چرا مردم از دین متنفرند؟
تیموتی ایگان
انقلاب فرانسه تا حدی ناشی از به ستوه آمدن دهقانان گرسنه از دست روحانیان شکم برآمدهای بود که سوگند خورده بودند مالی نیندوزند. اصلاحطلبی پروتستان برضد کلیسای رم بدان سبب شورید که این کلیسا بهدنبال فروش بهشت بود.
شما چیز زیادی درباره خواهر نورما پیمنتل در رسانه ها نمی شنوید. او یک روانی، ریاکار، متجاوز جنسی یا فعال سیاسی نیست. خودش می گوید زندگی اش را در پرتو “حضور خدا” به سرپرستی کودکان مهاجر در یک پناهگاه اختصاص داده است، همان روح های آسیب پذیری که رئیس جمهور [ترامپ] در قفس قرار می دهد.
شما درباره حقه بازان، شارلاتان های انجیل به دست و مقدس نماها چه چیزی شنیده اید؟ مایک پنس در تابستان از انسانهای چپانده شده در زیر گرمای تگزاس بازدید به عمل آورد. اندی بوروویتز طنزنویس در عبارتی به خوبی این نکته را بیان کرده است: “ترامپ به پنس دستور می دهد تا عبارتی را در انجیل پیدا کند که مسیح در آنجا گفته باشد [ای] مردمان گم شوید [بیرون روید].”
پنس تملقگوی همان رئیس جمهوری است که خود را همچون مسیحا دانسته و در توئیتهایش به ظهور دوباره مسیح تشبیه مینماید. چقدر دشوار است که چنین شخصی را در حال لافزنی پیرامون دستمالی کردن زنها یا پرداخت حق السکوت به ستاره پورن ببینیم و یا در حال توصیف نئونازیها به عنوان آدم های نازنین. میلیونها امریکایی دیندار به چنین نسخه ای از مسیح باور دارند.
انقلاب فرانسه تا حدی ناشی از به ستوه آمدن دهقانان گرسنه از دست روحانیان شکم برآمدهای بود که سوگند خورده بودند مالی نیاندوزند. اصلاح طلبی پروتستان بر علیه کلیسای رم بدان سبب شورید که این کلیسا بدنبال فروش بهشت بود. مسیحیان انجیلی سفیدپوست پایگاه اصلی ترامپ به حساب میایند. آنها مدعی هستند که از دستورات انجیل پیروی می نمایند ولی این چنین نیست و اکنون آنها بیشتر شبیه خود ترامپ گشتهاند.
در یکی از عبارات صریح عهد جدید آمده است که عیسی به مردم می گوید براساس نحوه تعامل شان با گرسنگان و فقرا مورد قضاوت قرار خواهند گرفت ولی شاهد آن هستیم که فقط 25 درصد از مسیحیان انجیلی معتقد به پذیرش مهاجران در کشورشان هستند. آنها بر اشتباهات یک رئیس جمهور بی اخلاق بدان جهت سرپوش می گذارند که معتقدند خدا از او برای پیش بردن کارهایش استفاده می کند.
مردم از دین متنفرند چرا که پر سر و صداترین مدافعان دین به مثابه مزدوران کسی قرار گرفته اند که دست به هر چیزی می زند خرابی به بار میآورد. جوانان از کلیسا گریزان هستند چرا که در آنجا با شیادان روبرو میشوند. آنها از دین متنفرند به سبب اینکه در زمان اتکا به آن، از دین برای سر پوش گذاشتن بر رفتارهای ناپسند استفاده می گردد. البته این امر مختص به زمان ما نیست و روزگاری هیتلر برای کارهای خود تا به پایان جنگ، جواز واتیکان را به همراه داشت.
ما به گفته اسقف دزموند توتو همچنان “زندانیان امیدوار” هستیم. اگر شما به دنبال یافتن امید در وجدان خاموش امریکایی هستید لازم نیست جای دورتری از پناهگاه خواهر پیمنتل بروید. همان جایی که صدها کودک بیچاره پناه گرفتهاند. خواهر پیمنتل میخواست هنرمند شود ولی با چالش روحی عظیمی روبهرو شده که سرانجام او را به خدمترسانی به دیگران میکشاند. بایستی گفت ایمان امر پیچیدهای نیست ولی دین همیشه این چنین است.
