سخنرانیهای رمضانی/ شب بیستونهم: ایزد بانوان، قدیسهها و زمینیان به روایت دکتر فاطمه توفیقی
سخنرانی دکتر فاطمه توفیقی در شب بیستونهم رمضان ۱۳۹۹ با عنوان «ایزد بانوان، قدیسهها و زمینیان؛ برداشتهایی قرآنی»
بسمالله الرحمن الرحیم
این ایام را به همه شنوندگان تبریک میگویم و آرزو دارم برای همه ما سرشار از آوردههای معنوی بوده باشد.
از دینآنلاین هم تشکر میکنم که از من دعوت کردند و این فرصت را در اختیار من قرار دادند تا تأملاتم را با شما به اشتراک بگذارم.
همانطور که قبلاً اعلام شده موضوع این سخن، ایزد بانواد، قدیسهها و زمینیان است که در آن من با استفاده از برداشتهای قرآنی و تأملاتی قرآنی نکاتی که درباره این گروهها دارم، عرض میکنم. اما موضوع اصلی سخن این است که ما ببینیم چه تفاوتی بین ارجگذاری زنان بزرگ و الگوگیری از زنان بزرگ است.
برای توضیح این سخن بهتر است جغرافیایی از آن را ارائه دهم. و این که گرانیگاه بحث ما کجاست. میدانید که در بحثهایی که در مورد حقوق زنان و ادیان به خصوص ادیان ابراهیمی میشود این اتهام همواره مطرح شده که در ادیان ابراهیمی معمولاً زنان حقوقشان پایمال شده به نحوی که ذاتاً این ادیان قابلیتهایی برای پیشبرد حقوق زنان ندارند و اگر هم سخنی گفته میشود اینها معمولاً روبنایی و سطحی است. به این دلیل که در این ادیان تصوری که از خدای واحد و انبیا و کل تاریخ خداو و انسان وجود دارد جایی برای رهایی زنان نمیگذارد و در این ادیان زنان فقط واسطههایی هستند برای رستگاری مردان و موارد مختلفی مطرح میشود تا این ادعا ثابت شود.
به خاطر همین بوده که تعدادی از الهیدانان فمنیست کوشیدهاند که از ادیان ابراهیمی فاصله بگیرند و برای برآورده کردن نیازهای معنوی انسان الگوهایی را در ادیان دیگر پیدا کنند: ادیانی که در آنها احترام به ایزدبانوان بوده و ایزدبانوان در آنها پرستش میشده و تصور میشود به دلیل این که در آن ادیان ایزدبانو وجود داشته یک سری از تجربیات زنانه بیشتر به رسمیت شناخته شده است. در این جنبشهای معنوی به تجربیاتی خاص مانند پرورش و مراقبت وزایش و همدلی بیشتر توجه شده، در حالی که تصور میشود در ادیان ابراهیمی چنین پتانسیلی وجود ندارد. در مقابل عده زیادی کوشش کردهاند که از این دفاع کنند که ادیان ابراهیمی میتوانند پتانسیلهای خیلی خوبی برای دفاع از حقوق زنان داشته باشند که شما با مدعیات آنها به خوبی آشنا هستید و میدانید که چه استدلالهایی را مطرح کردهاند.
