نظریه تکامل، غیرعلمی است

متأسفانه این نوع تفکر از غرب مسیحی فراتر رفت و بر مسلمانانی که درجستجوی علم جدید بودند و می‌خواستند راهی برای عقب‌ماندگی اجتماعی و اقتصادی جوامع خود بیابند، اثر نهاد. این دسته از مسلمانان که می‌توانیم به آن‌ها مسلمانان مدرنیست بگوییم، اغلب کوشیده‌اند تا با توجیهات و تفاسیر عجیب و همسان‌انگاری پدیده‌ها، آیات قرآن را به نفع داروینیسم تأویل کنند.

 

 

 

شما قبلاً و به تفصیل درباره مسئله تکامل سخن گفته‌اید. برای تکمیل بحث حاضر می‌خواهم خواهش کنم شما به اجمال بفرمایید چرا نظریه‌ی تکامل را علمی نمی‌دانید، و فراتر از آن، چرا شما پذیرش آن را از سوی مسلمانان خطری مهلک برای اندیشه، تفکر علمی، جهان‌بینی دینی و حتی ایمان اسلامی قلمداد می‌کنید؟

در عالم مدرن و جهان غرب، هیچ نظریه‌ای تا به این اندازه موجب حذف و هدم مذهب نبوده و بر سرنوشت دین و فراموشی خصلت معنوی انسان تأثیر نداشته است. نظریه‌ی تکامل هم، به گونه‌ای مطرح شده که گویی، نه یک فرضیه در کنار مفروضات دیگر، بلکه اصلی ثابت در علم و لایتغیّر و محرز است، حال آن که فرضیه‌ای در زیست‌شناسی، نبات‌شناسی، جانورشناسی و دیرین‌شناسی است. تأثیر این نظریه بر اندیشه مدرن هم از آن جهت اهمیت دارد که به نوعی شیوه و روش در علوم بدل شده و در بنیان فکر علمی مدرن اثر عمیقی گذاشته است. حوزه‌های علمی دیگر نظیر اختر فیزیک Astro-physiec را نیز دربرگرفته و گویی همه‌ی پدیده‌ها و موضوعات علمی مشمول قوانین و فرضیات مطرح در نظریه‌ی تکامل به معنای داروینی آن است. حتی تاریخ هنر از این تأثیر برکنار نبوده است.

نظریه‌ی تکامل، در چه حوزه‌هایی و چگونه بر اندیشه‌ی اسلامی ـ یا اندیشه‌ی مسلمانان ـ تأثیر نهاده است؟

متأسفانه این نوع تفکر از غرب مسیحی فراتر رفت و بر مسلمانانی که درجستجوی علم جدید بودند و می‌خواستند راهی برای عقب‌ماندگی اجتماعی و اقتصادی جوامع خود بیابند، اثر نهاد. این دسته از مسلمانان که می‌توانیم به آن‌ها مسلمانان مدرنیست بگوییم، اغلب کوشیده‌اند تا با توجیهات و تفاسیر عجیب و همسان‌انگاری پدیده‌ها، آیات قرآن را به نفع داروینیسم تأویل کنند. هر مسلمانی که آیات قرآن را مطالعه کرده باشد می‌داند که طبق نصّ آیات آن خداوند روح خدا را بر آدم دمید و اسماء را به انسان آموخت و او را خلیفه وجانشین خود بر روی زمین قرار داد. این دیدگاه که مستقیماً از جهان‌بینی دینی برآمده و متکی به حضور خداوند و مشیّت او در جهان است، هیچ نسبتی با آن تصور تکامل‌گرایانه از انسان ندارد. نیازی نیست توضیح دهم که نهایتاً چه آسیب‌هایی از این رهگذر به مسلمانان و اندیشه مذهبی در جهان اسلام و نیز ادیان دیگر وارد شده و تناقضات لاینحلی ایجاد کرده است.

