در آمدی بر مرجعیت قرآن در هویت سازی تمدنی
روح حاکم بر وحی و آیات قرآن کریم، فراشمول تاریخی و قابل تطبیق در بی نهایت شرایط و مقتضاهای زمانی و مکانی است. از این رو می توان آیات قرآن را به مثابۀ قانون اساسی ای برای تفریع و تقنین در تمام شرایط وجودی و قابل تصور دانست.
خصوصیت فراگیری، جامعیت، فراتاریخی بودن، قابلیت بی پایان اجرا در تمام شرایط و تطبیقپذیری و تحقق یافتن در تمام ابعاد و اوضاع زیستی انسان و جامعه که در قرآن دیده می شود، آن را به متن معیار و میزان و به تعبیری دقیقتر متن مرجع و حاکم بر تمام متون و منابع دیگر تبدیل کرده است.
انتساب وحی به خدای متعال که منبع آفرینش عقلانیتِ فطری و جهانگرایی و انسانمداری الهی است، مایۀ نقش عقلانیت و انسانیت فراگیر و حیرت انگیزی در قرآن شده است. بدین گونه که همه شاخص های معرفتی و فکری و تعقلی و نیز عینی و واقعگرا و موافق با طبع و طبیعت در این کتاب وجود دارد.
در مقایسه با قرآن کریم، هیچ متنی چنین قابلیتی ندارد که تمام شاخص های نظر،عمل، روش، مبانی و اصول سیستماتیک زیست سعادتمندانه را در همه حوزه های انسانی در خود گنجانده باشد. همچنین آن گونه که هر سه ساحت معتقدات نظری ، بایسته های اخلاقی ( حاوی باید و نباید های درونی و باطنی) و نیز کنش های مطلوب و نا مطلوب در رفتار انسان در یک دستگاه توحیدی و یکپارچه در قرآن کریم با همبستگی و انسجام حیرت انگیزی آمده در هیچ متن و منبع دیگری شاهد چنین واقعیت و حقیقت شگرفی نیستیم.
به عبارتی می توان گفت قرآن کریم متن مرجعی است برای عرضۀ قواعد کلی و اصول مبنایی جهت تضمین انسجام و توحید فعل، قول، عقیده، رفتار و اخلاق در صیرورت فرد و جامعه در گسترده ترین پهنۀ قابل تصور رهبری و مدیریت اجتماعی که همان مرزها و قلمروی تمدنی زیستن است.
بازگشت به مرجعیت قرآن کریم با هدف الهیسازی هویتهای تمدنی در جهان معاصر و منطبق سازی روندهای کلان مدیریت و رهبری جوامع با موازین و شاخص های آسمانی و اخلاقی، هدف عظیم دیگری را هم محقق می سازد و آن این است که روند پراکنده و چرخههای از هم گسیختۀ علوم و معارف دینی و غیر دینی را نیز دور یک محور واحد بازسازی میکند. در نتیجه با حاکم کردن معرفت قرآنی و قواعد کلان وحی، تمام علوم بشری در درون یک ابر سیستم معرفتی قابل جمع اند. زیرا چیزی که باعث ویراانگری روشهای حاکم بر علوم انسانی در غرب شده است از هم گسیختگی مدارهای این علوم و فقدان مرجعیت واحد علمی،اخلاقی و نظام مند است. قرآن کریم با این که وظیفۀ اصلیاش تطور بخشی به گزاره های علوم نیست اما با عرضۀ چارچوب های وجودی و بسیار کلان به شکوفایی ذهن بشریت در پویش های علمیاش در تمام ساحتها کمک شایانی میکند و در نتیجه، انسان عالم همواره با نگاهی فراشمول و جامع به صیرورت علمی خویش و جامعه میپردازد.