هر کسی را عجبی و عجب من این است
کو نگنجد به میان چون به میان می آید
مولانا
در درون انسان، ذهنی قرار داده شده است که می تواند همچون دریایی بیکران تمام علوم مربوط به موجودات جهان را بدست آورد و در خود نگهدارد. مولانا در این بیت بزرگی و عظمت ذهن انسان و قابلیت های آن را نشان می دهد. اما این نیروی بزرگ آفرینش در درون انسان صرف پیروی از امیال کودکانه او میگردد و انسان برای بدست آوردن لذایذ زود گذر دنیوی، از دسترسی به علوم کائنات و بهره مندی از این نیروی شگرف و استثنایی در خود غافل میشود و باز میماند، تنها به این دلیل که با اقلام دنیوی هم هویت شده و در سطح ذهن خود، نه در عمق ذهن که هنوز همچون عمق دریا دست نخورده باقی مانده است، یک هویت دنیوی برای خود می سازد و به اصطلاح دچار من ذهنی میشود. این من ذهنی یا هویت دنیوی شامل تمایلات او به دنیا و اقلام دنیوی است که او را دچار مشکلات فراوان، اشتباهات و درد و رنج و هیجانات و دیگر دردسرهای دنیوی میکند.
هشیاری آزاد
که تو آن هوشی و باقی هوش پوش
خویشتن را گم مکن یاوه مکوش
مولانا
اصل انسان از جنس «هشیاری آزاد» است که خداوند آن را تحت عنوان «روح خود» (ونفخت فیه من روحی) در انسان دمیده و انسان با آن «روح خدایی» پا به عرصه وجود در جهان مادی گذاشته است. و بقیه وجود انسان از جنس ماده و خاک است. هشیاری آزاد توانایی شناخت ماده و اشیاء مادی را دارد و در مرتبه اعلای خود میتواند ماده و موجودات مادی را بصورت «کن فیکون» خلق کند. فلذا خداوند یکتا که حد اعلای هشیاری آزاد است، خالق و آفریدگار یکتای جهان و موجودات آن است.
اما هشیاری در فرم های مادی و ناخالص و به اصطلاح در مراتب پایین تر نمی تواند بصورت کن فیکونی خالق باشد، و در مراتب پایین تری از توانایی خلقت و خلاقیت قرار دارد. انسان اما نسبت به سایر موجودات زنده و حیوانات در مرتبه بالاتری از هشیاری وجود قرار دارد. و می تواند فعالیت های خلاقانه فراوانی را انجام دهد. بشر از آغاز خلقت تا کنون توانسته به یمن همین هشیاری به نسبت بسیار زیادی از حیوانات فاصله بگیرد و همچنان درصدد است تا هر چه بیشتر خلوص و جدیت خود را در آزاد سازی هشیاری نشان دهد.
متاسفانه گستردگی دانش بشری و پیشرفت های تکنولوژیک و ارتباطات باعث شده تا در جهت عکس، این هدف متعالی در عمومیت انسانها کمرنگ شود و بیشتر انرژی ها و توانمندی های بدست آمده صرف توسعه اقلام دنیوی و ساخت و ساز وسایل اتوماتیک و پیشرفته زندگی رفاهی و مادی انسان شود و زمینه برای رشد معنوی واقعی و تعالی انسان و آزادسازی هشیاری آزاد خداوندی در انسان با مقدار و سرعت کمتری انجام شود و بد تر از آن در بعضی موارد حتا این دانش مادی بشر موانع بسیار بزرگی را هم در سر راه معنویت عمومی انسانها ایجاد کرده و مردم عموماً به هم هویت شدن با اقلام دنیوی و تباه کردن زندگی معنوی خود، خواسته و ناخواسته روی آورده اند.
ذهن انسان پلتفورم این تعالی و تکامل معنوی است. ذهن انسان با ساختار شگرف و حیرت انگیز و استثنایی که دارد از بیرون و از طریق حواس پنجگانه انسان متصل به دستگاه احساسات و عواطف و هیجانات و بدن او، با جهان بیرون و سایر موجودات و محیط و فضای بیرون در ارتباط است و از درون و عمق هم با هشیاری آزاد و یکتا و یکپارچه جهان آفرینش و خلقت متصل است.
انسان هر چه که به عمق ذهن خود بیشتر رجوع کند و در رویداد های بیرونی بیشتر تامل بورزد، به خرد الاهی و هشیاری آزاد و بقول مولانا به «عقل کلی» نزدیکتر میگردد و هرچه که در سطح ذهن بماند و در لایه هم هویت شدگی ها و اقلام دنیوی متوقف شود از خرد الاهی و عقل کلی دورتر میگردد و در سطح عقل جزوی و ناقص و محدود باقی خواهد ماند.
عقل جزوی گاه چیره گه نگون
عقل کلی ایمن از ریب المنون
مولانا