کرونا و چالشهای دینداری
جایگاه دین در دوران پساکرونا چگونه است؟ آیا بحران کرونا ایمان به خداوند متعال را در جامعه ما بیش از پیش تقویت خواهد کرد؟ آسیبهای دین برای جامعه دینی موضوعاتی است که در گفتگوی مصطفی رستگار با محمد مسجدجامعی به آنها پرداخته شده است.
بحران کرونا تقریباً تمامی مناسک جمعی را به تعطیلی کشانده و برای اولین بار در طول تاریخ بسیاری از زیارتگاهها تعطیل شدهاند. تأثیر این طاعون مدرن را بر دینداری جامعه ما چگونه ارزیابی میکنید؟ به نظر شما، دین و جایگاه دین – اعم از دین فردی و جمعی و نهادی – تا چه اندزه از این آفت ویروسی متأثر شده یا خواهد شد؟
آینده این ویروس هنوز مشخص نیست و احتمال موتاسیون یا جهش آن وجود دارد، یعنی گونههای جدیدی وارد صحنه میشود. موج دوم یا سوم نیز منتفی نیست. حتی این امکان وجود دارد که بعد از کرونا جهان با یک سلسله بیماریهای پاندمیک (عالمگیر) از نوعی دیگر مواجه شود. برخی از پزشکان و متخصصان میکروبیولوژی چنین میگویند و مینویسند.
البته اینها مسائل پزشکی است و هدف اظهارنظر در این موارد نیست، مسئلهای تخصصی است؛ اما تا جایی که میدانم و خواندهام و بیش از آن با استادان و متخصصان در کشورهای مختلف در این ایام گفتگو کردهام، گویا اصولاً قرار نیست که این معضل بزرگ ویروسی به کلی پایان یابد و جهان خلاصی یابد. گاهی جریانی میآید و اثری میگذارد و میرود و روند امور دوباره از سر گرفته میشود؛ اما گاهی مسئلهای حادث میشود که جهان را دگرگون میکند و شما را با واقعیتهای جدیدی مواجه میسازد. هیچ بعید نیست که جریان کنونی از نوع دوم باشد و لذا دارای اهمیتی مضاعف است. یکی از دوستانم که از اساتید دانشگاه سئول کرهجنوبی است میگفت پیوسته دولت ما میگوید توقع نداشته باشید که اوضاع به قبل از کرونا بازگردد. آن دوره تمام شد و دیگر تکرار نمیشود، حال آنکه کره از موفقترینها در جریان مبارزه با کرونا و پیآمدهای اقتصادی آن بود.
در بعد دینی، این بحران به صورت یک جریان کلی و عمومی، برای سایر ادیان و مذاهب نیز مشکلاتی ایجاد کرده است؛ مخصوصاً برای کاتولیکها. میدانید که آنها در مراسم عشای خود نان تناول میکنند و لازم است که این مراسم را یک فرد کشیش انجام دهد. ما اگر نمازهای جماعت و جمعۀمان تعطیل شود، مشکلی نیست، چون نماز را به تنهایی و فرادی میخوانیم؛ اما اینها عبادتشان باید با حضور کشیش رسمی دستگذاری شده انجام شود و جایگزینی هم ندارد، نه در فضای مجازی و نه در فضای غیرمجازی. حدود دو هزار سال است که کلیسای کاتولیک اینگونه عمل کرده و مبنای الهیاتیشان نیز همین است. مراسم عبادی زمانی معتبر است که با حضور کشیش و یا اسقف و کاردینال انجام پذیرد، این مشکل البته به میزان کمتری برای پروتستانها هم وجود دارد.
امیدوارم که به زودی شر این بیماری از کشور خودمان رفع گردد و جامعه کاملاً بازگشایی شود. میدانید که معالم و محافل دینی ما، اعم از مشاهد مشرفه و امامزادههای جلیلالقدر و بقیه بقاع متبرکه، و همچنین مراسم و مناسک دینی ما واقعاً ثروتهای ملی ما هستند و تعطیلی آنها آسیبزا است.
