آیتی بهتر از این میخواهید؟
سروش دباغ
مراد از نگارش این جستار، ایضاح مفهومی درباره چندوچون دینورزی و نحوههای زیست دینی در روزگار کنونی و سعه بخشیدن به دایره مصادیقِ اسلام ایرانی بوده است. درعینحال، اگر این روایت موجه انگاشته شود، میتوان دایره دینورزی را بسی فراختر انگاشت و آن را به متشرّع بودن تقلیل نداد.
حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود…
زیر بیدی بودیم
برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم:
چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این میخواهید؟[1]
دین و عرفان ازجمله «مفاهیم برساخته اجتماعی»[2]اند؛ مفاهیمی که مؤلفهها و مصادیق متعدد و متنوعی دارند؛ مؤلفهها و مصادیقی که از سیاق و عصری به سیاق و عصری دیگر، علی الاصول میتوانند تغییر کنند. با وام کردن مفهوم «شباهت خانوادگی»[3] از فلسفه ویتگنشتاین متأخر، میتوان این تنوع را تبیین کرد و استدلالی دلالتشناختی در تأیید چراییِ این کثرتِ غیرقابلتحویل به وحدت اقامه کرد و از «دینها» و «عرفانها» سخن گفت.[4] درهمین راستا، طی سالیان اخیر، در برخی از آثار خود از «عرفان مدرن» و «سالک مدرن» سراغ گرفته و ربط و نسبت آن دو با عرفان سنتی و سالک سنتی را تبیین کردهام.[5] همچنین، انواع ایمانورزی به روایت خویش را بررسیده و «ایمان شورمندانه»، «ایمان معرفتاندیشانه»، «ایمان شکاکانه»، «ایمان از سر طمأنینه» و «ایمان آرزومندانه» را از یکدیگر تفکیک کردهام.[6]
در دهههای اخیر، تفکیک میان «دین» و «معرفت دینی» به روایت عبدالکریم سروش و تمایز میان «اسلام 1»، «اسلام 2» و «اسلام 3» از منظر مصطفی ملکیان، پرتوی نو و رهگشا به مباحث نواندیشی دینی متأخر افکنده است. سروش در قبض و بسط تئوریک شریعت، با تفکیک میان «دین» از «معرفت دینی»، از دین بهمثابه متن سخن میگوید؛ متنی که در متن مقدس (قرآن) و آنچه در متون دینی جاری گشته، سر برآورده است.
«دین» که ازجمله مفاهیم برساخته اجتماعی است، «ذاتی» به معنای ارسطویی کلمه ندارد و نمیتوان تعریفی پیشینی و مبتنی بر جنس و فصل از آن به دست داد.[17] لازمه این سخن این است که با «دینها» مواجهیم؛ کثرتی غیرقابل تحویل به وحدت. بر همین سیاق، میتوان استدلال کرد و اینگونه انگاشت که دینورزی در مقام تحقق که از آن به «نحوه زیست دینی» تعبیر شد از تنوع و تکثری غیرقابل تحویل به وحدت برخوردار است.
افزون بر این، معرفت دینی عبارت است از فهم خوانندگان متن در طول تاریخ؛ فهمی که در دیسیپلینهایی چون فقه، الهیات، عرفان، فلسفه، تفسیر… در طول تاریخ بروز و ظهور یافته است. به روایت سروش، معرفت دینی، در طول تاریخ جاری و ساری بوده و هویت جمعی و جاری دارد و ازجمله معارف بشری است؛ معرفتی انسانی، غیرمقدس و خطاپذیر که در تلائم و ترابط با دیگر معارف بشری است؛ هرچند موضوع آن متون دینی است. لازمه تفکیکها و استدلالهای سروش، برکشیدن و به رسمیت شناختن فهمهای مختلف از دین است؛ آنچه از آن به کثرت قرائات از دین در ادبیات نواندیشی دینی تعبیر شده است.[7]
افزون بر این، ملکیان در راهی به رهایی، از «اسلام 1» سخن گفته و آن را از «اسلام 2» و «اسلام 3» تفکیک کرده است[8]. «اسلام 1» و «اسلام 2» از منظر ملکیان، کموبیش همان «دین» و «معرفت دینی» به روایت سروشاند. «اسلام 3» ناظر به تحققِ دین در مقام عمل است؛ دینداری جاری و ساری میان دینداران در درازنای تاریخ.
