نقش علمای واقعی و بی‌‌پروا در زبان روایات

در ادبیات دینی، شخصیتی که بعد از معصومین(ع) مورد تکریم است “عالمان دین”‌اند که بخشی از آن وجه کرامتی ایشان در متون حدیثی ما مثل “اصول کافی” طرح شده.

معرفی عالم واقعی
در تعریف "عالم واقعی دین"علامه طباطبائی می‌فرماید ؛
"العالم هوالذی یصدق فعله قوله"(1)
یعنی عالم واقعی آن شخصی است که رفتار او تأیید‌کننده گفتارش باشد نه آنکه بین گفتار و رفتارش فاصله باشد.
هماهنگی بین ادعا و گفتار با عمل امری است که طرف مقابل فطرتاً جذب می‌نماید.
عظمت عالم ربانی
به نظر میرسد مهمترین و پر معناترین وصف "عالمان ربانی" را قرآن در سوره آل عمران آورده که نام ایشان را در کنار نام فرشتگان بعد از ذکر نام خود آورده است.(2)
و نیز در روایات هم به گمان می‌رسد که در عظمت این گروه از انسان‌ها این بیان امام صادق(ع) کافی باشد که:
"جوهر قلم عالم از خون شهید بالاتر است"(3)
محدث حکیم جناب فیض کاشانی گوید:
"سر این افضلیت در این است که خون شهید در حفظ ثغور و مرزها مؤثر است ولی قلم عالم در حفظ دین"(4)
و از این بیان جامع‌تر از مرحوم علامه مجلسی اول است که در راز و رمز افضلیت "جوهر قلم عالم" بر "خون شهید" می‌نویسد:
"خون شهید ظاهر دین را تقویت می‌کند ولی قلم عالم باطن دین را با برهانی کردن و قطعی ساختن، تقویت می‌نماید"(5)
تعبیر بلندی استاد جوادی آملی از علامه طباطبایی در مورد این حدیث نقل می‌فرمودند که "این حدیث در مقام بیان مقایسه "جوهر قلم"با "خون شهید" است نه "جان عالم ربانی" با "جان شهید" که مقایسه در اینجا بسیار دقیق‌تر و عمیق‌تر است و تبیین "افضیلت جان عالم" بر "جان شهید" مجال دیگری را لازم است.

عالم سوء
اما در کنار بیان این فضلیتها نقطه مقابل هم به تصویر کشیده شده و آن "عالم سوء"است که در بیان حضرت مسیح(ع) این گروه از عالمان به سنگ بزرگی تشبیه شده‌اند که در مسیر آب رسانی قرار می‌گیرد و یک منطقه‌ای را از نعمت آب و حیات محروم کرده و خود نیز بهره‌ای نمی‌برند.(6)
"عالم سوء"طبق بیان حضرت صادق(ع) شخصی است که "مفتون دنیا" شده و علم خود را مال التجاره برای رسیدن به ثروت یا قدرت قرار می‌دهد.(7) سرانجام این عالمان را حضرت امیر(ع) فرمود: الصوره صوره انسان والقلب قلب حیوان(8) و این حیوان هم در سوره اعراف به "سگ"مثال زده شده.

عالم متهتک و جاهل متنسک
در ردیف واز اظهر مصادیق "عالم سوء"دانشمندی است که با عنوان "عالم متهتک"از آن نام برده شده واین کلمه "متهتک" واژه شناخته شده‌ای در فرهنگ و متون اسلامی می‌باشد.
این واژه در ضمن حدیثی آمده که از سه معصوم بزرگوار ما یعنی حضرت رسول(ص) و حضرت صادق(ع) به نقل شیعه و سنی آمده است.(9)
متن حدیث این چنین است:
"قصم ظهری رجلان عالم متهتک و جاهل متنسک فالجاهل متنسک یغشی الناس بتنسکه و العالم ینفرهم بتهتکه"(10)
یعنی:
"دو طائفه کمر مرا می‌شکنند یکی عالم متهتک ودیگری جاهل متنسک که این جاهل باعث فریب مردم و آن عالم عامل انزجار مردمان می‌شود".
جاهل متنسک
جاهل متنسک خود موضوع وسیعی است که در این نوشتار بنابر طرح آن نیست و به همین مقدار معنا می‌شود که شخصی که "ظاهر دینی" دارد ولی این "دین" و "تقدس"او براساس جهالت شکل گرفته باشد بدین معنا که دین داری‌اش فاقد علم و فهم صحیح از متون قطعی "دین" باشد. این عده که بارزترین مصداق تاریخی‌اش "خوارج" بودند، عامل مهمی هستند در فریب مردمان روزگار خویش.

