نگاهی به کتاب و نویسنده روضۀ البهیۀ فی طرق الشفیعیۀ
الروضه البهیّه فی الإجازه الشفیعیّه، سید محمد شفیع موسوی جاپلقی بروجردی (م 1280)، تحقیق سید جعفر حسینی اشکوری، مؤسسه کتابشناسی شیعه، 1392
به برکت انقلاب اسلامی و تلاش و کوشش جمعی از اندیشه وران حوزه و دانشگاه، بسیاری از میراث و تراث تشیع از پس پرده های غفلت و کنج قفسه های خاک خورده کتابخانه ها بیرون آمده است و به زیور طبع آراسته شده است. اما هنوز در آغاز راهی بس سترگ و طولانی هستیم و آثار فراوانی از علما و بزرگان مکتب اهلبیت(ع) مخطوط و مغلوط مانده است و همت پژوهشگران با انگیزه و مشتاق به فرهنگ و هویت اسلام و ایان را می طلبد. بخصوص آثار علما و بزرگانی که مجاهدت کرده و از مراکز اصلی حوزه علمیه به مناطق مختلف عالم رهسپار شده اند و فرهنگ و معارف ناب قرآن و اهلبیت(ع) را منتشر کرده اند از غفلت و بی توجهی مضاعفی برخوردار بوده اند.از جمله مناطقی که بررسی علما و بزرگان آن مغفول واقع شده است و آثار ارزشمند آنان در تاریک خانه تاریخ قرار گرفته است منطقه وسیع و عالم خیز «جاپِلَق» است.
بحمدلله پس از سالیان دراز چشم انتظاری، به همت مرکز کتابشناسی بزرگ شیعه(مؤسسۀ تراث الشیعۀ)به مدیریت توانمند و دغدغهمند جناب حجت الاسلام و المسلمین شیخ رضا مختاری، دومین کتاب از علمای منطقه جاپلق[1] تحقیق، تصحیح و چاپ شده است و در اختیار همگان قرار گرفته است. کتاب شریف «روضۀ البهیۀ فی طرق الشفیعیۀ» اثر مرحوم علامه آیت الله حاج سید محمد شفیع جاپلقی(متوفی 1280ق) که اجازه نامه کبیر ایشان به فرزندانش و شرح احوال برخی معاصرین و شاگردان وی است و به سعی بلیغ جناب حجت الاسلام آقای سید جعفر حسینی اشکوی به شکل مطلوبی تصحیخ و تحقیق شده است.
بر همین اساس، این نوشتار ابتدا در پی عرض ادب و ارادت و دعای خیر برای همه افرادی است که این کار ارزشمند را از آغاز به سرانجام رساندند چرا که در این زمانه، ارزش کارهایی این چنین مهم و مشکل و البته کم مشتری، کاری جهادی و پر زحمت است؛ لذا باید از مصحح محترم و ناشر گرامی تقدیر و تشکر ویژه کرد. راقم این سطور به پاس گرامی داشت این کتاب ارزشمند و مؤلف ذوفنون و مجهول القدر آن و مصحح و ناشر محترم از فرصت استفاده می کند تا به برخی نکات در پیرامون مؤلف و کتاب و احیانا برخی مطالب قابل ذکر در حاشیه تصحیح موجود، اشارهای کند.[2]
نگاهی اجمالی به تحقیق و تصحیح کتاب
کتاب روضۀ البهیۀ فی طرق شفیعیه اجازه نامه کبیری است که مرحوم جاپلقی به فرزندان خود در سال 1278 به نگارش در آورده است مؤلف در این کتاب مشایخ و طرق روایت خود را بیان می کند. دو سال پس از نوشتن اجازه نامه، مولف رحلت می کند و به دستور فرزند ارشد ایشان آیت الله سید علی اکبر جاپلقی این کتاب به همراه کتاب قواعد الشریفه در سال 1280 قمری به خط محمد علی بن محمدرضا خوانساری به صورت مجزا چاپ سنگی شده است. و دیگر چاپی از آن صورت نگرفته است. تا اینکه در سالهای اخیر جناب حجت الاسلام اشکوری پس از دسترسی به نسخه اصل به قلم و خط مؤلف که پیش از آن نزد دکتر سید جلال الدین محدث ارموی بوده اقدام به تصحیح کتاب براساس نسخه اصل با مقایسه آن با متن چاپ سنگی و نسخه تصحیح شده لؤلؤالبحرین به تصحیح مرحوم سید محمد صادق آل بحرالعلوم می کند. به نظر می رسد که مصحح گرامی تلاش وافر و سعی بلیغی کرده اند تا اثری محکم و کم غلط ارائه دهند و به حق می توان گفت ایشان به خوبی از عهده کار برآمده اند بخصوص حواشی و ارجاعات فروان به سایر کتب رجالی و تراجمی، نشان از حسن سلیقه و تتبع فراوان وی دارد.
برخی از ویژگی های این چاپ عبارتند از:
1. این کتاب دارای مقدمهای در شرح احوال مؤلف به قلم علامه سید احمد اشکوری(برگرفته از کتاب المفصّل فی تراجم الأعلام) است.
2. همچنین دارای تعلیقات ادبی جناب علامه سید عبدالستّار الحسنی است
3. کتاب دارای ارجاعات فراوان به سایر کتب رجالی و تراجم اسلامی است.
4. اختلاف نسخه ها در ضبط کلمات و نیز صورت صحیح لغات به لحاظ ادبی در پانوشت آمده است. نیز به تصحیفات و تحریفاتی که احیانا به نسخه اصلی مؤلف و یا نسخه چاپی را یافته اند تذکر داده شده است.
5. سعی شده اسناد روایاتی که در متن آمده در منابع معتبر یافته و ذکر شود. در صورتی که سندی یافت نشد نیز اشاره شده است.
6. در این چاپ، فصل بندی مناسب و شماره گزاری مسلسل خوبی برای تمامی مترجمین صورت گرفته است که به عدد 222 می رسد که در نوع خود کاری جالب و موجب دسترسی آسان به مطالب و نگاه اجمالی به مطالب کتاب می شود. اما نمی دانم به چه دلیل مصحح محترم مجیزین اصلی کتاب سید علی اکبر و سید علی اصغر را در شماره گذاری وارد نکرده اند.
7. همچنین از دیگر ویژگی های کتاب حاضر فهرستهای فنی مختلف همچون فهرست آیات، فهرست احادیث، فهرست اشعار، فهرست اعلام، فهرست اماکن و بلدان، فهرست اسماء المترجمین، مصادر تحقیق و فهرست کامل مطالب کتاب درج شده است.
جغرافیای تاریخی جاپلق و امامزاده قاسم
مرحوم علامه سید محمد شفیع زاده و پرورش یافته روستای امامزاده قاسم جاپلق است.روستایی که اجداد سید از حدود قرن پنجم یا ششم هجری در آنجا ساکن بوده اند. اولین شخصیتی که از خاندان سید به منطقه جاپلق آمده سید نظام الدین احمد مدنی است و مقبره امازادگان زید و قاسم مدفون است و دارای مقبره تاریخی به صورت صندوق است.و براساس وقف نامه امامزاده قاسم جاپلق مربوط به سال 598 هـ . ق ساخت حرم امامزاده به سید احمد مدنی ملقب به میرنظامالدین نسبت داده شده است.[3]اما جناب اشکوری، سید نظام الدین را مدفون در بقعه امامزاده قاسم بروجرد که دارای مزار معروف است می داند که خطایی آشکار است.[4] این خطا از آنجا ناشی می شود که همواره به اشتباه جاپلق را روستایی از روستاهای شهر بروجرد معرفی می کنند. در حالی که منطقه بزرگ و وسیع جاپلق شهر یا منطقه ای از بروجرد نبوده است بلکه خود منطقه ای وسیع و مستقل و شامل بیش از 100 روستا و قریه بوده است و در دوره های مختلف تاریخی، تحت نظارت ولایات متعددی بوده است.علامه آیهالله حاج سید علی اصغر جاپلقی در طرائف المقال مینویسد:
