مشاهدات من از آیت الله احمدی میانجی

عبدالرحیم اباذری

اوائل دهه 50 که نوجوان بودم ازطریق مرحوم دائی ام (عضو انجمن دین ودانش وهیات امنای صندوق ذخیره قرض الحسنه مهدیه ) با مرحوم آیت الله احمدی میانجی آشنا شدم. ایشان مؤسس این دو مجموعه دینی ، فرهنگی و اقتصادی در شهرستان میانه بود. آن ایام به خاطر این که در کنار تحصیل درکارخانه قندریزی دائی ام نیز کار می کردم نمی توانستم در جلسات انجمن دین و دانش شرکت کنم ولی با واسطه و از دور پیگیر سخنرانی ها ، رفتار ، کردار و گفتار این روحانی اخلاقی بودم. این اواخر، تابستان های 55-54 که ایشان به میانه تشریف می آورد به توصیه پزشکان هر روز اول صبح برنامه پیاده روی داشت و به تنهایی مسیر خیابان پهلوی ( امام خمینی فعلی ) را از چهارراه بالا به سمت جاده ترانزیت ( تهران – تبریز) و منطقه قوری چای طی می کرد ؛ چون کارخانه قند در قوری چای خارج از شهر میانه واقع بود ، گاهی صبح ها هنگام رفتن به آنجا با آیت الله احمدی همراه یا روبرو می شدم و سلام می دادم و خیلی با محبت جواب سلام را دریافت می کردم.

سال های 57-1356 که انقلاب به اوج رسید و ایشان  علاوه بر انجمن  در مسجد مدرسه جعفریه هم به منبر می رفت پای صبحت هایشان مرتب حاضر می شدم ؛ در بیان مسائل روز و تبیین اهداف انقلاب  ، سبک و سیاق خاص خود را داشت و بیشتر سعی می کرد بدون تحریک احساسات و عواطف  ، بلکه با منطق و برهان و استدلال  مسائل انقلاب و خواسته های مراجع معظم تقلید وقت و به خصوص حضرت امام خمینی را برای مردم و ایادی حکومت تشریح کند. بعد از پیروزی انقلاب هم با این که از طرف امام حکم کتبی داشت تا  به امور جاری و قضائی  شهرستان رسیدگی کند ولی به احترام علمای معمرشهر هرگز اظهار لحیه نمی کرد و کاملا حریم علمای بزرگ بومی  را رعایت می نمود.

آن ایام عده ای به بهانه های واهی، افرادی را که یک هکتار زمین یا یکی دو مغازه و انبار یا منزل بیشتر داشتند ، به عنوان فئودال و سرمایه دار ، مصادره اموال می کردند ، البته اینها از سوی حزب توده ایی ها و کمونسیت ها هم تحریک وتشویق می شدند، آن فقیه دردمند چون این را خلاف شرع آشکار می دانست یک تنه در مقابل همه آنها ایستاد و از این ناحیه تهمت ها و اهانت های زیادی را متحمل شد. چنانکه  ایشان را به طرفداری از خوانین و سرمایه داران  در مقابل مستضعفان متهم کردند ، اما آن عالم مسئول هرگز کوتاه نیامد. نامه هایی به رئیس دیوان عالی کشور ،  آیت الله موسوی اردبیلی نوشت و بسیاری از اموال مصادره شده را به صاحبان خود باز گرداند. علاوه در انجمن دین و دانش بحثی را تحت عنوان« مالکیت خصوصی در اسلام» آغاز کرد و مصونیت اموال مردم را از دیدگاه آیات و روایات مورد بررسی قرار داد که بعدها این ابحاث در دو جلد کتاب  به همین عنوان چاپ شد.

