آزادی بیان در تار و پود اسلام است
در این شرایط، اولویت اصلی رهبری مسلمانان میبایست همکاری با برادران هندو و نجات کشور از چنگ نیروهای غیر دموکراتیک باشد. مسائل دیگر را میتوان به بعدها موکول کرد.
اقبال لاهوری:
چه کسی جرات این را دارد که مسلمانان را محدود کند؟
آزادی اندیشه نعمتی خدادادی است.
ژرف اندیشی علامه اقبال در دو بیتیهای قصار وی در دنیای امروز نیز بازتاب پیدا می کند. در واقع این شاعر بزرگ شرق یک حقیقت قرآنی (که ارزش آن درک نشده است) را بیان نموده. اگر مروجان نصگرایی قرونوسطایی که فعالیت علیه «آمینا ودود» را سازمان داده و آن طور که گفته شده با فریفتن برخی گروه های اجتماعی/سیاسی مسلمان به او اعتراض نموده و سخنرانی های او را در چنایی ملغی کرده اند، با ماهیت پیام قرآنی آشنا بودند، متوجه میشدند که در نظام مخلوقات و تدبیر الهی امورِ آنان، حقِ داشتن عقیده برای هر انسانی از خود عقیده کمتر نیست. برای درک مفهوم آزادی افکار آن طور که در قرآن، آموزه های نبوی، و تاریخ اسلام بیان شده است احتیاجی به موافقت با گزارههای تفسیری دکتر ودود نیست.
قرآن
حتی زمانی که کلام خدا در حال نزول بود نیز قرآن میان افرادِ شکاک بدبین )که فقط با تعلیمات آن مخالفت می کردن) و آنهایی که قصد حفظ وضعیت فاسد جاری آن دوران را داشتند (و شدیدا سعی داشتند جنبش اصلاح گرایانه ی پیامبر (ص)را از بین ببرند)، تفاوت قائل شده است. در حالی که گروه اول باید نادیده گرفته شوند و یا با آنها مناظره کرد، با گروه دوم باید به صورت جدی مقابله شود. بر همین اساس، دستورالعمل قرآن دوری جویی و عدم همنشینی با آن گروه از افراد است که قرآن را به سخره می گیرند، اما میتوان مخالفان را به چالش کشید و با آن ها به مناظره پرداخت، به شرطی که این گفتگو به متمدنانهترین روش باشد.
همان گونه که روشن است، قرآن گفتمان نظرات مخالف را به عنوان تهدیدی در برابر اسلام تصور نمیکند. لذا سعی نمی کند آزادی بیان این افراد (که نسبت به پیام قرآن بدبین هستند) را از آنها سلب نماید. دلیل این امر اطمینان بالای قرآن به بی عیب و نقص بودن نظام ارزشی مطلق این کتاب الهی است، همان گونه که این آیه به آن اشاره دارد: «حق آمد و باطل را نابود ساخت که باطل خود لایق محو و نابودی (ابدی) است.» (اسراء: 81) به عبارتی دیگر، اسلام میتواند از عهده هر گونه بررسی و موشکافی دینی برآید، و آن چه که مسلمانان باید انجام دهند (تا تبلیغات ضد اسلامی را بی اثر سازند) این است که با جهاد بزرگ فکریای که از طریق آموزه های قرآن به دست میآید با آن تبلیغات مقابله کنند. (فرقان: 52) مسلمانان به طور جد از اجبار افراد به تبعیت منع شده اند.(بقره: 256؛ یونس: 99؛ ق: 45)
نمونه از سیره پیامبر(ص)
پیامبر(ص) به طور مستمر از این دستورالعمل های الهی پیروی نموده است. هیچ گونه مدرکی در مورد این که او کسی را به دلیل داشتن عقیدهای متفاوت مورد باز خواست قرار داده در دست نیست.
یکی از ابعاد زندگی پیامبر(ص) که شایسته ی تامل میباشد (خصوصا با توجه به مورد دکتر ودود که مامور امریکایی نامیده شد) پاسخ ستودنی پیامبر(ص) به فعالیت های فریبکارانه ی منافقین به رهبری عبدالله ابن اُبَی است. ظاهر گرایان (حشویون/ظاهریون) میبایست به این نکته توجه کنند که امروزه هیچ پژوهشگر لیبرالی (با تمام عقایدی که دارد) نمی تواند ضرری همانند منافقین به حکومت اسلامی بزند؛ منافقینی که در مدینه همانند ستون پنجم دشمن به نفع بت پرستان اهل مکه عمل میکردند. با وجود این که پیامبر (ص) از تمامی امکانات خود جهت خنثی نمودن تهدید آن ها استفاده کرد، اما آزادیهای منافقین هرگز محدود نشد. صفیور رحمان مبارک پوری در کتاب خود با عنوان الرحیق المختوم، که زندگینامه ی پیامبر (ص) بوده و جوایزی را نیز کسب کرده است، می نویسد: هنگامی که جناب عمر (خلیفه دوم)به دلیل اعمال خرابکارانه ی ابن اُبَی خواستار حذف او شد، پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: «چرا ای عمر؟ مردم خواهند گفت که پیامبر(ص) پیروانش را می کشد!»(صفحه 390) در واقع، هنگامی که این «پیرو» از دنیا رفت، پیامبر(ص) بر خلاف اعتراض های خلیفهی دوم در مراسم تشییع او نماز به جا آورد.
