سنتشکنی بشار
سوریه اولین کشور عربی پیرامون اسرائیل است که به کنوانسیون سلاحهای شیمیایی میپیوندد
برگزاری اجلاس سران گروه 20 در سنپترزبورگ روسیه در 5 و 6 سپتامبر (14 و 15شهریور) شاید جنجالیترین اجلاس سران 20 تا کنون باشد. اهمیت این اجلاس به دلیل مسأله سوریه در کنار سایر مسائل عادی و متعارف مطرح شده در اجلاس گروه 20 است. اجلاس سنپترزبورگ تبدیل به یک بازی دو قطبی و دومحوری شد که در یک محور آن آمریکا و در محور دیگر آن روسیه قرار گرفتند. و بدون توهم بازگشت به دوران جنگ سرد، این نگاه دوگانه و غالب در سنپترزبورگ عمدتاً در مورد مسأله سوریه، اجلاس جدید گروه 20 را به نقطه عطفی در مناسبات بینالمللی و مناسبات منطقهای تبدیل کرد. رفتار شخصی اوباما، سخنان و موضعگیری او پیش و پس از اجلاس خود توجهات بسیاری را در داخل و خارج آمریکا به همراه داشت و شاقول و شاخصهای برای شناسایی ذهنیّت، رفتار و توانهای رهبری شخص اوباما و موقعیت بینالمللی او شد. رفتار اوباما در این اجلاس چگونه قابل تحلیل است؟ چگونه میتوان روابط روسیه و آمریکا را در پرتو مسأله سوریه، در چشمانداز فعل و انفعالات کنفرانس سنپترزبورگ مورد بررسی قرار داد؟ برای پاسخ دادن به این پرسشها ابتدا باید شناختی از گروه 20 و کارکردهای این نهاد نسبتاً جدیدالتأسیس بینالمللی به دست آورد و سپس باید کارکرد ایالات متحده و نقش او را در گروه 20 مورد بررسی قرار داد. سرانجام باید به مسأله سوریه در اجلاس سنپترزبورگ پرداخت.
بهره نخست: ماهیت گروه 20
در خصوص گروه 20 حداقل سه نکته تحلیلی را باید مدّ نظر قرار داد.
نکته اول آنکه گروه 20 تداوم تقویت نهادهای چند جانبه خارج از سازمان ملل متحد است که از دهه 70 میلادی به دلیل تحولاتی که در اقتصاد سیاسی بینالمللی رخ داده به وجود آمده است. توضیح آنکه در دهه 70 میلادی و با بحران نفتی 1973 برای مدیریت اقتصاد جهانی نهادهای متعددی راهاندازی شد که در آن علاوه بر ایالات متحده، متحدان اروپایی و آسیایی او نیز شرکت داشتند که در مرحله اول به بررسی تحریمهای نفتی پرداختند. آمریکا به تنهایی قادر به حل و فصل تمام مسائل اقتصاد سیاسی بینالمللی نبود و بنابراین گروه 7 از درون این اجلاسها سر برآورد. قبل از آن کمیسیون سه جانبه متشکل از آمریکا، متحدین اروپایی و ژاپن آغازگر این چند جانبهگرایی نوین در اقتصاد سیاسی بینالمللی بودند. سپس گروه 7 راه افتاد که 7 کشور صنعتی باز در این سه حوزه جغرافیایی حضور داشتند، یعنی از اروپا، آمریکا و آسیا بنیادهای اصلی آن را تشکیل میدادند. در ادامه بعد از فروپاشی شوروی و با افزودن روسیه به آن، گروه 7 به گروه 8 تبدیل شد و در واقع آمریکا از طریق همکاری با دیگر صاحبان قدرت اقتصادی و سیاسی مسائل بینالمللی را پیش برد. از این نوع اجتماعات چند جانبه در دنیا شواهد و نمونههای فراوانی وجود دارد. اما پس از پایان جنگ سرد و به خصوص بعد از برآمدن اقتصادهای نوظهور و کاهش وزن غرب در اقتصاد جهانی، گروه 20 در اواخر دوره بوش راهاندازی شد که در واقع نهادی چند جانبه خارج از چارچوب سازمان ملل و به منظور هماهنگیهای اقتصادی ـ سیاسی به محوریت مسائل اداره و مدیریت اقتصاد جهانی شکل گرفت. و اولین اجلاس آن در دوره جورج بوش پسر و در سالهای آخر که او از یکجانبهگرایی مفرط فاصله گرفته بود؛ راهاندازی شد.
نکته دوم، اینگونه نهادها مانند گروه 8 و گروه 20 کارکردهای متعدد و مشخصی دارند. هیچکدام از آنها به عنوان یک اتحادیه و جمع کاملاً منسجمی قلمداد شوند اما نقش هماهنگ کنندگی در همه آنها برجسته است. به علاوه نقش دیگری که این نهادها دارند، نقش ادغام آرام و تدریجی قدرتهای نوظهور در مکانیزم مدیریت اقتصاد جهانی به همراه کشورهای غربی است. یعنی در گروه 20 ما شاهد یک نقش ادغامگرایانه و وارد کردن کشورهایی مانند هند، برزیل و چین در روند اداره مناسبات اقتصادی جهانی هستیم و این نقش بسیار حائز اهمیت و یکی از ویژگیهای دوران بعد از جنگ سرد است.
