محمدعلی جناح از وحدتخواهی تا جداییطلبی؛ چرا مسلمانان شبهقاره مجبور به تشکیل پاکستان شدند؟
11 سپتامبر، سالگرد درگذشت «محمد علی جناح» معروف به قائد اعظم، مؤسس و مهمترین شخصیت پاکستان است. او یک سال پس از موفقیت در استقلال یافتن پاکستان، از دنیا رفت؛ اما چه عواملی موجب شد که جناحِ مخالف جدایی هندو و مسلمان، به قائد اعظم پاکستان تبدیل شود؟
محمد علی جناح در تاریخ 25 دسامبر 1876 میلادی در کراچی متولد شد. پس از گذران دوران تحصیل به دانشکده حقوق انگلستان رفت و در سال 1896 به شبه قاره برگشت و یکی از برجستهترین حقوقدانان شد. زندگی سیاسیاش را به عنوان منشی «بهائی نوروجی» رئیس حزب کنگره هند آغاز کرد.
حزب کنگره در سال 1885 و پس از کشمکشها و قیامهای مردم هند با هدف احقاق حقوق مسلمان و هندو تشکیل شد. جناح در این حزب حضوری فعال داشت و تلاش میکرد که مسلمان و هندو را در کنار هم علیه استعمار 200 ساله بریتانیا در هند نگه دارد.
اما بریتانیا بیکار نبود؛ استعمار که تمام زمام هندوستان را بدست داشت، به نوشتن کتابهای تاریخی برای مدارس و عموم مردم مبادرت ورزید.
کتبی که آغاز روند اختلاف میان مسلمان و هندو شد؛ در این کتابها، زمامدارانِ مسلمانِ شبه قارهٔ هند، به صورت حکامی متعصب، جلاد و دیکتاتور مجسم شدند و از این راه بذر نفرت از مسلمانان در دل هندوان، کاشته شد.
هندوهای جاهل و تندرو نیز به تأثیر از این کتب، شروع به آزار و اذیت مسلمانان کردند و بدین ترتیب آتش تفرقه روشن شد. در این حین میان برخی از مسلمانان در مواجهه با استعمار و هندوها اختلاف بوجود آمد و به تدریج جامعه هند چند پاره شد.
عمده مسلمانان که حزب کنگره را نماینده خود نمیدیدند، به فکر تشکیل حزب جدیدی افتادند اما یک نفر مخالف سرسخت آن بود: محمد علی جناح؛ او معتقد بود مساله استقلال هند از استعمار، به تمامی مردم بستگی دارد و وابسته به مذهب و دین خاصی نیست و تشکیل حزب مسلمان، میتواند موجب کشمکشهای مذهبی و سپس دوری از هدف اصلی شود.
اما انگلیس که به دنبال تفرقه هرچه بیشتر جامعه از هم بود در سال 1905 با تقسیم بنگال به دو منطقه «هندو نشین» و «مسلمان نشین»، درگیری مذهبی را به اوج رساند.
از یک طرف، مسلمانان بسیار خوشحال شدند زیرا آنها این اتفاق را زمینهای برای باز یافتن شکوه و مجد از دست رفته میپنداشتند و از طرف دیگر موجب بدبینی بسیار هندوها به مسلمانان شد؛ تا آنجا که برخی هندوهای متعصب، مسلمانان را همانند انگلیس، خارجی و استعمارگر دانستند.
این وقایع در نهایت باعث شد حزب جدیدی به نام «مسلم لیگ» در سال 1906 با هدف حمایت از حقوق مسلمانان و بازیابی حقوق از دست رفته آنها تشکیل شود.
با این حال محمد علی جناح که در هر دو حزب کنگره و مسلم لیگ دارای اعتبار مناسبی بود، تلاش کرد که اجلاسیه سالیانه این دو گروه با هم برگزار شود؛ در این گردهمایی، دو حزب قراردادی به نام «پیمان لکهنو» امضا کردند. در همین روزها بود که جناح لقب «سفیر وحدت» را بدست آورد.
برخی هندوهای متعصب که از تشکیل حزب مسلم لیگ، احساس خطر کرده بودند، حزب «هندومهاسبها» را که سرلوحه آن دعوت به هندوئیزم بود، تأسیس کردند. تشکیل این حزب زمینه اهانت به مقدسات و مذهب اسلام را فراهم کرد و در آتش تفرقه و کینهتوزی دمید.
با این حال مسلمانان طی چندین سال با هدایت رهبرانشان قیامهای متعددی علیه استعمار شکل دادند. همین تلاشها بود که موجب شد گاندی نیز در سال 1919 به صف مبارزان بپیوندد و نهضت «عدم همکاری» و «نافرمانی» را شکل دهد؛ نهضتی که صف اول آن را مسلمانان و به خصوص «جنبش خلافت» شکل دادند.