موضوعی که در جامعه ما به لحاظ دینی خیلی اهمیت دارد، این است که به ویژه زیارتگاهها، همچون مشهد و قم و شاهچراغ و حضرت عبدالعظیم و بقیه امامزادگان، مأوای و پناهگاه درصد بسیار بالایی از مردم است. مردم به بقاع متبرکه مشرف میشوند و راز و نیاز میکنند و حاجت میطلبند و به لحاظ روحی تخلیه و سبک میشوند.
اما واقعیت این است که گرانیگاه دینی جامعه ایران عمدتاً همین بقاع متبرکه است و اهمیت حرمها برای سلامت و تعادل دینی و اخلاقی و روحی و روانی مردم فوقالعاده بالاست؛ نه اینکه صرفاً بالا باشد؛ بلکه «فوقالعاده» بالاست. به خلاف برخی دیگر از کشورهای مسلمان، در ایران زیارتگاهها نقشی مهمتر از مساجد ایفا میکنند و اهمیتشان خیلی بیشتر است. شما میبینید که حتی بسیاری از افرادی هم که نماز نمیخوانند، به زیارت میروند.
در هر شهری تعداد زیادی امامزاده وجود دارد و کمتر شهری است که در آن امامزادهای نباشد. حتی خیلی از آنها در روستاها و در بین راهها و در کوهها هستند، و میبینید که واقعاً مزار امامزادهها آباد است. همین امامزاده آقا علی عباس و شاهزاده محمد در نزدیکی کاشان شمار فوقالعاده زیادی زائر دارد. مجموع مراجعات سالانه جمعیت هشتاد و چند میلیونی جامعه ما به زیارتگاهها شاید به دهها میلیارد بار میرسد. حالا اگر شما بخواهید ناگهان این را تعطیل کنید، تأثیراتش جدی خواهد بود و مشکلات زیادی ایجاد خواهد کرد.
مسئله دیگر بقیه تجمعات دینی ماست و از همه مهمتر روضهها و مراسم دعای هفتگی و ماهانهای که در منازل و هیئتها و تکایا و مساجد و خود حرمها برگزار میشود و نیز مراسم ایام محرم و صفر و تاسوعا و عاشورا و اربعین و فاطمیه و ماه مبارک رمضان. اصولاً بخش مهمی از سلامت جامعه ما را همین نوع تجمعات تأمین میکند. این نوع گردهماییها علاوه بر جنبه کاملاً دینی و معنویشان، پاسخگوی انواع گوناگونی از احساساتند، از احساسات هیجانی و حماسی و مبارزهجویانه گرفته تا احساس نیاز به همنشینی با دوستان و رفقا و همکاران. ضمناً تجمعات ما با تجمعات کشورهای دیگر قابل مقایسه نیست.
نکتهای را هم در اینجا اضافه کنم. واقعاً ناراحت میشوم وقتی میبینم که برخی افراد نسبت به بعضی از محفلهای مذهبی ما، مانند «سفره» هایی که مردم به دلیل نذر و توسّل در خانهها میاندازند، و به شکل زیبایی در فرهنگ عمومی متدیّنان جا باز کرده، آنگونه که بایسته و شایسته است مراعات احترام نمیکنند. همیشه از چنان اظهارنظرهایی تأسف میخورم. واقعاً در جایی که نه افراطی وجود دارد و نه تفریطی و نه هیچ بدعتی و نه هیچ امر نامشروعی، چه لزومی دارد که برخی زبان بگشایند و باورهای مردم را سبک بشمارند!
به هر حال، اگرچه ممکن است بیش از حد خوشبینانه باشد، اما انشاءا… مشکل تعطیلی حرمها هرچه زودتر حل بشود. چراکه اگر خدای ناکرده این تعطیلیها ادامه یابد، مشکلات عدیدهای ایجاد میشود. تعطیلی حرمها عملاً مردم را از مهمترین پشتوانه روحی و معنوی و عاطفی و احساسیشان محروم میکند و آنها را فرسوده و دلگیر میکند، مخصوصاً که ایرانیها خیلی حساس هستند. میدانید که گاهی انسان واقعاً احتیاج دارد که نیازها و حاجاتش را به صورت خصوصی بیان کند و نقطه اوج و کانون چنین ابراز نیازهایی در حرمهای امامان و امامزادگان و به ویژه در حرمهای معصومین (ع) روی میدهد. به هر حال، باید فکری کرد و اینگونه نمیشود؛ چون این موضوع برای جامعه ما خیلی جدی و ضروری است، مخصوصاً برای زنان و البته برای مردان هم.