به هر حال نظریه‌ی تکامل هم مانند بقیه‌ی فرضیه‌های علمی و شبه‌علمی، نمی‌تواند خالی از تأثیر باشد، خصوصاً که این نظریه، خصلت توجیهی عجیبی دارد و به سرعت می‌تواند نمونه‌ای برای تحقیقات و فرضیه‌های مشابه در دیگر رشته‌های علمی باشد. شاید مسلمانان هم حق داشته‌اند که به آن توجه کنند. زیرا بحث‌های مربوط به آفرینش در قرآن و احادیث و تفاسیر و قصص، در میان مسلمانان بسیار دامنه‌دار و تأویل‌پذیر است. اما شاید مسئله ناگوار پذیرش قطعی آن به عنوان یک حقیقت علمی و ثابت شده باشد. البته منتقدانی هم داشته است، اما صدایشان شنیده نشده و گاهی هم به دلیل مواضع خاصی که داشته‌اند جدی گرفته نمی‌شوند. مثلاً بنیادگرایان با نظریه تکامل مخالف‌‌اند. اما آن‌ها با همه چیز، حتی آنچه عقل سلیم می‌پذیرد و همه بشریت بر آن اجماع دارند هم گاهی مخالفت می‌کنند، لذا صدایشان شنیده نمی‌شود.

به نکته خوبی اشاره کردید. اما توجه داشته باشید که فقط بنیادگرایان نیستند که این نظریه را رد کرده‌اند. سنت‌گرایان که با بنیادگرائی به کلی مخالفند و نیز برخی از خود زیست‌شناسان به نقد و ردّ‌ این نظریه پرداخته‌ان. باید به خاطر داشت که بنیادگرایان چه مسیحی و چه غیر از آن استدلال عقلی یا علمی کافی در این زمینه ارائه نکرده‌ا ند، اما سنت‌گرایان و از جمله خود بنده در این باره بسیار کوشیده‌ایم و نقدهای عقلانی و براهین دامنه‌داری در ردّ آن وارد کرده‌ایم، نقدهایی که هنوز پاسخ به آن داده نشده و عموماً با اخم و غیظ مجامع آکادمیک در غرب و نه با پاسخ عقلانی روبه‌رو می‌شود. رفتار آن‌ها با مخالفان نظریه‌ی تکامل، گاهی من را به یاد رفتار بنیادگراها با مخالفانشان می‌اندازد و در رابطه‌ی با این وضع می‌توان از یک نوع بنیادگرائی علمی سخن گفت. در میان مسلمانان هم شمار اندکی به خود زحمت داده‌اند تا سستی منطقی این نظریه را دریابند و به شواهد و مدارک علمی و نه فقط شعار توجه نشان دهند.

اساسی‌ترین نقدهای شما بر نظریه‌ی‌ تکامل چیست؟ یعنی خود شما که از برجسته‌ترین منتقدان و ناباوران به این نظریه هستید، چگونه رویاروی آن قرار می‌گیرید؟

فقط من و برخی متفکران سنت‌گرا نیستیم که این نقد را وارد می‌کنیم. شواهد علمی و استدلال‌های عمیقی از سوی دانشمندان غربی نظیر برنور، دوار و شوماخر مطرح شده است. شوماخر در کتابش با عنوان:
 A Guide the perplexea و  small is Beautifulنقدهای کوبنده و مستدلی به نظریه تکامل وارد کرده است. او می‌گوید که تکامل‌باوری، نه علم، بلکه یک افسانه‌ی علمی است و از این نظر آن یک نوع فریب اذهان است. در جای دیگری هم گفته شده است که این باور افسانه‌ای که زمین کره‌ای است که روی پشت لاک‌پشت قرار گرفته و در میان چهار فیل واقع شده، خیلی بهتر از باور به نظریه‌ی تکامل است. قدما وقتی تفاسیر لفظی یا نمادگرایانه‌ای از هستی، کیهان، زمین و انسان عرضه می‌داشتند، حداقل کار بی‌پرری انجام می‌دادند حتی اگر فقط به ظاهر نظر آنان و نه جنبه‌ی تمثیلی آن بنگریم، حال آنکه اشتباه و خطای علمی در نظریه دامنه‌داری همچون تکامل، آسیب‌های فراوانی به جهان‌بینی معنوی و حتی در زندگی روزانه‌ی انسان وارد می‌کند.