عالم متهتک کیست؟
عالم متهتک شخصی است که با بهره‌مند شدن از یک سری معلومات دینی در زمره عالمان دین قرار گرفته اما دارای شخصیتی "بی پروا" و "حرمت شکن"نسبت به دیگرانی است که آنان را "غیر" خود می‌داند.
این دسته از "عالمان بی‌پروا" چنان خطرناک‌اند که حضرت امام در بیانی دارند:
"آنانیکه اعتقاد به اسلام دارند به داد اسلام برسند… که عالم متهتک چندی نمیگذرد که از این اسلام و نهضت، مردم را روی گردان می‌کند"(11)
و نیز در بیان دیگری گوشزد فرمودند:
"ضرر عالم متهتک بر اسلام از هر کسی برتر است".(12)
وایشان حضور مستمرانه این طائفه از "علما ء دروغین" را تا زمان ظهور حضرت مهدی(ع) و بلکه در زمان حضرت ولی عصر(ع) ، یک امر واقعی و جدی می‌شمارد (13).
و همین قدر بدانیم که به قول علامه طباطبائی "باید از شرعالم متهتک فقط به خدا پناه برد".(14) چون به تعبیر شهید مطهری"حقیقت عالم متهتک بر جمود و رکود و تاریک اندیشی استوار است" (15).

قدرت تخریبی عالم متهتک
امیرالمؤمنین(ع) فرمود "العالم المتهتک ینفربتهتکه"(16) که "نفر" در اینجا به دو معنا آمده گاهی معنای عامل خروج مردم از دین است(17) و گاهی بمعنای تفرقه افکندن در میان مردم میباشد(18) و این طبیعی است که وقتی مردم یک جامعه‌ای عالمان خود را باید سمبل علم و تقوی و معرفت باشند می‌بینند که براحتی"بی‌پروائی" کرده و حرمت افراد را می‌شکند از آن شخص بی‌زار نمی‌شوند بلکه از"دین"گریزان میشوند.

قدرت تخریبی "عالمان بی‌پروا" به خروج عده‌ای از دین الهی محدودنیست بلکه باعث تفرقه و دشمنی بین مؤمنان نیز می‌شود.

صدرالمتالهین(ره) که توجه به هر دو جهت از اثرات تخریبی این دسته از عالمان دارد می‌فرماید:
"عالم متهتک از سوئی باعث سستی دین الهی شده و از سوی دیگر افراد را بر معصیت جرأت میبخشد"(19) چون مخاطبان این تریبون‌های "عالم نمای حرمت شکن"از دو طائفه خارج نیست: یا مخاطبان از علاقه مندان ایشان است که در نتیجه چون "مراد و عالم و روحانی" خود اقدام به اهانت و بی‌حرمتی کرده بر خود واجب می‌بینند که دست به اقدامات "اهانت‌آمیزتری" بزنند، و یامستمعین این "عالمان متهتک"افراد عادی جامعه هستند که آسیب وارده بر این عده "بدبینی به دین"خواهد بود.

