سخنرانیهای رمضانی/ شب بیستوسوم: دراماتیزاسیون و اهمیت آن در تفسیر قرآن به روایت دکترمهراب صادقنیا
سخنرانی دکتر مهراب صادقنیا در شب بیست و سوم رمضان ۱۳۹۹ با عنوان «اهمیت فرایند ترجمه فرهنگی در تفسیر قرآن»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علیه محمد و آل الطاهرین.
سلام عرض میکنم خدمت دوستان عزیز، اساتید محترم و امیدوارم طاعات همه عزیزان قبول باشه و دعای همه بزرگواران مستجاب باشد.
به امید بهرهگیری بیشتر از فضای معنوی ماه مبارک رمضان درروزهای آینده و پیش رو و روزهای باقی مانده از ماه مبارک رمضان. و نیز بسیار سپاسگزار هستم از جناب آقای سجادی نژاد و همکاران ارزشمندشان در مجموعه دینآنلاین. امیدوارم گفتوگوی بنده اسباب اتلاف وقت اساتید و سروران گرامی نشود.
موضوع بحث من در این وقت محدود عبارت است از دراماتیزاسیون و اهمیت آن در تفسیر قرآن کریم و به عبارتی اهمیت ترجمه فرهنگی در تفسیر قرآن کریم. مسئله مشخصی که باعث در این باره عرایضی را تقدیم کنم این است که معتقدم شماری از تفاسیر قرآن کریم با غفلت از ماهیت دراماتیزاسیون یا ماهیت تعاملی قرآن کریم فرآوردههایی ارائه دادند که افزون بر ناروشنی و ابهام از درستی نیز برخوردار نیستند. معتقدم که برخی از تفاسیر با تکیه بیش از اندازه به الفاظ به مثابه ظروفی گرانبار از معانی عینی و ثابت و بدون گفتوگو با فرهنگ و واقعیت بیرونی، این اشتباه را مرتکب شدند که فرآوردهای پدید بیاورند که در حقیقت بهره کمی از قصد و مراد متکلم که خدای متعال باشد، دارد. معتقدم که قرآن کریم را از یک متن پویا و سیال و زنده و در تعامل و درگیر با جامعه امروز به یک متن جامد و بسته و خشک تبدیل کردهاند و همین اتفاق باعث شده است که چیزی که به نام تفسیر در دسترس مخاطبان قرار گرفته از آنچه که باید باشد فاصله دارد و درستی لازم را ندارد.
قاعدتاً از میان اساتید محترم کسانی که با مطالعات خانم نویورت آشنا هستند میدانند که مبنای نظری این ادعا بر پایهای از دیدگاههای خانم نویورت متکی است. ایشان از میان مستشرقان به نسبت دیدگاه همدلانهتری درباره قرآن کریم دارد. او نه اصالت قرآن کریم را زیر سؤال میبرد و نه آن را نوعی انعکاس یا کپی از متون مقدس یهودی و مسیحی میداند. بلکه قدری همدلانهتر با مسلمانان معتقد است که قرآن ماهیتی شفاهی دارد که در واکنش با سنت دینی مسیحی، یهودی و در مجموع در واکنش با باستان متأخر پیام و سخن خود را ارائه داده است. از نگاه خانم نویورت قرآنپژوهان غربی و حتی برخی از مفسران قرآن کریم به تحریف ماهیت قرآن کریم و نفهمیدن سخن قرآن متهم شدهاند. از نگاه او سخن قرآن تنها در مصحف به مثابه یک متن پسارسمی، یک متنی که بعدها توسط مسلمانان به رسمیت شناخته شده و به صورت مکتوب درآمد، جای نگرفته است بلکه بخش بسیاری از پیام خدا در قرآن کریم در ارتباطات و تعاملات شفاهی قرآن با میراث سنتی و فرهنگ باستان متأخر است که باید فهم شود و به آن توجه شود. از نگاه او هر مفسری که قرآن را بدون توجه به ماهیت تعاملی و به اصطلاح مذاکرهای آن با فرهنگ باستان متأخر معنا کند و فهم کند، گرفتار اشتباه شده است. البته تصور نشود که خانم نویرت