«الجابلق رستاق متصل بالعراق و منفصل عن البروجرد بمرحلۀ وکذا عن جربادقان. و هو احد موطننا الآن و موطن والدی طاب ثراه.»[5]
جاپلق یا جابلق به کسر باء و فتح لام معرب شده نام پهلوی «گاپله» است که هنوز در میان منطقه رواج دارد. در کتب تاریخی و جغرافیایی این منطقه همواره با منطقه دیگری به نام «برقرود» یا «بربرود» ذکر می شود که از قبل از اسلام جزو قصبات اصفهان بوده است. «ابن خرداد به» در کتاب مسالک و ممالک (تألیف بین سالهای230تا234هـ . ق) نوشته است:
«ذکر رساتیق أصبهان:رستاق مارَبین: وفیه قلعه بناها طهمورث فیها بیت نار رستاق کرّوان، رستاق بُرخوار، رستاق أوان، رستاق أنار، رستاق الإیران، رستاق الباذ، رستاق قهِستان، رستاق القمذان، رستاق بران، رستاق الروذ، رستاق رویدَشْت وفیه یغیض زرنروذ ویخرج بکرمان وبینهما تسعون فرسخاً رستاق أروند، رستاق أردستان، رستاق سردقاسان، رستاق جرم قاسان، رستاق قم، رستاق ساوه، رستاق تیمره الصغری، رستاق تیمره الکبری، رستاق قایق،رستاق جابلق، رستاق برقالروذ، رستاق ورانقان، رستاق فریذین، رستاق ورده.»[6]
و در جای دیگر مینویسد:
«جابلق نیز رستاقی است از اصفهان که نامی در تاریخ دارد، جنگ میان قحطبه و داود بن عمر بن هبیره جهت جنگ ابی عبدالله ابن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب در این منطقه رخ داد.»[7]
یاقوت حموی با ذکر جابلق در ردیف روستاهای اصفهان مینویسد:
«و جابلق ایضاً رستاق باصبهان، له ذکر فی التواریخ فی حرب کانت بین قحطبه و داود بن عمر بن هبیره لقتال عبدالله بن معاویه بن جعفر بن ابیطالب، و کان قد غلب علی فارس فنفاه منها و غلب علی فارس و اصفهان حتی قدم قحطبۀ بن شبیب فی جیش من اهل خراسان فاقتتلوا، و قتل عامر بن ضباره لسبع بقین من رجب سنه 131 فی جابلق من رستاق اصفهان.»
و پس از آنکه قم از اصفهان به درخواست حمزۀ بن الیسع ابن عبدالله اشعری از هارون الرشید جدا شد منطقه جاپلق و برقرود از اصفهان جدا شده و جمعی از اعراب به این سرزمین مهاجرت می کنند. در همین مورد در تاریخ قم به نقل از تاریخ اصفهان حمزه اصفهانی آمده است:
«عنزه به رستاق جاپلق و برقرود فرود آمدند و در آنجا از عجم گشتند.»
و طایفه خالد برقی[8] از شیعیان راستین اهلبیت(ع) براساس ظلم و ستمهای فراوان خلفای عباسی مجبور به ترک عراق میشوند و به جبال ایران، روستای برقرود ساکن میشوند.