چه زیبا استاد مطهری فرمودند:

"خسارت وارده از طرف عالم متهتک بر همه عالم اسلام است "(20)

که هم شامل مومنان خوش باور میشود در جهت تقلید بر "اهانت کردن" و نیز کسانی که دارای رگه‌های بدبینی میباشند در "بد بینی به اصل دیانت".
لذاست که از این قدرت تخریبی و سوء، پیامبر(ص) تعبیر فرمود به اینکه "کمر مرا می‌شکنند"چون یک وقت کسی گناهی می‌کند و اثر سوء آن فقط به خود او می‌رسد و به تعبیر استاد مطهری "یک وقت با یک گناه سبب می‌شود که راه بر پیامبر بسته نشود و…. خطر از داخل جامعه اسلامی"(21) دین خدا را تهدید کند.

پس "بی ادبی و اهانت از سوی"عالم بظاهر دینی "نقش کلیدی در ایجاد انحراف در جامعه و نیز در مبانی دینی و اخلاقی مردمان جامعه را بهمراه داشته و با عث القائات مسموم و منحرمانه و انتشار آن در میان همه اقشار می‌شود".

بررسی علل متهتک بودن برخی ازعالمان

در این بخش دو دیدگاه مثبت یا منفی را میتوان مطرح کرد که البته هر رو باطل و غیر قابل قبول است.

دیدگاه مثبت در این زمینه که چه انگیزه‌ای باعث میشود تا یک دانشمند و عالم مذهبی که خود باید چهره‌ای از ادب و اخلاق باشد متاسفانه روی به "بی پروائی در نسبت دادن"الفاظ زشت"می‌کند شاید این توجیه مطرح شود که غرض ایشان "دفاع از دین"یا "دفاع از نظام دینی" بوده تا بازار افراد منحرف (از دیدگاه او) از رواج افتاده و نگاه جامعه ازآن افراد موردهتک قرار گرفته بازگردانده شود.

و دیدگاه دیگر در مورد علت "هتاکی یک دانشور دینی" به شخص محترم دید منفی و بد بینانه است که برخی از عالمان متهتک اگرروی به حرمت شکنی و اهانت به دیگران نموده و هر اهانتی را روا می‌دارند به انگیزه "کسب و حفظ ثروت و خصوصا قدرت" است تا با "خوش رقصی" نسبت به حاکمان و سیاست‌های آنان نزدیک شده و "نان"یا "نام"برای خود فراهم آورند و یا با "هتک دیگری"او را از "نانی" و یا "نامی" که برای خود فراهم آورده انداخته و از مریدان او کاسته و بر مریدان خود بیفزایند، که این دید بدبینانه در صورت صحت اتصاف دانشمندی به آن بسیار خطرناک بوده و در بیانی از حضرت امیر(ع) این چنین عالمی را هیزم جهنم معرفی نموده برای سوختن خود و سوزاندن دیگران. (22)

پس اگر غرض از "هتک" این نظریه باشد که بطلانش در کمال وضوع است و نیازی به تلاش برای تخطئه و ناصواب بودن دیده نمی‌شود.

و اما دید ونظر نخست که در یک هاله‌ای از دید خوش بینانه عرض اندام می‌کند نیز غیر قابل قبول است.

زیرا در فقه و اخلاق اهانت وسب و فحش و نامگذاری منفی برای دیگران حتی برای تقویت ارزشهای دینی یک امر مردود است.

و بقول شهید استاد مطهری "مگر میشود بخاطر دین بی‌دینی کرد"(23)

چون نقض غرض بسیار روشنی است.

و اگر "بددهنی"و "اهانت" و "هتک" برای تقویت دین و نظام دینی یک امر قابل قبول بوده و هست: پس چگونه است که پیامبر و اهل بیت(ع) چنین چیزی را نه خود اجراء کرد ند ونه اجازه دادند همراهان خود از چنین حربه‌ای بهره بگیرند؟!

اگر برای حفظ دین و تحقیر دشمن میتوان "هتاکی" کرد چرا در جریان جنگ صفین که برخی از اصحاب امام علی(ع) شروع به "هتک" و "اهانت" نسبت به دشمن کردند حضرت با این خطبه و عبارت آنان را توبیخ فرمود:

من خوش ندارم که شما نسبت به دشمن خود حتی "سب"و "اهانت" کنید؟!(24) "انی اکره ان تکونوا سبابین"

آیا میتوان گفت آیه توبیخی ونهی تحریمی "لاتنابزوا بالالقاب"(25) شامل عالمان و خطیبان نمی‌شود؟!

جالب اینجاست که درروایتی در ذیل این آیه شریفه از این گروه "هتاک"با عنوان "فسق بعد از ایمان"تعبیرشده و از مصادیق "ظلم" نام برده شده که شاید اشارت به این معنا باشد که چه بسا فردی در جرگه مومنان بوده ولی بواسطه بددهنی و اهانت از جمع اهل ایمان اخراج میشود.
ونقض دیگر آنکه: چرا حضرت امیر(ع) در خطبه معروف و زیبای خود که در مقام نصیحت و ارشاد مؤمنین بود، فرمود: "…….. الا ان المسلم اخوالمسلم و لا تنابزوا و لاتخاذلوا فان شرائع الدین واحده و سبیله قاصده……"(26)؟

آفرین بر حضرت صادق(ع) که فرمود: "لاخیر فی‌اللقب"(27) که همان "هتک حرمت" است که بوسیله نامگذاری منفی برای دیگران محقق میشود.

از این مبنای متین به یک مطلب دیگر پی میبریم که بدون شک آنانکه کلمه "باهتوم" را در حدیث معروف(28) به معنای بهتان زدن به افراد فاسد معنا کردند اشتباه فاحشی نمودند.(29) بلکه "باهتوم" یعنی در استدلال و نظریه پردازی به گونه‌ای عمل کنید که قدرت برهمن شما آنان را "مات و مبهوت"سازد.(30) واقعیت این است که جوهره حیات دین با فطرت آدمی عجین است و فطرت آدمی از اهانت و توهین بی‌زار بوده وحتما چنین است که یک امر غیر فطری نمیتواند به عنوان ابزاری برای تقویت وحفظ "دین" نقش‌آفرین باشد همانطوری که در تاریخ اسلام که عده‌ای بنام خوارج مشی اهانت و بی‌حرمتی و لعن را در پیش گرفتند به هیچ کجا نرسیده و فقط با عث ضربه جدی به دین شدند که در نهج البلاغه از آنان تعبیر به فتنه خطرناک شده که حضرت امیر(ع) مقابله و پیروزی خود بر اینان را از افتخارات خود میشمرد.(31)

عالمان مؤدب و محترم
اگر "عالمان دینی" داعیه تبلیغ و ارشاد در دعوت به حق و حقیقت دارند راهش "خشونت زبانی" نیست بلکه راهش را قرآن روشن فرموده:

"ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه وجادلهم بالتی هی احسن"(32)

پس به تعبیر استاد مطهری "ادع باسیف"به این معنا که باید با خشونت همگان را دعوت به خیر و حق کنید چیزی جز خلط مبحث و سوءاستفاده از منابع دینی نیست (33).

و سر اینکه "عالم" باید مؤدب باشد این است که انتقال حقیقت و فضلیت باید بر جان شنونده فرود آید و این بدون ادب امکان پذیر نیست لذا در نهج البلاغه امام علی(ع) راه انتقال فقه و علم به دیگری را بدین شکل فرمود که باید پیچیده در ادب باشد و آن عالم و فقیه جلوه ادب و احترام به دیگران باشد:

"ممن ینبغی ان یفقه و یودب و یعلم و یدرب………."(34)
پس فقه و فقاهت در کنار ادب آمده.