معتقد است که قرآن بازیگری منفعل است و به بیان دیگر قرآن از فرهنگ آن روزگار خوشهچینی کرده است. نه. بلکه به نظر او اتفاقاً قرآن را بازیگری فعال میداند و بلکه به نظر او قرآن کریم فعالترین بازیگر دوران باستان متأخر است. بازیگری که پیام اصلی خودش را در مواجهه، مذاکره، نقد و اصلاح اندیشههای آن روزگار بیان میدارد. برای مثال قرآن کریم سرشار است از سخن یا پیامی که این پیام را در قالب پاسخ به پرسشهایی که آن روزگار مردم از پیامبر میپرسیدند بیان میدارد. برای مثال وقتی قرار است برای معاد و باززیست و دوباره زنده شدن انسانها سخن بگوید این سخن را در قالب سؤالی که یک شخص از پیامبر میپرسد، قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ، آن سخن را بیان میکند و میفرماید. قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ. یعنی در این کنش و واکنش و این پرسش و پاسخ، خداوند آن سخنی را که قرار بگوید و آن پیامی که باید منتقل کند، منتقل میکند. پس از نگاه خانم نویورت توجه به ماهیت فعال، زنده، پویا، سیال و درگیرانه و در حال گفتوگوی قرآن کریم برای فهم آن لازم است. حال بر اساس اندیشهای که خانم نویورت ارائه میدهد، اگر قرار است که ما به عنوان مفسر سراغ قرآن برویم و قرآن را فهم کنیم، قاعدهاش این است که باید به کل مذاکره توجه کرد نه به سخنان یکی از کسانی که در این مذاکره سخن گفتهاند. یعنی سخنان قرآن کریم. به بیان دیگری قرآن یک سخن دارد و یک فراسخن. سخن قرآن کریم همان مفاهیمی است که قرار است به مخاطبانش ارائه دهد و برای مخاطبانش بیان کند. و فراسخن قرآن کریم همان اندیشهها، باورداشتها، آداب و رسوم، سنتها و اتفاقاتی که در جامعه آن روز جاری بود و قرآن کریم سخن خود را در قالب واکنش به آن فراسخن بیان میکند و برای فهم قرآن باید به آن فراسخن نیز توجه کرد. سخن قرآن در حقیقت در مذاکره با فراسخن که عبارت است از میراث کهن موجود در آن زمان بیان شده است و اگر قرار است سخن خدا فهم شود باید در قالب همان مذاکره فهم شود. بر اساس این اندیشه فهم و تفسیر قرآن کریم نیازمند فرایندی است که ما میتوانیم از آن فرایند به دراماتیزاسیون یا درامسازی و به بیان دیگری تبدیل متن به درام. به این معنا که اگر کسی قرار است قرآن را فهم کند باید آن را از این حالت مکتوب موجود در مصحفی که امروزه در دست ماست خارج کند و تبدیل کند به یک درام. شبیه کسی که متن مکتوبی از یک گفتوگوی شفاهی را دریافت میکند که در این متن مکتوب تنها سخن یکی از طرفین گفتوگو قرار دارد و سخن طرف دیگر وجود ندارد. ما اگر در یک گفتوگوی تلفنی تنها سخنان یکی از دو طرف را بر روی صفحه کاغذ بنویسیم احتمالاً این سخنان برای ما نامفهوم هستند. گرفتار پاشایی و پریشانی هستند و اضطراب دارند و اگر قرار است ما این گفتوگو را فهم کنیم و از این حالت پریشانی و اضطراب دربیاوریم و از این حالت بیمعنایی خارج کنیم، باید این گفتوگوی یک سویه را تبدیل کنیم به یک گفتوگوی دوسویه. به این معنا که بگوییم احتمالاً کسی که آن سوی خط بوده و ما صدای او را نشنیدهایم این سخن را گفته و کسی که این سوی خط است و ما صدای او را شنیدهایم و سخنش را بر روی کاغذ پیاده کردهایم این جواب را به او داد. یا به عبارت دیگر مفسر در این منطق یعنی بر اساس این اندیشهای که بنده دارم ارائه میدهم چیزی شبیه یک کارآگاه پلیس است. کارآگاه پلیس وقتی قرار است صحنه ای را که در بیرون اتفاق افتاده فهم کند، این صحنه ثابت و منجمد را باید تبدیل کند به یک صحنه درام و پویا تا بتواند چیزی که اتفاق افتاده است را فهم کند. فرض کنید یک کارآگاهی به دنبال کشف راز یک جنایت و یک قتل است. این کارآگاه این صحنه ثابت عینی خارجی را تبدیل میکند به یک درام. مثلاً میگوید مقتول از اینجا رد میشده است. قاتل در آنجا بوده است. قاتل و مقتول اینطور با هم درگیر شدهاند و قاتل چه کرده است و مقتول را زده است و مقتول تلف شده است. یعنی این صحنه ثابت بیرونی را تبدیل میکند به درام تا بتواند این صحنه را کشف و فهم کند. حالا اگر کسی بخواهد قرآن کریم را فهم کند، باید این متن ثابت پسارسمی که در دست ما ست باید تبدیل کند به یک درام تا بتواند محتوای قرآن کریم را فهم کند. اگر این متن به درام تبدیل نشود امکان فهم قرآن کریم پایین است. به بیان دیگری این متن باید ترجمه فرهنگی شود. یعنی این سخن یا این متن باید در قالب مذاکره فرهنگی که با روزگار خودش داشته است فهمیده شود. و مدعای اصلی ما این است که مفسران مسلمان برای فهم قرآن کریم باید بیپرواتر به سراغ سنتهای دینی مسیحی و یهودی در آن عصر بروند تا دستکم آیاتی که در مورد مسیحیت و یهودیت است درست فهم کنند. مفسران مسلمان باید جسورانهتر به بررسی سنتها و اندیشههای باستان و متأخر بروند تا بتوانند آنچه که قرآن کریم در مقام مذاکره با آن اندیشهها و سنتها گفته فهم کنند. برای نمونه اگر بخواهم از اهمیت نقش دراماتیزاسیون در تفسیر قرآن کریم یا اهمیت نقش ترجمه فرهنگی در تفسیر قرآن کریم سخن بگویم و مثالی بزنم باید به مسئله تصدیق اشاره کنم. در قرآن کریم آیاتی داریم که بیان میکنند قرآن مصدق متون پیشین خودش است. حال گاهی میگوید مصدق متونی که قبل خودش بوده است و گاهی میگوید مصدق متونی هست که در دست یهودیان و مسیحیانی است که در عربستان آن روزگار زندگی میکردهاند. ما ممکن است در معنا و تفسیر این آیه احساس کنیم نیازی به بررسی وضعیت فرهنگی آن روزگار نداریم و صرفاً میتوانیم با تکیه بر کلیه تصدیق که معنی لغوی آن کذا و کذا است این آیه را معنا کنیم. در حالی که اگر بدانیم در روزگاری که این آیه نازل شد گروههایی بودند که یهودیان و مسیحیان را متهم میکردند به تحریف و جعل، آن وقت موضعگیری قرآن کریم به عنوان مصدق آن متون برای ما معنای دیگری دارد. اینجا دیگر تصدیق صرفاً به آن معنایی که ما فکر میکنیم یعنی قرآن مؤید محتوای آنهاست حال فیالجمله یا بالجمله نیست. گویی قرآن میخواهد متون مقدس را یا یهودیت و مسیحیت را از تیغ تند انتقادی که به عنوان مثال ابیونیها آن روزگار داشتند و یهودیان و مسیحیان را متهم میکردند به تحریف و جعل. گویی قرآن کریم با کلمه این که قرآن مصدق آن متون است، دارد آنها را نجات میدهد والا غرض قرآن گویی این نیست که من محتوای این متون را تصدیق میکنم. مثال دیگر اتهاماتی است که قرآن کریم به مسیحیان یا یهودیان میزند. مثل أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ که خطابش به عیسی مسیح است ولی در حقیقت دارد رفع ابهام میکند یا نقدی میکند به سخنی که بعضی مسیحیان به مسیح میکنند. و یا آیه لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَهٍ. یا آیه دیگری که خطابش به یهودیان است. وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ. یا آیه کَیْفَ یُحَکِّمُوکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراتُ فیها حُکْمُ الله. چطور تو را به حکمیت میطلبند در حالی که در تورات حکم خدا هست و تورات هم در دست آنها است. اگر ما بخواهیم آن آیات را فهم کنیم نخست باید به ترجمه فرهنگی دست بزنیم. یعنی این که ببینیم قرآن کریم مخاطبش کدام یهودیان هستند، کدام مسیحیان هستند. اساساً قرآن کریم با چه دستهای یهودیان در مکه و مدینه روبهرو است. با چه دستهای از مسیحیان روبهرو است. تا جایی که ما میدانیم زمانی که قرآن کریم نازل می شود مسیحیت شرق و غرب شکل گرفته است. یعنی ما دو کانون دینداری مسیحی داریم در قرن هفتم. یک کانون که در غرب داریم با مجموعهای از الهیات خاص خودش و یک مجموعهای هم از مسیحیت شرق داریم که آن هم مجموعهای از آیینها و باورداشتهای خودش است. حال وقتی قرآن کریم دارد مسیحیان را متهم میکند به یک سخنی، کدام دسته از مسیحیان هستند. کدام دسته از مسیحیان هستند که رهبانشان را به عنوان خدا قبول کردهاند. کدام دسته از یهودیان هستند که عزیر را فرزند خدا میدانستند. یهودیان در آن زمان در دو کانون بودند. یکی در اورشلیم و یکی در بابل. و به لحاظ اندیشهای یک یهودیت در مصر داشتیم که فلسفی بود و یک یهودیت در بابل داشتیم که هلاخایی و فقهی بود. حال وقتی خدا دارد با یهودیان مهاجه میکند و این آیات را درباره یهودیان میگوید مخاطبش کدام دسته از یهودیان هستند. یهودیان بابل، یا اورشلیم و یا اسکندریه و یا یهویدان هلاخایی در بابل؟ تا اینها برای ما روشن نشود و تا معلوم نشود که قرآن کریم در واکنش به چه گروه از یهودیان هست که میفرماید شما گفتیم عزیر پسر خدا است یا در واکنش به چه مسیحیانی است که میگوید لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَهٍ. تفسیر این آیه امکانپذیر نیست. به همین دلیل است که وقتی به تفاسیر قرآن کریم مراجعه میکنید، بیشتر تفاسیر نمیخواهم به صورت قطعی و کلی سخن بگویم ولی بیشتر تفاسیر قرآن کریم در ذیل آیات مربوط به یهودیت و مسیحیت به دلیل آنکه دست به این ترجمه فرهنگی نزدهاند و به دلیل این که به این ماهیت گفتوگویی قرآن کریم با فرهنگ زمانه توجه و التفات نداشتهاند تفسیری از قرآن کریم ارائه دادهاند که این تفسیر اولاً از ایضاح کافی برخوردار نیست و دوماً درستی لازم را هم ندارد. به همین دلیل پیشنهاد من این است که برای تفسیر قرآن کریم لازم است که قرآن را بر اساس ماهیت اصلیاش که یک ماهیت کانورسیشنال است، یک ماهیت تعاملی و گفتوگویی و اصطلاحاً مذاکرهذهنی است برگردانیم و بر اساس آن تفسیر کنیم.
عذر میخواهم از اطاله کلام. قطعاً با استفاده از نظرات شما، اشتباهات احتمالی بنده اصلاح خواهد شد.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین.