نوشتار زهیر میرکریمی: چکیدهای از مقالهٔ «طنابهای آسمانی و مرجعیت پیامبرانه در قرآن و بافتارِ آن در دوران باستانِ متأخر» از کِوین فُن بِلَدِل
چکیدهای از مقالهٔ «طنابهای آسمانی و مرجعیت پیامبرانه در قرآن و بافتارِ آن در دوران باستانِ متأخر» از کِوین فُن بِلَدِل
کوین فُن بِلَدِل در مقالهٔ «طنابهای آسمانی و مرجعیت پیامبرانه در قرآن و بافتارِ آن در دوران باستانِ متأخر» کوشیده است تا نشان دهد که بر خلاف نظر بیشینهٔ مفسران مسلمان که واژهٔ «سبب» در قرآن را به معنای وسیله، مسیر، و راه گرفتهاند، این واژه در کیهانشناسی قرآن معنایی ویژه دارد و در دورانِ باستانِ متأخر در سدههای ششم و هفتم میلادی به معنای «طنابهای آسمانی» بوده است. در باورهای کیهانشناختیِ مردمانی که در دوران باستان متأخر در سرزمینهای شرق مدیترانه و عربستان میزیستهاند، با طنابهای آسمانی میشده است بهطور جسمانی یا روحانی بر سقفِ گنبدِ آسمان و بالاترین نقطهٔ عالم، یعنی جایگاه خدا و فرشتگان، بالا رفت و از عالم عِلوی پیام آورد. او برای اثبات مدعای خود در این مقاله بهویژه از متن سُریانی «افسانهٔ اسکندر» که در قرآن در روایت ذوالقرنین بازگویی شده است بهره برده است.
مقدمه
بنا بر ادعای فُن بِلَدِل این باور، یعنی وجود أسباب یا همان طنابهای آسمانی، با آنکه در نگاه نخست عجیب به نظر میرسد اما یکی از ویژگیهای کیهانشناسیِ قرآن است. طبق آنچه در قرآن ذکر شده است، پیامآورانِ راستین و انسانهای مهذّب به اذن خدا میتوانند با طنابهایی از آسمان بالا بروند و به فراز سقف گنبدی برسند که جایگاه خداوند است و از آنجا برای مردمان پیام بیاورند. کارکرد چنین معنایی برای طنابهای آسمانی نه فقط توجیهگر راه ارتباط بعضی از انسانها با خدا برای آوردن پیام بوده است، بلکه نقش ایجاد مرجعیت برای پیامبر و تأییدِ صدقِ سخنانش در برابر شکّاکان را نیز ایفاء میکرده است.
چنین تصوری از صعود بر گنبد آسمان و رسیدن به جایگاه خدا و فرشتگان را میتوان در نزد مصریان، زرتشتیان، سنتهای فلسفیِ یونانی و لاتین، یهودیان، مسیحیان، مانَویان، مَندائیان، و حتی در اوپانیشادها به زبان سانسکریت و در دیگر سنتهای آن مناطق نیز یافت؛ از این رو، وجود چنین باوری در قرآن و در میان مسلمانان (از جمله باور به سفر جسمانی و/یا روحانی محمد به آسمان، یعنی معراج) مطلبی تازه و بیرون از سنت کیهانشناختی آن دوران نخواهد بود. همچنین، چون این باور در آن دوران و در آن سرزمینها گستردگی فراوان داشته است، پژوهشگران مطالعات بسیاری در این باره، بهویژه در متون یهودی و مسیحی، انجام دادهاند. اما دربارهٔ قرآن، معنای این واژه (سبب یا اسباب) در تفسیرهای مسلمانان به عللی از معنای اولیه و اصلی خود دور شده است، در حالی که شناخت کیهانشناسیِ قرآن معنایی از این واژه را آشکار خواهد ساخت که در زمانهٔ ظهور قرآن از آن فهمیده میشده است.
