر دادند؛ اما سؤال این است که این اتفاق و اتفاقات مشابه آن، چه آثار هویتی بر جامعه ایرانی دارند؟
به نظر میرسد بهطور کلی پویشهایی از این جنس، آسیبی جدی از منظر جامعهشناختی به هویت ایرانی وارد کردهاند؛ در توضیح مطلب اینکه اساساً هویت، در نسبت با «دیگری» تعریف میشود و اندیشمندان علوم اجتماعی معتقدند هویت، آن چیزی است که «دیگری» نیست؛ به عبارت دیگر، هویت آن چیزی است که میان «خود» و «دیگری» تمایز ایجاد میکند. لذا عناصری که میان یک پدیده با سایر پدیدهها، فاصله و تمایز ایجاد کنند، هویت ساز هستند؛ بهطوری که اصلاً این «خود»، آن چیزی است که «دیگری» ضرورتاً فاقد آن است. برای مثال، در دوران قبل از انقلاب اسلامی، هویت ایرانی هویتی مبتنی بر نژاد آریایی بود؛ لذا دیگری آن، اقوام دیگر به ویژه اعراب بودند؛ اما پس از انقلاب اسلامی، عنصری که تعیین کننده هویت ایرانیان شد، ایدئولوژی بود؛ ایدئولوژی شیعی و آن هم از نوع سیاسی آن با قرائتی که رهبران انقلاب از اسلام سیاسی داشتند؛ هویت قومی ایرانی نیز ذیل همین چتر گنجانده شد؛ به این ترتیب، «دیگریِ» هویت ایرانی در دوران پسا انقلاب، نه سایر هویتهای قومی، بلکه کسانی بودند که مقابل ایدئولوژی اسلامی و شیعی آن قرار داشتند؛ حال از هر نژادی که میخواهند باشند؛ «خودی» نیز به کسی اطلاق میشد که این هویت و ایدئولوژی را پذیرفته باشد؛ حال از هر قومیت یا نژادی که باشد مهم نیست. به این ترتیب، هویت ایرانی، با تغییر «دیگری» بازتعریف شد. اما ارتباط این امر با ماجرای کمپینها چیست؟ به اعتقاد نگارنده، کمپینها در ایران مرزبندیهایی میان «خود» و «دیگری» ایجاد کرده است که هویت یکپارچه و منسجم جامعه ایرانی را به سمت پاره پاره شدن میکشاند؛ این مرز بندی، خود به خود مولّد هویتی جدید است که در نسبت به دیگری تعریف شده است؛ به دیگر بیان، در اثر این پویشها، «دیگریِ» جدیدی ایجاد میشود که تا دیروز جزء هویت «خودی» بوده است و امروزه به یکباره با یک عنصر هویت ساز جدید، از دایره هویت «خودی» خارج شده و در زمره هویتهای «دیگری» وارد یا به تعبیر بهتر انداخته شده است. کسی که تا دیروز از اسنپ استفاده میکرده، امروز «دیگریِ» من محسوب میشود؛ به همین سادگی! و چنان بر این مرزبندی تأکید میشود که استفاده یا عدم استفاده از این نرم افزار، به سرعت تبدیل به یک شاخص برای سنجش باورمندی اشخاص به آرمانهای دینی و سیاسی بدل میشود؛ یعنی تحریم کنندگان اسنپ به عنوان افرادی پایبند به انقلاب و ارزشهای دینی در یک سو قرار میگیرند و استفاده کنندگان از اسنپ به عنوان «دیگری» به عنوان افراد بیتفاوت یا مخالف با آرمانها و ارزشها قلمداد میشوند؛ درحالی که این موضوع، یک مسأله بسیار خرد اجتماعی بوده و اساساً ظرفیت و شایستگی تبدیل شدن به عنصری هویتساز را ندارد. حال اگر این موضوعات تکرار شوند -که میشوند- به تدریج گروههایی را به صورت مستمر و البته آرام، از دایره هویت «خودی» خارج کرده و به «دیگری» تبدیل مینماید. لذا تنها اثری که از این پویشها باقیخواهد ماند، پس از ایجاد برخی هیاهوهای خبری و اجتماعی، ایجاد شکاف و دو دستگی در میان جامعهای است که سالیان متمادی برای ایجاد هویت شیعی منسجم و یکپارچه برایشان تلاش شده بود. درست است که برخورد با بیقانونی ضرورتی انکار ناشدنی است، اما سؤال اینجاست که چرا این برخورد باید لزوماً به مرزبندی هویتی منجر شود؟ آیا نمیتوان بهگونهای با آنومی (ضدهنجار) برخورد کرد که اردوکشی و مرزبندیهای هویتی اتفاق نیفتد؟!