طبعاً در این فرصت کوتاه مجالی نیست که بخواهیم به همه آن استدلالها بپردازیم. من فقط یکی از این استدلالها را انتخاب میکنم و میخواهم نشان دهم که آیا این استدلال استدلال خوبی است یا نه. در این بحثها این ادعا مطرح میشود که به خاطر این که در ادیان ابراهیمی ما شخصیتهای والای زنانهای داریم، میبینیم که در آنها ارج گذاریهایی که در ادیان ابراهیمی در مورد زنان شده به ما کمک میکند که از پتانسیلهای ادیان برای رهایی زنان یا بهتر شدن جایگاه زنان استفاده کنیم. هر دو طرف این بحث دارند در مورد یک چیز مانور میدهند و آن هم وجود آن شخصیتهای والا در سطح ایزدبانو یا قدیسه یا یک شخصیتهای فرازمینی و آسمانی است. یعنی مثلاً کسانی که در یهودیت یا مسیحیت و اسلام فعال هستند ممکن است به زنان بزرگی اشاره کنند مثل زنان خانواده موسی، مادرش، خواهرش، همسرش یا زنان خانواده ابراهیم و نبیههای مختلفی که در این ادیان وجود داشتهاند. در مسحییت حضرت مریم، شاگردان عیسی که زن بودهاند یا زنان ثروتمندی که خانهها یا اموالشان را در مسیر پیشبرد مسیحیت قرار میدادند، یا قدیسههایی که در طول تاریخ مسیحیت وجود داشتهاند، ذکر میشوند. یا در جهان اسلام به حضرت خدیجه یا سایر همسران پیامبر یا در تشیع به طور خاص به حضرت فاطمه زهرا یا حضرت زینب و حضرت معصومه یا سایر شخصیتهای زن که درتاریخ اسلام توجه میشود. در آن سوی بحث گفتم که گروه دیگر به یک سری ادیان پیشین یا ادیان کهن توجه میکنند که بگویند در آن ادیان ایزدبانوهایی وجود داشته و این که این ایزدبانوها جایگزین خدای واحد ادیان ابراهیمی شوند خودش این امکان را میدهد که جایگاه بهتری را برای زنان تضمین کنیم.
این خلاصه بحث هر دو سوی این نزاع است و هر دو بر محور ارجگذاری و حرمتگذاری به زنان بزرگ میگردد. البته من توجه دارم که ایزدبانو با قدیسه فرق دارد. یا ایزدبانو با شخصیتهای بزرگ تاریخ متفاوت است. یعنی اینها همه ساحتهای مختلفی دارند و از آنها توقعات مختلفی میرود و همانطور که خواهم گفت در جریان بحث هم به این تفاوتها توجه خواهم کرد. ولی مسئله این است که ما زمینیان در ارتباط با آنها چه رابطهای خواهیم داشت. آیا میخواهیم صرفاً کار را با ارجگذاری و حرمتگذاری پیش ببریم و به این بسنده کنیم یا نه مقصود ما چیز دیگری است. وقتی که در مورد ارجگذاری ایزدبانوان صحبت میکنیم میتوانیم به آیات ۵۶ تا ۵۹ سوره نحل توجه کنیم که در آنها در مورد واحد بودن خدای اسلام صحبت میشود. در حجاز زمان نزول قرآن باور به الله باور تازهای نبوده و الله خدای بزرگ قلمداد میشده است و حتی شکلی از توحید وجود داشته است، گرچه آن توحید، توحید کاملی نبوده است. به این نوع توحید اصطلاحاً میگویند هنوتئیسم. و در آن الله که خدای والا است یک تعداد ایزدبانو در کنارش قرار میگیرند که البته سطحشان پایینتر است و البته باید بگویم ایزدبانو یا ایزد که اینها سطحشان از الله پایینتر است ولی به هر حال جایگاه الوهی دارند. شعار بزرگ اسلام یعنی لا اله الا الله به معنای آن است که آن الاهها و ایزدها وجود ندارند و فقط الله است که علت همه امور است و در همه جا دخالت دارد و آغاز و انجام همه چیز است. پس سخن این است که پیام توحیدی قرآن یک پیام ریشهای و اساسی است که هیچ شریکی را نمیپذیرد و هیچ الاهی در کنار او نیست. به این نوع دوم و به این توحید ریشهای «مونوتئیسم» گفته میشود. در سوره نحل مثل جاهای دیگری از قرآن که سراغ داریم باز این عقیده قرار است تثبیت شود که الله تنها علت و تنها خالق است و تنها اول و آخر همه چیز است. پس این آیات بیان شدند و به خصوص آیاتی را داریم که در مورد نسبت دادن دختر به خدا هست. یعنی ایزدبانوانی که دختران خدا قلمداد میشدند. در آیات ۵۶ تا ۵۹ سوره نحل در مورد این باور میخوانیم:
وَیَجْعَلُونَ لِمَا لاَ یَعْلَمُونَ نَصِیبًا مِّمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللّهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَفْتَرُونَ(۵۶) وَیَجْعَلُونَ لِلّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَلَهُم مَّا یَشْتَهُونَ(۵۷) وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ(۵۸) یَتَوَارَی مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلاَ سَاء مَا یَحْکُمُونَ.
