پای سفره دل یک خانواده جوان قرآنی

یک دلیل دیگر توفیق ما در کیفیت روابط مان، تلاشی بود که هر کدام‌مان برای موفقیت دیگری کرده بودیم. بعد از ازدواج، زندگی فردی هیچ کدام مان مختل نشد. من ادامه تحصیل دادم و توأمان به کار مشغول شدم و همسرم هم در مسابقات مختلف شرکت می کرد که لازمه اش سفر مداوم بود اما همه این ها ما را از پا نینداخت. خاطرم نیست هیچ وقت او به من گفته باشد که خانه بمان و از دو فرزندمان نگهداری کن تا من برسم به فلان مجلسم، همیشه یکی مان سنگرداری می کرد و اگر هم هردومان گرفتار بودیم، خانواده ها به کمک مان می آمدند و بی دریغ هوایمان را داشتند، همین هم شد که شانه به شانه هم رشد کردیم.

 

«صدایش آرام بود، او آیه به آیه می خواند و من خط به خطش را در ذهنم معنی می کردم…وقتی تلاوتش تمام شد و سرش را بالا آورد تا واکنشم را ببیند، فهمیدم که در همین چند دقیقه همراه صوت زیبایِ ترتیلش لب خوانی می کرده ام… شاید بپرسید چه شد که وسط جلسه خواستگاری شروع به تلاوت قرآن کرد، راستش را بخواهید، نقشه مادربزرگ بود. خدابیامرز از آن زن هایی بود که سرد و گرم روزگار را طوری چشیده بود که می گفت اگر به چشمان کسی نگاه کنم، می فهمم که عیارش چند است؟راست می گفت… در همان جلسه بود که از «مهدی» خواست اگر حافظ قرآن است، مهارتش را نشان دهد و دست گذاشت روی آیاتی از قرآن که چند ساعت قبل از آن، حجت الاسلام قرائتی در یک برنامه تلویزیونی به تفسیر آن ها پرداخته بود آیاتی از سوره مریم حرف که به اینجا می رسد، نفسی تازه می کند. «سعیده خادم زاده» را می گویم. یک سرِ قصه این هفته «خانواده ایرانی». همان ابتدای صحبت مان، یاد روز خواستگاری اش می افتد. حالا هم ساکت نشسته، روبه رویمان، انگار که بخواهد خاطراتی را که در یک نفس برایمان گفته، آهسته مزه مزه کند. از لبخندی که بر چهره اش نشسته، پیداست طعم آن روزها خیلی «شیرین» بوده است.«مهدی حسنی»، طرف دیگر این قصه، ادامه حرف را پِی می گیرد و می گوید: امتحان نفس گیری بود اما کجایش را دیده اید؟ همه زندگی ما با قرآن پیوند خورده، حتی ماه عسل مان هم قرآنی بود…مسابقات کشوری قرآنی در اردبیل؛ سال 80.

 

قرآن عامل آشنایی ما بود

مهدی و سعیده زوج قرآنی موفقی هستند که همه زندگی خود از مرحله انتخاب همسر تا تشکیل زندگی و تداوم بخشیدن به آن را بر مبنای کلام ا… تعریف کرده اند.

مهدی حسنی 39ساله را کهنه کارهای قرآنی مشهد خوب می‌‌شناسند. او صاحب دو عنوان بین المللی در بخش حفظ است و ده ها عنوان کشوری و استانی دیگر هم در کارنامه اش دارد. او چندسالی است که به تدریس علوم قرآنی در فضاهای آکادمیک استان اشتغال دارد و به عنوان مشاور و کارشناس علوم قرآن و حدیث با نهادهای مختلف در حال همکاری است.به همه این ها اجراهای تلویزیونی و تالیف چهار عنوان کتاب را هم بیفزایید.

سعیده خانم هم که کارشناسی سطح 2 حوزه دارد، پا به پای همسرش در حوزه های قرآنی فعال بوده و از نویسندگی در نشریات قرآنی تا مدیریت یک مهد قرآنی را تجربه کرده است. حالا هم عمدتا سرش به نوشتن فیلم نامه برای صدا و سیمای خراسان رضوی گرم است.اما قصه این زوج موفق قرآنی کمی قبل تر از آن جلسه خواستگاری شروع می شود. آقای حسنی برایمان این طور توضیح می دهد که؛«عامل آشنایی ما قرآن بود. وقتی برای خواستگاری همسرم پیش قدم شدم، چند سالی می شد که به صورت حرفه ای به وادی حفظ قرآن وارد شده بودم. بنابراین شرط کرده بودم که کسی را برای زندگی مشترک انتخاب کنم که او هم با قرآن مانوس باشد، همین هم شد، همسرم در آن دوران به تلمذ دروس حوزوی اشتغال داشت اما در همان ملاقات های اول فهمیدم دلیل انتخاب این مسیر از سوی او، نقش هدایتگر قرآن است و این را یک برکت بزرگ برای زندگی مان می دانم.»

 

نقش استقلال فکری در رسیدن به بلوغ رفتاری

او همسرش را بزرگ ترین مشوقی می داند که در این سال ها پا به پای او در هر آزمون و مسابقه ای همراهی اش کرده و همین همراهی دلیل موفقیت هایی است که امروز این خانواده به آن می بالد.از آن ها می پرسم، خانواده ای که قرآن را مبنای زندگی خود می داند، در روابط و شرایطش چه تفاوتی با بقیه دارد؟ حسنی برای پاسخ پیش قدم می شود. او می گوید: شاید شما از یک فرد با تحصیلات عالیه، توقع رفتار عالی نداشته باشید اما از یک خادم قرآن، نمی توانید جز این انتظاری داشته باشید. هر کدام از ما سوژه ای را سراغ داریم که مدرک های رنگ به رنگ، سینه دیوار خانه اش را پُر کرده و برای خطاب قرار دادنش باید یک مهندس یا دکتر بیندازید پیشِ اسمش، اما رفتار و سکناتش هیچ جوره با آن عنوان هم خوانی ندارد اما شما اگر یک فعال قرآنی را که فقط ۲۰ سال سن دارد ببینید، انگار پختگی یک مرد 40ساله را به تماشا نشسته اید. دلیلش هم قرآنی است که او در سینه دارد و آموزه هایش اجازه نمی دهد، او هر رفتار لغو و سبکی را مرتکب شود.

وی ادامه حرفش را می برد سمت زندگی مشترک شان و می‌گوید: مبنای زندگی مشترک و حرفه من قرآن بود. از همان ابتدای زندگی قرار نانوشته ای داشتیم که هر مشکل کوچک و بزرگی که داریم را زیر سقف همین خانه حل و فصلش کنیم. نگذاشتیم پای خانواده هایمان به مشکلات زندگی مشترک مان باز شود تا حریم ها به قوت خودشان باقی بمانند. خانواده هایمان هم به این استقلال فکری مان احترام می گذاشتند. همین هم باعث بلوغ رفتاری ما شد. یعنی خودمان تمرین کردیم که چطور بزرگ تر باشیم و به پختگی در روابط مان برسیم.

 

همیشه یکی مان سنگردار بود

خانم خادم زاده که انگار چیزی به خاطرش آمده، می گوید: یک دلیل دیگر توفیق ما در کیفیت روابط مان، تلاشی بود که هر کدام‌مان برای موفقیت دیگری کرده بودیم. بعد از ازدواج، زندگی فردی هیچ کدام مان مختل نشد. من ادامه تحصیل دادم و توأمان به کار مشغول شدم و همسرم هم در مسابقات مختلف شرکت می کرد که لازمه اش سفر مداوم بود اما همه این ها ما را از پا نینداخت. خاطرم نیست هیچ وقت او به من گفته باشد که خانه بمان و از دو فرزندمان نگهداری کن تا من برسم به فلان مجلسم، همیشه یکی مان سنگرداری می کرد و اگر هم هردومان گرفتار بودیم، خانواده ها به کمک مان می آمدند و بی دریغ هوایمان را داشتند، همین هم شد که شانه به شانه هم رشد کردیم.

او تاکید می کند: فکر می کنم این لازمه هر زندگی مشترک است، این که فقط یکی از زوجین پله باشد و آن یکی فقط به صعود فکر کند، خودخواهی است که قربانی اش آن کسی است که بیشترین فداکاری را کرده است.