نقش ادب و احترام در انتقال دین و دینداری به دیگران

ادب و احترام نسبت به دیگران در عقل و شرع یک امر مورد تاکید است تا جائیکه حضرت امام صادق(ع) به شاگردان خود امر فرمودند: "حتی اگر با یک یهودی همنشین شدی ادب و احترام را حفظ کنید"(35)

و طبق نقل کتاب اصول کافی امام علی(ع) در مسیری که با یک کافری همسفر شد و موقع جدائی چند قدمی با آن شخص مشایعت نمود و او در آن مسیر بدرقه نمود و همین احترام و ادب امام(ع) سبب مسلمان شدن آن فرد شد.

پر واضح است وقتی ادب و احترام در جائی که طرفین یکی مسلمان و دیگری کافر است اینقدر مهم است حال اگر طرفین یکی مؤمن و دیگری یک عالم دینی باشد چگونه خواهد بود؟
آیا حکم صریح عقل به ضرورت وجوب "احترام و ادب" قاطع و جدی نیست؟! چون بنای یک عالم مذهبی بر رشد و تقویت بنیه دینی افراد جامعه و بیان آسیب‌هاست و این نیاز جدی به انتقال سخن آن عالم به اعماق دل شنونده خود را می‌طلبد و انتقال به دل حتما باید بر اساس پذیرش قلبی باشد و در غیر آن "انتقال معارف" ناشدنی است.
نه تنها انتقال معارف دین ناشدنی است بلکه خطر انزجار مردم از دین را بهمراه دارد که در سطور قبلی به آن پرداختیم.

ادب گفتاری عنصر اصلی فقاهت
نه تنها دستور قرآن به هر سخنوری به "خوش گوئی" و "زیباگوئی" است بلکه در بیان بسیار زیبائی حضرت باقر(ع) یک "فقیه و عالم" را در خوش زبانی و ادب گفتاری او معرفی می‌کند و غیر از آن اگر باشد از "فقیهان وعالمان مکتب اهل بیت"نمی‌داند:

"انا لانعد الرجل فقیها عالما حتی یعرف لحن القول"(36)

و جالب این جاست که دربیان دیگری "عالم بی‌ادب را بعنوان فرد غیرعاقل معرفی می‌فرماید"(37). چون فرد عاقل هیچگاه خود و داشته‌های خود را در معرض خطر نابودی قرار نمی‌دهد و عالم بی‌پروا و بی‌ادب با سبک و شیوه ناپسند خود در معرض قهر الهی قرار می‌گیرد.
بی حرمتی وبی ادبی نشانه "دیکتاتوری"

خطر دیگری که در کمین "عالم متهتک"جا خوش کرده وصف بسیار منزجر کننده‌ای بنام "دیکتاتوری" است.

امیر المؤمنین(ع) امر فرمود وقتی در مقام سخن به دیگران هستی از خدا بترس(38) و با توجه به آیه "انما یخشی‌الله من عباده‌العلماء"(39) به یک نتیجه‌گیری آسانی دست می‌یابیم که هرشخص به ظاهر "عالم" اگر از خدا پروائی در قضاوت و سخن خود نسبت به دیگران نداشته باشد از جرگه عالمان واقعی خارج است و بلکه بالاتر در جمع عالمان منفی و خسارت دیده و خسارت زننده قرار می‌گیرد.

همانانیکه امام صادق(ع) فرمود:

"برخی از عالمان روش وسیره شان در گفتار و عمل روش سلاطین و دیکتاتوران است".(40)
و نیز در بیان دیگری روی به سخنوران دینی نموده و فرمود:
از عالمان دیکتاتور منش نباشید.(41)
ضرورت محبت و ادب در مقام سخنوری
امرصریح قرآن به هر سخنوری این است: "لوا قولا سدیدا"42)
و چه خوب بود سخنوران دینی، به تبعیت از رسول معظم اسلام(ص) در اول خطابه و یا خطبه خود این آیات سوره احزاب را میخواندند تا خارج نشدن از مرز "قول سدید" را برای خود نه بعنوان یک صفت بلکه بعنوان یک ملکه و حالت ماندنی در نفس خویش تثبیت می‌نمایند (43)