در این آیات این کار محکوم میشود که مشرکان سهمی از آن چیزی را که خدا به آنها داده برای معبودان دیگر قرار میدهند و قرار است بعداً درباره این باورهایشان بازخواست شوند. و برای خداوند دخترانی قرار میدهند سبحان الله در حالی که هر چیزی را که خودشان دوست دارند برای خودشان قرار میدهند و هرکدام را که به آن بشارت دختردار شدن داده شده رنگش برمیگردد و عصبانی میشود و فرار میکند از اطرافیانش به خاطر بدی آن خبری که دریافت کرده و با خودش فکر میکند که با خواری آن دختر را نگه دارد یا آن دختر را دفع کند و این داوری آنها غلط است.
اینجا قرآن همزمان چند کار را انجام میدهد. ضمن این که اینجا آن پیام اصلی این است که خدا واحد است و الله واحد است، این کار مشرکان را دارد محکوم میکند که آن چیزی را که برای خودشان میپسندند، پسران است و در واقع دارند دختر را به خدا نسبت میدهند. در واقع قرآن از این دوگانگی رفتاری در امور دنیوی و امور معنوی انتقاد میکند و این را محکوم میکند. به این معنا که کسانی که حتی حاضر نیستند دختر را در خانه خودشان بزرگ کنند یا اگر حاضرند بزرگ کنند با خواری او را بزرگ میکنند، همزمان در امور معنویشان ایزدبانوانی را برای پرستش برگزیدهاند و الله واحد را قبول ندارد. این دو گانگی رفتار که مشرکان داشتند بین ارج گذاری و پرستش ایزدبانوان از یک سو و رعایت نکردن عدالت در حق دختران و ستم کردن به دختران ازسوی دیگر، میتواند به ما نشان دهد که ما هم میتوانیم در جوامع خودمان کسانی باشیم به ارجگذاری شخصیتهای والای زن بسنده کنیم. ما حاضریم به حرمهای آنها برویم. ما نام آنها را بزرگ میداریم و برای آنها مراسمهای بزرگ برگزار میکنیم و برای آنها نذری میدهیم. همه این کارها را به نام آنها حاضریم در فضای معنوی انجام دهیم اما در فضای مادی در فضای دنیویمان خیلی وقتها حاضر نیستیم که عدالت را در حق زنان روا بداریم و برای پیشبرد رهایی آنها کاری انجام دهیم. این تذکر بسیار خوبی است برای همه ما در جهانی که در آن زندگی میکنیم که به خاطر سنتها یا وضعیتهای ساختاری که وجود دارد معمولاً آن چیزی که از گذشته وجود داشته در این تمایز رفتاری دست نخورده باقی میماند و ضمن توسل به شخصیتهای والا ما تلاش برای پیشبرد وضعیت عادلانه، تلاش برای ایجاد وضعیت عادلانه، برای زنان و مردان را از یاد میبریم. در اینجا ممکن است گفته شود که این آیات در اصل در مورد پرستش آن ایزدبانوان است و در واقع الان ما در جوامع اسلامی نمیبینیم که کسی پرستش را به آن صورت انجام دهد. اما من میخواهم بگویم که تنها مسأله این آیات پرستش نیست. گرچه تأکید این آیات تأکید توحیدی است و پیام اصلیاش توحیدی است، این دوگانگی رفتاری هم در ضمن محکوم شده است. بله درست است ما الان ایزدبانو به آن معنا نداریم ما با کسانی که شخصیتهای قدیسگونه هستند روبهرو هستیم. ما این شخصیتها را به نوعی فرازمینی میدانیم و در امور معنویمان سعی میکنیم که به آنها رجوع کنیم و از آنها کمک میخواهیم. این ارجگذاری میتواند فقط در حد ارجگذاری باقی بماند اما قرآن کریم خودش باز کلیدی دیگر به ما داده است که با آن شخصیتهای والایی که در تاریخ وجود دارند و ما در موردشان میخوانیم، چه کار کنیم. برای آن که آن کلید را به دست آوریم، میتوانیم به آیات سوره تحریم مراجعه