تا آنکه در زمان ابو عبدالله محمد بن ابی جعفر منصور، شهر کرج بدست عیسی بن ادریس بن معقل بن عمر بن خدایی العجلی ساخته شد پس از او توسط فرزندش أبودلف القاسم بن عیسی العجلی وسیعتر شد و به شهر تبدیل شد و جاپلق و برقرود را جزء آن ساخت و به آن «ایغارین» یعنی کرج و برج اطلاق میکردند و تیمرتین را نیز به آن الحاق نمود و در تحت حاکمیت اصفهان شهر را اداره میکرد اما پس از مدتی مستقل شد و در سال 282هـ . ق عمربن عبدالعزیز العجلی حاکم کل منطقه اصفهان و نهاوند و ایغارین(کرج و برج) شد.[9] یعقوبی میگوید: در سال 218هـ . ق معتصم عباسی میان کرج و قم اختلاف بر سر آب و زمین پیدا شد تیمره ضمیمه حوزه حکمرانی آل عجل شد، خلیفه دستور داد شهر کرج مستقل و مرکز حکومت آل عجلی گردد و چهار کوره جاپلق، برقرود (بربرود) و فائقین علیا و سفلی از حکومت اصفهان مجزی و ضمیمه کرج و تحت حکومت آل عجلی قرار گیرد. از آن به بعد تا پس از حمله مغول، این منطقه جزء عراق عجم محسوب می شد و پس از حمله مغول و اسقرار حکومت صفویه، بار دیگر جاپلق و بربرود جزو نواحی اصفهان می شوند و تا دوره فتحعلی شاه قاجار این روند ادامه دارد.
پس از آنکه فتح علی شاه قاجار به حکومت می رسد و وی به علت داشتن فرزندان زیاد مجبور می شود که جغرافیای ایران را به هم زند تا برای همه فرزندانش محلی برای حکومت بیابد لذا منطقه بروجرد، سیلاخور، جاپلق و بربرود را در حکم یک ولایت قرار می دهند و محمد تقی میرزا معروف به حسام السلطنه را حاکم آن می کنند. محمد جعفر بن حسین نائینی در جامع جعفری در دوران فتحعلی شاه آورده است:
«بروجرد و سیلاخور و جاپلاق و طوایف بختباری از آن محمد تقی میرزا [حسام السلطنه] گشت.»[10]
و فرزند ارشد حسام السلطنه به نام فتح الله میرزا نایب الحکومه جاپلق و بربرود می شود. محمود میرزا قاجار در کتاب گلشن محمود (تألیف سال 1236هـ . ق) مینویسد:
«عدد اولاد ذکورش چون سبعه سیاره هفت است. ارشد اولادش مهین سلاله دودمان شوکت و سروری ابوالفتح میرزا است که در مراتب نکته سنجی اگر در عالم نوبت پنج زند رو است و در مراتب لطف مقال و حسن جمال اگر دعوی یوسفی کند بجاست در سال ترتیب این خجسته گلشن [1336هـ . ق] حسب الانشاء پادشاه انجم حشم و خسرو سیاره خدم به شعل حکمرانی جاپلق و بربرود که من محال بروجرد است مأمور و به سرداری مشهور است. پسر فتح ابوالفتح میرزا که سپهر اَبد ز زدان امثال او شده است عقیم در جاپلق قلعه [و باغی] مسمی به فتح آباد آبادان فرمودهاند که قریب به اتمام است»[11]
تا آنکه در زمان پهلوی اول جاپلق و بربرود تحت محوریت شهر الیگودرز در مدتی زیر نظر خرم آباد و مدتی گلپایگان محسوب می شود تا آنکه در سال 1337 الیگودرز با سه منطقه جاپلق، بربرود و ذلقی و ززوماهرو به شهرستانی در استان لرستان تبدیل می شود. اما به علت برخی مسئل سیاسی و اختلافات داخلی، جاپلق به قسمت تقسیم می شود بخشی از آن از الیگودرز جدا شده و جزء قلمرو خمین می شود. بخشی از آن تحت نام شهر ازنا مستقل می شود و بخشی نیز همچنان جزء شهر الیگودرز باقی ماند. بنابراین جاپلق هیچ گاه روستا و یا بخشی از برجرد نبوده بلکه تنها در مدتی حدود صد سال به لحاظ سیاسی زیر نظر بروجرد بوده است.
قرابت نسبی سید محمد شفیع با میرزای قمی
یکی از مطالب بسیار مهم در زندگی و حیات سید محمد شفیع جابلقی قرابت فامیلی و نسبی ایشان با میرزای قمی است که سید شفیع بارها از آن یاد کرده و همواره از میرزا الگو کردی است. مطلبی که جناب آقای اشکوری نپرداخته اند.
مادر سید محمد شفیع دختر عموی مادر میرزای قمی بوده است به این شکل که مادر سید شفیع دختر عالم بزرگ جاپلق میرزا حبیب الله بوده است و مادر میرزای قمی نیز دختر عالم بزرگ جاپلق میرزا هدایت الله برادر میرزا حبیب الله بوده است. سید محمد شفیع به جهت این قرابت همواره خدمت میرزای قمی می رسیده و مورد ملاطفت و محبت میرزا قرار می گرفته است.[12] بی شک همین ملاطفت و محبت، یکی از عوامل جذب وی به آموختن دروس حوزوی و پشت کار در تحصیل و تهذیب بوده است.و در میان خاندان سید متواتر است که تولیت «امامزاده قاسم» جاپلق را میرزای قمی به سید محمد شفیع داده است.[13]
جایگاه حوزه علمیه بروجرد و نقش سید
با توجه به روحیه علم دوستی محمدتقی میرزا حسام السلطنه حاکم بروجرد و ورود فرزندان وی همچون اورنگ زیب میرزا به سلک طلاب علوم دینی بستر مناسبی برای رشد و توسعه حوزه علمیه بزرگی در غرب کشور به وجود آمد. همین امر باعث شد که در در یک دوره بلند مدتی حوزه علمیه بروجرد یکی از ارکان مهم در عالم تشیع شود و عالمان و مراجع بزرگی مدت کوتاه یا بلندی را در حوزه بروجرد تحصیل کنند: از جمله افراد شاخصی چون: شیخ انصاری، شیخ العراقین، میرزا حسن آشتیانی و سید جمال الدین اسدآبادی، صدها عالم بزرگ دیگر. پس بدون شک حوزه علمیه بروجرد در سده سیزدهم هجری یکی از مراکز مهم در تاریخ تشیع و تاریخ حوزه های علمیه شیعه است. بخصوص با وجود اساتید بزرگ و متنوعی چون ملا اسدالله بروجردی(مرجع و فقیه)، علامه سید جفر کشفی(فلیسوف، عارف و مفسر قرآن کریم)، میرزا محمود طباطبایی بروجردی و سید محمد شفیع جاپلقی طلاب علوم دینی از تنوع رشته ای و تخصصی برخوردار گشته و توانستند در علوم مختلف اسلامی نزد عالمان بزرگی تحصیل کنند. اما این مقطع مهم از تاریخ و هویت تشیع مغفول واقع شده است. لذا ضروی است که تربیت شدگان و آثار این دوره مهم بازخوانی شود و نقش آن و تولیدات محتوایی آن در علوم مختلف اسلامی تحلیل و بررسی شود. کتاب روضۀ البهیه مرحوم جاپلقی یکی از منابع مهم و غنی برای این مهم است.[14]
و بدون تردید یکی از ارکان مهم و اصلی حوزه علمیه بروجرد مرحوم علامه سید محمد شفیع جاپلقی است زیرا او بود که توانست علم اصول فقه را در این حوزه رونق ببخشد و شاگردان بزرگی را در اصول و فقه تربیت کند که برخی از آنها همچون میرزا حسن آشتیانی پس از هجرت به حوزه نجف و درس شیخ انصاری همچون ستاره ای بدرخشیدند. لذا در منطقه بروجرد و جاپلق از ایشان به «سید اصولی» یاد می شود. اما متأسفانه آثار اصولی و فقهی این فقیه اصولی نیز به فراموشی سپرده شده است و می بایست کتاب شریف قواعد الشریفه ایشان و برخی تقریرات درسی وی تصحیح و منتشر شود تا برخی از نوآوری های وی در اصول و فقه شناخته گردد و جایگاه ایشان در تاریخ تشیع مکشوف شود.