آیا راهکاری به نظر خود شما میرسد؟
مورد اجماع، همین فاصلهگذاری اجتماعی است. از شرق عالم در ژاپن و کره گرفته تا غرب عالم در امریکا، همه همین را میگویند. البته در هر کشوری تعریف خاص خودشان را دارند و ما نیز باید به یک تعریفی برسیم. گرچه به نظر نمیرسد که این را بتوان در حرمها اجرا کرد. در مساجد و هیئات تا اندازهای میشود، اما در حرمها نه. با این حال، در صورتی که بتوان با انجام برخی اقدامات احتیاطی و ارائه آموزشهای لازم به مردم، حرمها را بازگشایی کرد، این کار حتماً باید زودتر انجام بشود.
لازم است تأکید شود که این کار باید با انجام همه تمهیدات لازم و به طور کاملاً محاسبهشده و با رعایت همه مسائل علمی و پزشکی صورت بگیرد؛ وگرنه خدای ناکرده داستان کلیسای شینچِئونجی[1] در کره جنوبی تکرار خواهد شد که در آن یک نفر خانم سالخورده با حضورش در سه مراسم مختلف دینی در یک روز، پنج هزار نفر را آلوده کرد. مجموعاً در کرهجنوبی حدود دههزار نفر به این بیماری مبتلا شده بودند که نیمی از آنان از این کلیسا بودند که اتفاقاً کلیسای اونجلیکالی است و بسیاری از اینان خواهان عدم بستن کلیساهایشان بودند و دولت هم به دلائلی در برابر آنها کوتاه آمد و میآید.
راستش را بخواهید، قضیه خیلی مشکل است. شاید بتوان دستورالعملهایی را در ورودی حرمها نصب کرد و خود خدام هم راهنمایی کنند. البته باز هم خیلی دشوار است؛ زیرا از یک سو ایجاد محدودیتهای بیش از اندازه برای زائر غیرقابل تحمل است و عرصه را بر او تنگ میکند و از سوی دیگر، این خدام هم در معرض ابتلا قرار میگیرند. رویهمرفته این مسائل را باید به خود اهل فن واگذار کرد. کسانی که در حرمها خدمت میکنند باید با مشورت با متخصصان مربوطه راهکارهایی بیابند. به هر حال، واقعاً باید دعا کرد که مشکل حل بشود.
آیا بهتر نیست که مثلاً در تلویزیون آموزش عمومی بدهند؟
در تلویزیون یکی دو مرتبهاش اشکالی ندارد، اما بیش از آن به صلاح نیست؛ و احتمالاً واکنشهای منفی بدنبال خواهد داشت.
در آن روزهای نخست که حرمها بسته شد، عدهای در قم و مشهد پشت درهای بسته جمع شدند و اعتراض کردند و حتی قسمت پایین یکی از دربهای ورودی آستان مقدس حضرت معصومه (س) شکسته شد. مطمئناً همیشه هستند کسانی که میخواهند از چنین اوضاعی سوءاستفاده کنند و خودی نشان بدهند و قطعاً باید با چنین افرادی برخورد جدی صورت بگیرد. اما منهای این نوع فرصتطلبیها و این گونه افراد، عدهای خواهان بازگشایی حرم هستند و اعتراض میکنند که باید آن را حمل بر ایمان و محبت کرد.
بله، البته منهای آن مواردی که ذکر کردید و منهای لجبازی یا نادانی یا بازیخوردگی، چنین مواردی میتواند نشاندهنده محبت و اخلاص و ارادت فرد باشد و قابل احترام و مفهوم است. چنین کارهایی در میان پیروان سایر ادیان نیز دیده میشود. در امریکا هم یک اسقفی بود که نسبت به خطر کرونا کاملاً بیاعتنا بود و مراسمش را برگزار میکرد و میگفت عیسی مسیح ما و کلیسایمان را حفظ خواهد کرد و بالاخره چند روز پیش با همین بیماری از دنیا رفت. چنین جریانی در بین یهودیان ارتدوکس هم وجود دارد. آنها خواهان باز بودن کنیسههایشان هستند. چندی پیش یکی از روحانیون آنان در نیویورک درگذشت که تعداد زیادی در مراسم تشیع و تدفین او شرکت کردند که اعتراض شدید شهردار این شهر را برانگیخت.
