اسطوره بازگشت
نسیم حسنی
مدتی است تصویرسازیهای علی میری در فضای مجازی دست به دست میشود، تصاویری که یادآور روزهای جنگ و دهه شصت و هفتاد است. پشتی، تشکهای انباشته و بالشها، حیاط و حوض و تخت و سایر عناصر تصویری که همگی باعث برانگیخته شدن حس نوستالژی و دلتنگی برای گذشته میشوند.
اما سؤال مهم آن است که این میل به بازگشت به گذشته از کجا سرچشمه میگیرد؟ آیا تنها ریشه در مشکلات اقتصادی دارد؟ آیا براستی یادآوری روزهای جنگ و خاطرات موشک باران و وضع نابسامان کشور در آن ایام، موجب دلتنگی برای آن روزها میشود؟
اینجاست که باید از خودمان بپرسیم چه چیزی ما را وادار میکند تا حسرت روزهای گذشته را بخوریم؟ حتی حسرت روزهایی را که متعلق به هزاران سال پیش هستند و تنها یادگار آنها چند بنا و نقل قولهای مورخان یونانی است.
اما گویا چنین حسرتی تنها منحصر به عهد باستان نمیشود. بلکه حسرت احیا و تجدید دوران طلایی تمدّن اسلامی هم برای مسلمین، امیدبخش و غرور آفرین است.
پرسش بعدی این است که چطور میشود به گذشته بازگشت و از پس سالها، همان دوران را بازافرینی کرد؟ شاید پرسش بهتر این باشد که چرا یک ملّت میل دارد به دوران گذشته بازگردد؟
از طرفی دیگر، عدهای در حال نفی غرب و کوبیدن بر طبل زوال آن هستند. حال باید پرسید این کینه و نفرت از کجا نشئت میگیرد؟
به نظر میرسد چنین واکنشهایی بی دلیل نیستند.
گویا در زمانهای زندگی میکنیم که چیزی از هویتمان نمیدانیم. در یک سو عدهای در حال نفی غرب هستند و در سوی دیگر، عدهای هنگامی که بر تازی و عرب طعن میزنند، در حسرت دوران ساسانیان و هخامنشیان میسوزند.
گویی اثبات من در گرو «نفی دیگری» و انکار او است.
اما به قول فروغ «نوشیدن از پستانک سوابق پر افتخار گذشته» اگر سودی نداشته باشد حدّاقل یک خاصیت دارد که همانا «رهایی از بی نام و نشانی» و «یافتن هویت» است.
گروه اول خود را در دنیا و گذشته نامعلومی میجوید که دیگر وجود ندارد و دومی خود را در نفی دیگری یعنی غرب مییابد.
برخی همچون پورداوود و اخوان ثالث بی آنکه خود بدانند، بی وقفه بر طبل شعوبیگری کوبیدهاند و تمام وقت در حال ترسیم تصویری آرمانی از گذشتهای بر باد رفته بودهاند. مخالفت با اسلام و ستیزه و دشمنی با عربیت، مقایسه فردوسی با هومر، تقلید از بناهای باستانی مانند بانک ملی و موزه ایران باستان و غیره از جمله ره آوردهای باستانگرایی بودند. اما در این بین به قول آرامش دوستدار، «اعتماد به نفس کاذب» چه میکند؟
کسانی همچون آخوندزاده و سایر فرنگ رفتهها چنان از آن بهشت گمشده و دوران طلایی باستان نوشتهاند که از یاد بردهاند هر دورهای و هر تمدنی قطعاً ناکامیها و ضعفهایی هم داشته است. اما این جستجوی دوران زرین به همین جا ختم نشد. ابداع تقویم شاهنشاهی، جشنهای دوهزار و پانصد ساله، نام گذاری سلسله به نام آریا مهر، تغییر نام پرسه به ایران و انتساب نژاد و نسب ایرانیان به آریاییان و بالاخره پالایش زبان فارسی از هرچه غیرفارسی بود، همه و همه از دستاوردهای همان حسرت گذشته را خوردن بود و هست.
اما «اسطوره عصر زرین» از کجا نشات میگیرد؟
هسیود شاعر یونانی قرن هفت و هشت قبل از میلاد اولین نسل انسانهای ساکن المپ را نسل زرین مینامد چرا که آنها بیدرد میزیستند و از هر رنجی چون بیماری و پیری و زوال مصون بودند.
او پس از نسل زرین، نسل سیمین و مفرغین را توصیف میکند و بعد از نسل مفرغین نسلی را برمی شمارد که از نسل قبل دلاورتر و عادلتر بودند اما در آخر آرزو میکند که از نسل پنجم نباشد. زیرا آن را نسل آهن مینامد.
جالب اینجاست که در اسلام هم در شمردن مراتب جن و انس از کفر تا به ایمان چنین تقسیمبندی را میبینیم.