سروش، یک دهه بعد، از تکثر و انواع دینورزی سراغ گرفت و «دینداری معیشتاندیش»، «دینداری معرفتاندیش» و «دینداری تجربتاندیش» را از یکدیگر تفکیک کرد.[9] به نزد سروش، دینداری معیشتاندیش، رازآلود است و صبغه هویتی- جمعی- آیینی- مناسکی دارد و جمهور دینداران را دربرمیگیرد.
علاوه بر این، دینداران معرفتاندیش مواجهه الهیاتی- فلسفی با سنت دینی دارند و در مقام به دست دادن روایتی معقول و موجه از نظامِ معرفتی دینی در روزگار کنونی برمیآیند. همچنین، دینداری تجربتاندیش، صبغه وجودی دارد و ترجمانِ اذواق و مواجید باطنی- معنوی و تجارب اگزیستانسیلِ سالکان سنتی و سالکان مدرن است.
جهت ایضاحِ بیشتر مفهوم دینداری در مقام تحقق میتوان مفهوم «نحوه زیست»[10] ویتگنشتاین را وام کرد و از نحوههای زیست دینی سراغ گرفت؛ نحوههای زیست و سبکهای زندگیای که متکثر و متنوعند و غیرقابل تحویل به وحدت. مفهوم نحوه زیست، به روایت ویتگنشتاین در کاوشهای فلسفی[11]، متضمنِ ارتباط وثیق میان نظر وعمل است و متکفل تبیین این امر که نظام معرفتی آدمیان تا چه میزان با نحوهٔ تجربهٔ زیسته و پیشینهٔ معیشتی و تربیتیِ ایشان عجین گشته؛ نحوهٔ زیستی که فرد در انتخاب آن چندان اختیاری نداشته، اما در پیدایی نظام معرفتی او ریزش کرده، نقشِ جدی خود را ایفا کرده است. افزون بر این، یافتههای روانشناختی و روانکاوانه قرن بیستمی که میراثِ پیشگامانی چون فروید و یونگ است، به ما آموخته که تا چه میزان امور نهانی در ضمیر ناخودآگاه و روان آدمیان در کارند و در اینگونه گشتن و آنگونه نشدنِ انسانهای گوشت و پوست و خوندار پیرامونی مدخلیت دارند.[12]
طی چهارده سده اخیر، روایتهای متنوع و رنگارنگی از اسلام و نحوه زیست اسلامی سر برآورده است: اسلام فقیهانه، اسلام عارفانه، اسلام فیلسوفانه، اسلام متکلّمانه، اسلام بنیادگرایانه، اسلام نواندیشانه، اسلام سنتی، اسلام سنتگرایانه … میتوان سرمهای بر چشم کشید و نحوههای زیست دینیِ ایرانیان پیرامونی را، به توضیحی که آمد، به تلقیهای یاد شده از اسلام افزود و روایتی موسعتر از اسلام ایرانی به دست داد؛ روایتی که به وضع و حالِ کنونیِ جامعه وفادارتر است و آن را واقعبینانهتر بازنمایی و تحلیل میکند.
چنانکه درمییابم، در وضعیت کنونی، جهت به دست دادن روایتی جامعالاطراف از نحوههای زیست دینی موجود، با مدّ نظر قرار دادن تفکیکهای یاد شده، باید از آنها فراتر رفت و با تمایز نهادنِ میان دو مفهوم «تدیّن» و «تشرّع» و اینهمان نینگاشتن آن دو با یکدیگر، از تکثر و تنوعِ نحوههای زیست دینی موجود پرده برگرفت و آن را صورتبندی کرد. درنگاه جماعتی از دینداران، میان این دو رابطه ضروری برقرار است، بدین معنا که متدیّن همان متشرّع است و متشرّع همان متدیّن. امّا، هرچند هر متشرّعی متدّین است؛ یعنی کسی که آداب شرعی ازجمله نماز و روزه و حجّ و زکات و دیگر احکام را در زندگی روزمره خود بهجامیآورد، آنچه فقها از آن به «باب عبادات» و «باب معاملات» تعبیر میکنند؛ اما هر متدینّی لزوماً به معنای متعارف، متشرّع نیست. به تعبیر منطقی کلمه، رابطه میان تشرّع و تدیّن، «عموم و خصوص مطلق» است، نه «تساوی» و «عموم خصوص من وجه»؛ بدین معنا که هر متشرّعی، متدیّن هست، اما هر متدینّی، متشرّع به معنای مصطلح و متعارف کلمه نیست و نحوه زیست دینیِ مختار خود را دارد.