یک کشیش آلمانی که هماکنون در تانزانیا خدمت میکند در مذاکره تلفنی گفت برخی از اعضای کلیساهای اونجلیکال در آنجا به بستن کلیساها معترض هستند و یا آنکه سناتور سالوینی، دبیر کل اتحادیه شمال ایتالیا قبل از فرا رسیدن عید پاک، خواهان اجرای مراسم عید پاک در کلیساها شد. چرا که در ایام کرونا برخی از کلیساها با رعایت فاصله باز بودند، اگرچه مراسم عبادی را برگزار نمیکردند.
قابل انکار نیست که حداقل در دهه اخیر به علتهای مختلف و به نظرم از همه مهمتر به علت تبلیغات منفی پرحجم و گسترده و همهجانبه، فاصلهای بین طبقاتی از مردم و دین نهادی به وجود آمده است. از سوی دیگر، اخیراً شاهد حضور افراد بسیجی و طلاب در عرصه خدمت به مردم در بلایا و آسیبهای طبیعی هستیم، از زلزله سرپلذهاب گرفته تا سیلهای پارسال و امروز هم در زمینه بیماری کرونا. آنها به میدان آمدند و به پرستاری از بیماران و تغسیل و تکفین جانباختگان و ضدعفونی و گندزدایی معابر و خیابانها و خودروها پرداختند. به نظر شما این نوع کارهای مثبت تا چه اندازه میتواند نقش جبرانی داشته باشد؟
این مسئله را باید به طور ریشهای بررسی کنید. خلاصهاش این است که جامعه ایران به طور کلی حالت ضدقدرت دارد و به صاحبان قدرت یا کسانی که در خدمت قدرتند، حتی اگر عملکردشان قابلقبول باشد، چندان روی خوش نشان نمیدهد. این جریان را دلائل پیچیده اعتقادی و تاریخی و فرهنگی است و شاید در کمتر ملتی این مقدار نیرومند باشد. از سوی دیگر، ایرانیها به شکل عجیبی با مظلوم همدردی میکنند، حتی اگر آن مظلوم خود به نوعی ظالم باشد. بنابراین و بدون تعارف، گرچه بخشی از مردم به دلیل «عملکرد نامطلوب» مشکل دارند – که با توجه به شرائط و محدودیتها شاید چندان هم نامطلوب نباشد- اما دلیل اصلی را در همان حالت «ضدقدرت» باید جست. گاهی اتفاق میافتد که شما نسبت به چیزی احساس خوبی ندارید و علتش را هم نمیدانید. مشکلِ موجود از همین قبیل است و علتش نیز همان حالت خاص است.
اما یادم هست که مرحوم امام خمینی (ره) از دوران پهلوی اول خاطرهای نقل میکردند که حاکی از این مشکل حتی در آن دوران بود؟
چنین نمونههایی «موردی» و تحت تأثیر تبلیغات روزمره بوده است. در آن روزگار اوضاع و احوال بهگونهای بوده که چنان تبلیغاتی به خوبی اثر میکرد؛ اما در حال حاضر دیگر اینگونه نیست. البته نمیخواهم از عملکردها دفاع کنم، چون مسلماً اشتباهات عمدی و غیرعمدی زیادی وجود داشته و دارد؛ اما حتی در بهترین صورت و بهترین عملکرد نیز باز به همان دلیلِ «در رأس قدرت بودن»، فراوان انتقاد خواهند کرد.
