حسن حنفی در انتظار حرمت انسانی
جماعتی بر گرد حسن حَنَفی جمع آمدهاند. استاد بر ویلچری نشسته، گویا کسالت احوالی بر او غالب آمده است. وی اینک هشتاد و پنج سال دارد. [1]
حنفی از اصحاب اندیشه است. سخنش را به صراحت گفته، گاه تحسین شده و گاه مورد غضب قرار گرفته. او در مصر زاده شده، به پاریس رفته و تحصیل کرده؛ در آمریکا و بلژیک و فرانسه، آلمان و کویت به تدریس پرداخته. شهر به شهر گشته و متاع خود عرضه نموده است.
میگوید که باید پاس مقام انسان گذارد. معتقد است آنچه در جهان اسلام مغفول مانده، توجه تام و تمام به انسان است. میگوید امر ماوراء چنان در جهان اسلام فربه شده که منزلت انسانی را به زیر کشیده و به فراموشی سپرده است. شاکی است از اینکه همه چیز به نفع خدا مصادره شده است.
حنفی اما میخواهد که ورق برگردد و انسان بر صدر بنشیند. حتی آموزههای دینی را جستوجو میکند که حُرمت انسان را یادآور میشوند و بر مرتبهی انسانی تأکید بسیار دارند. او با ایران و اندیشهی ایرانی هم آشناست. با علی شریعتی هم مصاحبت داشته. در اوایل پیروزی انقلاب هم، شور آن ایام را دریافته، کتابهای آیتالله خمینی را زیر پالتوی خود مخفی میکرده و در دانشگاه قاهره با دیگران در میان میگذاشته است.
این پیرِ میدانِ تحقیق اما صرفاً سر در کتاب نکرده؛ به عرصههای دیگری هم وارد شده. حنفی شیفتهی هنر است. ویولن هم مینوازد. وقتی که محافظهکاران، او را به کفر و بدعت متهم کردند، نمیدانیم که این طبع هنرمند در چه احوالی بوده است. در آن ایام هر چه بر او گذشته اما امروز، حلقهای بر گرد وی شکل گرفته؛ یکی دست او میفشارد؛ دیگری بوسه بر گونهاش میزند. فردی که لباسی سنتی و شاید سَلَفی به تن دارد اما واکنشی نشان نمیدهد. بر کناری ایستاده و نظارهگر است.
حسن حنفی بر حُرمت انسان تأکید بسیار دارد. زندگیاش را بر این اندیشه گذاشته است. آن دشداشهپوش هم فارغ از اندیشهاش، فارغ از مشی و مَرامش، انسان است. حنفی حتماً با او هم مصافحه خواهد کرد.
[1] وی متولد سال ۱۹۳۵ است.