در ماجرای  تاسف بار غائله حزب خلق مسلمان که فضای استان آذربایجان  به گونه غیر متعارف متشنج شد ، ایامی که رادیو تلویزیون تبریز به اشغال ایادی این حزب درآمد ، بچه های حزب الله و جوانان مؤمن  میانه  طی تظاهرات و راهپیمائی  این اشغالگری را محکوم کردند؛ یادم هست در این مراسم برای اولین بار شعارهای خیلی تندی علیه مرحوم آیت الله شریعتمداری داده شد و بنده  نیز جزو آن جوانان بودم. به سبب کنجکاوی  بعد ازظهر همان روز در جلسه  سخنرانی یکی از شاگردان آیت الله احمدی  ، جناب حجت الاسلام والمسلمین شیخ مرتضی اشراقی که در مسجد جامع  برگزار می شد حضور یافتم تا ببینم موضع ایشان که درواقع موضع آیت الله بود درقبال تظاهرات قبل از ظهر چیست؟ وقتی وارد مجلس شدم اتفاقا دیدم خود آیت الله  نیز تشریف دارد گویا عمدا آمده بود تا درحضور ایشان این  موضع مطرح بشود. البته از صحبت های  مقدماتی  سخنران مجلس استفاده می شد که ایشان مایل نبوده وارد این مسائل بشود و فقط به اصرار آیت الله  مبنی بر جمع و جور کردن غائله ی قبل از ظهر آن را پذیرفته است. چون آقای اشراقی اگر چه قبلا از طرفداران و مقلدان  آقای شریعتمداری بود اما در این مرحله از ایشان عدول کرده  و به شدت منتقد عملکرد شان شده بود.

 چکیده  مطالب سخنران مجلس این بود که : تظاهرات امروز قبل از ظهر اگر چه از سوی جوانان حزب الهی برگزار شده بود و ما خانواده همه آنها را می شناسیم  ولی آن شعارها ی تند علیه مرجعیت شیعه اصلا درست نبوده و این جوانان در واقع تحت تاثیر القائات گروهک های مجاهدین خلق و حزب توده قرار گرفتند و نبایستی این تندروی ها را انجام می دادند. درادامه ضمن تعریف و تمجید از خدمات آقای شریعتمداری در گذشته و انتقاد از ایشان به خاطر حمایت از حزب خلق مسلمان ، سعی داشت مسئله مرجعیت و شخص آقای شریعتمداری را با غائله حزب خلق مسلمان جدا کند و تاکید بر این که  تخریب و انزوای شریعتمداری  در دراز مدت  به هتک حرمت  جایگاه مرجعیت شیعه و حوزه و روحانیت منتهی خواهد شد و این همان نکته باریک تر مو بود که آیت الله به آن اصرار  و اعتقاد داشت.

  برای منِ جوانِ نوعی که به شدت تحت تاثیر فضای انقلابی آن روزها  قرار داشتیم  و سرتا پا شور و احساسات و عواطف پاک بودیم ،  این گونه تفکیک ها هرگز قابل درک ، هضم و قبول نبود ، فلذا این اظهارات را به تصور خود  ، حاکی از یک نوع سازش کاری و…!  قلمداد می کردیم و در دنیای جوانی خودمان از ایشان اندکی  دلسرد و دلگیر شدیم. بعد ها  که به حوزه آمدم و ارتباطم  با آن مرحوم بیشتر شد و برخی مسائل و رخداد های دیگر پیش آمد ، دیدم  همچنان به همان روش اعتقاد دارد و به آن توصیه و عمل  می کند ؛ چنان که در ماجرای عزل قائم مقامی آیت الله منتظری  اگر چه مخالف با فعالیت های گروه مهدی هاشمی و  بعضی اطرافیان ایشان بود ، اما دراینجا نیز اعتقاد به تفکیک ، تحمل و سعه صدر داشت و می گفت  نباید با خود آقای منتظری این گونه تند و تیز برخورد بشود ؛ یادم هست تعبیرشان قریب به این مضمون بود :«  خودمان آقای منتظری  را  دو دستی بالای سرمان گرفتیم و قائم مقام رهبری  و آیت حقش  کردیم  حال می خواهیم با همان  دستانمان طوری  به زمین بکوبیم که هرگزنتواند بلند بشود.» اما این جملات  این بار بر خلاف دهه شصت ، برایم کاملا  آشنا و قابل درک و لمس  بود.