شیوخ اجازه سید
جناب علامه اشکوری براساس کتاب روضۀ البهیۀ بیان می کنند که پنج نفر به سید محمد شفیع اجازه داده انددر حالی که با دقت در متن روضه روشن می شود که سید فقط به دو طریق اشاره دارد. ابتدا طریقی که از طریق سید محمد باقر شفتی است[15] و ثانیا از طریق ملا علی اکبر خوانساری اصفهانی است.[16] اما از شخص دیگری که به او اجازه روایت داده باشد نامی نمی برد. ولی جناب اشکوری میرزای قمی، سید علی طباطبایی و شیخ جعفر کاشف الغطاء را از شیوخ او ذکر می کند[17] در حالیکه این سه عالم بزرگ از شیوخ مرحوم سید شفتی هستند و سید شفیع به واسطه سید شفتی از آنها روایت می کند. و جالب این است که سید خود به عدم استفاده علمی از این سه نفر تصریح دارد. او می نویسد:
«و کنت فی زمان حیاتهم مشغولا بتحصیل العلوم الدبیّۀ و المتون الفقهیّۀ و الاصولیۀ کالمعالم و التهذیب. و لم أصل خدمۀ الشیخ المذکور[کاشف الغطا] و سیّد الاساتید[طباطبایی] و فزت بخدمۀ المحقّق الجیلانی فی بلدۀ قمّ کثیرا و فی بلدنا جاپلاق إلا أنیّ لیست قابلا لاستفادۀ منه. و هولاء المشایخ أعنی: الآقا المیر سید علی سیّدالاساتید و المحقّق الجیلانی و الشیخ المحقق الشیخ جعفر أجازوا للسیّد التقدم[سید محمد باقر شفتی]؛ فهو یروی عنهم أجازۀ.»[18]
این مسئله همچنین درباره اساتید سید محمد شفیع تکرار می شود. به طوری که اشکوری به تبع برخی صاحبان تراجم به تلمّذ سید نزد حاج ملا علی نوری فیلسوف معروف و علامه سید محمد مهدی بحرالعلوم نجفی اشاره می کند.[19] در حالیکه هیچ سند معتبری برای این مسئله وجو د نداد باضافه، سید جاپلقی چه در مقدمه کتاب قواعد الشریفه و چه در کتاب روضۀ البهیۀ سعی در تجلیل همه اساتیدی داشته که از آنها بهره برده است اما هیچ اشاره ای به تلمّذ نزد این دو بزرگوار ننموده است.[20]
مجازین از سید
جناب آقای اشکوری در مقدمه کتاب به شش نفر از کسانی که از سید شفیع اجازه دریافت کرده اند اشاره نموده است[21] اما سیدر در قسمت اخیر کتاب لیست 15 نفر از افرادی را نام می برد که قبل از اجازه نامه روضۀ، از وی اجازه دریافت کرده اند که اشکوری برخی از آنها – حدود 11نفر – را در مقدمه ذکر ننموده است. البته ایشان ملا محمدعلی بن محمد کاظم شاهرودی را ذکر کرده اند که در روضۀ اشاره ای به وی نشده است و آقای اشکوری نیز منبع خود را بیان نفرموده اند.
نوآوری های کتاب روضۀ البهیۀ
کتاب روضه چنان که محققان مختلف نوشته اند به سبک کتاب لؤلؤ البحرین شیخ یوسف بحرانی است و به عبارت بهتر این کتاب تکمله و تلخیصی از کتاب لؤلؤ البحرین است. کتاب روضه در چاپ و تصحیح جدید مجموعا 345 است که بیش از 70 صفحه آن از انشاءات و مطالب خود سید است که به هیچ وجه در کتاب لؤلؤالبحرین بحرانی نیست. در این 70 صفحه که حدد بیست درصد کل کتاب را شکل می دهد مطالب بسیار مهمی وجود دارد:
1. بیان مقدمهای عالمانه در فضیلت علم و اجتهاد و بایستههای اجتهاد؛
2. اجازه و بیان احوال فرزندان ارشدش عالمان فاضلان سید علی اکبر[22] و سید علی اصغر[23]؛
3. بیان برخی تألیفات خودش[24]؛
4. معرفی مستقیم 56 نفر از شاگردان، مجازین، همدوره ای ها و اساتید و مشایخ اساتید؛ و ده ها نفر دیگر در ذیل این افراد؛[25]
5. جرح و تعدیل های سید در آراء محدث بحرانی؛[26]
6. تلخیص کتاب لؤلؤ البحرین.