خوشبختانه امروزه به تدریج دارد این «تابوها»یی که پیرامون نظریه‌ی تکامل به وجود آمده از بین می‌رود و عده بیتشری از محققان به نظرات و نقدهای متفاوت و مخالف توجه می‌کنند. برخلاف بعضی مسلمانان که ذوق زده شده و بی‌تأمّل به تقلید و پذیرش داروینیسم پرداختند، برخی از منتقدان غربی این نظریه، حتی گفته‌اند که هواداران این فکر، از عدم تعال روان‌شناختی رنج می‌برند.

اما مسلمانان باید خودشان و از موضع اسلامی که جهان‌بینی و علوم آن ریشه در وحی و معارف اسلامی دارد به این بحث وارد شوند. در چنین چارچوبی، واجب است که از دیدگاه علمی و متافیزیکی در این باره بحث شود و حتی از دید فلسفی و منطقی و کلامی، نظریه تکامل نقد و بررسی شود. نقد من به این نظریه، اصولاً متکی به این استدلال است که این نظریه، یعنی تکامل‌باوری، ثبات و تداوم و آنچه ما آن را «ارباب الانواع» به لسان سهروردی و یا «مثل» به زبان افلاطون و اصولاً عالم لایتغیّر را به عنوان منشأ و اصل عالم سیّال و در حرکت نفی می‌کند و نباید این انکار را با حرکت جوهریّه‌ی ملاصدرا اشتباه کرد. پیروان نظریه‌ی تطور و تکامل بر این باورند که موجودات در مراتب بالاتر نردبان هستی از موجودات متعلق به مراتب پایین‌تر این نردبان و هر چیز پیچیده‌تری از یک چیز ساده‌تر صرفاً از راه تحول مادی در زمان به وجود می‌آید و تکامل پیدا می‌کند این نظر با بسیاری از پدیده‌ها و تحولاتی که در عالم مشاهده می‌کنیم منافات دارد. مصادیق آن فراوان است و لذا بیشتر باید این نظریه، یعنی تکامل باوری را کوشش انسان مدرن برای پر کردن خلأی که در اثر قطع کردن دست خداوند از مخلوقاتش در دیدگاه تجدّد پدید آمد دانست. انسان جدا افتاده از فطرت الهی و نفی کننده هر اصل استعلایی و بی‌باور به خالق هستی، می‌خواهد با این تلاش مذبوحانه، جایگزینی برای خدا و نیروی خلاقیّت خالق بیابد. نظریه‌ی تکامل چنین کارکردی دارد. ابزار خوبی است که باعث می‌شود ساده لوحانه از متافیزیک و هستی برین غفلت کنیم و خداوند را از صحنه هستی حذف کنیم. طبق این نظر دیگر خداوند محور عالم نیست و جهان چرخه‌ای بدون مرکز و چرخی بدون محور است. در این جهان بی‌خدا، نوعی وجود جدا افتاده و پوچ و بی‌معنا باقی می‌ماند و اغلب تکامل‌باوران در این تجربه‌ی بدون محور و مرکز و طبعاً بدون هدف و معنا شریک هستند.[1]

 

[1] . به نقل از کتاب ماه دین، ش 171، ص 12 ـ 10. 

 
متأسفانه این نوع تفکر از غرب مسیحی فراتر رفت و بر مسلمانانی که درجستجوی علم جدید بودند و می‌خواستند راهی برای عقب‌ماندگی اجتماعی و اقتصادی جوامع خود بیابند، اثر نهاد. این دسته از مسلمانان که می‌توانیم به آن‌ها مسلمانان مدرنیست بگوییم، اغلب کوشیده‌اند تا با توجیهات و تفاسیر عجیب و همسان‌انگاری پدیده‌ها، آیات قرآن را به نفع داروینیسم تأویل کنند.در گفت‌وگو با سید حسین نصر:

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.