طی سالیان اخیر، بارها با افرادی مواجه شده و یا درباره آنها خواندهام که از نحوههای زیست دینیِ خویش پرده برگرفتهاند؛ نحوههای زیستی که با نحوه زیستِ دینداران متعارف، به توضیحی که آمد، متفاوت است. فیالمثل، برخی بهطور نامنظم نماز میخوانند و روزه میگیرند؛ و یا نماز نمیخوانند ولی روزه میگیرند؛ و یا نه نماز میخوانند و نه روزه میگیرند، درعینحال نذر میکنند و به درگاه خداوند نیایش میکنند؛ و یا در طول سال از مشروبات الکلی استفاده میکنند و نماز میخوانند، اما در ماههای محرم و رمضان لب به الکل نمیزنند؛ و یا در زمره اقلیتهای جنسیاند، درعینحال نماز میخوانند و روزه میگیرند؛ و یا شرکت در آیین عزاداری در ماه محرم را مقوم دینداری میدانند، نه نمازخواندن را؛ و یا حجاب ندارند، درعینحال روزه میگیرند؛ و یا حجاب دارند، اما بهطور نامنظم نماز میخوانند و روزه میگیرند؛ و یا…
چند سال پیش، پس از اتمام سخنرانی در یکی از شهرهای انگلستان، یکی از مستمعان به من گفت: فلانی من و همسرم، مسلمان نیمهوقتیم؛[13] برخی از احکام شرعی را بهجامیآوریم، برخی را نه، و بعد اضافه کرد: هرچند این سبک از دینداری ما با تلقی متعارف از دینورزی فاصله دارد، درعینحال خود را دیندار و مسلمان میانگاریم.
عنایت داشته باشیم که بحث از حدودوثغور دینداری در این جستار، سویه توصیفی و دلالتشناختی[14] دارد و نه هنجاری و ارزشداورانه.[15] درواقع، فارغ از اینکه عمرو و زید، چه داوریای درباره نحوههای زیست دینیِ یادشده داشته باشند و آنها را ناموجه و یا موجه بینگارند، باید حضور و وجود آنها را بهمثابه «امر واقع اجتماعی»[16] پذیرفت و در تحلیل خود از تنوع سبکهای زندگی و نحوههای زیست دینی در روزگار کنونی لحاظ کرد؛ در غیر این صورت، روایت ما از وضع موجود، نادرست و غیردقیق خواهد بود.
چنانکه در جای دیگری آورده و استدلال کردهام، «دین» که ازجمله مفاهیم برساخته اجتماعی است، «ذاتی» به معنای ارسطویی کلمه ندارد و نمیتوان تعریفی پیشینی و مبتنی بر جنس و فصل از آن به دست داد.[17] لازمه این سخن این است که با «دینها» مواجهیم؛ کثرتی غیرقابل تحویل به وحدت. بر همین سیاق، میتوان استدلال کرد و اینگونه انگاشت که دینورزی در مقام تحقق که از آن به «نحوه زیست دینی» تعبیر شد از تنوع و تکثری غیرقابل تحویل به وحدت برخوردار است. برای به دست دادن روایتی فراگیر از این تکثر، به نزد نگارنده، با پیش چشم داشتنِ تفاوت میانِ «اسلام 1»، «اسلام 2» و «اسلام 3» و تفکیک «دینداری معیشتاندیش»، «دینداری معرفتاندیش» و «دینداری تجربتاندیش» از یکدیگر، باید از آن فراتر رفت و از نحوههای زیست دینی متکثری سراغ گرفت که در معنای متعارف کلمه، متشرعانه نیستند؛ اما از ملاک و معیارهای یک نحوه زیست دینی که متضمنِ باورمندی به ساحت قدسیِ هستی (هرچند با قرائتی غیر راست کیشانه) و کنش دینی است، برخوردارند؛ تجربه و اعتقاد و کنشی که ارتباط وثیقی با یکدیگر دارند و قوامبخش زندگی دینیاند.
