وقتی موعودگرایی ایدئولوژی میشود
هالهی نور چه معنایی برای احمدینژاد و همراهانش داشت؟[1]
ترجمه بهرنگ رجبی
محمود احمدینژاد حدود سه ماه بعد از پیروزی نامنتظرش در انتخابات ریاست جمهوری ایران، به ایالات متحده سفر کرد تا در شصتمین جلسهی مجمع عمومی سازمان ملل شرکت کند. روز 26 شهریور 1384، احمدینژاد در مجمع عمومی سازمان ملل حاضر شد و سخنرانی سیاسیاش را با دعا برای ظهور امام دوازدهم شیعیان[عج] به پایان برد: «ای خدای بزرگ، در ظهور آخرین ذخیرهی خود، موعود امم، یگانهی هستی و انسان کامل و پاک، همو که جهان را پر از عدالت و صلح خواهد کرد، تعجیل فرما و ما را از یاران و پیروان و تلاشگران در راه او قرار بده».[2]
حدود هفتاد روز بعد از این سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل، ایرانیان دریافتند رئیسجمهورشان در نیویورک، تجربهای ویژه از سر گذرانده است. روز 6 آذر 1384، روایت احمدینژاد از شرایط ماوراءطبیعی دوروبَرش در سخنرانی روز 26 شهریور در سازمان ملل، انتشار عمومی یافت. جزئیات ماجرا طی دیداری میان احمدینژاد و حلقهای از حامیان نزدیکش با آیتالله جوادی آملی مطرح شد. احمدینژاد با اشارهاش به هالهی نور، احتمالاً میخواست حضور چیزی ماوراء طبیعی و مقدس را به ذهنها بیاورد. کارکردش میتوانست یاری رساندن به او باشد در کارزار دیپلماتیکش در دعوت رهبران جهان به پذیرش حقانیت اسلام شیعی و مهدی منجی، امام غایب. احمدینژاد چون هم در سیاست و هم در مذهب، بیرق امام دوازدهم[عج] را افراشته بود، احتمالاً تصویری هم میخواست به ذهنها بیاورد، این بود که چون او برای امام غایب جنگیده و راه را برای ظهورش مهیا کرده است، پس امام غایب هم مستقیماً از او حمایت خواهد کرد.
پیام احمدینژاد برای مردم
به واسطهی روایت رئیس جمهور از هالهی نور، چه پیامی به عامّهی مردم داده میشد؟ برای فهم اهمیت هالهی نور در مذهب شیعه و دلالتهایی مفهومی که بر میانگیزد، لازم است منابع شیعی را بکاویم. به گفتهی کُلینی، گردآورندهی برجستهی احادیث شیعه، امامان نماینده و مظهر نوری بودند که خداوند برای نوع بشر میفرستاد؛ نوری که در قرآن هم به آن اشاره شده (تغابن، 8)، کلینی زیر عنوان «در اینکه ائمه علیهم السلام نور خدای عزوجل باشند» به شش روایت منسوب به امامان شیعه اشاره میکند. برپایهی این روایتها، میتوان نتیجه گرفت که امامان، انوار فرستادهی خداوند در آسمان و زمیناند.[3] برای روایاتی غنیتر از معنا و اهمیت مفهوم نور در شیعه، باید به آثار محمدباقر مجلسی رجوع کنیم. در متونی شیعی که او نوشت، استوانهی نور یا عمود نور مشخصهی منحصر به فرد ـ یا منسوب به ـ امامان شیعه است: ائمه استوانهی نور دارند و این یکی از ویژگیها، نشانهها و شاخصهایشان است. گفته میشود استوانهی نور را خداوند برای امامان فرستاده، امامانی که بر زمیناند تا به واسطهاش بتوانند ارتباطشان را با آسمانها یا دنیای پنهان حفظ کنند. گفته میشود جبرئیل، فرشتهی مسئول رساندن پیامهای خداوند برای امامان است، همچنان که در مورد پیامبر هم همین وظیفه به دوشش گذارده شده بود.[4] استوانهی نور معبر معرفت هم هست، معبری که از گذرش خداوند هر آنچه را امامان بخواهند بدانند، در دسترسشان میگذارد.[5] کارکردِ وسیلهای را دارد که به واسطهاش امامان میتوانند مردمان را نظاره کنند و از همه کارشان آگاهی یابند.[6]
در نوشتههای معاصر نویسندگان مذهبی نیز نور، معمولاً همراه و هم بستهی امام دوازدهم[عج] است. به گفتهی آیتالله مصباح یزدی، یکی از مشخصههای امام دوازدهم نورانی بودن است.[7] [آیتالله] مصباح یزدی مینویسد: «تابش نور حضرت، همیشگی و دائم است. مهم آن است که ما دلهایمان را آماده کنیم و از آن زنگار برگیریم تا نور حضرت بر دلهایمان بتابد و فیض دائم او بر ما ببارد».[8] با توجه به وفاداری سیاسی مذهبی رئیسجمهور به مصباح یزدی، تفسیری تحت اللفظی و کلمه به کلمه از نوشتهی او (که شاید احمدینژاد خوانده باشدش) این احساس را به مخاطب میدهد که ادّعای رئیسجمهور مبنی بر وجود پرتویی از نور در نیویورک، احتمالاً به این معنی است که امام دوازدهم با هیئتی نورانی، حضوری جسمانی در آنجا داشته است.