با این حال، آیا مواردی که ذکر کردم، میتواند نقش جبرانی داشته باشد؟
به طور کلی، واکنشهای جامعه ما در دو شرایط عادی و بحرانی، دو شکل کاملاً متفاوت دارد. شاید در جوامع دیگر، این تفاوت بدین شدت نباشد؛ اما اصولاً شکفتگیهای جامعه ایران، اعم از شکفتگی در خلاقیت و علم و رفتارهای فردی و جمعی، در شرایط بحرانی است که تجلی کاملی مییابد. بیرودربایستی، شما در شرایط عادی، وظیفهناشناسی و به اصطلاح «سمبلکاری» را در جامعه زیاد میبینید؛ اما همین فردی که در شرایط معمولی ممکن است خیلی بیدقت و بیمبالات و سهلانگار باشد، وقتی اوضاع بحرانی میشود، هم وظیفهشناس میشود و هم دقت عمل و خلاقیتش بالا میرود و هم تا حد گذشتن از جان، فداکاری و ایثار میکند.
به ویژه در خصوص همدردی نسبت به هموطنان، این شکفتگی به گونهای به منصه ظهور میرسد که گویی جامعه به یک «پیکر واحد» تبدیل شده است. شاید مثال جالبی نباشد، اما چند روز پیش مستند زیبایی درباره پنگوئنهای قطب جنوب میدیدم؛ این موجودات شگفتانگیز برای مقابله با بادهای شدید سرد، دور هم جمع میشدند و همدیگر را گرم نگاه میداشتند تا بوران جانکاه به آنها آسیب نرساند و بگذرد. چنین حالتی در بین ما هم وجود دارد.
آیا میتوانید نمونههایی واقعی را ذکر کنید؟
گذشته از آنچه در طول تاریخ ما و همچنین در سالهای انقلاب و پس از آن و در جریان جنگ تحمیلی روی داد، در همین سالهای اخیر، جامعه ما در شرایط بحرانی، صحنههای اعجابآوری را آفرید که هرگز در باور کسی نمیگنجید. نمونه اخیرش تشییع پیکر سردار بزرگ شهید قاسم سلیمانی است. در مورد اخیر، واقعاً تهران منفجر شد؛ و نه تنها تهران بلکه شهرهای دیگر هم. حقیقتاً عجیب و خارقالعاده بود. چنین مواردی در تاریخ ما یکی دو تا نیست. اصولاً تاریخ ما به همین شکل بوده است. نمونههای فراوانی وجود دارد. شاید به صحنه آمدن نادرقلی که بعدها به نادرشاه تبدیل شد، نمونه خوبی باشد.
اما نکته این است که شما نباید تصور کنید که واکنشی که در شرایط بحرانی رخ میدهد، در شرایط عادی تکرار خواهد شد. این دو در ایران تفاوت زیادی دارند. البته اشتباه نشود؛ مواردی مانند آنچه شما فرمودید، در خاطرهها باقی خواهد ماند و فراموش نخواهد شد؛ اما نباید انتظار داشت که اگر کسان و یا گروههایی نظرشان موافق یا چندان موافق نبود، زین پس خیلی موافق خواهند شد. نه، اینگونه نیست.
خیلیها این روایت را شنیدهاند که پشهای وارد بینی نمرود شد و به مغزش رسید و جان او را که دعوی خدایی میکرد گرفت.[2] روایت دیگری نیز وجود دارد بدین مضمون که آن پشه یا مگس به نمرود گفت کهای نمرود، نیمی از بدن من مرده است و نیمی دیگر زنده. یا نیمه مرده را نیز زنده کن تا بیرون آیم و راحت شوی؛ یا اینکه نیمه زنده را نیز بمیران تا به کلی بمیرم و خلاص شوی.[3] حال، ما امروزه داریم به عیان داستان مشابهی را میبینیم! حتی ابرقدرت جهان نیز در برابر این موجود بسیار کوچک عاجز مانده است! آیا میتوان گفت که بحران کرونا ایمان به خداوند متعال را در جامعه ما بیش از پیش تقویت خواهد کرد؟
بله، این قضیه در کوتاهمدت میتواند عبرتآموز باشد؛ اما باید توجه داشت که اصولاً اعتقادات مردم ایران آنچنان درونی و نهادینه است که در بلندمدت ربط چندانی به اینگونه وقایع ندارد. واقعیت این است که ایرانیها یکی از دیندارترین مردمان دنیا هستند؛ تدین آنها عمیق یا شاید بیش از عمیق است. اصولاً ساختار شخصیتی ایرانیها آمیخته و ممزوج با اعتقادات دینی و باور نسبت به ماوراءالطبیعه است. گاهی میگوییم فردی وجود دارد و باورهایی دینی دارد؛ بدین معنی که این باورها به او «اضافه» شده است. اما گاهی این باورها آنچنان با وجود وی «عجین» شده و «امتزاج» یافته که اصولاً جداییناپذیر گشته است. ایرانیها از نوع دوم هستند. اعتقاد به ماورای طبیعت بخشی جداناشدنی از ساختار روانی و اخلاقی و ذهنی و درونی آنهاست. به همین دلیل، ایرانی حتی اگر قویاً به مارکسیسم اعتقاد داشته باشد و به بیدینی تظاهر کند، باز در عمق جانش دیندار خواهد بود. به نظرم یک بار کیانوری، دبیر کل حزب توده، این نکته را بیان داشته بود.
خاطرهای بگویم. یکی از علمای قدیم تهران که خدایش رحمت کند، نقل میکرد که در دوره بعد از شهریور 1320 و رفتن رضاشاه، خیلی از تحصیلکردههای دانشگاهی و حتی دبیرستانیهای تهران چپ شده بودند؛ یعنی مارکسیست و به اصطلاح بیخدا شده بودند. آن عالم هم انسان خیلی محترمی بود و محل مراجعه. مردم هم در قدیمالایام واقعاً قانع بودند و مثلاً اتاقی را در خانهای اجاره میکردند و ازدواج میکردند و با قناعت زندگی میکردند. میگفت در محله ما جوانی بود که او هم چپ شده بود. روزی پدرش آمد و گفت که میخواهد برای پسرش زن بگیرد و دنبال جایی برای زندگیاش میگردد. خدایش رحمت کند؛ به پدر گفته بود مشکلی نیست، بگو بیاید با هم صحبت کنیم. پسر فردای آن روز میآید و عالم میگوید اطاق مناسبی را در خانه مناسبی میشناسد و میتواند آن را اجاره کند. جوان خوشحال میشود و عازم رفتن. عالم میگوید چون میخواهم با صداقت باشم، مسئلهای وجود دارد. جوان میگوید چه مسئلهای؟ عالم از قول صاحبخانه میگوید که این اطاق «شگون» ندارد و جوان پس از تأمل جا میزند و خود را میبازد و میگوید نه ممنون، آن را نمیخواهم. عالم به او میگوید تو که هر آنچه را غیر مادی است و از جمله خدا و دین را قبول نداری، حال چگونه است که شگون را که اصولاً موضوعی خرافاتی است، قبول داری! داستان در جامعه ما عموماً به همین کیفیت است.
آقای ویلیام کریگ[4] که یک الهیدان باپتیست امریکایی است، تعریف میکرد که در دوران شوروی کمونیست، یکی از سخنرانان آتئیست در یک اجتماع بزرگ در یکی از شهرهای شوروی، دقایقی طولانی را به دفاع از آن تفکر میپردازد و استدلال پشت استدلال میآورَد و به زعم خودش همه دهانها باز میماند و ماتریالیسم به خوبی به اثبات میرسد. اما در پایان، کشیش ارتدوکسی که در آن گردهمایی حضور داشته، از او میخواهد که به وی اجازه دهد به پشت تریبون برود و چند کلمهای به دفاع از خداگرایی بپردازد. سپس کشیش که چهره پرجذبهای هم داشته، روبهروی مردم میایستد و پس از اندکی درنگ و نگاه به جمعیت، ناگهان نفس را در سینه حبس میکند و بانگ برمیآورد که «عیسی از میان مردگان برخاسته است!» و جمعیت از شدت احساسات و هیجان منفجر میشود! میخواهم عرض کنم که شاید این حالتی که شما میفرمایید که ما ایرانیها داریم، به دلیل ویژگی شرقی ما باشد.
رویهمرفته این را قبول دارم؛ اما این حالت در میان ایرانیان قویتر از جاهای دیگر است. در ضمن، به نظر میرسد که یک پای این ماجرایی که شما تعریف کردید میلنگد؛ چون اصولاً در شوروی سابق و به ویژه پیش از گورباچف،[5] امکان نداشت که یک کشیشی بتواند در یک جمع بزرگی چنین حرکتی بکند. اساساً کشیش بودن و تظاهر بدان جرم بود. ممکن نبود که کسی بگوید من کشیش و حتی دیندار و متدین هستم و آن شعار را که گفتید بدهد. ممکن نبود. کمونیستها بسیار سختگیر بودند و با کسی شوخی یا تعارف نداشتند. این جریان احتمالاً یا در کشور دیگری رخ داده که باز هم بعید است. شرائط در کل بلوک شرق همچون شوروی بود و شاید سختتر. بد نیست نمونهای را بگویم. کاردینال “ووکت”، کاردینال پراگ، که مدتی هم رئیس شورای اساقفه اروپا شد و از دوستانم بود شخصاً به من گفت که در ایام کمونیستی من کشیش بودم. آنها مرا مدتی زندانی کردند و سپس به پاک کردن شیشههای مغازهها مجبور کردند. یعنی شغل او پاک کردن شیشه بوده است. احتمالاً این دانشمند امریکایی ذهنیتش را به صورت واقعیت بیان کرده است؛ چون بالاخره آنها هم از این کارها میکنند.
خلاصه اینکه بیدین بودن لوازمی دارد که شما آن را در ایرانیها نخواهید یافت. البته ممکن است موارد اندکی یافت بشود؛ اما نباید به صورت موردی به این موضوع نگاه کرد، بلکه باید به طور کلی بسنجید. رویهمرفته ایرانیها نوعاً با کمترین مشکلی به یاد خدا و قرآن و پیغمبر و ائمه طاهرین و حضرت ابوالفضل و بقیه اولیای الهی میافتند. حال آنکه اصلاً امکان ندارد که مثلاً یک هلندی یا سوئدی یا آلمانیِ نوعی اینگونه باشد. در ایران بسیار به ندرت یافت میشود فردی که واقعاً مانند اروپاییها بیدین باشد. غالباً به صورت ناخودآگاه تظاهر به بیدینی میکنند؛ یعنی به اشتباه گمان میکنند که بیدینند. داستانِ همان «شگون» است که عرض کردم. گاهی نیز نسبت به دین و نهاد دینی شبهات و یا انتقاداتی را مطرح میکنند که اگر عمق جانشان را بکاوید، خواهید دید که در آنجا شبهه خاصی مطرح نیست و طرف فقط به دنبال این است که خودی نشان بدهد.
اصولاً باورهای دینی ایرانیها و مخصوصاً اعتقادات و عواطف شیعی ما خیلی نیرومند و ریشهدار است. شاید هیچ مردمی در دنیا به اندازه ما ایرانیها اهل گریه و تضرع نباشند. و شاید هیچ مردمی در دنیا به اندازه ما ایرانیها برای دین پول خرج نکنند، از صدقات و خیرات و مبرات و اطعام و نذورات گوناگون در مشاهد مشرفه و بقاع متبرکه و مساجد و هیئتها گرفته تا هزینههای برپایی روضههای هفتگی و غیرهفتگی خانگی و تا خیریههای بزرگ، مردم الی ما شاء ا… پول خرج میکنند. راستش در ایران دین خیلی قویتر از آن است که برخی میپندارند. البته ناگفته نماند این سخن در عموم کشورهای اسلامی صحیح است. برای اکثریت مردم غیر مسلمان، مفهوم و قابل تصور نیست که یک مسلمان به مدت یک ماه روزه بگیرد و آن هم در روزهای گرم و بلند تابستان. اگر کامنتهای مردم مسلمان را با کامنتهای پیروان ادیان دیگر پس از حادثه کرونا مقایسه کنید خواهید دید که در بین مسلمانان دیدگاه و درک دینی نسبت به این قضیه بهمراتب بیشتر و غلیظتر است، اگرچه بعضاً صحیح هم نباشد.
با این حال، اشتباه نشود؛ دینداری ایرانیها گاهی دارای تناقض نیز هست؛ یعنی گاهی بادینی و بیدینی توأمان میشوند. بدین معنی که ممکن است در عین تمسّک و تنسّک ظاهری، پایبندی به امور مهمه کمرنگ باشد. در حالیکه در برخی جوامع مسلمان مثلاً وقتی فردی “حاجی” میشود، واقعاً گویی نقطه پایانی به بسیاری از کارها و رفتارهایِ خلاف شرع و دینش میگذارد.
