جان فینیس؛ طبیعتگرایی اخلاقی
جان فینیس (1940-) از جمله فیلسوفان است که به اخلاق طبیعتگرایانه باور دارد. از اخلاق طبیعتگرا تفاسیر مختلفی ارائه شده است؛ اما یکی از معانی آنکه در این متن بدان اشاره داریم، تحلیلی است که میگوید، انسان دارای ظرفیتهایی است و خداوند این قابلیت را به او داده است که بر اساس آن به سعادت دست پیدا کند. مراد از طبیعتگرایی در این نگرش، اصالت دادن به سرشت طبیعت انسان است. این ظرفیتهای طبیعی، میتواند زمینهای باشد تا سعادت آدمی تأمین گردد. به این معنا، اخلاق در نظر برخی از متفکران را “اخلاق طبیعتگرا” مینامند. جان فینیس هم به اینگونه از اخلاق باور دارد.
مؤلفههای اخلاق طبیعی
این نحوه از اخلاقگرایی دارای مؤلفههایی است که فینیس هم به آن اشاره کرده است.
عنایت الهی
مؤلفه عنایت الهی در این نظریه، بیان میکند که “قانون طبیعی” نمودی از عنایت الهی است. این قانون بهگونهای است که تمام مخلوقات میتوانند بر اساس آن هدایت پیدا کنند. فینیس به این نکته توجه دارد که خداوند ساختار وجودی انسان را بهگونهای بنا نهاده که راههای وصول به سعادت نیز قابل وصول است. فینیس، طرحوارهای که خداوند بر اساس مشیت خود در ساختار وجودی انسان قرار داده است را میپذیرد. او اصول عقل عملی را قانونهای طبیعی میداند که در طبیعت انسان قرار داده شده است. وی معتقد است که قانونهای طبیعی بر اساس اندیشه بشر شکل نگرفته است و واقعیتهایی هستند که از ابتدا در درون انسان تعبیه شدهاند.
آگاهی عملی
یکی دیگر از مواردی که در نظریه “قانون طبیعی” به آن تأکید میشود، آگاهی انسان نسبت به ظرفیتهایی است که در نهاد او وجود دارد. انسان موجودی است که بهطور طبیعی به خیر و راهی که به خیر منتهی میشود، آگاهی دارد. فینیس معتقد است وقتی انسان عمل میکند، صرفاً بر اساس برنامهای از پیش تعیین شده عمل نمیکند. بلکه به جهت برخورداری از عقلانیت و آگاهی بر اعمال خود مسلط است و در برنامه از پیش تعیین شده، مشارکت میکند. نظریه قانون طبیعی مدعی است که میتواند شرایط و اصول عقلانیت عملی درست و نیز رفتارهای شایسته بین انسانها را بازشناسی کند. بر اساس این نظریه، هر رفتار انسانی میتواند نتایج و پیامدهایی را به همراه داشته باشد. البته در این مسیر، الزاماتی روششناختی درباره عقلانیت عملی نیز وجود دارد. فینیس به مواردی اشاره کرده است که بر اساس آن، شیوه صحیح اخلاقی بر اساس معیارهای قانون طبیعی نشان داده میشود.
خیرات پایه
مؤلفه مهم دیگر قانون طبیعی، مسئله خیرات پایه است. این خیرات، مکمل وجود اخلاقی انسان است. خیرات پایه اموری هستند که دلیل همه افعال آدمیان به شمار میروند. کارهای انسانها وقتی با دقت، تحلیل و ریشهیابی شوند، به یکی از این امور باز میگردند. طرفداران نظریه قانون طبیعی، هر یک فهرستی از خیرات پایه عرضه کردهاند. فینیس خود در آثار مختلف، فهرستهای متنوعی از خیرات پایه بیان میکند. سخنان فینیس درباره خیرات پایه را میتوان در هفت فقره جمع کرد. حیات، معرفت، تفریح و سرگرمی، تجربه زیبایی، دوستی و معاشرت اجتماعی، عقلانیت عملی و دین.
به باور جان فینیس، اخلاقیات انسانی مبتنی بر این هفت خیر اساسی است. هر خیری را که تحلیل و ارزیابی کنیم، نهایتاً به یکی از این هفت خیر اخلاقی بزرگ خواهیم رسید. مبنای فینیس برای رسیدن به خیرات پایه این است که ما از هر خیری پرسش میکنیم. به این معنا که میپرسیم، “چرا چنین رفتاری را انجام دادهای؟” پاسخ به این پرسش میتواند تا مدتها به درازا بینجامد تا اینکه به یک غایت نهایی نائل گردد. به باور فینیس، نهایتاً این پرسشها به یک اصل اساسی میرسد که آن اصل، از اصول هفتگانه و پایه در خیرات محسوب میشود.
