سیدجواد میری؛ حسینیه ارشاد ما و مکتب فرانکفورت آنها
در مکتب حسینیه ارشاد دو شخصیت جهانی وجود داشتند که هر کدام یک بعد از نظریه اصالت فطرت را تئوریزه کرده بود: علی شریعتی و مرتضی مطهری.
سیدجواد میری، جامعه شناس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به مناسبت چهل و سومین سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی در یادداشتی با عنوان حسینیه ارشاد ما و مکتب فرانکفورت آنها به مقایسه حسینیه ارشاد و مکتب فرانکفورت پرداخته است:
تا جایی که من مطالعه کردهام کسی به حسینیه ارشاد به مثابه یک مکتب نظریه پردازی در ایران و جهان اسلام نپرداخته است و محققینی که به حسینیه ارشاد پرداختهاند تاریخ آن را محدود به دوران پیشا-انقلاب دانستهاند و اغلب نگاه تاریخی و به مثابه یک “مؤسسه” آن را مورد مطالعه قراردادهاند، اما حسینیه ارشاد قرابتهای بنیادینی به مکتب فرانکفورت در آلمان دارد که بمانند حسینیه ارشاد به صورت فیزیکی عمر زیادی نداشت و نظریه پردازانش در چهار سوی دنیا پرتاب شدند ولی پارادایمی که اندیشمندان مکتب فرانکفورت همچون هورکهایمر، آدرنو، فروم و مارکوزه بنا نهادند فراسوی فرانکفورت آلمان رفت و امروزه به یک مکتب تمام عیار در سوشیال تئوری و فلسفه انتقادی تبدیل شده است که یک دغدغه بنیادین زیربنای نظری آنرا تشکیل میدهد و آن پیوند بینش مارکس و منظر فروید میباشد.
اما نکته قابل تأمل در حسینیه ارشاد این است که دو شخصیت ممتاز در این مکتب وجود داشت که راویان حسینیه ارشاد که فهمی از آن به مثابه “مکتب نظری” نداشتند هر کدام به صورت ناقص این مکتب را روایت کردهاند که این روایتهای گسسته تاکنون با ما همراه بوده است و انقلابی را که این مکتب تئوریزه کرده بود از منظر نظری بی پشتوانه رها کردند تا آنچه هرگاه از اقتدار سخن گفته میشود اقتدار نظامی و امنیتی مد نظر باشد و نه قدرت فکری و اندیشه.
به عبارت دیگر، در مکتب حسینیه ارشاد دو شخصیت جهانی وجود داشتند که هر کدام یک بعد از نظریه اصالت فطرت را تئوریزه کرده بود: علی شریعتی و مرتضی مطهری. اما تا به امروز اندیشه این دو متفکر در سنتز با هم مورد مداقه قرار نگرفته است بل برخی شریعتیست شدند و مطهری را کوبیدند و بعضی مطهریست شدند و شریعتی را تکفیر کردند و هنگامی که هر دو در جامعه به حاشیه رفتند سر آخر هر دوی آنها مطرود گشتند، اما احیای مکتب حسینیه ارشاد زمانی ممکن است که شریعتی و مطهری در سنتز با یکدیگر تئوریزه شوند همانگونه که در مکتب فرانکفورت مارکس و فروید در یک پارادایم مفصل بندی شدند تا از آن طریق بتوانند نقد نظام سرمایه داری را هم از منظر اجتماعی و هم از چشم انداز روانکاوانه سامان دهند.
در روایت شریعتی امکان نقد نظام سرمایه داری از منظر مکتب اصالت فطرت وجود دارد ولی نقد الهیات قدرت با اتکاء به خوانش مطهری ممکن است و این زمانی شدنی است که مطهری را شریعتی-گونه بخوانیم و شریعتی را مطهری-گونه و این همان افقی است که “مکتب حسینیه ارشاد” پیش روی ما گشوده است ولی تاکنون رخ نداده است. البته امکانهای نظری با رفت و آمد حکومتها و دگرگونیهای دولتها به پایان نمیرسند بل دارای “منطق درونی” هستند که اگر مورد التفات قرار گیرند قابل احیا میباشند.
به سخن دیگر، مکتب نو-حسینیه ارشاد که مبتنی برخوانش انتقادی مطهری-شریعتی است نه یک بحث تاریخی مربوط به “گذشته ایران” بل امکانی تئوریک در “آینده ایران” خواهد بود. الهیات اجتماعی رهاییبخش پروژه کلانی است که در سنتز نظریات مطهری و شریعتی با نگاهی انتقادی قابلبازسازی است و این دو دقیقاً نماینده دو جریان مهم در ایران معاصر هستند که متأسفانه در تقابل با یکدیگر مفهومینه شدهاند و این در حالی است که “حسینیه ارشاد” بر اساس ایده همگرایی این دو منظر بنیان نهاده شده بود و امروز کماکان این دغدغه در بین ما وجود دارد و برای ایجاد امکانی نظری باید ریشهها را باز-جست و مورد بازخوانی انتقادی قرارداد.