پس از حرکتهای مسالمت آمیز و سرکوبهای وحشیانه بریتانیا، گاندی در سال 1923 با نامهای به نایب السلطنه انگلیس، او را تهدید به مبارزه مسالمت آمیز کرد.
نهایتاً در دسامبر ۱۹۲۹ در اجلاسیهٔ حزب کنگره در لاهور، اکثریت قاطع اعضا، قطعنامهٔ مربوط به استقلال را تصویب کردند؛ قرار شد که روز ۲۶ ژانویه ۱۹۳۰ را به عنوان روز استقلال تعیین کنند و در آن روز خواستهٔ کنگره را که استقلال کامل است به همهٔ ملت ابلاغ نمایند.
این دوران، دوران اوج همکاری مسلمانان و هندوها علیه انگلیس بود؛ مسلمانان برای هندوئی که – برای اولین بار در تاریخ اسلام – در مسجد جامع دهلی بر فراز منبر رفته و برای حضار – از مسلمان و هندو – سخن میگفت، ابراز احساسات میکردند. هندوان نیز به صورت متقابل مسلمانان را در معابد خود به گرمی میپذیرفتند.
اما تعصب مذهبی هندوها دوباره وحدت را نشانه گرفت. برخی از آنان با تبلیغ هندوئیزیم در مناطق مسلمان نشین دست بر تفرقه گذاشتند و برخی با آزار و اذیت مسلمانان و تضییع حقوق آنها.
با همهٔ این اتفاقات، جناح بیش از 30 سال در وحدت مسلمان و هندو کوشید و ایده تشکیل پاکستان را که علامه اقبال لاهوری در سال 1930 مطرح کرده بود، تا سال 1940 پیگیری نکرد. اما در نهایت جناحِ سفیر وحدت به جناحِ استقلال یافتن مسلمانان از هندوها تبدیل شد.
از مهمترین عوامل این تغییر فکر، بیاعتنایی حزب کنگره به مسلمانان بود: ذبح گاو را ممنوع کرد، زبان هندی را در تقابل با زبان اردو گسترش داد، با تعیین کرسیهای پارلمان برای مسلمانان مخالفت کرد؛ تا جایی که سرود ملی را تصویب کرد که در آن بت پرستی و الحاد موج میزد.
پس از مطرح شدن مجدد قطعنامه تشکیل پاکستان در سال 1940، مذاکرات گاندی و جناح آغاز شد. نقش میانجی میان دو حزب را «پراجا کوپال شاری» رئیس سابق کنگره بر عهده گرفت و در سال 1942 پیشنهادات خود را به کنگره اعلام کرد: «تسلیم در برابر نظریهٔ ایجاد پاکستان» یا «ایجاد اتحادیهای مرکب از کنگره و مسلم لیگ»
کنگره هند هردو پیشنهاد را به بهانه زیان به هند توسط اقلیتها رد کرد. دوباره کشمشهای خونین و مذاکرات اوج گرفت تا آنجا که در روز ۳ ژوئن سال ۱۹۴۷ رهبران سه فرقه بزرگ مذهبی «جواهر لعل نهرو» نماینده هندوها، «محمدعلی جناح» نماینده مسلمانان و «سردار بالدیوسنگه» نمایندهٔ سیکها، قطعنامه تقسیم هند را برای ملت قرائت کردند و پیروان خود را به پذیرفتن آن توصیه نمودند.
کنگره شرط کرد که دو استان بنگال و پنجاب نیز باید بر حسب اکثریت ساکنین آنها تقسیم شوند یعنی قسمت مسلمان نشین این دو استان متعلق به پاکستان و قسمت هندونشین آنها ملحق به هندوستان گردد.
جناح بخاطر خاتمه دادن به نزاع، این شرط را پذیرفت با اینکه این عمل به زیان مسلمانان تمام میشد زیرا بر طبق قرارداد باید این دو استان بخاطر اکثریت مسلمانی که دارند، به صورت کامل در اختیار دولت پاکستان قرار میگرفتند.
بدین ترتیب در 14 اوت ۱۹۴۷ استقلال هند اعلام شده و مسئولیت ادارهٔ کشور به دو دولت جدید هندوستان و پاکستان تسلیم شد.
پاکستان وقت از دو بخش پاکستان غربی (پاکستان فعلی) و پاکستان شرقی (بنگلادش فعلی) تشکیل میشد و محمد علی جناح به عنوان قائد اعظم و پدر پاکستان، بعنوان نخستین زمامدار آن، تعیین شد.
گزارهٔ «تفرقه بنداز و حکومت کن» انگلستان با تعصب مذهبی همراه شد و مردمانی را که صدها سال در صلح و آرامش در کنار یکدیگر زندگی میکردند، متفرق کرد و راه نفوذ آسانتر را در هردو کشور گشود.
همیشه پای انگلیس خبیث وسط هست