 اکنون  بعد از چهل سال ، وقتی به عقب بر می گردم و پیرامون برخی رخداد ها فکر می کنم ، می گویم ای کاش می توانستیم در مورد سرمایه های علمی  و شخصیت های بزرگ دینی و سیاسی ،  این تفکیک ها را انجام می دادیم  و مسائل و موضوعات را به هم  خلط نمی کردیم ؛ کاش اندکی تحمل و سعه صدر داشتیم و  این گونه راحت بزرگانمان را به قربانگاه تخریب ، انزوا  و حصر نمی بردیم ، کاش عقلای معتدل قوم  بیشتر و جدی تر در صحنه ها  حضور می یافتند و اجازه  تندروی به آدم های افراطی نمی دادند، این که می بینیم  اخیرا  دو رئیس سابق قوه قضائیه که هم اکنون در شورای نگهبان ، مجمع تشخیص  نیز با هم هستند اما یک دیگر را تحمل نکرده و تیشه به ریشه هم می زنند ، حاصل همان سیره  سیئه است که ما سعه صدرو قدرت تفکیک لازم را نداریم و یکی یکی شخصیت ها را از قطار انقلاب خارج می کنیم و متاسفانه هم اکنون نوبت به خودمان رسیده است!

البته هدف آن فقیه اخلاقی  این نیست که اشتباهات بزرگِ  بعضی بزرگان  تطهیر شود  بلکه بحث بر سر چگونگی برخورد با آنان و سایر مخالفان و منتقدان است؟!  با توجه به برخی شواهد و قرائن آشکار ، نه امام ، نه رهبری و نه نظام هرگز موافق این امور نبودند و نیستند و اینها را برخی محافل تندرو و افراطی به  جمهوری اسلامی ایران تحمیل کرده و میکنند.

آیت الله احمدی برغم این که یک شخصیت اخلاقی  به تمام معنا  بود ولی من هرگزایشان را  خشک و مقدس آنچنانی  ندیدم  ، ضمیر روشن و پویا داشت گاهی به نکات ناب و ظریفی اشاره می کرد که برای یک عمرِ مخاطب کفایت می کرد؛ بارها از ایشان شنیدم می فرمود : « طلبه وقتی وارد حوزه می شود و چند تا «ضرب زید عمرا» یاد می گیرد  نا خودآگاه ادعای  خدایی می کند!» گاهی توصیه هایی می داد تا طلبه ها از این گرفتاری ها رهایی یابند، نسبت به آنهایی که هنوز به حوزه نرسیده می خواستند ره صد ساله پیمایند و یک شبه امام خمینی! و آیت الله بهجت! بشوند و  چون  می آمدند و از ایشان به اصطلاح  ذکر! و ورد! می خواستند، خیلی راحت می فرمود : «سعی کنید همین درسها یتان را خوب و دقیق بخوانید ،  خوب غذا بخورید ، به قدر کافی خواب ، استراحت داشته باشید ، در عملِ به واجبات جدی باشید ؛ بعد از این مراحل اگر فرصتی داشتید آنوقت به بعضی مستحبات هم می توانید عمل بکنید.» از فرزند برومند و ارشد شان جناب حاج آقامهدی احمدی شنیدم ، که ایشان درباب طهارت و نجاست خیلی سهل و آسان می گرفت و می فرمود : «خداوند متعال در طهارت و نجاست آسان گرفته است ، ولی ما برخلاف نظر خدا سخت و دشوار می گیریم ؛ از سوی دیگر خدا درصدق ، راستی و امانت داری سخت گرفته و ما آنها را آسان می گیریم.»

 امروز اگر چه آیت الله احمدی میانجی درظاهر میان ما  حضور ندارد ، او در بامداد 21شهریور1379 عروج کرد و در جوار حرم معصومی آرام گرفت ، اما  تفکرات ، سیره اعتدالی و سبک اخلاقی  ایشان می تواند چراغ راه برای همه مسئولان ،  مدیران  و همه شخصیت های علمی حوزه ، دانشگاه  و در نهایت  برای همه توده مردم الگو باشد.
 
 
     
   

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.