بنابراین نمی توان با استناد به اینکه کتاب روضۀ البهیۀ تلخیصی از لؤلؤ البحرین است از اهمیت آن کاسته شود بلکه با توجه به مطالبی بدیعی که علامه سید محمد شفیع در حفظ سلسله اسناد خود و شاگردان و بیان سلسله اسناد اساتید و شیوخ از علما و اصولیون متأخر بیان کرده است و نکات جالب توجهی که از شخصیت علمی و معنوی و قضایای تاریخی زندگی آنان آورده است؛ این کتاب همچنان از ارزش و قیمت فراوانی برای معرفی هویت و فرهنگ تشیع برخوردار است.
روضۀ البهیۀزمینه ساز نگارش طرائف المقال
بدون شک باید اعتراف نمود که همین کتاب و آراء آن زمینه نگارش کتاب عظیم القدر و مجهول العظمه «طرائف المقال» علامه سید علی اصغر جاپلقی فرزند علامه سید محمد شفیع را فراهم کرده است. کتابی که به تعبیر آیت الله مرعشی نجفی بهترین کتاب در طبقات الرجال است و منبع اصلی آیت الله العظمی بروجردی در موسوعه رجالی ایشان بوده است.[27]
آیهالله مرعشی نجفی درباره این کتاب عظیم مینویسد:
«و قسم من کتب الرجال قد ألّف علی طریق طبقات الرجال، و من أحسن ما وفقت علیه فی هذا المضمارها هو کتاب«طرائف المقال فی معرفه طبقات الرجال» للعلّامه الفقیه الاصولی الرجالی الادیب الآیه الحجه الحاج السید علی أصغر بن العلامه الآیه الحاج السید محمد شفیع الجابلقی قدّس سرّهما. و لعمری أنّه خیر ما اُلّف فی الطبقات، قد سعی المؤلف جدّه و إجتهد فی ترتیبه و تنسیقه علی خیر نمط و اسلوب، و النسخه الأصلیه الّتی هی بخطّه الشریف موجوده عندنا فی المکتبه العامه الموقوفه بقم. و کنت کثیر الولع و الشّوق فی نشره…»[28]
آیهالله ابوطالب تجلیل در مورد این کتاب میفرماید:
«زمانی که حقیر مشغول نوشتن «معجم الثقات» بودم کتب رجال را که بررسی میکردم، در میان کتب رجالی به یک کتاب خطی برخورد کردم که تالیفش تمام نبود، یعنی مرتب نوشته نشده بود. معلوم بود این کتاب مقدمه تالیف است. این پیشنویس کتابی بود به نام طرائف المقال فی معرفه طبقات الرجال. مؤلف آن سید علی اکبر[علی اصغر] بن محمد شفیع موسوی است که معاصر با شیخ انصاری(رض) بوده است. این کتاب که با خط بسیار ریز نوشته شده بود، همان طبقات رجال است که کتاب بسیار نفیسی میباشد. همان کاری را که مرحوم علامه بروجردی کرده است، ایشان نیز انجام داده است؛ با این فرق که ایشان طبقات را از خود شروع کرده و به رسول خدا صلی اللهعلیهوآله رسانده است. بدین معنا که در طبقهبندی آن طبقهاول خود نویسنده و طبقهدوم استاد وی است و تا رسیده به اصحاب رسول صلی اللهعلیهوآله که طبقهسیام میشده است. ولی مرحوم آیهالله بروجردی به عکس شروع کرده است. طبقه اول اصحاب رسول الله صلی اللهعلیهوآله به ترتیب امده تا به شیخ الطایفه رسیده است. از شیخ الطایفه به این طرف هم طبقه، طبقه حساب کرده است. خودش در طبقه سیودوم واقع میشد. این طبقات فایدهاش این است که توسط آن احادیث معلوله را حساب میکردند. هنگامی که سندی را میخواندند، ایشان میفرمود سند غلط است اگرچه همگی ثقه باشند. اصطلاح ایشان هم «معلول» بود.»[29]
[1]. پیش از این کتاب ارزشمند «طرائف المقال» اثر آیت الله سید علی اصغر جاپلقی تحت اشراف حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی و تصحیح جناب حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی رجایی در دو جلد در سال 1369شمسی منتشر شده ست.