ارزشهای اخلاقی
بر اساس نوع رویکردی که جان فینیس به نظریه اخلاقی مبتنی بر طبیعت دارد، مطلوبیت افعال اخلاقی را مطلوبیتی مقدمی، یا تبعی میداند. به این معنا که اگر فعل در مسیر رشد و تکامل حقیقی و شکوفایی موجود قرار گیرد، آن فعل برای آن موجود خوب است؛ اما اگر مانع کمال آن باشد به بدی متصف میگردد. درواقع، فعل به نفسه هیچ ارزشی ندارد و ارزش آن بسته به میزان مطابقت با آن هدف نهایی انسان است. به اعتقاد فینیس، یک ارزش و اخلاقِ محوری، میتواند تمامی اعمال و رفتارها را منسجم کند و حول خود سامان بخشد.
جان فینیس معتقد است که یک سری خیرات بنیادین در وجود انسان نهاده شده است. که هیچ عامل دیگری نمیتواند آن را تغییر دهد. بر همین مبناست که او غایت طبیعت را مشارکت با موجود متعالی معرفی میکند. این غایت، بهواسطه هیچ عامل دیگری نمیتواند تغییر و تحول بیابد.
جان فینیس بر این اعتقاد است که اخلاق را نمیباید به امیال و گرایشهای درونی محض، تقلیل دهیم. وی معتقد است که اگر اخلاق را صرفاً برآیند امیال و گرایشهای درونی بدانیم، بسیاری از چیزهایی که ارزش تلقی میشوند، نامعقول تلقی خواهند شد. در نظر او اخلاق به امیال و گرایشهای درونی انسان فرو کاسته نمیشود، بلکه وجود امیال در انسان زمینه را برای انتخاب عقلانی فراهم میکند تا انسان بهسوی خیرات پایه حرکت کند و امیال و ظرفیتهای خود را به طرز معقولی شکوفا سازد. فینیس معتقد است که این خیرات پایه و اساسی که انسانها را به سمت خود میخواند، در نهاد بشر به نحو فطری و طبیعی، وجود دارد.
جان فینیس اخلاق طبیعتمحور را بهگونهای طرح میکند که طبیعت را محصور در وجود انسان کرده است. به باور او، خیرات تنها با وجود انسان است که معنا مییابد و هر آنچه اخلاق طبیعتگرا مینامیم را انسان درک میکند و اثر میپذیرد. پیامد این رویکرد این خواهد بود که اگر ما انسانها نباشیم، اخلاقی وجود ندارد. چرا که اخلاق بر پایه خیرات بنیادین و گرایشهای ذاتی که در وجود انسانها نهاده شده است، معنا مییابد. فینیس اما هیچگاه در پی آن نیست تا بهسان عاطفه گرایان خوشایند یا بدایند انسانها را مبنای اخلاق قرار دهد، او بر وجود ارزشهای ثابت در طبیعت انسان تأکید میکند اما بااینحال، ارزشهای ثابت را فقط برای طبیعت انسان ثابت میداند. او نظریه خود را بهگونهای بر خیرات پایه محدود میکند که گویا اگر انسانی در این جهان نباشد، سلامتی، معرفت، حیات، و … نیز موضوعیت ندارد و اخلاق معنا نخواهد داشت.
جان فینیس کوشیده است خود را از دعاوی متافیزیکی کنار بکشد. او بحث “ذات” را کنار گذاشته و بهجای اینکه از ذات انسان سخن بگوید از همین انسانِ ملموس سخن میگوید. بهجای اینکه از ذات انسان بهعنوان بخشی از طرح موجود در عالم سخنی بگوید، از شخص انسان سخن میگوید. فینیس در منظومه اخلاق واقعیتگرا سخن میگوید. او از امور ذهنی و انتزاعی پرهیز میدهد. از همین روست که اخلاق را بر پایه همین انسان ملموس و عینی مورد واکاوی قرار میدهد و نه انسان ذهنی و دور از دسترس.
دیدگاه جان فینیس قابل نقد است. در این متن فقط به گزارشی از رأی او بسنده شده است.