آیتالله جوادی آملی و ماجرای اختفای الهی؛ مواجهه با دو دیدگاه شلنبرگ و پل موزر در اندیشه آیتالله جوادی آملی
مهدی دلیر
آیتالله جوادی آملی به عنوان یک فیلسوف و فقیه اسلامی به موضوع خداشناسی با انگارههای سنتی توجه میکند. ایشان تعالیم دینی را در راه خداشناسی پیش میکشد و از آن برای ترسیم منظومهای در خداشناسی بهره میگیرد. اگر چه آیتالله جوادی آملی مشخصاً در موضوع اختفای الهی سخنی به میان نیاورده است، اما موضع ایشان در مواجهه با خداشناسی، میتواند ما را به نگرش ایشان در خصوص اختفای الهی نیز واقف کند.
شلنبرگ متفکری بود که با استناد به موضوع حُبّ الهی که ادیان از آن سخن می گویند، درصد بود تا به اثبات برساند که خدایی وجود ندارد. وی مدعی بود که چون خدا به اختفا رفته و رخ نمینماید، پس این حُبّ به بندگان نیز وجود ندارد و میتوان در وجود خدا تردید کرد.
در آراء شلنبرگ به مسئله حُبّ الهی تأکید شده است. وی معتقد است که خداوند میباید خود را به نحو بی واسطهای به بندگان عرضه کند. در این خصوص، آیتالله جوادی آملی براهین متعددی را در اثبات وجود خدا اقامه کرده است. یکی از این براهین، برهان فطرت است. این برهان میتواند پاسخی به این ادعای شلنبرگ باشد.
برهان فطرت
اگر شلنبرگ نبودِ شواهدِ کافی را دلیلی بر عدم وجود خداوند میدانست اما آیتالله جوادی آملی معتقد است که فطرت آدمی، بزرگترین شاهد از جانب خداوند است. بر اساس برهان فطرت، گرایشی در انسان برای درک حضور خداوند اثبات میشود. آیتالله بر این باورند که کسی که فطرت خود را به نیکی شناخته و از آن غبار زدایی کرده است، میتواند وجود خدا را به خوبی دریابد و هیچ خللی در ادراک او ایجاد نخواهد شد. به تعبیر ایشان: “کسی که حقیقت خود را شهود کرده و محبت خود را نسبت به خداوند مییابد، همراه با شهود خود یا پیش از آن، چهره و وجه بی کران محبوب را مشاهده میکند”.[1]
آیتالله جوادی آملی به این نکته تاکید میکند که برای فردی که توانسته است از فطرت خود استفاده کند، اساساً برهان دیگری در اثبات خدا نیاز نیست و فطرت او برهان تام بر حضور خداوند است. اما برای کسانی که دل به موجودات محدود و مقیّد سپرده و زندگی را در خیال وصال آنها به خسران میگذرانند این برهان به سادگی راهگشا نیست، زیرا او از محبت و امید خود نسبت به خداوند سبحان غافل بوده و محبت و امید دیگران را نیز منکر است.[2]
آیتالله جوادی آملی بر این باور است که برخی از انسانهای کمال طلب، در تشخیص مصداق اشتباه میکنند و به سراغ محبوبهای غیر واقعی میروند، در حالی که اگر عشق الهی در دل آنها شعله ور باشد، به سراغ محبوبهای دروغین نمیروند. تنها محبوب حقیقی خداست و محبت به محبوبهای دیگر، مانند انبیا، اولیا، پدر، مادر، فرزند، هم کیش، همنوع صالح و وارسته، چون در راستای محبت الهی و به فرمان اوست، مُجاز است. از این رو هنگامی که بین محبّت الهی و محبت دیگران تعارضی باشد، باید عشق الهی را برگزید و بر سایر دوستیها ترجیح داد.[3]
غبارزدایی از فطرت، راز حضور خدا
آیتالله جوادی آملی معتقد است که این فطرت در درون هر انسانی وجود دارد، اما پی بردن به آن، مستلزم این است که از فطرت غبار زدایی شود. به باور آیتالله، دست یابی به عشق الهی مقدماتی دارد و بی دلیل نصیب کسی نمیگردد. ایشان چاره کار را در عبادت میداند. به باور آیتالله جوادی آملی، عبادت میتواند محبت را در دل انسان ایجاد کند. تداوم بر عبادت است که انسان را به سمت محبت مایل میکند. اگر عبادتی صورت نگیرد، محبتی نیز در دل انسان ایجاد نمیشود.[4] آیتالله جوادی آملی در این بیان خود، به این نکته تاکید دارند که محبت الهی از راه عبادت حاصل میشود. اگر چه اقسام مختلفی از عبادت وجود دارد، اما عبادت عاشقانه بالاترین نوع این عبادتها است.