در این که "قول سدید" که‌ هر سخنوری به آن موظف شده چگونه گفتاری است، محل آراء و نظریه‌پردازی بزرگان است:

مثلا مرحوم فیض کاشانی نحوه گفتاری که انسان با فرزند خود دارد که در نهایت شفقت و حسن ادب است را قول سدید میداند (44)
و بعد از او مرحوم مجلسی و شاگردش ملاصالح مازندرانی نیز به همان سبک "قول سدید" را معنا کرده‌اند (45)

اگر چه "قول سدید" به گفتار خالی از فساد نیز معنا شده(46) اما به تعبیر زیبای علامه طباطبائی غرض از امر به "قول سدید": "داشتن قول و گفتاری است که منجر به ارشاد و هدایت شود وگفتاری زمینه هدایت و رشد را آماده میکند که توام با شفقت و مهربانی باشد"(47)

با این تفسیر روشن از "قولوا قولا سدیدا" این آیه با آیه "فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی"(48) منطبق و هماهنگ خواهد بود که فرمود برای رسیدن به هدفی که در "مخاطبان غیر همراه"خود دنبال میکنید که طبعا پذیرش سخن شما در نزد دیگری است از گفتار نرم استفاده کنید.

لذا عالم بسیار مؤدب عصر ما، علامه طباطبایی می‌فرماید:

"اول واجب بر عالمان و مبلغان در مقام دعوت، ادب است و ادب، گفتار بیرون از خشونت می‌باشد"(49)

چرا که او پرورش یافته مکتبی است که صدر نشین امامان آن مکتب در مورد عالمان "سلاح و شمشیر و یتر و کمانی" غیر از اسلحه میدان جنگ معرفی نمود و فرمود:

"سلاحه لین و سیفه رضاء و قوسه المداراه"(50)

و خود نیز اول کسی بود که بر سخن‌اش پایدار بود و حتی در مقابل دشمنان خود منطق‌اش این مبنای متین بود که:

"الریئس مشفق علی رعیته و یرجوا اسلامهم و رجوعهم الیه"(51)

یعنی صاحب نام در اجتماع وسیاست چون در پی رجوع آحاد مردم به ارزشهای اسلامی ودینی هستند، بر آنان است که با افراد جامعه خود با محبت و اخلاق و ادب رفتار کنند.

تحت نظر بودن همه گفتارها از جهت محتوا و چگونگی
در پایان این نوشتار آیه 18 سوره "ق" را به خاطر بسپاریم و بسیارند که "ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید" یعنی هر سخنی که از زبان خارج می‌شود مراقب جدی و حسابگری که حاضر و ناظر است ملاحظه می‌کند و برای محاسبه فردائی مینویسد !

امید است اگر روزگارما که بقول امام(ره) "روز تهمت شده"(52)، عالمان که داعیه و وظیفه هدایت و ارشاد دارند از "هتک و بی‌پروائی" فاصله جدی داشته تا روزگار را، "روزگار معرفت و معنویت" سازند.

نتیجه:

"عالم دینی غیر مؤدب از سطح "خطبه و خطا به" تا سطح "فقاهت و مرجعیت" از دیدگاه عقل، فطرت، شرع مقدس مردود و منفور و منزوی باید باشد.

 

