مشکل اساسی اسلامگرایان مصر؛ فقدان «دستگاه امنیتی»
«شادی حمید» یکی از برجستهترین چهرههای غربی در زمینه بررسی جنبشهای اسلامی، بحران کنونی در جهان اسلام را اینگونه خلاصه میکند و میگوید: «اگر بخواهیم در یک جمله هدف اصلی و اساسی جنبشهای اسلامی کنونی را خلاصه کنیم باید گفت که این جنبشها از طریق راهکارهای مختلف به دنبال ایجاد همسویی میان شریعت اسلامی و دولت ملی نوین هستند. در این رابطه دوجانبه، در بسیاری از موارد این دولت ملی بوده که نتایج بهتری را به دست آورده است. علت این مسأله آن است که شیوه بنای دولت نوین و همچنین فضای بینالمللی که در سایه آن چنین دولتی شکل میگیرد، ریشه دواندن فکر و ایدئولوژی سکولاری در نهادها و مؤسسات سیاسی و اجتماعی را به دنبال دارد. این مسأله موجب میشود تا جنبشهای اسلامی برای دست کشیدن از آرمانهای دینی خود تحت فشار قرار گیرند. اعمال چنین فشارهایی باعث افزایش تنشها در جوامع اسلامی میشود و علت نیز آن است که این جوامع همچنان تا حدود زیادی متدین و محافظهکار هستند».
اولین جنبش مقاومتی که با این شکل از فشارهای خشونتآمیز مواجه شد، جنبش «مصطفی کامل» رهبر «حزب ملی» بود. فعالیتهای این حزب در اوایل دهه دوم قرن گذشته عملاً پایان یافت. پس از آن، جنبش «اخوانالمسلمین» آمد و مسیر مقاومتی را در پیش گرفت اما در اواسط دهه 60 کارش به پایان رسید و به یک جمعیتِ اصلاحگرا تبدیل شد و دیگر خبری از رویکرد مقاومتی در آن نبود.
پس از این تحولات، از دورههای پایانی دهه 60 «جماعت اسلامی» سربرآورد و سپس شبکه «الجهاد» شکل گرفت اما آنها نیز کارشان در اواسط دهه 90 پایان یافت. در نتیجه فشارهایی که بدان اشاره شد و نیز در سایه فعالیت نهادها و مؤسسات سلطهطلبانه که هدف اصلی و اساسی همه آنها به بردگی درآوردن مردم نزد قدرت اشغالگرِ مستبد بوده است، یک رشته واحد در میان تمامی جنبشهای مقاومت شکل گرفت و آن رشته این است که جملگیِ اندیشههای اصلاحگرایانه این جنبشها به یک راه حل منتهی میگردد: «جنبش مقاومت با حمایتهای گسترده اقشار مختلف مردمی یک کودتای نظامی را رهبری میکند؛ مردمی که پیشتر توسط فعالیتهای تبلیغیِ جنبش، آماده شدهاند».
اگر بخواهیم در یک جمله هدف اصلی و اساسی جنبشهای اسلامی کنونی را خلاصه کنیم باید گفت که این جنبشها از طریق راهکارهای مختلف به دنبال ایجاد همسویی میان شریعت اسلامی و دولت ملی نوین هستند.
1 ــ سلسله تلاشهای سیاسی و مدنی «مصطفی کامل» در سخنرانیها، روزنامهها و فعالیتهای مختلف سیاسیاش کاملاً واضح و آشکار است. او در مسیر خود تلاشهای گستردهای را برای راهاندازه و تأسیس اتحادیههای مختلف، فعالسازی نقش مدارس، نفوذ به اتحادیههای کارگری و ایجاد پروژههای اقتصادی، صورت داد. اما این همه ماجرا نیست چراکه «مصطفی کامل» فعالیتهای شناختهنشدهای نیز داشته است که ازجمله آنها باید به تلاشهای مخفیانه و نظامی او در راستای تشکیل گروههایی برای مقاومت در برابر اشغالگران و مبارزه مسلحانه با آنها، اشاره کرد. تشکیل چنین گروههایی به ترور نخستوزیر «پطرس غالی» منجر شد. ترور این شخصیت سیاسی مصر موجب شد تا اشغالگران انگلیسی با اتخاذ سیاستهای جدید، تصمیم بگیرند بیش از پیش هوشیار باشند. ازهمینروی، دستگاه امنیت سیاسی در مصر تشکیل شد؛ دستگاهی که بعدها از آن تحت عنوان «پلیس سیاسی»، «پلیس امنیت» و «پلیس امنیت ملی» یاد شد. این دستگاه پس از تأسیس توانست حدود 80 سازمان مخفی را در مصر کشف کند.