کنیم. آیات ۱۰ تا ۱۲ سوره تحریم درباره الگوگیری از زنان تاریخی صحبت میکند. همانطور که میدانید آیات سوره تحریم در مورد زنان پیامبر است و حتی آیاتی از آن خطاب به آن زنان است و این که این زنان باید بدانند وقتی همسر پیامبر هستند و در آن جایگاه حساس قرار میگیرند، یک سری از خواستههایشان را باید با این وضعیت خاص تنظیم کنند. این سخنان با پیام زیر خاتمه مییابد:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَهَ نُوحٍ وَاِمْرَأَهَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ(۱۰) وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَهَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ(۱۱) وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ(۱۲)
اینجا بحث منحصر به همسران پیامبر نیست برای کافران و مؤمنان مثالهایی و الگوهایی را قرآن ذکر میکند. برای کافران، الگو و نمونهای که وجود دارد زن نوح و زن لوط است که اینها با وجود آن که کنار دو بنده صالح از بندگان خدا بودند خیانت کردند و به خاطر همین عذاب خدا به آنها رسید و جهنمی شدند. در عین حال مؤمنان زن فرعون را دارند در آن هنگام که گفت پروردگارا برای من خانهای نزد خودت در بهشت بساز و من را از فرعون و کارش و از قوم ظالمین نجات بده. همین طور مریم دختر عمران که پاکدامن بود و ما در او از روحمان دمیدیم و او کلمات خدا را تصدیق کرد و کتاب خدا را هم تصدیق کرد و از اطاعتکنندگان خدا بود.
در این آیات میبینیم که به الگو توجه شده است. یعنی آن بحث ارجگذاری دیگر کنار گذاشته شده است. چه کافران، چه مؤمنان یعنی ما انسانهای زمینی میتوانیم به این الگوها توجه کنیم. الگوها دو نوع هستند. نمونههایی هستند که ما می توانیم از آنها عبرت گیریم که ولو این که در شرایطی قرار داشتند که می توانستند راحتتر به رستگاری برسند به رستگاری نرسیدند. اما نمونههای دیگری هم داریم مثل همسر فرعون و مریم که همسر فرعون از خدا میخواهد که از ستمکاران نجات پیدا کند. از فرعون نجات پیدا کند. و او هم با استقلال اخلاقی خودش این نجات از ستم را از خدا میخواهد. همینطور مریم که پاکدامن بود و تصدیق کرد کلمات خدا را، او هم نمونه خوبی برای مؤمنان است. خیلی جالب است که در این آیات توجه داشته باشیم که زنان به عاملیت اخلاقی و استقلال اخلاقیشان توجه شده است فارغ از این که همسرانشان چه کسانی هستند. یعنی اتفاقاً قرآن دارد نمونههایی را ذکر میکند که همسر فرعون اهمیتش به این نیست که همسرش یا فرزند یا پدرش که بوده است. همسر فرعون خودش تصمیم میگیرد که یک مسیری را جداگانه انتخاب کند. خودش مسیر رستگاری را انتخاب کند. اما این که آن زنانی که دوزخی شدند خودشان تصمیم گرفتند. تصمیمْ تصمیم شخصی خودشان است. این هم بازیکی از پیامهای فراموش شده قرآن کریم است. چون در جوامع اسلامی بسیار دیده شده که مسئول رفتارهای شخصی، رفتارهای عبادی و اجتماعی زنان، خانوادهشان و مردان خانوادهشان قلمداد میشوند، و خیلی وقتها به خاطر رفتاری که خود آن زنان از نیک یا بد تصمیم گرفتهاند انجام دهند، مردان خانواده بازخواست میشوند. و این در حالی است که خود قرآن کریم خود زنان را مسئول رفتار خودشان میداند. البته صرفا در این آیات به این مفهوم نمیرسیم و در جاهای گوناگون بر این مسأله تأکید شده است.
