آشنایی با کریشنامورتی
در سال ۱۹۱۱، هنگامی که کریشنامورتی تقریباً ۱۶ ساله بود، آنی بزانت او را بهعنوان رهبر جدید مذهبیون در T.S قرار داد و البته فراتر از این او را مسیح دوباره تولد یافته در غرب و بودایی دیگر در شرق نامید.
مسیح دوباره متولد شد، معلم جهانی آمد
همچنین در همان سال، مؤسسه و تشکیلاتی با عنوان فرمان ستاره شرق (Order of the Star in the East) توسط T.S در بنارس هندوستان بنیانگذاری شد و هدف خود را چنین اعلام کرد:
چون «معلم جهانی» (World Teacher) بهزودی ظاهر خواهد شد ما میخواهیم جهان را آماده و مستعد ظهور و حضور او نماییم.
کریشنامورتی (که به سال ۱۹۰۹ به انجمن تئوسوفی پیوسته بود) را بهعنوان سرپرست آن مؤسسه انتخاب کردند و گفتند تمام استعدادها و مشخصات آن معلم را در وی دیدهاند و شناختهاند.
آنچه یاد شد با اندکی تغییرات به نحو دیگری نیز آمده است: به سال ۱۹۲۷ عنوان «Order of the Star in the East» به «Order of the Star» تغییر یافت. این تغییر نام بدانجهت بود که اعضای بنیانگذار مؤسسه تشخیص دادند و دریافتند که روزهای انتظار سرآمده و کریشنامورتی همان معلم موعود جهانی است.
هدف از بنیانگذاری این انجمن آن بود که در درون یا بیرون انجمن، همهی کسانی که چشم بهراه معلم جهانیاند و میخواهند در افتخار مهیاساختن راه پرشکوه منجی سهمی داشته باشند در یک پیکر گرد آیند.
آنی بزانت و لیدبیتر که سالها جیدو کریشنامورتی را تحت کفالت و سرپرستی خود داشتند و او را با انواع تعالیم، آشنا ساخته بودند؛ اعلان کردند که این فرد همان «مسیح موعود» است. روح مسیح (ع) در کالبد این شخص حلول کرده و کوشیدند بهنوعی او را در پردهای از اسرار و راز و رمز نگاه دارند.
البته مری لوتینز، بیوگرافر معروف او بیان میدارد که کریشنا در نهایتِ اطمینان و اعتقاد به خود و بر اثر آموزهها و تمرینات و القائات اساتیدش در طول سالهایی که در T.S تحت تربیت بزرگان تئوسوفیست بود، در سال ۱۹۱۱ چنین ادعایی را مطرح ساخته یا حداقل چنین ادعا و عنوانی را از سوی آنی بزانت و لیدبیتر بهعنوان بانیان و مدعیان این فکر، قبول کرده و پذیرفته و در راستای آن سالها ایفای نقش میکند.
حتی در سال ۱۹۲۵ تئوسوفیان سیدنی از او خواستند که تا استرالیا روی آب راه برود (شاید نوعی درخواست کرامات یا خرق عادت کردهاند) اما این کار مطابق خواستهی ایشان انجام نپذیرفت و او سال بعد با کشتی به آنجا رفت.
مهمترین پدیدهای که در دوران جوانی کریشنامورتی رخ میدهد این است که او رهبر T.S شد. در این دوره او را بهعنوان معلم جهانی خواندند و دربارهی او اعلام شد که مسیح دوباره متولد شد.
در آن روزها، انتظار سرآمد و تمامی اعضای انجمن فرمان ستاره پنداشتند که کریشنامورتی همان معلم موعود روحانی و جهانی است. آنها صراحتاً اعلام کردند که کریشنامورتی همان مسیح موعود است. کریشنا برای سالیانی این فکر را پذیرفت و در راستای آن نقشهای فراوانی ایفا کرد.
در اینجا چند نکته قابل توجه است؛ یکی اینکه کریشنامورتی با پذیرفتن این اعلام جهانی دعوی منجیگَری دارد. او در واقع خود را منجی آخرالزمان و موعود نجاتبخش بشریت و معلم همهی انسانها معرفی میکند و با همین اعتبار سالیانی از اعضای انجمن و دیگران بهرهبرداری مینماید.
این در حالیاست که ادعای مهدویت تنها در اختیار انسان کاملی بهنام مهدی موعود (عج) است. حتی بر اساس آیین مسیحیت هم تنها باید به «بازگشت» عیسی مسیح (ع) معتقد شد، نه عیسایی که مجدداً متولد شود! آن هم فردی که رسوایی او در جهان مسألهساز شد!!
نکتهی دیگر اینکه کریشنامورتی اگر انسان فرهیخته و اهل معناست به کدام حق به خود اجازه میدهد با اینگونه عناوین جذاب و فریبنده، اعضای انجمن خویش را در درجهی اول و جهانیان را در درجهی دوم فریب دهد؟! و با توسل به اینگونه القاب، امتیازهای زیادی برای خود دست و پا کند؟!
گیریم که او بعد از سالیانی این القاب را نفی کرد، اما جای این پرسش وجود دارد که چرا در آغاز آنها را پذیرفت؟! چرا سالیانی از منافع آن بهره برد؟! و چرا بعد از بازگرداندن این القاب همان مسیر را به گونهای دیگر ادامه داد؟! سؤال اصلی اینکه چنین افرادی میتوانند معلم جهانی و مصلح بشری باشند؟!
تئوسوفیان و ریاضت
کریشنامورتی در جایجای سخنرانیهایش که پس از مدتی کوتاه بهصورت کتابهایی مدون به جامعهی علاقهمندانش عرضه شد، به گذراندن تمرینات پُرمحنت و ریاضات شاقّی که تیاسیها به او تحمیل میکردند، اشاره میکند.
او بهطور ضمنی اشاره میکند که دورههای پاگشایی را نیز گذرانده و درجات و مراحل آن را طی نموده است.
اما یکی از آشکارترین مصادیق در این زمینه، مطالبی است که در بخش مقدمه (پانوشت مقدمه) کتاب «پرِ پرواز: گفتار الکیون» آمده است:
کریشنامورتی که در این ایام حدود ده سال بیشتر نداشت، در اطاق «قسمت اعظم ساعات دو شب و یک روز را در خارج از قالب جسمانی خویش به سر میبرد و فقط گاه برای نوشیدن شیر گرم به کالبد خود باز میگشت.»
این حکایت در شبهای یازدهم و دوازدهم ژانویه ۱۹۱۰، در محل سکوت خانم آنی بزانت در آدیار هند، اتفاق افتاد و در واقع به جهت درآمدنِ کریشنامورتی به سلک تئوسوفیتها صورت پذیرفته است.
آنچه کریشنامورتی برای تدوینگر کتاب توضیح داده و او به رشتهی تحریر درآورده است، تعالیم الکیون، استادِ کریشنامورتی است که بهمنظور آمادهسازی و تشرّف وی به او آموزش داده شده است. (استادی که در هیچ منبعی نامی از او نیافتهام و احتمالاً از استادان سرّی T.S بوده است)
همچنین کریشنا گاه دربارهی ریاضات و مشقّات سختی که در اوهایو کالیفرنیا تحمل کرده سخن میگوید. اما دیدگاهش دربارهی ریاضات و تمرینات سختی که پذیرندهی آنها بوده جالب توجه است.
او انجام مراحل یوگا و ریاضات شاقّ را برای خود در حد شانه کردن موی سر و تمیز نگاه داشتن ناخنها، تلقی کرده و آنها را کارهایی کودکانه و ساده برمیشمرد که شخص سالها وقت خود را صرف تکامل و آمادهسازی جسم، بیهوده هدر میکند.
انحلال انجمن فرمان ستاره
آموزشها و نگارشها توسط انجمن و کریشنامورتی استمرار یافت تا اینکه کشمکشهایی درون او را فرا گرفت، در او آشوبی ایجاد شد، نیروی مستمر او را بالا و پایین میبرد و البته مرگ «نیتیا» برادر و همراه او تزلزلی در باورهایش ایجاد کرد، تا اینکه کریشنامورتی بهعنوان رئیس کل، در حضور خانم آنی بزانت و بیش از سههزار عضو، در عین ناباوری انجمن را منحل اعلام کرد.
طوفان انحلال مؤسسهی «فرمان ستاره» توسط کریشنامورتی به سال ۱۹۲۹ در حالی هنگامه برپا کرد که این امر برای هواداران و مریدان بسیار ناباورانه و غیرمنتظره مینمود.
او در سالگرد بازگشایی اردوگاه «استار» در اومِن (Ommen) هلند بهتاریخ دوم آگوست همان سال، در حضور هزاران نفر از افراد انجمن، فرمان ستاره را منحل نمود و چنین گفت:
امروز صبح میخواهیم دربارهی انحلال The Order of Star بحث و گفتوگو کنیم، بسیاری کسان از این انحلال شاد و کسان دیگری متأسف خواهند شد. ولی موضوع نه شادی دارد و نه اندوه؛ زیرا این یک کار لازم و اجتنابناپذیر است.
او پیش از این در سال ۱۹۲۸ میلادی در ایرده (Eerde) هلند در حالیکه ۳۳ساله بود، نیز طی سخنرانی به مخاطبانش چنین گفته بود:
من نمیخواهم پیروانی داشته باشم؛ زیرا به محض اینکه شما پیرو دیگری میشوید سازندگی و باروری به معنای واقعی را از دست دادهاید. من هرگز خواهان مریدان و شاگردانی نبودهام.
من حتی از نفس اینکه کسی بگوید شاگرد تو هستم بیزارم. شاگرد آن ادراک و شعوری باش که حاصل یک ذهن و اندیشهی تکامل یافته و نیز عشقی عمیق و فراگیر است. شاگرد ادراک و آگاهی خویشتن خویش باش. من این را بسیار جدّی میگویم.
و در جایجای سخنرانیهای دیگرش اذعان میدارد:
کسانی که به آن تشکیلات، یعنی T.S چسبیدهاند و منافعی در آن دارند اصرار میورزند که این تشکیلات همان «تئوسوفی» (خرد لاهوتی) است. چنین کسانی جویای حقیقت نیستند، آنها صرفاً وابسته به منافع و مصالح خود هستند و امید پاداشی دارند.
پس باید ببینیم فرق بین تئوسوفی و T.S چیست؟ مسلماً بین تعالیم حضرت مسیح و «کلیسا» فرق بسیار هست. تعالیم «بودا» با «بودیسم»، یعنی با تشکیلاتی که به نام مذهب از تعالیم او ساختهاند، متفاوت است. تعالیم یک چیز است. تشکیلاتی که تحت عنوان آن تعالیم درست کردهاند چیز دیگری است.
کریشنامورتی و آنی بزانت
ذکر این نکته ضروری مینماید که کریشنامورتی پس از سالیان متمادی که از منافع و امتیازهای انجمن T.S کمال استفاده را برده است، انجمن را منحل کرده و با قیافهی حق به جانب مدعی میشود که کسی که خواهان حقیقت است نیاز به تشکیلات ندارد. در اینجا نکاتی قابل طرح است:
اولاً، بیش از یک دهه که کریشنامورتی رهبری انجمن را بهعهده داشت و با القابی مثل معلّم جهانی و مسیح موعود بر این انجمن حکمرانی میکرد، آیا در این انجمن حقیقتی بود یا نه؟! اگر نبود پس ایشان در آنجا چه میکرد؟!
و اگر بود چرا بعد از این زمان طولانی نظریهپردازی میکند که اعلام حقیقت نیازمند تشکیلات نیست؟! شاید انحلال انجمن فرمان ستاره عوامل دیگری داشته که هرگز برملا نشد.
ثانیاً، حقیقت اگر بخواهد اعلام شود و صورت جهانی به خود گیرد طبعاً باید در قالب نظامی عرضه گردد. این نظام میتواند یک تشکیلات باشد.
خداوند حق است و در جهان فقط حقیقت را جلوه میدهد. اما عرضهی حقیقت به عالمیان از سوی خدا در قالب تشکیلاتی بهنام نظام نبوت و امامت و شرایع صورت میگیرد.
موسی (ع)، عیسی (ع) و حضرت محمد (ص) برای اظهار حقایق الهی و آسمانی، تشکیلات و سازمان ایجاد کردند.
سازمانی که رسول خدا (ص) طراحی نمود، حکومتی دینی است که بهصورتی بسیار مؤثر در ترویج وحی الهی کارساز افتاد.
لذا عرضهی حقیقت نهتنها منافاتی با تشکیلات ندارد بلکه ضروری است و چون نیک بنگریم ادعای کریشنامورتی در واقع به معنای نفی حکومت الهی روی زمین است.
ثالثاً، خواهیم دید که کریشنامورتی، مدارس، مؤسسات و بنیادهای متعددی در سراسر اروپا، آمریکا و هند ایجاد کرد و در تمامی آنها تنها افکار جیدو کریشنامورتی ترویج میشود. اگر اینگونه مراکز تشکیلات نیست، پس تشکیلات کدام است؟!
در اینجا باز به همان نکتهی آغازین میرسیم که گویا انحلال انجمن عوامل و دلایل پنهانی داشته که هرگز علنی نشد و در این میان تنها حقیقت قربانی شد.
نفاق آشکار
جیدو کریشنامورتی، بهرغم آنکه ظاهراً از هرگونه مریدپروری و حتی ایجاد تشکّل برای نشر و تبلیغ آموزههایش دوری میکرد و به بیانی هیچگونه ادعای خرق عادت یا الهام یا انجام امور فوقالعاده و غیرطبیعی نداشت.
اما در سخنرانیها و به فراخور شرایط و سؤالات پرسشگران، از نوعی حفظ ماورایی برای خویشتن خود و کنفِ حمایتیِ معنوی نام میبرد و معتقد است جسم و روح او توسط «نیرو» یا به نقل خودش «حقیقت» یا «آن» همواره محفوظ بوده است. البته او ماهیت «آن» را شرح نمیدهد و تنها به این توصیفات بسنده میکند:
در تمام طول زندگی او (کریشنامورتی) محافظت میشده است. وقتی سوار هواپیما میشدم میدانستم که هیچ اتفاقی نمیافتد. البته هیچ کاری انجام نمیدهم که موجب ایجاد خطر باشد.
من خیلی دوست داشتم که با گلایدر پرواز کنم. یک بار هم در «گشتاد» پیشنهاد شد که سوار گلایدر بشوم؛ ولی احساس کردم که «نه نبایست سوار بشوم.»
همیشه احساس کردهام که محافظت میشدهام. یا شاید این تصور و استنباط از اینجا ناشی میشود که چند سال اولیهای که به انگلستان رفته بودم، «اُما» (کریشنا خانم آنی بزانت را اُما خطاب میکرد) همیشه مراقب بود که دو نفر از دانشآموزان مبتدی مؤسسه از من محافظت کنند. البته فکر نمیکنم علت این باشد.
در بخش دیگری از سخنانش دربارهی آن نیرو چنین میگوید: از آغاز تولد یک نیروی ناشناخته از این کالبد (منظور کالبد خودش است) مراقبت کرده است. چرا و چگونه؟
نیرو پسری را از فامیلی که ویژگی خاصی نداشته است انتخاب میکند. چه شد که آن پسر در آن فامیل به دنیا آمد؟ آیا خواست آن نیرو بود که – برای تجلّی و تجسّم خودش – آن پسر خلق شد.
یا نیرو دید که یک فامیل برهمن مذهب با هشت فرزند وجود دارد و گفت این پسر همان است؛ خودش است؛ کسی است که میتواند مظهر و تجلّی آن نیرو باشد.
«آن چیز» هم اکنون در اتاق است. اگر از او بپرسید: «تو چه هستی؟» پاسخی نخواهد داد… آنچه مسلّم است این است که «آن» پدیدهای است مقدس.
کریشنامورتی معتقد بود که بر اثر همین حفظ و صیانت ماورایی است که او بهرغم تمرینات سخت و تعالیم ویژه و ریاضات خاص و شاقّ تئوسوفیستها آن هم از سنین ۱۲ تا ۳۲ سالگی، ذهن و روح و روانش بهدور از هر آلودگی و تأثیرپذیری، بکر و بلاشرط مانده و همین امر سبب گردیده تا به روشنی برسد و از قید نام و تعالیم تئوسوفیان و هر بند دیگری رها گردد.
بهنظر میرسد کریشنامورتی با استفاده از اینگونه سخنان درصدد است خود را شخصیّتی مقدس و آسمانی جلوه دهد، برای خود حفاظی ناشناخته و نیرویی مراقب نشان دهد. به تعبیر دیگر وی با اینگونه ادعاها خود را موجودی قدرتمند و دارای نیروهای برتر جلوه میدهد.
در این مقام سخن بر سر صحت با سُقم اینگونه ادعاها نیست، بلکه سخن این است که اینگونه قدرتنماییها برای چیست؟! معمولاً کسانی که به این شگردها متوسل میشوند عمدتاً بهمنظور جذب هواداران و طرفداران بیشتر است.
اگر کریشنامورتی درصدد تکثیر هواداران است، پس چگونه در جایجای سخنانش اعلام میکند که من مرید نمیخواهم؟! و عرضهی حقیقت نیازمند تشکیلات نیست؟! قدرتنمایی با فرار از مرید و هوادار قابل جمع نیست.