شلنبرگ نیز آرزوی محبت الهی را مورد توجه قرار داده بود. او معتقد بود که محبت حقیقی میباید در دل انسانها حاصل شود اما در بسیاری از انسانها این محبت رخ ننموده است. آیتالله جوادی آملی رمز این عدم کامیابی را در عدم درک فطرت، و عدم عبادت صحیح میداند. به باور آیتالله جوادی، اگر عبادت صورت پذیرد و غبار از چهره فطرت زدوده گردد، این عشق و محبت نیز حاصل میگردد.
آیتالله جوادی آملی بر این باور است که اگر انسانی دیده خدا بین داشته باشد، همه جا را از حضور خدا پر میبیند. به باور وی اگر حضور خدا را حس نمیکنیم به علت عدم درک صحیح ماست. شلنبرگ، از اختفا و عدم حضور خدا در جهان سخن گفته بود. آیتالله جوادی اما با تاکید به آیهای از قرآن، اینگونه پاسخ میدهد که: “قرآن کریم میفرماید: فاینما تُولوا فَثَّمَ وجه الله. یعنی به هر سو رو کنید آنجا وجه الهی است. این پیام و دعوت همان افق اعلای قرآنی است که مختص خاتم پیامبران و اوصیا و اولیای کرام او است، یعنی تنها پیامبر و کسانی که در تحت تربیت او هستند توان آن را دارند که به فهم این حقیقت آن دید و بصیرتی را پیدا نمایند که همه مرائی و مناظر را به عنوان آیت خدا مشاهده کرده و تنها او را ببینند. کسی که در این افق قرار گرفته و از این منظر به نظاره میپردازد، با مشاهده فراگیری و وسعت بی انتهای وجه الهی در مییابد که چیزی جز وجه الهی وجود ندارد.[5] به باور آیتالله جوادی آملی، تنها اولیاء الهی که در طریق خدا گام نهادهاند توان این درک را دارند که جهان را پر از خدا ببینند.
جان. آل. شلنبرگ با طرح مسئله حُبّ مطلق الهی، گفته است اگر خدایی وجود داشته باشد، میباید به بندگانش عشق بورزد و این عشق را در دل بندگان نیز جاری کند؛ اما شاهدیم که بسیاری این عشق را درک نکردهاند. علت این امر نیز از آنجا ناشی میشود که خداوند خود را از انسان پنهان نگه داشته است. به باور او، خدا در تجربه مستقیم به ادراک کسی در نمیآید و لذا عشق به خدا نیز امری دشوار و بعضاً ممتنع است.
آیتالله جوادی آملی اما معتقد است که رسیدن به حُبّ الهی، راههایی دارد و بدون فراهم کردن زمینههای دست یابی به آن، میسّر و مقدور نمیگردد. آیتالله جوادی، برهان فطرت را در این خصوص گره گشا میداند. به باور وی، از طریق فطرت، میتوان عشق الهی را جستجو کرد. اگر غبار از روی فطرت زدوده شود، خدا در نزدیکترین حضور برای انسان درک خواهد شد. آیتالله جوادی آملی، عبادت را وسیله زدودن این غبار میدانند و بدان تأکید میکند. به باور وی، اگر گوهر فطرت درک شود و زمینهای برای عبادت گردد، انسان در همه جای هستی، حضور خدا را حس خواهد کرد.
سیطره الهی بر جهان هستی
پل موزر با تأکید بر آموزهای که آن را معرفت فرزند وار مینامد، بر آن است تا انسان به مواجهه مستقیم با خداوند بپردازد و عشق الهی را درون خود تجربه کند. وی معرفت گزارهای که حاصل اعتقاد به متون دینی است را معرفتی ضعیف قلمداد میکند. او توجه تام به این نوع معرفت را سبب عدم درک صحیح خداوند میداند. آیتالله جوادی آملی اما معتقد است که در این خصوص باید نگاهی طولی به دین و تعالیم دینی داشت. به باور آیتالله جوادی، آموزههای دینی را نمیتوان به دیده تخفیف نگریست. در نظر آیتالله جوادی آملی، تعالیم دینی و اعتقاداتِ خدامحور است که میتواند پله پله پیش رود و عشق الهی را برای انسان به ارمغان آورد.
پل موزر در آراء خود، معرفت گزارهای را معرفتی خفیف مینامد و رسیدن به معرفتی فرزندوار را آرزو میکند. آیتالله جوادی آملی اما این دو را جدای از هم نمیبینند. به باور آیتالله، این دو در طول یکدیگر قرار دارند و نمیتوان بدون اعتقاد (معرفت گزارهای) به حضور قلبی (معرفت فرزندوار) نائل آمد. آیتالله جوادی آملی در همین خصوص تعریضی به بحث از تجربه دینی دارد و بسنده کردن دین به مکاشفات و تجارب دینی را مورد نقد قرار میدهد.
وی با طرح پرسشهایی در این خصوص عنوان میکند که: اولاً با چه معیاری میتوان تجربه دینی را از تجربههای اخلاقی و زیبا شناختی و شادی و جرم و حیرت باز شناخت؟ ثانیاً: آیا میتوان تجربهای را دینی نامید، حال آنکه از آن هیچ شناختی نداریم؟ آیا یافتن محتوای دینی از راه تجربه، “تقدم شیء بر نفس” نیست؟ ثالثاً آیا اگر شخصی تجربهای را دینی دانست، ناظر و سامع نیز باید تجربه او را دینی بدانند؟ رابعاً آیا میتوان معیار صدق تجربه دینی را عمومیت و اتفاق آرا دانست؛ آن گونه که گروهی از عرفا بر این باورند؟[6]
آیتالله جوادی آملی با این پرسشها، معتقد است که حتی تجارب دینی و مکاشفات نیز میباید مبتنی به متون و اعتقادات دینی باشد و گریزی از آن نیست. در این نگاه، معرفتِ گزارهای مورد تحفیف قرار نمیگیرد، بلکه پایه و اساس دینداری و مبنا و منبعی برای خدامحوری نیز محسوب میگردد.
برخلاف دیدگاه موزر که تأکید خود را بر روی ایمان میگذارد و از مراحل دست یابی به آن کمتر سخنی میگوید، اما آیتالله جوادی آملی، با ترسیم یک نظام طولی در دینداری، مقدمات ایمان را نیز مورد التفات قرار داده و رسیدن به ایمان را به نحو تدریجی و منسجم، مورد توجه قرار میدهند. به باور آیتالله جوادی آملی، پس از طی این مراحل است که میتوان دیدهای خدا بین را کسب کرد و جهان را از حضور خدا مملو و سرشار دید.[7]
ارجاعات:
[1] آیت الله جوادی آملی، براهین اثبات وجود خدا، ص 298
[2] همان، ص 298
[3] آیت الله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج 2، ص 337
[4] آیت الله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 2، ص 387
[5] آیت الله جوادی آملی، معرفت شناسی در قرآن، صص 349-350
[6] آیت الله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، ص 86
[7] رک: آیت الله جوادی آملی، معرفت شناسی در قرآن، صص 349-350
با سلام، سخنان آقای جوادی آملی برای یک دیندار واقعا راهگشا، مفید و آموزنده است. اما آیا با این استدلال میتوان یک خداناباور را قانع کرد؟ او میتواند استدلال عکس بیاورد که رجوع به آنچه ایتاله فطرت میخواند، اتفاقا نشان دهندهی غلبهی قوای حیوانیِ طبیعت است. و این منوط بر این است که او چیزی مثل ذاف و فطرت را قبول کند. اگر او بگوید که فطرت اصولا محصولی اجتماعیست و به تربیت ربط دارد، چه میتوان به او گفت؟ امیدوارم طرفداران فلسفهی سنتیِ اسلامی دریابند که استدلالهای سنتی برای پاسخگویی به خداناباوری یا شکاکیت عصر جدید کافی نیستند ( هر چند برای دیندارانِ سنتی همچنان آموزنده و گرهگشا باشند). اصرار بر آنها با حالتی حق به جانب تنها راه گفتگو را میبندد. با احترام
نویسنده سعی کرده یه سوالی را مطرح کنه و با اندیشه آقای جوادی پاسخ بده، که بعلت عدم غور و تسلط بر نوشته ها و بیانات آقای آملی، فقط به تعدادی پاسخ حلّی اکتفا کرده، بعدشم توقع داره خواننده قبول کنه که چون آقای جوادی آملی گفتن پس دیگه همینه ولاغیر!
سبک و نفس کار زیباست ولی نیاز به تسلط بالایی برای پاسخ گویی دارد، خصوصا باید نگرش توحیدی امثال آقای آملی و علامه طباطبایی را خوب کنکاش کند بعد وارد عرصه نوشتن شوند، نون و القلم و ما یسطرون
از سوی آیت الله جوادی آملی، پاسخ ها را قوی ننوشتید
با سلام و احترام ، برای پاسخ به شبهات و سوالات صرف یک مقاله به هیچ پاسخی دست نمی یابید آیت الله جوادی آملی بیش از ۴۰ ساله دارن تفسیر قرآن که در اون تمام علوم نهفته است رو انجام میدن مگر میشه جواب شما رو در یک مقاله و یک صفحه گفت رجوع کنید به تفسیرهای متعدد ایشون در زمیه توحید قطعا به جوابتون خواهید رسید …