«حزب ملی» اولین جنبش مقاومتی بود که متوجه شد وضعیت تغییر پیدا کرده است و «مقاومت مسلحانه و نظامی» دیگر به تنهایی هیچ فایدهای ندارد، بلکه میبایست با خط مشی حکومت و نهادها و مؤسسات وابسته به آن مقابله کرد. ازهمینروی، «حزب ملی» به این نتیجه رسید که در کنار سازمانها و شبکههای نظامی و مخفیانه، میبایست دستگاههایی برای آگاهی بخشی به مردم و نیز دستگاههایی با هدف انجام فعالیتهای سیاسی و اقتصادی تأسیس شوند. هدف از این اقدام این بود که در نهایت یک مقاومت مسلحانه با پشتوانه حمایتهای مردمی شکل بگیرد؛ مقاومتی که انتظار میرفت «عبدالحمید دوم» خلیفه عثمانی نیز به دلیل روابط بسیار خوبش با «مصطفی کامل»، از آن حمایت به عمل آورد.
با کمال تأسف اما سلسله تلاشهای گسترده در این زمینه با یک ضربه امنیتی پس از سال 1910 میلادی ناکام ماندند. در پی این ضربه امنیتی مهلک، بسیاری از رهبران اسلامی از میان برداشته شدند؛ یعنی یا به زندان افتادند و یا تبعید شدند. در همین حال، تمامی شاخههای مقاومت نیز متلاشی شدند و مجموع این تحولات موجب شد تا پتانسیل انقلابی در کشور ـــ در یکی از طلاییترین دوران که به سختی مجدداً تکرار خواهد شد ـــ از بین برود. بنابراین، میبینیم که خط مشی «ضربه امنیتی» روشی است که از آن زمان تا به امروز در پایان بخشیدن به فعالیتهای جنبشهای مقاومتی مؤثر و کارساز بوده است.
2 ــ جنبش «اخوانالمسلمین» به رهبری شهید «حسن البنا» در دهه 30 قرن بیستم شکل گرفت. به محض فرارسیدن دهه 40 بود که جنبش «اخوانالمسلمین» به 2 بخش تقسیم شد. یک بخش، ساختار تبلیغیِ علنی در میان عموم مردم بود و بخش دیگر، ساختار مخفیانه امنیتی و نظامی تحت عنوان «تشکیلات ویژه» بود. این جنبش از یک سوی به صورت علنی اقدام به انجام فعالیتهای تبلیغی در میان عموم مردم میکرد تا آنها را برای اهدافی که در نظر داشت آماده سازد و از سوی دیگر، تحت عنوان «تشکیلات ویژه» به جمعآوری اطلاعات مورد نیاز و ارائه آموزشهای نظامی به اعضای خود میپرداخت.
خط مشی «ضربه امنیتی» روشی است که از آن زمان تا به امروز در پایان بخشیدن به فعالیتهای جنبشهای مقاومتی مؤثر و کارساز بوده است.
کاملاً طبیعی است که برخی ابهامات پیرامون پروژه اصلاحگرایانه «حسن البنا» وجود داشته باشد. مجموع آنچه که ما از فعالیتهای ترکیبی و سازمانیِ «اخوانالمسلمین» دیدیم، نشان میدهد که «حسن البنا» از رهگذر «تشکیلات ویژه» برای انجام یک کودتای نظامی با حمایت و پشتوانه مردمی، تلاش میکرد؛ به ویژه اینکه او خود صراحتاً اعلام کرده بود که انقلابها راه درستی برای ایجاد تغییر و تحول نیستند، زیرا در جریان آنها خونهای زیادی بدون هیچ فایده و نتیجهای ریخته میشود.
اما مشکلی که «حسن البنا» با آن مواجه شد، تأسیس اسرائیل بود. این مسأله باعث شد تا حسن البنا تصمیم بگیرد قدرت خود را به نمایش بگذارد. بنابراین، وی نیروهای داوطلب را به جنگ فلسطین اعزام کرد تا این کشور صحنهای برای نمایش قدرت «اخوان المسلمین» باشد. پس از مدتی، شرایط به گونهای رقم خورد که جنبش مذکور [اخوانالمسلمین] توسط طرفهای منطقهای و بینالمللی مورد هجمه قرار گرفت. نظامهای پادشاهی در سطح منطقه که از ظهور و بروز موج انقلابها علیه خود در هراس بودند، اخوان را مورد هدف قرار دادند. در عین حال، قدرتهای بینالمللی نیز که اسرائیل را تأسیس کرده و از آن حمایت به عمل میآوردند، هجمهها علیه اخوان را کلید زدند. در این میان، ضربه امنیتی بزرگی که اخوانالمسلمین متحمل شد، ترور «حسن البنا» و تحت تعقیب قرار گرفتن عناصر جنبش متبوعش بود.