 

کلمات را از هم دریغ نمی کنیم

می پرسم: حتی بهترین زوج ها هم در گردنه های زندگی شان، به اختلافات کوچک و بزرگ می رسند، شما چطور این پیچ های تند و خطرناک را رد می کنید؟پاسخ آقای حسنی صریح است: «حرف می زنیم» او توضیح می دهد:کمتر اجازه داده ایم که اختلافی بهانه آن شود تا ما کلمات مان را از هم دریغ کنیم، دلیلش هم جلوگیری از کهنه شدن زخم هاست؛ مثلا می بینید فلان فرد سال ها، زخم خورده اتفاقی بوده اما یک گفت وگو باعث می‌شود تا بفهمد که همه این دلخوری ها فقط یک سوء تفاهم ساده بوده که چون او زبان بسته بوده و ناراحتی اش را نگفته، کسی هم برای رفع و رجوع این سوء تفاهم پیش قدم نشده است.او می افزاید: متاسفانه اغلب آقایان در زندگی مشترک شان از حرف زدن اجتناب می کنند و نه مصاحب خوبی هستند و نه شنونده واقعی، همین باعث می شود تا هر مشکلی یک طرفه قضاوت و درباره آن حکم صادر شود و اگر این چنین شد، «اختلاف» به یک اتفاق معمولی در آن زندگی بدل می شود.

 

نگذاشته ایم لجبازی های کودکانه فاصله بیندازد میان روابط مان

خانم خادم زاده که انگار باز یک خاطره دیگر درذهنش زنده شده، با لبخندی می گوید:خاطرم است چند روز بعد از ازدواجم، سر کلاس دانشگاه حاضر شدم، آن روز فلسفه داشتیم، استادمان تا ماجرای ازدواجم را فهمید، گفت: می خواهم به شما شیرینی بدهم که مزه اش تا همیشه زیر دندانت بماند. به شما توصیه می‌کنم در زندگی مشترک این سه کلمه را هرگز فراموش نکن: گذشت، گذشت، گذشت… نمی دانم این کلمه چه جادویی دارد اما باور کنید که زندگی ما از برکت همین کلمه، بی تنش می‌گذرد. هیچ وقت نگذاشته ایم لجبازی های کودکانه فاصله بشود میان روابط مان…گاهی به اختلافاتمان چند روزی فرصت داده ایم اما در نهایت حل و فصل شان کرده ایم، نگذاشته ایم بزرگ شوند تا سایه بیندازند بر زندگی مشترک ما.

 

فرزندانمان را تحت فشار، خادم قرآن نکنیم

اما محصول این زندگی مشترک موفق، امید 9 ساله و امیرعلی 3ساله هستند. امید با آن که سن و سالی ندارد اما پا جای پای پدرش گذاشته و حفظ قرآن را شروع کرده است و حالا مسلط به سه جزء و نیم از قرآن است.خودش می گوید که قرآن خوانی مکرر پدرش و همراهی مادرش، انگیزه او شده است.آقای حسنی می گوید که در تربیت قرآنی فرزندش، هیچ وقت بر حافظ شدن او اصرار نکرده، بلکه اجازه داده است تا خودش انتخاب کند. او عنوان می کند: متاسفانه خانواده های زیادی هستند که به دلایلی فرزندشان را تحت فشار قرار می دهند تا حافظ یا قاری قرآن شود، غافل از این که با این کارشان فقط اسباب دوری او را از کتاب خدا فراهم می کنند. کودک باید کودکی کند، بازی کند و اگر علاقه نشان داد، آن وقت او را در چنین مسیری بدون فشار و زور قرار دهیم، در ضمن در تربیت قرآنی فرزندانمان نباید تک بعدی باشیم، اگر روحش را با کلام خدا پرورش می دهیم، حتما جسمش را هم در معرض آموزش و ورزش قرار دهیم تا رشد او تک بعدی نباشد.

منبع:خراسان

 
یک دلیل دیگر توفیق ما در کیفیت روابط مان، تلاشی بود که هر کدام‌مان برای موفقیت دیگری کرده بودیم. بعد از ازدواج، زندگی فردی هیچ کدام مان مختل نشد. من ادامه تحصیل دادم و توأمان به کار مشغول شدم و همسرم هم در مسابقات مختلف شرکت می کرد که لازمه اش سفر مداوم بود اما همه این ها ما را از پا نینداخت. خاطرم نیست هیچ وقت او به من گفته باشد که خانه بمان و از دو فرزندمان نگهداری کن تا من برسم به فلان مجلسم، همیشه یکی مان سنگرداری می کرد و اگر هم هردومان گرفتار بودیم، خانواده ها به کمک مان می آمدند و بی دریغ هوایمان را داشتند، همین هم شد که شانه به شانه هم رشد کردیم.

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.