مشکل ما در عراق، از نظریه تا روش!
اینکه به یک باره میبینیم صحنه عراق متحول میشود، ما را با این سؤال مواجه میکند که چه مشکلی در عملکرد ما و خصوصاً دستگاههای متولی پرونده عراق وجود داشته که با وجود تلاشهای گسترده رسانهای و نظامی و… نتوانستهایم بر افکار عمومی نخبگان و جامعه عراقی حاکم بشویم که چنین تغییرات نگران کنندهای را پس از پانزده سال فعالیت شاهد هستیم!؟
این را هم بگویم که متاسفانه بدلایلی نخبگان نوعاً از نقد علنی این دستگاهها که تصور میشود غیر قابل نقد هستند ابا میکنند و همین باعث شده تا نه شاهد پاسخگویی در مقابل خطاها باشیم و نه نقد نخبگان به اصلاح تدریجی رویهها کمک کند و نوعاً بعد از خراب شدن، مسائل آشکار میشوند.
گرچه نگارنده با پیچیدگیهای این کشور و موانع پیش روی ما، آشنایی دارد ولی معتقد است پاسخ به سؤال فوق گرچه تلخ ولی اختصاراً در انتخاب استراتژی و برخی روشهای اشتباه است.
با این توضیح که تئوری ما در عراق تسلط سیاسی بوده است و از همین رو تمام تلاش را برای به قدرت رساندن نیروهای همسو با ایران انجام دادهایم با این تصور که مشابه آنچه در ایران رخ داده، این تسلط میتواند زمینه بازسازی اجتماعی را نیز برای ما به ارمغان بیاورد حال آنکه عراق کشوری با زیرساختهای اجتماعی بکلی متفاوت بوده و از عوامل مهمی مانند نقش محوری امام در مدیریت بحرانها نیز خالی بوده است.
بعلاوه، عراق کشوری بود که آمریکاییها به راحتی اجازه تسلط نیروهای همسو با ما را در آن نمیدادند لذا با خلق مسائل مختلف و بروز جنگهای داخلی، مانع تحقق کارآمدی در اداره این کشور شدند و همین مساله نارضایتی گسترده مردم از این نیروهای همسو با ایران را رقم زد و در واقع ما بخاطر ضعف عملکرد آنان مورد سؤال مردم عراق هستیم.
البته طبعاً بی تجربگی و سوء اداره مدیران و ساختار اجتماعی طائفی نیز عوامل موثری در این مساله بودند.
در کنار اینها متاسفانه در رویکرد اجتماعی و روشی نیز مسائلی وجود داشته است از جمله تمرکز بیش از حد بر بدنه فصائل یا گروههای مسلحی که نوعاً در جنگ با داعش تکون یافتند. گرچه بخشی از اینان از فضای فکری انقلاب تأثیر پذیرفتند ولی عملاً بخش مهمی از جامعه عراقی مورد غفلت ما واقع شده و تسلط نیروهای ذاتاً امنیتی نظامی در مساله عراق هم، تحرک فرهنگی مردمی ما را کمرنگ کرده است.
نکته دقیق دیگری هم وجود دارد که به نوع کار ما در کشورهایی چون عراق ربط دارد و آن اینکه با ادعای زیبای لزوم بکارگیری نیروهای بومی از تحرک جریانات نخبگانی و مردمی واقعی ایرانی جلوگیری شده ولی نوع بکارگیری عراقیها، کارمندپروری و موظف سازی بوده است و این یعنی گرچه بدنه گستردهای را بکار گرفتهایم ولی آنان نیز حقوق بگیرانی شدهاند که در مساله کارایی مشکل جدی دارند!
عدم بکارگیری همزمان متخصصان عراق شناس با تخصصهای اجتماعی رسانهای به فاصله گیری از خروجیهای مؤثر منجر شده، چیزی که دشمن آمریکایی با بکارگیری نیروهای متخصص- و نه همان نیروهای نظامی در قامتی جدید! – به وضوح قوت خود را به رخ میکشد!
اینها همه وقتی تلختر میشود که می دانیم ما زمینههای مشترک فرهنگی مذهبی و فرصتهایی بسیار جدی در جامعه عراقی داریم و رخدادهایی چون توسعه زیارت اربعین نیز به این ظرفیتها افزوده است و باز هم ما در بهره برداری صحیح از آنها ناتوان بودهایم!