تا اینجای بحث درباره این صحبت کردم که در قرآن یک دوگانگی رفتاری محکوم شده است. یعنی در قرآن گفته میشود که ضمن این که در بین مشرکان عربستان، فضای ستمکارانهای برای دختران وجود داشته آنها ارجگذاری و حرمتگذاری و حتی پرستش ایزدبانوان را انجام میدادند. بنابراین ما هیچوقت نمیتوانیم از پرستش یک ایزدبانو یا حرمتگذاری به شخصیتی والا در یک دین استدلال کنیم که آن دین وضعیت بهتری برای زنان رقم زده است. اما در عین حال ما میتوانیم به جایی توجه کنیم که آن شخصیتهای والا که زنان تاریخی ما هستند. زنان نیکی که ما در متون درباره آنها میخوانیم چگونه این زنان با مای زمینی ارتباط پیدا میکنند. چگونه آنها میتوانند نمونههایی برای رهایی خود از وضعیت نامطلوب باشند. البته روشن است که همه شرایط هر فردی و هر جامعهای منحصر به آن فرد و جامعه است و بنابراین یک نسخه کلی نمیتوان پیچید. آن نسخهای که قرآن کریم میپیچید ارتباط با خدا، ایمان و توکل به خدا است که به صورت اصل کلی برای مومنان آموزنده است.
خلاصه سخن این که قرآن بین ارجگذاری و الگوگیری تفاوت میگذارد و در حالی که ارجگذاری را با بهتر شدن وضعیت زنان مربوط نمیداند، ارتباط زمینان باشخصیتهای تاریخی را روا میداند. من میتوانم به یک نمونه از بازخوانی شخصیتهای تاریخی به گونهای که از آن نحوه حرمتگذاری صرف بیرون میآید و بعد به الگوگیری میانجامد، اشاره کنم. این نمونه به آثار مصلحان مسلمان حدوداً پنجاه شصت سال پیش ایران برمیگردد که در آن بازخوانی شخصیتهای بزرگی مثل حضرت فاطمه سلام الله علیها و دخترشان حضرت زینب سلام الله علیها و بسیاری از زنان بزرگ اسلام میکوشند که موجی از بیداری را در میان زنان مسلمان ایجاد کنند. باری نمونه در حماسه حسینی شهید مطهری آمده است که چرا ما عزاداریمان برای حضرت زینب به تغییر رفتارمان در سطح اجتماعی و فردی منجر نمیشود. چرا ما برای «زینب مضطر» گریه میکنیم در حالی که خوب است زینبی را معرفی کنیم و بشناسیم که شجاعانه در مقابل ستم ایستادگی میکرد. همینطور مرحوم شریعتی از شخصیت حضرت فاطمه برای زنان مسلمان تصویری حیاتآفرین ترسیم کرد. حضرت فاطمه شخصیتی نیست که ما صرفاً بخواهیم بر مصائب او گریه کنیم، یا بخواهیم برای او صرفاً نذری دهیم؛ بلکه شخصیتی است که باعث دمیده شدن روح شجاعت و روح فعالیت و روح آگاهی اجتماعی و سیاسی در میان زنان مسلمان میشود. من فکر میکنم علیرغم همه زمانی که گذشته و علیرغم این که بارها و بارها ما این سخن را شنیدهایم این سخن برای ما تکراری نمیشود به خصوص زمانی که ببینیم که این سبک از الگوگیری که در سوره تحریم ذکر شده و خود قرآن هم آن را تصدیق کرده و از آن استفاده کرده از خاطر ما میرود و جای آن شیوههایی را میبینیم که ممکن است هیچ ارتباطی به بهتر شدن وضعیت زنان در زندگی ما نداشته باشد.
از شما بسیار سپاسگزارم و باز هم ازسایت دینآنلاین تشکر میکنم و ایامی مبارک را برای شما آرزو دارم.