با وام کردن و سعه بخشیدن به مفهوم «اسلام ایرانیِ» هانری کربن، میتوان ایده فوق را بهتر تبیین کرد.[18]طی چهارده سده اخیر، روایتهای متنوع و رنگارنگی از اسلام و نحوه زیست اسلامی سر برآورده است: اسلام فقیهانه، اسلام عارفانه، اسلام فیلسوفانه، اسلام متکلّمانه، اسلام بنیادگرایانه، اسلام نواندیشانه، اسلام سنتی، اسلام سنتگرایانه … میتوان سرمهای بر چشم کشید و نحوههای زیست دینیِ ایرانیان پیرامونی را، به توضیحی که آمد، به تلقیهای یاد شده از اسلام افزود و روایتی موسعتر از اسلام ایرانی به دست داد؛ روایتی که به وضع و حالِ کنونیِ جامعه وفادارتر است و آن را واقعبینانهتر بازنمایی و تحلیل میکند.
مراد از نگارش این جستار، ایضاح مفهومی درباره چندوچون دینورزی و نحوههای زیست دینی در روزگار کنونی و سعه بخشیدن به دایره مصادیقِ اسلام ایرانی بوده است. درعینحال، اگر این روایت موجه انگاشته شود، میتوان دایره دینورزی را بسی فراختر انگاشت و آن را به متشرّع بودن تقلیل نداد و قسیمالنار و الجنه بودن را فرونهاد و در پی مسلمان و دیندار و رستگار بودن و یا نبودنِ فلانی و بهمانی برنیامد و کار خدا را به خدا واگذار کرد و با یکی از نمایندگان برجسته اسلام ایرانی، حافظ شیرازی، همنوا گشت:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
ارجاعات:
[1] سهراب سپهری، هشت کتاب، دفتر «حجم سبز»، شعر «سوره تماشا»
[2] socially-constructed concepts
[3] family resemblance
[4] جان هیک، متأله مشهور معاصر، در اثر ذیل، از تعریف ناپذیریِ «دین» سخن گفته و برای توضیح امر دینی در جهان پیرامون، از مفهوم «شباهت خانوادگی» استفاده کرده است:
John Hick (2005) An Interpretation of Religion: Human Response to the Transcendent (US: Yale University Press), Second Edition.
[5] نگاه کنید به:
سروش دباغ، آبی دریای بیکران: طرحواره ای از عرفان مدرن، تورنتو، نشرسهروردی، 1397.
[6] نگاه کنید به:
سروش دباغ، «پاکی آواز آبها: تاملی در اصناف ایمان ورزی»، فلسفه لاجوردی سپهری، تهران، صراط، 1394، صفحات 209-221.
همچنین، درسگفتار «دین، اخلاق، مرگ و معنا»، جلسات پنجم و ششم در لینک زیر:
http://soroushdabagh.ir/lecture_f.htm
[7] نگاه کنید به: عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، تهران، صراط، 1369
[8] نگاه کنید به: مصصفی ملکیان، «سخنی در چند و چون ارتباط اسلام و لیبرالیسم»، راهی به رهایی، تهران، نگاه معاصر، صفحات 93-106.
[9] نگاه کنید به:
عبدالکریم سروش، «اصناف دین ورزی»، اخلاق خدایان، تهران، نگاه معاصر، 1379.
[10] form of life
[11] Philosophical Investigations
[12] در مقاله ذیل، مفهوم «نحوه زیست» ویتگنشتاین و لوازمِ فلسفی آنرا به روایت خویش تبیین کردهام:
سروش دباغ، «عقل همیشه قاصر»، در باب فلسفه تحلیلی: با محوریت ویتگنشتاین، لندن، نشر اچ اند اس، 1396.
[13] part-time Muslim
[14] semantic
[15] evaluative
[16] social fact
[17] نگاه کنید به:
سروش دباغ، «ذات دین؟؟»، ورق روشن وقت: جستارهایی در نواندیشی دینی، فلسفه و هنر، تورنتو، نشر سهروردی، 1397.
[18] نگاه کنید به:
هانری کربن، اسلام ایرانی: چشم اندازهای معنوی و فلسفی، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران، سوفیا، 1398، جلد سوم.