در اساطیر ایرانی نیز عصر زرین به دوران پادشاهی جمشید اطلاق میشود قبل از آنکه فره ایزدی از او جدا شود و در آن روزگار مرگ و پیری و رنج و درد نیست.
اسطوره عصر زرین بارها و بارها در اقوام گونه گون تکرار شده است و این ذات اسطوره است که به انحای مختلف و اشکال گوناگون در میآید و حامل یک پیام است.
عصر زرین یادآور زندگانی آدم قبل از هبوط بر روی بهشت و عدن است. دورانی که در آن نه دردی بود و نه رنج و زوالی. پس از غفلت آدم و گناه او اما، آن بهشت طلایی دچار زوال شد و فساد و گناه به جهان راه یافت. اما از آن بهشت گمشده بارها و بارها در داستانها و شرح حال اقوام مختلف به میان آمده است. به عنوان مثال در سوره فجر آیات 7 و 8 خداوند متعال میفرماید:
إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ﴿۷﴾
با عمارات ستوندار ارم (۷)
الَّتِی لَمْ یخْلَقْ مثلها فِی الْبِلَادِ ﴿۸﴾
که مانندش در شهرها ساخته نشده بود (۸)
بهشت شداد بن عماد که مانند بهشت پیش گفته، کاخهایی از طلا و نقره داشت و دعوت هود را نپذیرفت و بعد از عذاب فرو ریخت، شهر آفتاب، کنعان در نزد یهود و مثالهای دیگری که همگی چون بهشت و جنت اباد و زیبا بودند و نقص و کاستی در انها راه نداشت همگی نمونههایی از آن اسطوره عصر زرین هستند.
اما سؤال اینجاست که این دوران زرین نتیجه چیست؟
اسطوره شناسان باور دارند که این آرزوی بازگشت به ساحل ایمن و بهشت گمشده حاصل همان «دلتنگی اولیه آدم بعد از هبوط است در مواجهه با سختیها و واقعیت جهان غیر مینوی».
در نامه پولس به رومیان میخوانیم: «خلقی که به بیهودگی مصیب شد، خواستار رهایی از قید فسا د است». همانطور که رومی میگوید:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
در تمام موارد بالا انسان از جدایی شکایت میکند و این دور ماندن از بهشت گمشده و عصر زرین بر اون گران تمام شده است. دردناکتر آنجاست که هر چه جلوتر میرود این نارضایتی هم بیشتر میشود.
اما نکته قابل توجه آن است که این اسطوره از روند اسطورهای خود جدا شده و فرمی تاریخمند به خود گرفته است. حال آن که این برخلاف رویه اسطورهها است چرا که اسطورهها ضد تاریخ هستند.
بنا بر این هر قومی بعد از سقوط و زوال به محنت و رنج می افتد و دوران عظمت و شکوه خود را میجوید و ازین جهت به دنبال باستان گرایی میرود و پای مبالغه و افسانه به میان میآید. مانند اخوان که در شعر آخر شاهنامه چنان از فرّ و شکوه ایران میگوید و از محالات میسراید که دیگر بحث از اعتقاد شخصی و فردی گذشته و تبدیل به یک مرام نامه میشود و در قسمتهایی بی انصافی در حق ایران بعد از اسلام خود نمایی میکند. چرا که هرگز نمیتوان منکر سهم اسلام در اعتلا و رشد فرهنگ و تمدن ایران شد و از سویی نمیتوان با عینک ثنوی همه چیز را دید و مطلق خیر و شر را در دو سوی ماجرا انگاشت. چگونه ممکن است عصر و زمانه ساسانی وهخامنشی تماماً خیر و برکت و بی دردی بوده و عصر و زمانه بعدی یکسره سیاهی باشد؟
نتیجه آن که گویی تمام این حسرت و دلتنگی همه نشأت گرفته از همان میل بازگشت به دامن مادر و امنیت باشد که انسان در مواجهه با تلخ کامیها و نقایص جهان مادی و دنیوی با آنها روبرو میشود و به شکلی ناخودآگاه دلتنگ و جویای همان روزگاری میشود که در امنیت و امان بوده است و میتوان گفت اسطورهها در هر زمانی در حال تکرار هستند و تنها شکل عوض میکنند.
منابع:
اسطوره، رؤیا، راز، الیاده، ترجمه: رؤیا منجم
اسطوره، امروز، بارت، ترجمه شیرین دقیقیان
درخششهای تیره، آرامش دوستدار
نامه پولس به رومیان
تغییر نام پرسه به ایران:
– همه اسناد موجود از آغاز تا کنون نشان می دهد نام این کشور آریانا و به تلفظ بعدی ایران بوده است. حتی یک سند نیست که نام کشور را جز این نوشته باشد.
– آریامهر لقبی بود که برای محمد رضا پهلوی دومین شاه این سلسله نهاده شد، نه تشکیل سلسله آریا مهر
و قس علیهذا…
پرسش این است که تولید و پخش انبوه اطلاعات غلط برای چیست؟