امیرعباس علیزمانی عنوان کرد؛ رابطه بین مدرنیته و تنهایی/ نقد مدرنیته یک نقد فلسفی است
امیرعباس علیزمانی با ببیان اینکه مدرنیته همه چیز را بی روح کرده است، گفت: به میزانی که مدرن میشویم خیلی چیزهای خود را از دست میدهیم.
امیرعباس علیزمانی در این برنامه گفت: رابطه بین مدرنیته و تنهایی اهمیت دارد. زیمل میگوید شکایت کردن و نفرین و لعنت بر این شرایط کاری را از پیش نمیبرد، بلکه باید این وضعیت را بشناسیم. مدرنیته یک روح دارد و این روح تبلورهای مختلف دارد. هر چند مدرنیته همه چیز را بیروح کرده است. معماری مدرن، تبلور مدرنیته است. پول، ماشین، شبکههای مجازی و … همه تبلور این روح هستند. از دید ماکس وبر اگر بخواهیم ریشه همه اینها را بررسی کنیم، باید میان دو نوع عقلانیت فرق بگذاریم. یک عقلانیت معطوف به ارزش داریم و یک عقلانیت مبتنی بر هدف.
استاد فلسفه دانشگاه تهران افزود: عقلانیت معطوف به ارزش یعنی انسان برای یک ارزشی تلاش میکند و میجنگد. حالا این ارزش میتواند متفاوت باشد. وبر میگوید دوران مدرن پایان این دوره و آغاز دوره دیگری است که عقلانیت در آن مبتنی بر هدف است. در این عقلانیت، عقل ابزارهای مختلف را به کار میگیرد تا به آن هدف برسد. ممکن است کسی بگوید در عقلانیت معطوف به ارزش هم افراد ابزارهای عقلانی متعددی را به کار میبردند تا به ارزشها برسند. فرق این است که در اینجا غایت دنیوی موردتوجه است و عقل در خدمت این غایت است. هر چه هست محاسبه سود و زیان است و ارزشها جایی ندارند.
وی ادامه داد: عقلانیت پشت مدرنیته غربی کاملاً ابزاری است و غایت آن کاملاً دنیوی و افزایش سود و سرمایه است. یک وقت شما کار اقتصادی را ارزش تلقی میکنید. «الْکَادُّ عَلَی عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه». در عقلانیت مدرن غایت نهایی افزایش سود و درآمد و رفاه جسمانی است. این عقلانیت محاسبهگر و تهی از ارزش که هیچ سودایی غیر از رسیدن به سود ندارد در معماری به صورت انبوهسازی و کم کردن هزینهها و سرعت در ساخت خودش را نشان میدهد. زیمل روح مدرنیته را در پول توضیح میدهد.
امیرعباس علیزمانی اضافه کرد: مهمترین ویژگی این نگاه، ابزاری کردن همه چیز است و همه رابطهها و ارزشها بر این مبنا قرار میگیرد و عواطف انسانی به حاشیه میرود. عقل، همه چیز را خیلی خشک و کاسبکارانه میسنجد. حتی سلام کردن آدمها به هم مبتنی بر این میشود که ببینند آیا برایشان سودی دارد یا خیر. آرتور میلر در داستان «مرگ فروشنده» به زیبایی این نکته را نشان میدهد. این سیستم کارآمد هست و انسجام دارد، اما غایت آن دنیوی است و نه متعالی و Spiritual. بلایی بر سر انسان میآید که انسان تبدیل به ابژه میشود. شکی نیست که مدرنیته در این پروژه خود موفق است.
وی سپس گفت: وبر تعبیری دارد که میگوید بروکراسی مشخصه مدرنیته است. ارتباط وجود دارد، اما همه این ارتباطات معطوف به هدف است. در گذشته از بزرگ خودشان یا رئیس قبیله یا حاکم حرفشنوی وجود داشتند و اوتوریتهها وجود داشت و نظم جامعه بر مدار آن اوتوریتهها بود و این اشخاص مهم بودند. وبر میگوید در جامعه مدرن به جای اشخاص، قوانین و مقررات هستند که رفتارها را کنترل میکنند. دیگریهای نامرئی هم وجود دارند که پول یکی از اینهاست. پول روحی دارد که ما را کنترل میکند. پول یک جهانبینی و سبک زندگی با خود دارد.
امیرعباس علیزمانی اظهار کرد: بوروکراسی یعنی دیوانسالاری خشک و الا مقررات چیز بدی نیست. این مقررات برای رسیدن به آن هدف است و فرد مهم نیست. از این جهت دقیق و در عین حال بیرحم است. شاید تا حدودی ما را به سمت عدالت اقتصادی ببرد، اما مشکلش این است که تکساحتی است. وبر میگوید حتی لبخند و ابراز احساسات در چارچوب این بروکراسی است. دو نوع رابطه داریم. یکی رابطههای کیفی، صمیمانه، صادقانه و دلی است. بخشی از جامعه ما خدا را شکر هنوز سنتهای خودش را حفظ کرده است و رابطهها مبتنی بر عشق است. رابطه پدر و مادر و فرزند مبتنی بر عشق است و رقیب هم نیستند.
وی خاطرنشان کرد: رابطه بوروکراتیک هم داریم که در آن ممکن است لبخندهای زیادی را ببینیم، اما در زیر لبخند معنایی نیست و تهی است. گوته تعبیری دارد که میگوید متخصصان بیروح و انسانهای لذتطلب. رابطه وجود دارد اما کاملاً ابزاری و بوروکراتیک است. وبر میگوید مدرنیته یک زندان آهنین است. یک عقلانیت هم داریم که امیرالمؤمنین میگوید: «فَلاَ تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَه». در این نگاه انسان غایت است و هیچ فرقی نمیکند بین آن پیرزنی که مشک خود را میبرد و امیرالمؤمنین مشک او را میگیرد و آن قدرتمندی که قدرت دارد و علی (ع) در مقابل او میایستد.
امیرعباس علیزمانی افزود: مدرنیته به یک پروژه ناقص و ناتمام و غیرانسانی تعبیر شده است که نیاز به بازنگری و اصلاح دارد. نمیگوییم این پروژه را بهکل کنار بگذاریم، بلکه چون ما انسان هستیم ارتباطات ما در این شبکه باید بهطور کامل برقرار شود و انسان تکساحتی دچار تنهایی میشود. من بر خلاف اسونسن معتقدم ارتباطی که انسان در سنت با دیگران داشته کیفی بوده است. نمیگویم تنهایی نبوده است. تنهایی کوتاهمدت یا مکانی و غربت بوده است، اما این پدیدهای که برای انسان مدرن اتفاق افتاده مانند یک آوار بر سر او خراب شده است. ابژه شدن انسان یعنی شیء شدن که روح پول و ماشین است و خود ما را هم شیء میکند. سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است. کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کس یازی، به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است.
وی همچنین گفت: کسانی که در آرامش سنت زندگی میکردند آن سنتها و ارزشها را داشتند و آرامش داشتند. وقتی امروز با نسل جدید صحبت میکنیم میبینیم از اینجا مانده و از آنجا رانده است. نه آرامش دوران سنت را دارد و نه مدرنیته را درست فهمیده است. تصور میکند غرب بهشت است و تلقی غلطی از مدرنیته دارد. نمیگویم به دوران عصر حجر برگردیم، بلکه ما انسانیم و نباید تکساحتی بشویم. «کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّماء». نباید از این حرفها برداشت سیاسی شود بلکه نقد مدرنیته یک نقد فلسفی است. به میزانی که مدرن میشویم خیلی چیزهای خود را از دست میدهیم. اساس معنا ارتباط است. معنا در واقع شکوفا شدن است.
امیرعباس علیزمانی در ادامه گفت: مولانا میگوید: پیر را بگزین که بی پیر این سفر / هست بس پر آفت و خوف و خطر / آن رهی که بارها تو رفتهای / بی قلاوز اندر آن آشفتهای / پیر تابستان و خلقان تیرماه / خلق مانند شباند و پیر ماه. منظور مولانا از پیر، الگو است. در جامعه مدرن، الگو و قهرمان وجود ندارد و قهرمان، پول و سود است. اساس سنت دینی ما بر عشق است. «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک». «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم». «فَبِما رَحمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم». مهربانی پیامبر را در همه لحظههای اجتماعی و سیاسی میتوانید لمس کنید. ما سنت ادبی بزرگی داریم. سعدی، مولانا و شاهنامه را داریم. ائمه معصوم ما الگوی رابطه مبتنی بر صمیمیت و عشق بودهاند.
وی در پایان عنوان کرد: امروز اینها دارد گم میشود. امروز ارتباط با سنت دارد قطع میشود. باید در نظر و عمل به آن چشمه زلال برگردیم. «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم». این آیه فقط مربوط به مردم نیست و به حکمرانان هم مربوط است. در عین حال معتقدم آن روح بزرگی که در این جامعه است که از قرآن و مکتب اهلبیت سرچشمه گرفته و عرفانی و حماسی و ادبی است و نمونه آن را در شهیدان دیدیم، باید از این روح استفاده و بهرهبرداری کنیم. این روح باید میوه دهد و نباید گم شود. امیدوارم خورشید معنا در سرزمین ما غروب نکند.