ماوراء الطبیعه و انتخاب احمدینژاد
شواهد بسیار متقنی هست که نشان میدهد ریاست جمهوری احمدینژاد برآمدِ موجی تازه از اعتقادی شدید به ماوراء الطبیعه بود؛ موجی که سراسر کشور را در نوردید. در اثبات اینکه گفتاری متفاوت، برتر، و متعالی بر کشور حاکم شده، برخی روحانیان ارشد و قدرتمند، ریاست جمهوری احمدینژاد را تحفهی الهی و مشحون به کرامات و معجزات خواندند.[9] ظاهراً خود رئیسجمهور هم مجاب شده بود که حال و هوایی فراطبیعی بر انتخاب او مؤثر بوده که از آغاز دورهای اساساً متفاوت در کشور حرف میزد. این مرحلهی تاریخی تازه و این نوزایی، نظریهها و سیاستهای سیاسی اقتصادی خاص خودش را باید میداشت؛ اما مهمتر از همه، با چیزی بارز و متمایز میشد که احمدینژاد آن را موج فراگیر معنویت در این دوره میخواند.[10] برهمین اساس بود که این دوره را مرحلهای متعالیتر و مترقیتر در روند رشد مذهبی جمهوری اسلامی خواندند. ظهور این مرحلهی تاریخی تازه، بر این استدلالها مبتنی است؛ یک، جامعه به این اعتقاد میرسد که امام غایب [عج] به واسطهی معدود افرادی برگزیده، مرتباً در امور دنیای مادی دخالت میکند. دوم، فقط این برگزیدگان معدودی که موهبت برقراری ارتباط با دنیای غایب را دارند، محق و توانا به رهبری جامعه و تغییر دادنش به شکل و سویی دانسته میشوند که گفته میشود خواست امام غایب است. سوم، در مواجهه با قدرت بیاندازهی امام غایب، جامعه به این باور میرسد که هرگونه تلاش یا ابتکار انسانی ناهمسو با خواست امام غایب (ناهمسویی را مرتبطان با او تشخیص میدهند) بیهوده و عبث است. چهارم، اعتماد وتوکل کامل به امام غایب، اعتماد و توکلی که برگزیدگان معدود تفسیرش میکنند، مجموعهای گرانقدر از دخالتهای بیشتر و عظیمتر امام غایب را در پیخواهد آورد و تعداد بیشتری از مؤمنان را به دعا برای ظهور مجدد او برخواهد انگیخت. این روند پُرشتاب نهایتاً، تسهیل کننده و تسریع کنندهی بازگشت امام غایب خواهد بود.
وقتی آیتالله مصباح پا به میدان گذاشت
حدود پنج ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 1384، [آیتالله] مصباح یزدی در نوشتهای مؤکداً بر این نظر پا فشرد که «اسلام واقعاً در خطر است» و در «جمهوری اسلامی خطری آشکار اسلام را تهدید میکند». راه حل ایشان برای مقابله با این خطر مبرم و عاجل «انتخاب یک حامی اسلام» بود، کسی که «درد دین داشته و خواستار تحقق اسلام حقیقی باشد». باری [آیتالله] مصباح یزدی که پشتیبان مؤمنان حامی احمدینژاد بود، سؤالی از گروهی از طلبهها و مریدانش کرد، بیآنکه انتظار پاسخی داشته باشد: اگر امام دوازدهم میخواست لطف و مرحمتش را نثار کند، به کدام ائتلاف یا گروه درگیر در رقابتهای ریاست جمهوری نظر داشت و برای که دعا میکرد؟ به چشم [آیتالله] مصباح یزدی، احمدینژاد نامزد مناسبی بود که میشد به مؤمنان کشور به سان نماد و نمایندهی روحیهی بسیجی ایثارگرایانه و منتظرِ ظهور معرفی کرد، روحیهای که در جنگ هشت سالهی ایران با عراق وجود داشت.