اتفاق ناگوار دیگری هم افتاده است و آن این که تمدنهایی هم که در دوران اسلامی در زمین پیدا شدند(مانند آن چه در دوران عباسیان یا در اندلس و ایران رخ داد) بیش از این که بر اصول و مبانی (و به تعبیر قرآن کریم بر اساس سنن ثابت و تبدیل ناپذیر خود قرآن و اسلام) بنا نهاده شده باشند بر مبنای ساختارهای تمدنی همجوار ساخته شد. از این رو در کشاکش روزگاران و در مواجهه با دیگر تمدنها رو به اضمحلال نهاد. شاید مهمترین اصل در سقوط این تمدنهای به ظاهر اسلامی، سست شدن ریشه ها و اصول اخلاقی و نفوذ ستمگری و بیدادگری در لایههای رهبری و مدیریت و سیستمهای آن ها بود. زیرا اگر تمدنی در بخشهای روبنایی و ظاهری دارای شاخصهای آیینی و صورتی دینی باشد اما نرم افزار و عمق درونمایۀ آن بر اساس اخلاق و ارزشهای باطنی اسلام نهاده نشده باشد، بدون تردید رخنه فساد و تباهی پایه های آن را خواهد لرزاند. از این رو قلمروها و مفاهیم و مبانی توسعه و پیشرفت در تمدن قرآنی و الهی اسلام با همین مفاهیم در دیگ تمدنهای سخت افزارگرا و مادی کاملاً متفاوت است. نباز مبرم انسانیت عصر ما به اسلامیسازی یا الهیسازی یا قرآنیسازی هویت تمدنی برآمده از گسترش فساد و تباهی در تمام لایه های زیست انسانی و بلکه ویرانی محیط زیست و طبیعت زمین است.
در سایۀ قرآن کریم و معارف تمدنساز آن، مقاصد و فلسفههای تمدنی هم رنگ و بوی دیگری میگیرد. و مصرفگرایی و رفاه مادی به هیچ عنوان در رأس فهرست مطالبات و انتظارات بشریت از زیست و سبک زیست به حساب نمی آید. حیات طیبهای که در قران کریم به عنوان چهره و تصویر کامل سبک زیست دینی است، عنوانی جامع برای تمام شاخص های اخلاقی، معنوی، ایمانی و مادی است. واژۀ (طیب) و ( زکات) و( کوثر) و امثال آنها در قرآن کریم در بر گیرنده شاخصهای کمی و نیز کیفیاند. در آنها پاکی و طهارت در کنار فراوانی و کمیت لحاظ می شود. با این حساب تزکیه شامل همه ابعاد زندگی انسان می شود و در بالاترین سطح مدیریتی فرایند های کلان تمدنی هم با این وصف بایستی پاکیزه باشد. در نگرش قرأنی، راه بر توسعۀ مادیگرا، مصلحت اندیش، دنیاطلبانه، قدرت مدار محض و ماکیاولیستی بسته است.
وبالاخره باید گفت که انسان و نه هیچ چیز دیگری در مرکز و جوهرۀ تمدن و جامعه سازی است. هر رشد و توسعه ای در هر حوزه و قلمرویی اگر به توسعه و رشد انسانیت انسان نینجامد و یا بر عکس آن، به مصرفگرایی و فساد اخلاقی و اجتماعی و نابودی گنجینههای بزرگ اخلاقی مانند خانواده و امثال آن ختم شود، بی تردید هیچ انسجام و انطباقی با مفاهیم بنیادین تمدن قرآنی ندارد. هدف اصلی از تمدن انسانی رشد و ارتقای معنوی و روحی فرد و جامعه است. آسیب بزرگی که در عصر ما سرنوشت مدنیت موجود را در محاق نابودی و تاریکی برده است و فساد انسانی علی رغم رشد حیرت انگیز ماده و علم به بالاترین حد تصور رسیده است. بنابراین، با تحقق مرجعیت قرآنی در هویتسازی تمدن معاصر گامی به سمت انسانی سازی حرکت علم و نظر و نظام های عمل در سبک های زندگی و روند های تمدنی برمیداریم.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که در مسیر فهم قرآن کریم و تلاش برای ساختن نظام های کلان اجتماعی در سطح های ملی، منطقهای و جهانی و در حوزه تمدنی هیچ گریزی از سنت نیست. به تعبیر دقیقتر، این سنت است که به ما روش برداشت از قرآن کریم و مبنا قرار دادن آن را در مسیرهای کلان زیست می آموزد. بدون تمسک به سنت و معارف اهل البیت علیهم السلام در میانۀ راه دچار ضلالت و گمراهی خواهیم شد و به حقیقتِ قران برای تحقق اهداف خود نخواهیم رسید. با این وصف نقش سنت و سیره و معارف معصومان علیهم السلام نقشی در طول قرآن کریم است نه در عرض آن و ما با استعانت از سنت و سیرت پیامبر و امامان معصوم و به وسیلۀ عقل و خرد به مرجعیت قرآن کریم خواهیم رسید.
روح حاکم بر وحی و آیات قرآن کریم، فراشمول تاریخی و قابل تطبیق در بی نهایت شرایط و مقتضاهای زمانی و مکانی است. از این رو می توان آیات قرآن را به مثابۀ قانون اساسی ای برای تفریع و تقنین در تمام شرایط وجودی و قابل تصور دانست.
نجفعلی میرزایی