شاید خوانندگان بخواهند بدانند پیامبر(ص) به چه دلیلی چنین رفتار ملایمی با رهبر گروهی که تنها هدفاش از بین بردن اسلام بود داشته است؟ دلیل این ملایمت این بود که ابن ابی و تمامی گروه ریاکار او ادعا میکردند مسلمان هستند. آن ها حتی کلمه «لا اله الا الله، محمد رسول الله» را بر زبان آورده بودند. پیامبر(ص) (که نخستین و صادق ترین پیرو قرآن بود) نمی توانست علیه یک «مسلمان» (یا حتی هر کس دیگر) حرکت خاصی انجام دهد، مگر آن که آن ها به خشونت آشکار دست بزنند. حال این مساله را با رویه ی تکفیر (این که مسلمانی به دلیل اختلافات جزئی یا عمده مرتد اعلام شود) که امروزه در بین مسلمانان رایج است مقایسه کنید.
تاریخ اسلام
تاریخ اسلام نیز پر از نمونه هایی از گفتگوهای سالم و مجادله ای است. موردی که بی درنگ به ذهن می رسد بحث بین دو فیلسوف-متکلم بزرگ، یعنی غزالی و ابن رشد است. هنگامی که غزالی در کتاب خود “تهافت الفلاسفه” (تناقض فلاسفه) مکتب نوافلاطونی اسلامی را به چالش کشید، ابن رشد در اثر کلاسیک خود یعنی “تهافت التهافت (تناقضِ تناقض) ردیه ای نظام مند در مقابل آن نوشت. پیش از آن نیز در دوران خلافت مامون، خلیفه ی عباسی، مباحثه ی بزرگ بین عقل گرایان معتزلی و نص گرایان اشاعره در مورد این که آیا قرآن “مخلوق ” است یا نه در گرفت.
جدای از این مساله، دنیای اسلام، به خصوص بعد از تاسیس موسسه ی تحقیقاتی خارق العاده بیت الحکمه توسط عباسیان در قرن نهم، شاهد مشارکت های مجادله ای پیچیده ای از طرف دانشمندان بزرگی همچون الکندی (که فلسفه ی هلنیستیک را گسترش داد) و فارابی (که عقل را بالاتر از وحی قرارداد) بود. لازم به ذکر نیست که ابن سینا راه فارابی را ادامه داد تا بین عقل گرایی و الهیات وجه مشترکی پیدا کند. و در پایان،چه کسی می تواند مکتب های فکری حقوقی، الهی، و صوفی گوناگونی را نادیده بگیرد که با وجود تفاوت های میان مکتبی و درون مکتبی در کنار هم وجود دارند؟
به طور خلاصه، نکته ای که در این جا به دنبال رسیدن به آن هستیم این است: مسلمانان باید از تلف کردن منابع و انرژی پر ارزش خود بر روی مسائل مجادله ای که در طول قرن های متمادی حل نشده اند دست بر دارند. ما باید بیاموزیم که تفاوت ها را تحمل کنیم و تنها در زمانی که نمادها و یا شخصیت های اسلامی به طور علنی و به منظور قطبی کردن جامعه مورد سوء استفاده قرار می گیرند، دست به اعتراض دموکراتیک بزنیم. کشور هند در سخت ترین دوران پس از استقلال خود به سر می برد، در حالی که اشتراک گراها در پی فرصتی هستند که کشور را تجزیه کنند. این شعار جدید که می گوید «هندو ها را متحد کنید و بین مسلمانان تفرقه بیاندازید» گستاخانه مورد استفاده قرار می گیرد. در این شرایط، اولویت اصلی رهبری مسلمانان میبایست همکاری با برادران هندو و نجات کشور از چنگ نیروهای غیر دموکراتیک باشد. مسائل دیگر را میتوان به بعدها موکول کرد.
در این شرایط، اولویت اصلی رهبری مسلمانان میبایست همکاری با برادران هندو و نجات کشور از چنگ نیروهای غیر دموکراتیک باشد. مسائل دیگر را میتوان به بعدها موکول کرد.واکنش فایزور رحمان به اقدامات تکفیری نصگرایان هندی