به محض اینکه نتایج انتخابات سال 1384 رسماً اعلام شد، مصباح یزدی اعلام کرد رئیسجمهور شدن احمدینژاد از پیش مقدّر شده بوده و اینکه انتخاب او معجزهای بوده است به ارادهی امام دوازدهم. دو سال بعد از ریاست جمهوری احمدینژاد، حجتالاسلام مرتضی آقاتهرانی، از روحانیون و همراهان بسیار نزدیک [آیتالله] مصباح یزدی، کتابی دربارهی امام دوازدهم منتشر کرد به نام «سودای روی دوست» که عنوان زیرینش، «راهکارهای عملی دیدار با حضرت ولی عصر(عج)»، هدف نویسنده را از نوشتن این کتاب آشکار میکرد. آقاتهرانی از همان آغاز، خیلی رُک و روراست به خوانندگانش اطلاع میدهد که میشود امام دوازدهم را در طول دوران غیبتش ملاقات کرد.[11] در این کتاب، از تجربههای فراطبیعی کسانی برای ماگفته میشود که در گذشته و اکنون موفق شدهاند با امام دوازدهم ارتباط یابند. به ادّعای آقاتهرانی هیچ شکی نیست که دیدار جسمانی امام غایب شدنی و عملی است.[12] در طول دوران ریاست جمهوری احمدینژاد، او از مرتضی آقاتهرانی دعوت کرد تا در جلسات هفتگی هیئت دولت شرکت کند و برای وزرا دربارهی اخلاق اسلامی سخن بگوید، در اسفند 1386، آقاتهرانی که آن زمان دیگر مشهور شده بود به «معلم اخلاق» دولت احمدینژاد، نامزد انتخابات مجلس هشتم شد. نام آقاتهرانی دومین نام در فهرست سینامزدی بود که گروه سیاسی پشتیبان احمدینژاد با عنوان «جبههی متحد اصولگرایان» در تهران از آنها حمایت میکرد. دومین رأی بالا را در تهران به دست آورد و وارد مجلس شد. از آن زمان، او یکی از مصممترین و ثابتقدمترین حامیان احمدینژاد در مجلس شد.
اعتراض آیتالله مهدوی کنی
حسّی کلی ارتباط با جهان غایب که احمدینژاد به مردم داد، تا پیش از این، هیچ چهرهی شناخته شدهی مذهبی یا سیاسیای جرئت نکرده بود به این قلمرو مذهبی حساس پا بگذارد. آیتالله [امام] خمینی همواره از ورود به این مسیر حذر میکرد و علیه عوامفریبیهای مذهبی هشدارهای تند و تیز میداد. سیاسی کردن ارتباطات رازآمیز با جهان غایب اقدامی بود برای هدایت مردم به این باور که نیروهایی ماوراء طبیعی میتوانند حامی و مشروعیّت بخش سیاستهای سیاستمدارانی معدود و برگزیده باشند. ارتباطات ماورایی احمدینژاد روایتهایی خصوصی یا شخصی به سان روایتهای صوفیان خلوتنشین یا روایتهای آیتالله بهجت که عمداً از حضور در مجامع عمومی اجتناب میکرد، نبودند. احمدینژاد و حامیان مذهبی او یک بار دیگر داشتند جعبهی پاندورایی را میگشودند که در طول پانصد سال گذشتهی تاریخ ایران چندین بار باز و بسته شده بود.
این چنین بود که اوایل بهار سال 1387 یکی از برجستهترین اعضای طیف روحانیت سنّتی ایران، آیتالله مهدوی کنی، مجبور شد پا به میدان بگذارد، آیتالله مهدوی کنی احساس میکرد باید هم خودش و هم سازمانش از نسخهی راز وَرزانه و مهدوی احمدینژاد و مصباح یزدی از شیعه دوری بجویند. انتقاد [آیتالله] مهدوی کنی از گفتههای احمدینژاد در مورد ادارهی مملکت به دست امام غایب، میزان واقعی نارضایتی و نگرانی از گفتار مصباح یزدی و احمدینژاد را نشان میداد.
