چرا اقدامات کنشگران آب و هوایی (اقلیمی) در تقابل با برتریطلبی نژاد سفید است
ربکا سولنیت (ستون نویس گاردین)
در پس ضرورت کنشگری برای تغییرات آب و هوایی این اندیشه وجود دارد که همه چیز بهم پیوسته است ولی در پس اندیشه برتری طلبی نژاد سفید، ایدئولوژی جدایی طلبی قرار دارد.
وقتی در کنار اخبار کشتار مسجد در کرایست چرچ نیوزیلند متوجه شدم در صبح همان جمعه، کنشگران تغییرات آب و هوایی در همان نزدیکی گردهمایی ای داشتند. در قبال این جوانان همراه با امید و آرمان گرایی، احساس وحشتناکی به من دست داد که چگونه قاتل یا قاتلان این روز بخصوص را برای نابودی تاثیر این اقدام جهت [تغییر وضعیت] اقلیمی جهان برگزیده بودند. چنین اقدامی دارای انسجامی شوکه کننده بود و نبرد ایدئولوژی های متعارض است.
انزواگرایی مرگ بار است. فقط اقدام جمعی جهانی می تواند ما را نجات دهد
اندیشه جدایی طلبی مابین انسان یعنی تقسیم کردن آنها به نژادهایی که چیز مشترکی با یکدیگر ندارند. اندیشه ای که براساس آن سفیدپوشان حاکم بر جهان هستند و غیر سفید پوستان باید از اروپا، امریکای شمالی، و به تازگی از نیوزیلند و استرالیا ـ دو مکانی که سفیدپوستان بالنسبه به تازگی ساکن آنجا شده اند ـ رانده شوند.
از سوی دیگر، تغییرات آب و هوایی مبتنی بر علم است. شما اگر به اندازه کافی در آن تعمق نمایید می بینید که تصدیق کننده ارتباط مابین کلیت زندگی و سیستمهای آب و هوا، خاک، فصل ها، اقیانوس ها می باشد. حیات بشر دغدغه آنهاست، چه مردمان آمریکای مرکزی باشند که از برداشت ناتمام محصولشان ضربه خورده باشند، یا در ساحل خلیج از طوفانها، یا در ارتباط با فک ها و گوزن ها و دیگر گونه های در معرض انقراض از تغییرات آب و هوایی، و یا آتش سوزی که در یک روز با نابود کردن شهر پارادایس در سال گذشته به کشته شدن 82 نفر انجامید. حیات بشر جدای از سرنوشت حشرات، پرندگان، حیات دریاها، جنگل هایی که کربن تولید می کنند و بیماری هایی که بر روی زمین گرمتر شکل می گیرند، نیست. من کنشگران آب و هوایی زیادی را می شناسم و می دانم که چه چیزی آنها را به حرکت وا می دارد: عشق به کل سیاره، بخاطر مردمان بی دفاع آن، بخاطر آینده پایدار.
این امری اتفاقی نیست که در اندیشه راست گرایان، نادیده گرفتن تغییرات آب و هوایی یک عنصر اساسی به حساب می آید. جمهوری خواهان در امریکا بر سر پیمان سبز جدید [Green New Deal] به فریبکاری پرداخته و در پی بالا بردن استفاده از سوخت های فسیلی و منفعت جویی ای می باشند که اساس ایدئولوژی لیبرالیستی ـ سرمایه دارانه شان می باشد. تا اندازه زیادی ایدئولوژی دست راستی ها مبتنی بر رفتارهایی با این شعار است که “من هر کاری بخواهم انجام می دهم”. داستان مدافعان اسلحه آنست که ما می توانیم از خودمان با اسلحه دفاع کنیم در حالی که در واقعیت ما با کنار گذاشتن اسلحه از جوامع مان در امنیت بیشتری هستیم. [کار آنها] کشتن هر کسی است که احساس جدایی نسبت به آنها داشته باشد و خشونتی که در این راه بکار می برند ـ از جمله لینچ و تجاوز ـ یک نوع آیین تشریفاتی برای این جدایی به حساب می آید. خشونتی از پس این نوع حق طلبی بر می آید: اینکه من حق دارم به تو آسیب برسانم، سرنوشت تو را نابود نمایم، به زندگی تو خاتمه دهم، من از تو مهم تر هستم. آنها در مقابل چه کسانی را مورد هدف قرار می دهند؟ سیاهانی را که در چارلستون به کلیسا می رفتند، یهودیان در پیتسبورگ، مسلمانان در کرایست چرچ. اندیشه هایی همچون بخشندگی، احترام، فراگیر بودن، عدم خشونت در مقابل ایده ها و اعمال آنهاست.
من از هدی باراکا که مسلمان هست و همچنین مدیر ارتباطات جهانی 350.org است پرسیدم چگونه ماجرای کشتار [کرایست چرچ] و گردهمایی تغییرات آب و هوایی [در نزدیکی آن] را دیده است. او گفت: “در جهانی که براساس ترس پیش می رود ما دایماً در حال نبرد با چیزهایی هستیم که این جهان را پایدار می سازد. وقتی که مردم با یکدیگر در نزاع باشند، دیگر هیچ نوع حیاتی بدون پیوند انسانی، عشق و همدردی وجود نخواهد داشت […] علت مبارزه ما در مقابل تغییرات آب و هوایی معادل مبارزه با نفرت پراکنی است. جهانی پیشرفت می کند که در آن جا بین مردم و سیاره اش ارزشها و پیوندهای ناگسستنی وجود داشته باشد”.
ما بابت سرنوشت این زمین و همه چیزهایی که در حال حاضر و آینده بر روی آن زندگی می کنند براساس انتخاب رفتارها یا بی عملی مان مسئول هستیم. هدف ما بعنوان فعالان اقلیمی، محافظت از زندگی است.