کیهانشناسیِ مبتنی بر متون مقدس یهودی و مسیحی در سدهٔ ششم میلادی
برپایهٔ کیهانیشناسی یهودی-مسیحی که با گزارههای موجود در متون بایبلی نیز همخوانی دارد و ریشه در اسطورههایِ آفرینشِ اَکَدی و بابِلی دارد، آسمانها بهصورت لایهلایه بر فراز زمینی مسطح (و نه کروی) همچون گنبد یا خیمه قرار گرفتهاند. در برابر این نگاه، کیهانشناسیِ ارسطویی-بطلمیوسی (یونانی-رومی) قرار داشته است که در آن زمین مرکز عالم است و آسمانها مانند کرههایی تو-در-تو پیرامون آن را فراگرفتهاند.
هرچند کیهانشناسی ارسطویی در فرآیندی تاریخی با آثار بطلمیوس پس از سدهٔ دوم میلادی بر کیهانشناسی یهودی-مسیحی آرامآرام برتری یافت، اما همچنان در زمانهٔ ظهور قرآن در اوایل سدهٔ هفتم میلادی مسیحیان در سرزمینهای شرق مدیترانه بر سر اینکه کدامیک از این دو کیهانشناسی درست است و با متون دینی مطابقت دارد مجادله میکردند. از یک سو، بعضی مسیحیان با تکیه بر تفسیرهای عقلی و علمیِ متون بایبلی میکوشیدند که کیهانشناسی ارسطویی-بطلمیوسی را جانشین کیهانشناسی یهودی-مسیحی کنند، و از سوی دیگر بعضی از مسیحیان بر فهمی نصگرایانه از متون بایبلی تأکید داشتند. از آثار برجا مانده فهمیده میشود که کیهانشناسی ارسطویی-بطلمیوسی حتی تا سدهٔ هفتم میلادی در سرزمینهای آرامیِ زبانِ غرب آسیا فراگیر نشده بوده است و مجادلههای میان این دو کیهانشناسیِ رقیب همچنان ادامه داشته است.
قرآن که در زمانهٔ همان مجادلات ظهور کرده است ذکری از کیهانشناسیهای رقیب به میان نیاورده است، اما با بررسی و تحلیل متن و محتوای آنچه در قرآن آمده است میتوان نشان داد که کیهانشناسی مقبول قرآن در کلیات مطابق با کیهانشناسی یهودی-مسیحی است.
در کیهانشناسی قرآن، زمین مسطح است؛ آسمانهای هفتگانه همچون گنبدی بر فراز زمین قرار گرفتهاند؛ آسمان سقف محفوظی است؛ آسمان با ستونهایی نادیدنی بنا و استوار شده است؛ قطعههایی از آسمان اگر نگاه داشته نشوند میتوانند بر سر مردمان بیافتند؛ ستارگان در مکانی نزدیکتر از خورشید و ماه به زمین واقع شدهاند؛ ستارگان روزنههایی در سقفِ آسمان اول (سماء الدنیا) و نزدیک به زمیناند؛ آبهایی در آسماناند و باران از درهای آسمان نازل میشود، آبهای آسمان و زمین (دریایِ شیرین آسمان و دریای شور و تلخِ زمین) در مکانی به هم میپیوندند، کیهان تشکیل شده از زمین، آسمان، و آنچه میان زمین و آسمان است؛ خدا امر خود را از آسمان به سوی زمین تدبیر میکند و سپس از زمین به سوی او (در آسمان) در روزی که مقدار آن هزار سال است بالا میرود؛ و فرشتگان فاصلهٔ زمین تا آسمان را در روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال است طی میکنند. این نمونهها و موارد دیگر که بیانگر کیهانشناسی قرآناند همگی نمونههایی مشابه در متون بایبلی و پسابایبلی دارند و قرآنپژوهان نشان دادهاند که با کیهانشناسی بایبلیِ یهودی-مسیحی و باورهای مردمان در سدههای ششم میلادی در آن سرزمینها مطابقت دارند.
سبب و أسباب در قرآن
واژهٔ عربیِ «سبب» یا «أسباب» در پنج قطعهٔ قرآنی آمده است:
سورهٔ کهف، آیهٔ ۸۴ «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا»، و آیههای ۸۵، ۸۹، ۹۲ از همان سوره با عبارت تکرار شوندهٔ «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا»؛
سورهٔ غافر، آیههای ۳۶ و ۳۷ «وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحًا لَّعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ. أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَیٰ إِلَـٰهِ مُوسَیٰ وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کَاذِبًا وَ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَ مَا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبَابٍ»؛
سورهٔ صاد، آیهٔ ۱۰ «أَمْ لَهُم مُّلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبَابِ»؛
سورهٔ حج، آیهٔ ۱۵ «مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّـهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ»؛ و
سورهٔ بقره، آیهٔ ۱۶۶ «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ».