مهدوی کنی در پاسخ به پرسش یکی از طلاب گفت: «آقای احمدینژاد نباید چنین سخنانی را بر زبان جاری کند چون دید مردم را نسبت به امام زمان(عج) بد میکند» و بعد در ادامه پرسید: اگر مدیریت [امور کشور] از امام زمان(عج) بود، یعنی ایشان نمیتوانند مافیا[ی قدرت و ثروت] را از بین ببرند؟ برنج کیلو پنجهزار تومان هم از مدیریت ایشان است؟»[13] [آیتالله] مهدوی کنی ادامه داد امام خمینی یک بار هم چنین حرفهایی در مورد امام غایب نزدند. مهدوی کنی، ریش سفید روحانیت سیاسی محافظهکار، به روش دیپلماتیک خودش داشت احمدینژاد را به نادرستی متهم میکرد و به او هشدار میداد با آتش بازی نکند که چه بسا دژ اعتقاداتی را به آتش بکشد و بسوزاند که روحانیت باید متولی و نگاهبانش باشند.
امام غایب و سیاستهای دنیوی
مروری بر سخنرانیها و بیانیههای آیتالله [امام] خمینی در سالهای آغازین بعد از پیروزی انقلاب، اشارهی بسیار محدود و اندک ایشان به امور ماورایی را نشان میدهد. خط مؤکدی که ایشان میان مفاهیم ولایت دنیوی و قراردادی و ولایت بر هستی و کائنات میکشید، این امکان را میداد که این دو حیطه جدا از همدیگر بمانند. گفتار احمدینژاد / مصباحیزدی به اقتضای نیات سیاسی به شکلی تلفیقی این دو حیطه را به هم میآمیخت. برای [آیتالله] مصباح یزدی، فقیهی که در دوران غیبت امام غایب بر شیعیان حکومت میکند، مشروعیت و حق حکومت کردنش را از امام غایب میگیرد که او را جانشین یا نایبش معرفی کرده است. به گفتهی [آیتالله] مصباح یزدی، حق فقیه برای حکومت به وسیلهی امام غایب و از طریق ارتباطش با او تنفیذ میشود.[14] به نظر مصباح یزدی، فقیه حق حکومت دارد ومردم هم صرفاً به این دلیل باید از او تبعیت کنند که جانشین منصب امام دوازدهم [عج] است. به عکس، استدلال آیتالله[امام] خمینی در مورد مشروعیت حق فقیه برای حکومت این نبود که امام غایب او را منصوب کرده. در کتاب ایشان دربارهی «حکومت اسلامی» هیچ اثری از این نظریهی [آیتالله] مصباح یزدی نیست که فقیه حکمش را از امام غایب میگیرد و به همین دلیل هم حق حکمرانی دارد. آیتالله [امام] خمینی در کتاب خود به قرآن، روایات شیعی، و استدلال تکیه میکرد تا لزوم حکومت و ولایت فقیه را نشان دهد. میگوید فقیه حق دارد زمام سیاست را به دست بگیرد، درست همان طور که محمد نبیّ(ص) چنین کرد.[15] مصباح یزدی متفاوت از این نظر، این نظریه را مطرح میکند که فقیه، منصوب امام غایب است و به همین دلیل هم هست که شیعیان باید از او تبعیت کنند. به این ترتیب، مصباح یزدی این امکان را پیش میکشد که مؤمنان به این باور برسند که عقلاً امام غایب برای پشتیبانی از منصوب و جانشین حکم دادهی خودش، به نفع او در امور دخالت خواهد کرد. به نظر میآید مصباح یزدی دو حیطهای را به هم میآمیزد که آیتالله [امام] خمینی با زحمت بسیار و به دقت از همدیگر جدا کرده بود تا بتواند امام غایب را ورای مرزهای سیاستهای اسلامی این جهانی نگه دارد.
اقدامات سیاسی و قدرت مذهبی
بعد از برگزاری انتخابات نخستین مجلس شورا در جمهوری اسلامی، روز 4 خرداد 1359 نمایندگان منتخب به دیدار آیتالله [امام] خمینی رفتند. فخرالدین حجازی، نمایندهای که بیشترین رأی را در تهران آورده بود، به نیابت از دیگر اعضای نخستین مجلس بعد از انقلاب سخنرانی کرد. برای موفقیت در اثرگذاری و افسون مخاطب و همچنین باز کردن جایی در دل او، حرفش را با غلو، اداهای سرودست، و گزافگویی همراه کرد. به آیتالله [امام] خمینی گفت مردم به پا خواستهاند تا فرمان او را اطاعت کنند، چون نور خدا را در آینهی پیشانی بلند او دیدهاند. حجازی آیتالله [امام] خمینی را فرزند امام علی(ع) و محمد نبی(ص) خواند و در ادامهی ستایشهایش، او را میراثدار همهی پیامبران و امامان نامید. تأکید کرد نورانیت وجود امام، برهانی مسلم بر وجود خداوند است و اضافه کرد که به او قول میدهد خواستههای مقدسش را در افق اعصار بپراکند، اویی که نوری تابناک و تجسم نور خداوند است.[16] کسانی که فیلم این دیدار را در تلویزیون دیدند، به یاد دارند که حجازی سخنرانیاش را این طور تمام کرد که بگو آنچه را هست ای امام، بگو آنچه را هست. پاسخ آیتالله [امام] خمینی روشن و صریح بود و هیچ جایی برای ابهام باقی نگذاشت. گفت: «من خوف این را دارم که مطالبی که آقای حجازی فرمودند دربارهی من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان، برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید. من به خدای تبارک و تعالی پناه میبرم از غرور. من اگر خودم برای خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتی قائل باشم، این انحطاط فکری است و انحطاط روحی».[17]
ارتباط شخصی آیتالله [امام] خمینی با جهان غایب هر چه بود، متعلق بود به قلمرو خصوصیاش. آیتالله [امام] خمینی باور نداشت ممکن و شدنی باشد که بتواند دربازهی زمانی بلند مدت، در پی توجیهات ماورایی و آسمانی برای اقدامات سیاسی باشد؛ [امام] خمینی، اقدامات سیاسی خود را به پشتوانه قدرت و حق سیاسی مذهبی که داشت انجام میداد.
* علی رهنما استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه آمریکایی پاریس و نویسندهی کتاب «شریعتی، مسلمانی در جستوجوی ناکجاآباد» است.
(دوماهنامه اندیشه پویا، شمارهی نهم)
[1] . این مقاله گزیده و خلاصهای است از فصل اول کتاب علی رهنما با عنوان «از مجلسی تا احمدینژاد» که سال 2011 به زبان انگلیسی توسط دانشگاه کمبریج منتشر شد.
[2] . ایرنا، خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (26 شهریور 1384).
[3] . کلینی، «اصول کافی»، ج1، تهران: 1357، ص 276 تا 278.
[4] . محمدباقر مجلسی، «بحارالانوار»، ج7، کتاب3، «امامت»، ترجمه موسی خسروی، تهران، 1363، ص 34 تا 83.
[5] . محمدباقر مجلسی، «بحارالانوار»، ج7، کتاب 4، «امامت»، ترجمه موسی خسروی، تهران1364، ص 96.
[6] . محمدباقر مجلسی، «بحارالانوار، ج7، کتاب 3، «امامت»، ترجمه موسی خسروی، تهران 1363، ص 32 تا 34.
[7] . همان، ص 8.
[8] . همان، ص 44.
[9] . پرتو سخن، 15 تیر 1384؛ 23 تیر 1384.
[10] . پرتو سخن، 1 مرداد 1384،
[11] . مرتضی آقاتهرانی، «سودای روی دوست»، قم، 1386، ص 10.
[12] . همان، ص 34.
[13] . وب سایت «تابناک»، 21 اردیبهشت 1387.
[14] . محمدتقی مصباح یزدی، «حکومت اسلامی و ولایت فقیه»، تهران، 1369، ص 160 تا 162.
[15] . روح الله خمینی، «حکومت اسلامی»، ص 28 و 80.
[16] . «اطلاعات»، 5 خرداد 1359.
[17] . روح الله خمینی، «صحیفهی نور»، ج 12، ص 115؛ «اطلاعات»، 5 خرداد 1359.
هالهی نور چه معنایی برای احمدینژاد و همراهانش داشت؟[1]
علی رهنما
تمام این حرفاو نقل ها و انتقادات و بررسی ها حکایت رجز خوانی در برابر شیر در قفس شده است.آقا گیریم که از حالا تا صدسال دیگر بشینیم و فاضلانه درباره پدیده “احمدی نژاد” حرف بزنیم آنچه نباید از دست برود رفت و انتشار آزادانه امثال این پست در سال 2011 لازم بود نه حالا.