پی نوشت ها:
(1)الشیعه /482
(2)آل عمران /18
(3)فقیه 4/399 ودر امالی صدوق حدیث 168 ودر امالی طوسی از پیامبر (ص) نقل شده حدیث 521
(4) الوافی /145
(5)روضه المتقین 12/227
(6)جامع السعادات 3/560
(7) ر. ک: کافی 1/33. معانی الاخبار /175
(8) نهج البلاغه خطبه/87
(9) مجلسی از پیامبر و شهید ثانی در منیهالمرید از حضرت امیرو ابن ابی جمهوراز امام صادق(ع) نقل کرده‌اند. ر. ک:بحار 2/111 و نیز 1 /65
(10)غرر الحکم 48، شرح نهج البلاغه ابی الحدید20/284 – حضال 1/69 احیاء العلوم 1/452 – میزان الاعمال /136 و……….
(11) صحیفه امام 11/314
(12) صحیفه امام 17/186
(13) صحیفه امام 18/410
(14)مهرتابان/ 124 و الشمس الساطعه/123
(15)مجموعه آثار 4/820
(16)شماره(3)
(17) و (18) قاموس القرآن 1/92؟؟؟؟ اگر با(باء) استعمال شود بمعنای خروج
(19)شرح اصول کافی ملاصدراء 1/339
(20)مجموعه آثار 4/820
(21) مجموعه آثار 25/193
(22) غررالحکم – 240
(23) مجموعه آثار 16/111
(24) نهج البلاغه خطبه 206
(25)حجرات/11
(26) بحارالانوار 74/398
(27)الاحتجاج 2/352
(28)کافی 2/375 باب مجالسه اهل المعاصی
(29) المکاسب2/118 – مصباح الفقاهه 1/458 و الدرالمنضود2/148
(30)الوافی 1/245 و مجموعه آثار 16/102 به بعد
(31) نهج البلاغه خطبه /92
(32) نحل /125
(33) مجموعه آثار 16/180
(34) نهج البلاغه خطبه / 238
(35)الوسائل 12/201_ از"من لایحضر" و درتحف العقول از امالی صدوق و مفید هم آمده
(36)الحیاه 2/241 از بحارالانوار
(37)بحارالانوار 2/137
(38) نحج البلاغه /حکمت 458
(39) فاطر /28
(40)الروضه الواعظین /7 از حضال صدوق
(41)بحارالانوار2/41 ازامالی طوسی
(42)احزاب /71
(43) ر. ک تفسیر الدر المنثور 5/224
(44) تفسیر صافی 1/452
(45)مراه العقول 10/302 و شرح کافی ملاصالح 9/362
(46) مجمع البحرین؟؟133
(47)المیزان ج 16/347
(48)سوره طه /44
(49)المیزان ج 14/155
(50) الشافی فیض/83
(51) محجهالبیضاء 5/222 و ریاض السالکین 7/282
(52)صحیفه امام ج10/275
*علامه مجلسی در بیان مقام عالم و افضلیت جوهر قلم او بر خون شهید فرمود: خون شهید ظاهر دین را تقویت می‌کند ولی قلم عالم، باطن دین را با برهانی کردن و قطعی ساختن، تقویت می‌نماید
* نقطه مقابل عالم واقعی "عالم سوء"است که طبق بیان امام صادق علیه‌السلام، مفتون دنیا شده و علم خود را مال‌التجاره برای رسیدن به ثروت یا قدرت قرار می‌دهد
*پیشوایان دینی همواره جامعه اسلامی را از خطرهای جاهل متنسک و عالم متهتک برحذر داشته‌اند
*از حضرت رسول، حضرت امیر و امام صادق علیهم‌السلام روایت است که فرموده‌اند: دو طایفه که مرا می‌شکنند، یکی عالم متهتک و دیگری جاهل متنسک که این جاهل‌ها باعث فریب مردم و آن عالم، عامل انزجار آنان می‌شود
*امیرالمؤمنین(ع) فرمود: هنگام سخن گفتن درباره دیگران از خدا بترس
*امام صادق(ع) فرمود: روش بعضی از عالمان در گفتار و عمل روش سلاطین و دیکتاتوران است

منبع: جمهوری اسلامی
در ادبیات دینی، شخصیتی که بعد از معصومین(ع) مورد تکریم است “عالمان دین”‌اند که بخشی از آن وجه کرامتی ایشان در متون حدیثی ما مثل “اصول کافی” طرح شده.هادی سروش 

مطالب مرتبط
درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.