واژههای «سبب» و «أسباب» در میان مفسران مسلمان، همانگونه که فُن بِلَدِل در مقالهاش نشان میدهد، با تکلّف و بهطور سنتی به «راه»، «وسیله»، یا «طناب» معنا شده است. اما فُن بِلَدِل در مقالهاش با استناد به روایتِ سُریانیِ «افسانهٔ اسکندر» که در قرآن با نام ذوالقرنین در آیههای ۸۳ تا ۱۰۲ سورهٔ کهف با همان رویدادها و همان ترتیب عیناً بازگویی شده است و نیز با استفاده از اشعار عربیِ معاصر با ظهور قرآن نشان میدهد که قرآن معنایی دقیقتر از این واژه مراد میکرده است: اسباب یعنی طنابهای آسمانی یا مسیرهای آسمانی که میان آسمان و زمین کشیده شدهاند و انسان میتواند به اذن خدا با آنها به فراز گنبد آسمان برود و به جایگاه استقرارِ خدا و فرشتگان برسد.
افسانهٔ اسکندرِ سُریانی و ذکرِ ذوالقرنینِ عربی
فن بِلَدِل در مقالهای دیگر به تفصیل شرح میدهد و نشان میدهد که چگونه آیههای ۸۳ تا ۱۰۲ سورهٔ کهف از متنی سُریانی که در زمانِ ظهور قرآن نوشته شده است اقتباس و بازگویی شدهاند (بررسی ارتباط متن قرآن با این متن و اقتباس از آن مجالی دیگر میخواهد. برای دسترسی به مقالهٔ فُن بِلَدِل در این باره بنگرید به پانویس دوم در همین یادداشت). اما خلاصه آنکه «افسانهٔ اسکندر» متنی آخرالزمانی است که با اهداف سیاسی و در راستای تبلیغات دینی بر علیه شاهنشاهی ساسانی (خسرو پرویز) و پس از پیروزی هراکلیوس، امپراتور مسیحی روم (بیزانس)، بر ایرانیان و بازپسگیری اورشلیم در ۶۲۹ یا ۶۳۰ میلادی نوشته شده است.
«افسانهٔ اسکندر» در قالب بیانِ سفرهای اسکندر و پیشکشیدن پیشگوییهای او، که میکوشد تا در ذهن مخاطبش دوران هراکلیوس را تداعی کند، بنا دارد که از هراکلیوس چهرهای همچون اسکندر بسازد اما اسکندری رومی و مسیحی که پیش از بازگشت قریبالوقوع مسیحا جهان را به زیر سلطهٔ امپراتوری مسیحی در میآورد. در افسانهٔ اسکندر، قهرمان داستان (اسکندر) به غرب سفر میکند، سپس به شرق میرود، آنگاه به شمال میرود، و آنگاه به جنوب بازمیگردد، مسیری که آشکارا یک صلیب را در جغرافیای مسکون ترسیم میکند.
هراکلیوس که «افسانهٔ اسکندر» برای او و تبلیغات دینی و سیاسی او نوشته شده است، در قرآن نام ذوالقرنین به خود میگیرد و در آیههای ۸۳ تا ۱۰۲ سورهٔ کهف عیناً بازگو میشود. شباهتهای بسیار دقیق و زیاد متن قرآن در این آیات با «افسانهٔ اسکندر»، چه در داستان، چه در ترتیب روایت، و چه در جزئیات و مؤلفههای داستان، تردیدی باقی نگذاشته است که قرآن در برابر پرسشهای مخاطبان خود (که دربارهٔ این داستانِ فراگیر شنیده بودهاند و میخواستهاند تا نسبت این داستان آخرالزمانی با پیام محمد را بدانند) بخشی از روایت را که با اهداف قرآن و پدیدآورندهٔ آن همخوانی داشته است عیناً به عربی بازگو کرده است (وَ یَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا) هرچند قرآن جزئیاتی را حذف کرده است و بخش پایانی پیشگوییِ موجود در «افسانهٔ اسکندر» را نیز ذکر نکرده است.
از این رو، فُن بِلَدِل بررسیِ متن «افسانهٔ اسکندر» را برای درک بهتر معنای آیات ۸۳ تا ۱۰۲ از سورهٔ کهف، و به ویژه معنای «سبب»، ضروری میداند. در این آیات ذوالقرنین سه بار «سبب» را دنبال میکند: نخست به غرب، سپس به شرق، و آنگاه به میان دو کوه (برابر با شمال در متن «افسانهٔ اسکندر») میرود. اما همانگونه که از روایت «افسانهٔ اسکندر» فهمیده میشود، سبب فقط به معنای «مسیر» یا «راه» نیست، بلکه «مجرایی آسمانی» است که اسکندر از مجرای روزنهای و مجرایی آسمانی در پی خورشید میرود. این تعبیر و تفسیر منحصر به متن سُریانیِ افسانهٔ اسکندر نیست، بلکه در بعضی از متون تفسیری مسلمانان، از جمله در تفسیر طبری و در کتاب «فتوح مصر و أخبارها» از ابن ابیالحکم (درگذشت در ۲۵۷ ق) نیز آمده است. در تفسیرِ این آیات، این دو کتاب سفر ذوالقرنین را سفری به آسمان دانستهاند که فرشتهای راهنمای او بوده است و او را عروج میداده است (عَرَجَ بِه).
بررسی چهار قطعهٔ قرآنیِ دیگر که واژههای «سبب» و «أسباب» در آنها آمده است این معنا، یعنی «طنابهای آسمانی»، را تأیید میکنند. در قطعهای که در سورهٔ غافر است، واژهٔ سبب آشکارا به مجراهایی مادی دلالت دارد که فرعون میخواهد از آن طریق به خدا در بالای آسمانها برسد، پس دستور ساختن کوشکی بلند را میدهد بلکه بتواند خود را به آن طنابها و مجراها برساند.
«أسباب» در آیهٔ ۱۰ سورهٔ صاد را نیز میتوان در پرتوی همین معنا فهمید. در این آیه خدا مخالفانش را به این میخواند که اگر قدرت دارند و میتوانند از أسباب (طنابها و مجراهای آسمانی) بالا بیایند، اما نمیتوانند. دلالت آشکار این آیه این است که، طبق ادعای قرآن، هیچ کس بدون اذن خدا نمیتواند از این طنابها و روزنههای آسمانی به فراز گنبد آسمان و جایگاه خدا و فرشتگان بالا برود.
قطعهٔ دیگر که دربردارندهٔ «سبب» است آیهٔ ۱۵ سورهٔ حج است که ترجمهها و تفسیرهای موجود از آن نشان از تکلّف بسیاری برای معنادار ساختن آیه دارد. عبارت «فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّمَاءِ» هم در ظاهر الفاظ و هم بر طبق آنچه پیشتر گفته شد به روشنی معنای بالا رفتن به آسمان به وسیلهٔ طنابها یا روزنههای آسمانی دارد. اما در ترجمهها و تفسیرها با گسترش متکلّفانهٔ معنای «سماء» به «سقف خانه» به “[بگو] تا طنابی به سوی سقف کشد [و خود را حلقآویز کند]” (فولادوند) یا “ریسمانی به سقف خانه خود بیاویزد، و خود را حلق آویز و نفس خود را قطع کند” (مکارم شیرازی) برگردانده شده است! در پرتوی معنای تازه، که معنای درست این واژه در بافتار قرآنی آن است، دلالت آیه این خواهد بود که اگر کسی باور دارد که میتواند بدون اذن خدا با طنابها و روزنههای آسمانی به سقف آسمان بالا برود بداند که کید و حیلهٔ او کارگر نخواهد بود. آیهٔ ۱۶۶ سورهٔ بقره نیز به طور مشابه معنا خواهد شد.
فن بِلَدِل بنابر آنچه دربارهٔ پنج قطعهای که سبب و أسباب در آنها آمده است گفته است نتیجه میگیرد که در قرآن تنها در مورد ذوالقرنین خدا به او اجازهٔ صعود از طریق طنابها و مجراهای آسمانی را میدهد و در چهار مورد دیگر کسی نمیتواند به سقف آسمان، که طبق کیهانشناسی قرآن و کیهانشناسی بایبلی، خدا واقعاً آنجا حضور دارد برسد، و درهای آسمان به روی آنها گشوده نخواهد شد (اعراف: ۴۰ «إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ»). اشارههای مشابهی را میتوان در سورهٔ رحمان، آیههای ۳۳ و ۳۴ نیز یافت.
کیهانشناسی قرآن که همچون کیهانشناسی یهودی-مسیحی جهان را همچون خیمه و ساختمانی میداند که بنا شده است، با بررسی واژهشناختی «سبب» در زبان عربی و اشعار عربی بهجا مانده از آن زمان تأیید و تکمیل میشود. واژهشناسان نشان میدهند که واژهٔ «سبب» به معنای «طناب» به کار میرفته است، طنابی که با آن بالا بروند (بالا رفتن از درخت خرما) یا پایین بروند (دسترسی به آب). همچنین، به معنای بخشی از ساختار خیمه بوده است: طنابی که با آن خیمه را میبندند و به ستون اصلی خیمه متصل است. فُن بِلَدِل در بخش پایانی مقاله با استفاده از منابع متعدد توضیحهای بیشتری دربارهٔ ماهیت این طنابهای آسمانی و نقش آنها در کیهانشناسی قرآن ارائه میکند.
او همچنین در این باره بحث میکند که چگونه ادعای بالا رفتن به جایگاه خدا بر فراز آسمانها از طریق طنابها و مجراهای آسمانی برای پیامبران (چه انبیاء یهودی، چه رسولانِ مسیحی، و چه پیامبر اسلام) ایجاد مرجعیت دینی میکرده است. این نقش نه فقط در قرآن، یهودیت، و مسیحیت، بلکه در متون زرتشتی نیز قابل ردیابی است.
نتیجهگیری
کیهانشناسی قرآن مطابق با کیهانشناسی مردمان شرق مدیترانه و کیهانشناسی یهودی-مسیحی بوده است. در این کیهانشناسی، خدا واقعاً بر سقف گنبد یا خیمهٔ آسمان جای دارد و تنها کسانی میتوانند ادعای پیامبری کنند که بتوانند به اذن خدا از طنابهایی آسمانی، از درهای آسمان بگذرند و آسمانها را ببینند و به جایگاه خدا برسند و از آنجا خبر بیاورند. این کار تنها به اذن خدا ممکن است و در قرآن این اذن فقط برای ذوالقرنین روایت شده است (و البته تأییدی برای مرجعیت پیامبرانهٔ محمد). انسانهای دیگر راهی به سقف گنبد آسمان ندارند.
بررسی متن آخرالزمانی «افسانهٔ اسکندر» که با اهداف سیاسی و دینی پس از برتری هراکلیوس، امپراتور مسیحی روم شرقی، بر ایرانیانِ ساسانی نگاشته شده است، برای درک بهتر معنای اولیهٔ واژهٔ سبب در قرآن راهگشا بوده است زیرا که آیههای ۸۳ تا ۱۰۲ سورهٔ کهف اقتباس و بازگویی همان افسانهٔ آخرالزمانی و پیشگویانه به زبان عربی است. در این بررسی، معنای دقیق «سبب» همانا «طنابهای آسمانی» یا «مجراهای آسمانی» است. بررسی دیگر موارد کاربرد «سبب» و «أسباب» در قرآن این معنا را تأیید میکند.
پس از فتوحات و مواجههٔ مسلمانان با کیهانشناسی رقیب و برتر، یعنی کیهانشناسی ارسطویی-بطلمیوسی (یونانی-رومی)، به منظور تطبیق کیهانشناسی قرآن با آن کیهانشناسی، واژهٔ «سبب» از معنای اصلی و اولیهٔ خود دور میشود و متکلّفانه به «راه»، «مسیر»، یا «وسیله» معنا میشود.
سلام وقت بخیر. آیا می توان در خصوص شهاب ثاقب و استماع وحی توسط شیاطین، ریشه ای یهودی-مسیحی قائل بود؟ ممنون