برای آنکه به ضرورت حفظ انسجام و یکپارچگی هویتی یک قوم اشاره نمایم، به ذکر مثالی تاریخی از قرآن کریم بسنده میکنم؛ در سوره مبارکه طاها، اشاره شده که پس از آنکه قوم موسی (ع) به گوساله پرستی روی آوردند، موسی با عصبانیت به سراغ هارون آمد و وی را بازخواست کرد؛ نقل آیات که گفتگوی میان موسی و هارون است بسی شنیدنی است: [موسی به هارون] گفت: ای هارون! هنگامی که دیدی گمراه شدهاند، چرا به دنبال من نیامدی؟ آیا تو از فرمان من سرپیچی کردی؟ هارون گفت: ای برادرم! چنگ به ریش و سر من مینداز! من ترسیدم که بگویی تو میان بنی اسرائیل جدایی افکندی و گفتار مرا رعایت نکردی! (سوره طاها، آیات 92 تا 94)
اگر در آیات شریفه فوق تأمل نماییم، میبینیم که جناب هارون به عنوان یک پیامبر الهی[1]، آنقدر مسأله انسجام هویتی در میان اهل قوم برایشان حائز اهمیت بوده است که حاضر شده برای جلوگیری از آسیب رسیدن به این هویت منسجم، شرک و گوسالهپرستی آنها را تحمل کند! علامه طباطبایی (ره) در تفسیر گرانسنگ المیزان در توضیح آیات فوق اینگونه میفرمایند: «… و حاصل آن مطلب این است که اگر میخواستم از پرستش گوساله جلوگیرشان شوم و مقاومت کنم هر چند به هر جا که خواست منجر شود، مرا جز عده مختصری اطاعت نمیکردند، و این باعث میشد بنی اسرائیل دو دسته شوند، یکی مؤمن و مطیع و دیگری مشرک و نافرمان و این دو دستگی باعث میشد که وحدت کلمهشان از بین برود و اتفاق ظاهریشان جای خود را به تفرقه و اختلاف بسپارد … و لذا ترسیدم وقتی که بر میگردی تفرقه و دو دستگی قوم را ببینی اعتراض کنی؛ … این آن عذری است که هارون به آن تمسک جست، و موسی (علیه السلام) عذرش را پذیرفت.»[2]
به عبارتی دیگر، جناب هارون (ع) برای مصلحتی بالاتر از مصلحتی کوچکتر گذشته است؛ البته مصلحت کوچکی که در برابر ماجرای پیش آمده این روزها، به مراتب مهمتر و حیاتیتر است؛ اما بازهم در برابر مصلحتی به نام حفظ انسجام هویتی، کوچک است. سؤال اینجاست که آیا رفتار یک شخص در یک استارتاپ به نام اسنپ با اهمیتتر از مشرک شدن یک قوم است؟ قطعاً خیر؛ اما کلید حل این سؤال چیزی جز ضرورت حفظ یکپارچگی هویتی نیست؛ جالب است در ماجرای فوق، پس از این توضیح جناب هارون به حضرت موسی (ع)، خطاب موسی به سرعت به سمت سامری متوجه میشود و گویی که او نیز از دلیل هارون متقاعد میشود.
به این ترتیب، چالشها، کمپینها و یا پویشهایی این چنینی، در صورتی که تبدیل به عنصر هویتی شده و مرزبندیهای سیاسی، دینی، اجتماعی و… ایجاد نمایند، قطعاً برای هویت ایرانی آسیبزا بوده و جامعه ایران را به سمت تشتت و تفرقه بیش از پیش سوق خواهد داد. بنابراین، مطلب فوق، نه به عنوان پیشنهادی در عرض تحریم یا عدم تحریم اسنپ، بلکه به عنوان راهبردی حاکم در شیوه تعامل و برخورد با جنبشها و کمپینهای مختلف سیاسی و اجتماعی پیشنهاد میشود؛ امید است جامعه دینی بتواند با برخوردهایی منطقی و به دور از احساسات آنی و هیجانات لحظهای با مسائل این چنینی مواجه شده تا دچار معضلات اجتماعی نشود.
ارجاعات: