شلنبرگ؛ اختفای خداوند و عشق الهی
یکی از استدلالهایی که وجود خدا در جهان را نشانه میرود، برهان “اختفای الهی” است. جان آل شلنبرگ (1959. )، فیلسوف کانادایی معاصر، نخستین بار این استدلال را بهصورت برهانی الحادی علیه وجود خداوند مطرح کرد. او مدعی شد که مستور بودن خداوند، قرینهای است بر کذب خداباوری. شلنبرگ در بیان مسئله خفای الهی میگوید عدهای از مردم دستکم گاهی قرائن و نشانههایی از وجود خداوند را در زندگی خود احساس نمیکنند. خداوند برای انسانها بهقدر کافی قرائن و شواهدی بر وجود خود عرضه نکرده و ازاینرو او در خفاست.
به اعتقاد شلنبرگ، پنهان بودن خداوند، در تقابل با برخی خصیصههای خدای ادیان توحیدی است. خدایی که در ادیان توحیدی با لقب عالم مطلق، خیر محض، بینهایت مهربان شناخته میشود؛ در مقابلِ اختفای خداوند همگی رنگ میبازند.
شلنبرگ معتقد است که به دلیل نبود قرائنی شفاف، تردید درباره وجود خدا نیز امری معقول است. به این معنا که وقتی خداوند خود را به نحو آشکاری عرضه نکرده است، پس میتوان منکر او بود.
مقصود شلنبرگ این است که خداوند قرائنی از وجود خود،. صرفنظر از چگونگی و ماهیتش در جهان . را از برخی افراد دریغ کرده است. ازآنجاکه دستکم برخی از انسانها نمیتوانند بدون وجود دلیل به امری باورمند شوند، خداوند ایمان را با وجود استعداد پذیرش از آنان سلب کرده و این با عشق و محبت بیپایان که برایش متصورند ناسازگار است.
شلنبرگ معتقد است که اگر خداوند به بندگانش عشق میورزید، درصدد بود که با آنها ارتباطی دوسویه و شفاف برقرار کند تا از این رهگذر آنها را به عبودیت و ایمان وادارد.
به باور شلنبرگ، یکی از نشانههای عشق، طلب سعادت و خوشبختی معشوق است. عاشق بهجای چهره پوشاندن باید در رابطهای صمیمانه در کنار معشوق حاضر باشد، به درد دلهای او گوش فرا دهد و همّ و غمّ خود را صرف معشوق خود کند.
به تعبیر دیگر، اگر خدا وجود دارد و محبّ مطلق (عاشق کامل) است، به کسی اجازه نمیدهد بدون دسترسی به قرائن کافی بر وجود خود، وجود او را باور کنند.
شلنبرگ از فقدان باور به خدا، تعبیر به “ناباوری” میکند، و چون خاستگاه این ناباوری فقدان شواهد کافی بر وجود خداست، ناباوری را معقول میداند.
شلنبرگ معتقد است که اگر کسی به وجود خدا باور نداشته باشد و درعینحال، شواهدی بر این مدعای خود اقامه کند، باور او یک خداناباوری معقول است.
به باور شلنبرگ خداناباوران معقول، در ایمان نداشتنِ خود مقصر شناخته نمیشوند، چراکه باور پدیدهای غیرارادی است.
شلنبرگ معتقد است ما حق داریم این توقع را از خدا داشته باشیم که زمینهای برای ما فراهم کند تا بر اساس ادلّهای کافی وجود او را باور کنیم، زیرا اگر او وجود داشته باشد، بینهایت مهربان است و به بندگانش عشق میورزد و جز سعادت و خوش بختی ابدی آنها را نمیخواهد.
به باور شلنبرگ، ارتباط شخصی با خداوند میتواند این سعادت ابدی را برای ما فراهم کند. اما آنچه در جهان واقع رخ داده این است که شواهد کافی برای وجود خدا تحقق نیافته است. انسانهایی که ناباور به خدا هستند، بر اساس شیوهای معقول چنین شیوهای را برگزیدهاند.
شلنبرگ همواره تأکید دارد که میباید تلاش کنیم تا “وجود” خدا برای ما روشن شود.
شلنبرگ مدعی است که برخی از ناباوریهای ما میتواند معقول و موجه باشد. اگر عدم باور ما به وجود خداوند، معقول باشد، هیچگونه سرزنشی نیز بر ما روا نیست. ناباوری حالتی است که شخص به دلیل تردید درواقع، توقف میکند و درباره گزاره “خدا وجود دارد” نفیاً و اثباتاً حکمی نمیکند.
عشق الهی مقدمهای برای نفی خدا
شلنبرگ به وصف “عشق الهی” تأکید دارد. این وصف از نظر او جزء اوصاف جداییناپذیر خداوند است، بهگونهای که کل استدلال او در نفی وجود خداوند، بر مبنای آن استوار است.
به باور او، خدایِ بدون محبت کامل، دیگر خدا نیست و اساساً نمیتواند وجود داشته باشد.
استدلال شلنبرگ از چند مقدمه تشکیل شده است:
مقدمه نخست این است که: ” اگر خدا وجود داشته باشد، محبّ مطلق است”. این مقدمه بخشی از این پیشفرض شلنبرگ است که اگر خدا “بیهمتا” است، پس محبّ مطلق است. اگر خدا عظیم بیهمتاست، عشق او نیز باید عظیم بیهمتا باشد. با تأمل بر حبّ مطلق الهی میتوان گفت اینگونه محبت میطلبد که انسانها را از سرگردانی نجات دهد و برای وجود خود قرینهای عرضه کند.
مقدمه دوم استدلال این است: “اگر خدای محبّ مطلق وجود داشته باشد، “ناباوری” معقول رخ نمیدهد”.
به باور شلنبرگ، عشق خداوند به انسانها باعث میشود او شواهدی کافی برای باور به خود عرضه کند، بهگونهای که هرکسی که در جستوجوی خدا باشد به شواهد لازم برای باور داشتن به وجود او دست مییابد. با فرض خدای محبّ مطلق، میتوانیم از وجود خدا انتظار داشته باشیم آشکارتر باشد.
شلنبرگ برای این سخن خود، عنوان میکند که وقتی محبت کامل رخ میدهد که ارتباطی دوجانبه شکل بگیرد. خدای محبّ مطلق نیز باید ارتباط تام و تمام با بندهاش داشته باشد و از هیچ امری فروگذار نکند. دلیل برای چنین ادعایی این است که خدای محبّ کامل درصدد ارتباط آشکار و دوجانبه با انسانها است.
از نظر شلنبرگ، خدا بهاستثنای برخی اوقات درصدد ارتباط با اکثریت انسانهاست. ارتباط شخصی مستلزم مشارکت دوجانبه است. خدا دوست دارد به طور شخصی با من ارتباط برقرار کند. اما اگر من به تماسهای او پاسخ ندهم، ارتباط شخصی میان ما وجود نخواهد داشت. از آن طرف نیز همینگونه است. یعنی اگر انسان در پی ارتباط تام با خدا باشد اما از جانب خدا، آشکارگی وجود نداشته باشد و خداوند خود را در پردهای از غیب پنهان کرده باشد، نمیتوان به محب کامل بودن او ایمان آورد. چراکه لوازم این محبت را عملی نساخته است.
شلنبرگ بر همین اساس است که عنوان میکند، ناباوری به خداوند، معقول است.
استدلال شلنبرگ بر عدم وجود خدا را میتوان اینگونه صورتبندی کرد:
- اگر خدایی وجود دارد، محبّ مطلق است.
- اگر خدایی محب مطلق وجود داشته باشد، ناباوری معقول (به وجود خدا) رخ نمیدهد.
- ناباوری معقول (به وجود خدا) رخ میدهد.
- خدای محب مطلق وجود ندارد.
- خدایی وجود ندارد.
رأی شلنبرگ شایسته نقد است. در این متن فقط به گزارشی از نظر او بسنده شده است.