[2]. از جناب آقای صادقی که پیشنهاد نگارش این نوشتار را به حقیر داده اند نیز تشکر می شود.
[3]. سید مهدی موسوی، برآستان خوبان، قم: منشور وحی، 1389، ص80 و 209 و رونوشت اسناد وقف نامه در همان، ص617 – 618.
[4]. ر. ک: جابلقی، روضۀ البهیۀ، ص8.
. [5]علامه سید علی اصغر جاپلقی، طرائف المقال، ج 1، ص88.
[6]. ابن خرداد به، مسالک و ممالک، ترجمه سعید خاکرند، تهران: موسسه مطالعات و انتشارات تاریخی میراث ملل، 1371، ص25.
[7]. همان، ص56.
[8]. وی خالد بن عبدالرحمن بن محمد بن علی برقی است. نجاشی با یاد از نام وی مینویسد: آنها در اصل کوفی اند. جدّ وی، محمد بن علی، پس از شهادت زید بن علی، توسط یوسف بن عمر زندانی و سپس به قتل رسید. خالد که کوچک بود، همراه پدرش عبدالرحمن به برقرود گریخت.
. [9]ابراهیم دهگان، تاریخ اراک، ج1، ص119.
. [10]محمد جعفر بن حسین نائینی، تاریخ جعفری، ص98.
[11]. محمود میرزا قاجار، گلشن محمود، به کوشش میرهاشم محدث، در: گنجینه بهارستان ج6، به کوشش سید سعید میرمحمد صادق، ص192.
[12]جابلقی، روضۀ البهیۀ، ص56.
[13]برآستان خوبان، ص212.
[14]البته کتاب «طرائف المقال» اثر آیت الله سید علی اصغر جاپلقی و کتاب ارزشمند «تاریخ بروجرد» در دو جلد اثر حجت الاسلام والمسلمین غلامرضا مولانا نیز منبع قابل توجه و ارزشمندی برای این تحقیق است.
[15]جابلقی، روضۀ البهیۀ، ص43.
[16]جابلقی، روضۀ البهیۀ، ص84.
[17]. همان، ص12.
[18]. جابلقی، روضۀ البهیۀ، ص56.
[19]. همان، ص9.
[20]. همان، ص42.
[21]. همان، ص12 – 13.
[22]. همان، ص27-30.
[23]. همان، ص350 – 351.
[24]. همان ص30.
[25]. همان، در صفحات 31 – 60؛ و ص84 – 93؛ و ص350 – 363.
[26]. برای نمونه ر. ک: همان، ص130 – 133؛ و ص137؛ ص160؛ ص346؛ ص350؛ ص368؛ ص423.
[27]. حجت الاسلام سید مهدی رجایی مصحح کتاب طرائف المقال می گوید که آیت الله مرعشی فرمودند که کتاب طرائف المقال منبع اصلی کار رجالی آیت الله بروجردی بوده است.
[28]. السید علی اصغر الجابلقی، طرائف المقال فی معرفه طبقات الرواه، تحقیق: سیّد مهدی رجایی، قم: مکتبه آیهالله العظمی المرعشی النجفی العامه، 1410 ق، 2 ج، اوّل.
[29]. مصاحبه با آیهالله ابوطالب تجلیل، مجله نقد و نظر، شماره اول، زمستان 1373.
منبع:الاثر
الروضه البهیّه فی الإجازه الشفیعیّه، سید محمد شفیع موسوی جاپلقی بروجردی (م 1280)، تحقیق سید جعفر حسینی اشکوری، مؤسسه کتابشناسی شیعه، 1392 سید مهدی موسوی