آیا هوش معنوی، بُعد جدیدی از هوش انسانی است؟
کتاب «هوش معنوی»، رابطه بین معنویت و هوش، دو مفهوم یاریرسان در شرایط بغرنج زندگی انسان را بررسی و اشاره میکند که این دو تا چه حد میتوانند زندگی را هموار و از بروز بیماریها و اختلالات روانی جلوگیری کنند.
هوش معنوی(SQ)، جنبههای مختلفی از آگاهی و زندگی ذهنی و روحیِ درونیِ فرد را با زندگی و کار بیرونی متصل و یکپارچه میکند و نوعی آگاهی درباره تمامیت جهان به شکلی کلی به فرد میدهد. هوش مصنوعی، برخلاف هوش عقلانی که کامپیوترها هم از آن بهرهمندند و نیز هوش عاطفی که در برخی از پستانداران رده بالا دیده میشود، خاص انسان است. زهر و مارشال، هوش معنوی را یک بُعد جدید از هوش انسانی معرفی کردند و بهنظر آنها هوش نهایی است و برای حل مسائل مفهومی و ارزشی استفاده میشود. هوش معنوی، زمینه تمام آن چیزهایی است که ما به آنها اعتقاد و باور داریم. سوالهای جدی در مورد اینکه از کجا آمدهایم، به کجا میرویم و هدف اصلی زندگی چیست، از نمودهای هوش معنوی است.
زهرا چابکینژاد، مولف کتاب «هوش معنوی» درباره ضرورت پرداختن به این موضوع، نوشته است: «با توجه به اینکه انسانها امروزه در زندگی روزمره خود با تنشها و بحرانهای گوناگونی مواجه هستند، به ناچار برای جلوگیری ازهمپاشیدگی و تزلزل به دنبال راهی میگردند که کمترین آسیب را دریافت نمایند و خود را نجات دهند. بهنظر میرسد، معنویت و هوش دو مفهوم یاریرسان در شرایط بغرنج و حیاتی است که کاربردش توسط انسان میتواند شرایط زندگی را تا حد زیادی هموار، مساعد و همچنین از بروز بیماریها و اختلالات روانی پیشگیری نماید.»
نویسنده با اشارهای به تاریخچه مطالعات درباره هوش معنوی در صفحات نخستین کتابش آورده است: «زهر و مارشال (2000) معتقدند که هوش معنوی، پایه و اساس ضروری برای عملکرد موثر هوش منطقی و هوش هیجانی میباشد و هوش معنوی، هوش بنیادی و اساسی ما میباشد. واگن (2002) بیان مینماید یکی از ابعاد مهم هوش معنوی، شناخت و بصیرت نسبت به خود است که در درک و تنظیم هیجانات توسط خود فرد دیده میشود. تا زمانی که فرد از نظر هیجانی در سطح بالایی قرار نداشته باشد، نمیتواند ویژگیهایی مثل بخشش، صداقت و مهربانی در زندگی را دارا باشد… ورس (2007) با توجه به الگویی که به منظور چگونگی رابطه بین هوش عقلانی، هوش هیجانی و هوش معنوی ارائه نموده است، معتقد است رشد هوش هیجانی به رشد هوش معنوی کمک میکند و رشد هوش معنوی موجب افزایش رشد هوش هیجانی میشود. همچنین هوش معنوی به واسطه کنش آن در یکپارچه کردن هوش عقلانی و هوش هیجانی، بایستی بعد از این دو هوش گسترش یابد. این کنش یکپارچهکننده هوش معنوی، تعامل بین فرایندهای تفکر منطقی و هیجانی را تسهیل میکند و این قابلیت را نیز دارد که نتیجه تعامل آنها را به کلی تغییر دهد و بدین واسطه موجب رشد و دگرگونی شخص شود.»
هوش و یادگیری زبان دوم
«هوش بهطور سنتی از نظر تواناییهای زبانی و منطقی-ریاضی تعریف شده است. تصور ما از IQ (بهره هوشی)، بر چند نسل آزمایش این دو حوزه مبتنی است که از پژوهش آلفرد بینه در اوایل قرن بیستم نشأت میگیرد. بهنظر میرسد موفقیت در موسسات آموزشی و بهطور کلی در زندگی به بهره هوشی وابسته است. از دیدگاه الگوی یادگیری هدفمند اوسوبل، بیشک هوش بالا متضمن فرایند بسیار موثر بهیادسپاری اقلام است که بهخصوص در ایجاد سلسله مراتب مفهومی و حذف سامانمند سلسلهمراتبی که مفید نیستند، ثمربخش است. در درک ارتباط میان هوش با یادگیری زبان دوم، آیا میتوان به سادگی چنین گفت که یک فرد باهوش، میتواند در یادگیری زبان دوم موفقتر باشد، صرفا به این دلیل که هوش بیشتری دارد؟ بههرحال ظاهرا بزرگترین مانع در یادگیری زبان دوم، به مسأله حافظه برمی گردد، بهطوریکه فقط اگر بتوان تمام چیزهایی را که تدریس یا شنیده میشود، به خاطر سپرد، میتوان در یادگیری زبان بسیار موفق بود. بهنظر میرسد «بهره هوشی یادگیری زبان» پیچیدهتر از اینها باشد.»
نخستین چاپ کتاب «هوش معنوی» در 111 صفحه با شمارگان یکهزار نسخه به بهای 25 هزار تومان از سوی انتشارات تفکر طلایی راهی بازار نشر شده است.