میتوان گفت که این ضربه امنیتی عملاً به حیات «تشکیلات ویژه» در اخوانالمسلمین پایان داد و موجب شد تا جنبش مذکور مدت زمانی را در هرجومرج سپری کند؛ کمااینکه در این بازه زمانی هیچ رهبری سکان هدایت اخوان را برعهده نداشت. پس از سپری شدن این دوران «حسن الهضیبی» رهبری اخوانالمسلمین را برعهده گرفت. پس از روی کار آمدن «حسن الهضیبی» درگیریهای فراوانی میان اخوانالمسلمین و «جمال عبدالناصر» اتفاق افتاد و ناصر یک ضربه امنیتیِ به مراتب قویتر و شدیدتر از قبل را به «تشکیلات ویژه» اخوان وارد کرد تا به عنوان کسی که قویترین شکافها را در صفوف اخوانالمسلمین ایجاد کرده است، لقب گیرد.
پس از سلسله تحولات مذکور، زمانی که برخی جوانان اخوانالمسلمین حجم و عمق بحران سال 1954 میلادی را درک نکردند و به تلاش برای تکرار اقدامات پیشین روی آوردند، اتفاقاتی رخ داد که در نتیجه آنها یک ضربه امنیتی مهلک دیگر در سال 1965 میلادی به اخوانالمسلمین وارد شد. پس از این ضربه بود که رهبران اخوانالمسلمین دیگر فکر درگیری با نظام حاکم در مصر را از سَر خود بیرون راندند.
3 ــ در دوران پایانی دهه 70 قرن بیستم تلاشهایی برای کودتای نظامی در مصر انجام شد که میتوان گفت تا حدودی عجولانه و بیهدف بودند. در آن زمان، جنبشهای «جماعت اسلامی» و «الجهاد» بر اساس این تفکر و ایدئولوژی تشکیل شدند که: «باید یک گروه مسلح تشکیل داد و پس از آن از رهگذر حمایتها و پشتیبانیهای گسترده مردمی، اقدام به انجام کودتا کرد». در واقع، هر دو جنبش بر این باور بودند که میبایست در ابتداء مردم را از طریق سخنرانیها و انجام فعالیتهای تبلیغی آماده ساخت و سپس به پشتوانه آنها به اقدام مسلحانه علیه نظام حاکم دست زد. جنبشهای مذکور درست طبق همین برنامهریزی پیش رفتند و شاهدان عینی که آن دوره زمانی را درک کردند، این مسأله را تأیید میکنند. در آن زمان، «جماعت اسلامی» در حوزه فعالیتهای تبلیغیِ علنی در نزد مردم، قویتر عمل میکرد و این درحالی است که شبکه «الجهاد» در اقدامات نظامی و مسلحانه علیه ارتش و نیز انجام کودتای نظامی، مهارت داشت.
همانطور که وقوع جنگ سال 1948 میلادی تمامی محاسبات و برنامهریزیهای «حسن البنا» را برهم زد و او را مجبور ساخت تا برای آشکار کردن قدرت نظامی جنبش متبوعش خارج از جدول زمانی برنامهریزیشده وارد عمل شود، در رابطه با «جماعت اسلامی» نیز شاهد وقوع چنین اتفاق مشابهی بودیم. در همین راستا، سلسله بازداشتهای نیروهای تحت امر «انور سادات» در سال 1981 میلادی موجب شد تمامی محاسبات و برنامهریزیهای جماعت اسلامی برهم بخورد. در این شرایط، جماعت اسلامی مجبور شد خارج از جدول زمانی برنامهریزیشده با نیروهای سادات وارد درگیری شود. همگان تصور کردند که بازداشتهای سادات مقدمهای برای تکرار اقدامات جمال عبدالناصر مبنی بر اعدامهای دستهجمعی و صدور احکام زندان طولانیمدت است. در این دوره، جماعت اسلامی «انور سادات» را ترور و تلاش کرد بر مقرهای امنیتی و نیز ساختمان رادیو و تلویزیون سیطره پیدا کند. اما تمامی این تلاشها ــ به جز تلاش برای ترور سادات ــ با شکست مواجه شدند. لذا جماعت اسلامی درست در شرایطی که از لحاظ نظامی آمادگی رویاروییِ مستقیم را نداشت، در مواجهه با نظام حاکم در مصر قرار گرفت.
مشکل اصلی و اساسی تمامی جنبشهای اسلامی در مصر واضح و آشکار است و آن، این است که هیچ یک از جنبشهای مقاومتی در مصر دارای یک دستگاه امنیتی قدرتمند و نیز دارای یک دستگاه اطلاعاتی قوی که توانایی تحلیل حوادث و رویدادها را داشته باشد، نبودند.
نظام مصر با یک ضربه امنیتی توانست اعضاء و عناصر «جماعت اسلامی» را تحت تعقیب قرار دهد. این کار، کار سختی نبود زیرا به هر حال، جماعت اسلامی یک جنبش تبلیغی بود تا یک جنبش نظامیِ برخوردار از مهارتهای مسلحانه و جنگاوری. از سوی دیگر، ارتکاب اشتباهات امنیتی توسط جنبش «جهاد» نیز باعث شد تا دستگاه امنیتی مصر اعضاء و عناصر این جنبش را نیز شناسایی کرده و تمامی طرحها و نقشههای آن را در دورههای آغازین دهه 90 به شکست بکشاند. از آن زمان، دیگر مصر شاهد ظهور جنبشهای مقاومتی نبود؛ هرچند که پس از کودتای نظامی سال 2013 میلادی برخی ریشههای کوچک شکلگیری جنبشهای مقاومتی مشاهده شد و البته این ریشهها تاکنون فعال نشدهاند.
بر اساس تمامی آنچه که گفته شد، مشکل اصلی و اساسی تمامی جنبشهای اسلامی در مصر واضح و آشکار است و آن، این است که هیچ یک از جنبشهای مقاومتی در مصر دارای یک دستگاه امنیتی قدرتمند و نیز دارای یک دستگاه اطلاعاتی قوی که توانایی تحلیل حوادث و رویدادها را داشته باشد، نبودند. حتی «تشکیلات ویژه» وابسته به اخوانالمسلمین هم نتوانست نقش امنیتی بسزایی ایفا کند، چراکه این تشکیلات در واقع تلفیقی از یک دستگاه امنیتی و یک دستگاه نظامی بود. این درحالی است که تفکر امنیتی و تفکر نظامی در بسیاری از سطوح، با یکدیگر متفاوت هستند و نباید در هم آمیخته شوند. از سوی دیگر، عملکرد شاخههای نظامی جنبشهای مقاومتی در مصر نیز به گونهای بود که اطلاعات ابتدایی را به شکلی سریع جمعآوری میکردند و به وسیله آن عملیات کوچکی را ترتیب میدادند. بنابراین، شاید این بخش از فعالیتهای جنبشهای مقاومتی مصر جزو بخشهایی باشد که میبایست در دوره معاصر بیشترین بازنگریها در آن صورت پذیرد.
«کاندولیزا رایس» یکی از مسئولان اصلی بازسازی ساختار دستگاههای آمریکایی پس از پایان جنگ سرد بود؛ به گونهای که این دستگاهها با مستلزمات دوره زمانی جدید و ویژگیهای نوین عالَم متناسب باشند. افزون براین، در دوره زمانی مذکور [در پایان جنگ سرد] تغییر و تحولات گستردهای نیز در ساختار دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی کشورهای غربی (اروپا و آمریکا) اتفاق افتاد؛ به گونهای که این دستگاهها قادر باشند با دشمن جدید خود مقابله کنند. طبیعی است که تغییر و تحولات مذکور، ماهیت مأموریتها و مسئولیتهای دستگاه امنیتی و اطلاعاتی آمریکا و اروپا را نیز دستخوش تغییراتی قرار داد. ازجمله تغییرات، این بود که دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی بخشی از ارتش انسانی خود در حوزه جاسوسی را کنار گذاشتند تا از تکنولوژیهای نوین بهرهبرداری کنند؛ کمااینکه بخشها و شاخههای متعددی نیز متناسب با نیازهای روز، در ذیل دستگاههای امنیتی و اطلاعاتیشان ایجاد شد. تقریباً میتوان گفت که نبرد امروز در دنیا بیش از آنکه یک نبرد نظامی باشد یک نبرد امنیتی و تکنولوژیک است.
منبع: شعوبا