به نظر شما چه آسیبهایی دینداری جامعه ما را تهدید میکند؟
شاید از همه مهمتر فضای مجازی باشد. پیش از این نیز این فضا آسیبزننده بود؛ و با این داستان کرونا که رجوع مردم را به فضای مجازی بسیار افزایش داده، آسیبزنندهتر شده است. باید اهتمامی جدی نسبت به آن صورت بگیرد. در فضای مجازی شبهات بسیار مسمومی القا میشود که میتواند مشکلساز باشد و به ویژه عقاید دینی مردم را سست کند، مخصوصاً در آنجا که به مناسک مربوط است و نیز به ایدهآلهای مذهبی ما مانند جایگاه حضرات معصومین (ع). مضافاً که به مصونیتهای اخلاقی و به ویژه خانوادگی صدمه میزند. خصوصاً که جامعه ما بسیار جوان است.
نقل میکنند که مقام معظم رهبری در جمعی فرمودهاند: «اگر من رهبر نبودم، پیگیر فضای مجازی میشدم.»
سخن دقیقی است. نه اینکه صرفاً دقیق است، بلکه بسیار دقیق است.
اگر اجازه بفرمایید، مصاحبه را با پاسخ به یک شبهه دینی به پایان برسانیم. برخی شبهه میکنند که چگونه است که زوار از آفاتی مانند کرونا در امان نیستند، حال آنکه زیارتگاهها ملجأ و پناهگاه ما و جایگاه شفا گرفتن و طلب بقیه حاجات است؟
به طور خلاصه، ما فقهاً مکلف به حفظ جان خود هستیم، خواه با پیشگیری خواه با درمان. این یک تکلیف شرعی است و خود حضرات معصومین (ع) نیز چنین میکردند. ما هرگز مجاز نیستیم که جان خود را به خطر بیاندازیم به این امید که اولیای الهی با تصرفات تکوینی خود از ما محافظت خواهند کرد. خود آن حضرات در هر جایی از قوه تصرفی که خداوند به ایشان عطا فرموده است، استفاده نمیکردند؛ نه در مورد خودشان و نه در مورد عزیزانشان و دیگران. قرار بر این نبوده و نیست که اولیای الهی به مجرد اینکه درخواستی از آنها کردیم، خرق عادت کنند و کرامت نشان بدهند. تصرفات اولیای الهی مقتضیات خاص خود را میطلبد.
بله، ما در بسیاری از موارد برای برآورده شدن حاجتمان به زیارت میرویم و متوسل میشویم و یکی از آن حاجات هم همین مسئله بیماری است. اما همراه با آن میباید از اسباب طبیعی نیز بهره بگیریم. بله، گاهی بر حسب ظاهر همه دربها بسته شده و انسان مستأصل میشود و راهی جز توسل باقی نمیماند و واقعاً حاجات افراد روا میشود.
ضمناً باید توجه داشته باشیم که خود این ابتلائات حکمتهایی دارد. گاهی واقعاً نفع شخص در این است که بیمار شود یا زود شفا پیدا نکند تا بیشتر دعا و توسل و تضرع کند و این مشکل مقدمهای برای تعالی روحی و معنوی او بشود. قرآن میفرماید «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ»[6]. اینها همگی جهت امتحان ما و ارتقاء ما است. ما میّباید به وظائف خود مثلاً در مورد بیماری بدانگونه که متخصصان پزشکی میگویند، عمل کنیم. ضمن آنکه از راز و نیاز و طلب حاجت هم غفلت نکنیم و این سیره خود پیامبر و ائمه بوده است و عقل و دلائل عقلی هم آن را تأیید میکنند.
2/2/99
ارجاعات:
[1] Shincheonji Church of Jesus
[2] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۱۸.
[3] عوفی، محمد، جوامع الحکایات، ص ۲۰.
[4] William Lane Craig
[5] Mikhail S. Gorbachev
[6] بقرهٔ / 155