نکته سوم اینکه گروه 20 و گروههایی مانند آن به تدریج از نقش سازمان ملل متحد در امور مخصوصاً اقتصادی کم کرده و تصمیمات و هماهنگیهای اقتصادی را بین گروه معدودی از کشورها انجام میدهند. اهمیت این مسأله از آن جهت است که ما باید در نظر داشته باشیم که سازمان ملل به جز شورای امنیت، در مجموع نهادی جهان سومی است و اکثریت قالب سازمان ملل را کشورهای در حال توسعه شکل میدهند و اتخاذ تصمیم در جایی که اکثریت آن متعلق به جهان سوم و در حال توسعه است، برای کشورهای صاحب قدرت اقتصادی راحت نیست اما کشورهای غربی به صورت زیرکانه و ماهرانهای و به طور همزمان دو اقدام را در دو دهه گذشته بعد از جنگ سرد انجام دادند؛ از یک طرف با افزایش نقش گروهایی مانند گروه 7 و گروه 20 در مباحث اقتصادی از وزن اقتصادی سازمان ملل کاستهاند و از طرف دیگر به طور همزمان بر نقش شورای امنیت افزودند. یعنی شورای امنیت در 20 سال گذشته فعالتر از هر دورانی بوده و مجموعه رفتارهای سازمانی و حتی تدوین گفتمانهای امنیتی آن همراه با نهادسازیهای گوناگون به شورای امنیت آنچنان قدرتی را بخشیده که در تاریخ بیش از 60 ساله سازمان ملل سابقه ندارد. ولی همزمان مباحث اقتصادی در سازمان ملل کمتر شده است. به خصوص از نظر تصمیمگیری باید در نظر داشت که سهم سازمان ملل در تصمیمگیریهای کلان اقتصاد جهانی رو به کاهش رفته است.
از آن چیزی که گفته شد باید این استنباط را کرد که گروه 20 عمدتاً به مباحث اقتصاد سیاسی دنیا با نگاهی ادغامگرایانه از اقتصادهای نوظهور و اقتصادهای بزرگ جهان سوم که در 20 سال گذشته به موقعیت برتری دست یافتهاند، تشکیل شده و خمیر مایه اصلی آن عمدتاً مباحث اقتصادی است. هر چند که به عنوان یک واحد سیاسی هم باید به آن نگریست. چون واحد سیاسی است که همه اقتصادهای بزرگ دنیا را در خودش جا نداده است. مثلاً اقتصاد ایران به لحاظ حجم؛ اقتصاد کوچکی نیست، ولی به دلیل مسائل سیاسی در این گروه جایی ندارد. ولی تم غالب مباحث گروه 20 اقتصادی است و اجلاس سنپترزبورگ نیز مانند سایر اجلاسها عمدتاً بر مباحث اقتصادی تکیه داشت. اما به دلیل اهمیت مسأله سوریه، اخبار، تحولات و مباحث مربوط به آن و سایر مباحث اقتصادی اجلاس گروه 20 تحت الشعاع مسأله سوریه قرار گرفت. یکی از دلایل اصلی این مسأله، تصمیمگیری دولت اوباما برای حمله احتمالی به سوریه با اتهام استفاده این کشور از سلاحهای شیمیایی است. نباید فراموش کرد که اصل بحثهای سنپترزبورگ نیز اقتصادی بود و مباحث مربوط به سوریه در شام روز نخست یعنی در زمانی که اجلاس حالت رسمی نداشت و در مباحثات دو جانب حاشیهای و مصاحبههای مطبوعاتی بعد از کنفرانس منعکس شد. بنابراین، نباید یک تصویر صرفاً سیاسی را از اجلاس گروه 20 به دست آورد. ولی باید به نقش آمریکا در این نهاد و به خصوص در این اجلاس توجه خاصی کرد.
بهره دوم: آمریکا و گروه 20
در خصوص ایالات متحده و گروه 20 نکات و موضوعات فراوانی وجود دارد ولی نمیتوان به همه آنها پرداخت. به صورت خلاصه سه نکته قابل تأمل است.
نکته اول آنکه آمریکا نگاهی ترکیبی به کارکردهای گروه 20 دارد. یعنی از گروه 20 برای ترکیبی از اهداف مختلف استفاده میکند. از یک طرف سعی دارد نظراتش را مطرح و حمایت سایر اعضای گروه 20 را به دست آورد و در واقع نوعی مقبولیت و مشروعیت بینالمللی برای دیدگاههای اقتصادی خودش پیدا کند. از طرف دیگر به اهداف ادغامگرایانه یا حذف برخی از کشورها و قدرتها دسترسی پیدا کند. باید به ابعاد داخلی این نهادها توجه داشت که شرکت رئیسجمهور آمریکا در هر کدام از این اجلاسها جنبههای داخلی نیز دارد و این جنبههای داخلی چتری از مسائل ترکیبی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را در بر میگیرد.
اما نکته دوم اینکه آمریکا به طور همزمان هم در پی اعمال رهبری جهانی خودش است و هم اینکه نمیخواهد هزینههای ناشی از اداره مسائل اقتصادی و سیاسی جهانی را پرداخت کند و تلاش میکند دیگران را در این امر سهیم کند. بحث عمده و اساسی و در واقع گفتمان کلیدی و استراتژیک آمریکا در این خصوص این است که ثبات نظام بینالمللی مرهون هزینههایی است که ایالات متحده به خصوص از نظر نظامی انجام میدهد و اگر اقتصاد چین، هند و برزیل رشد میکند به دلیل بودن ثبات نسبی در روابط بینالمللی است و این ثبات نسبی مرهون هزینههای نظامی و سیاسی آمریکاست و دیگران از موقعیت فراهم شده توسط آمریکا بهرهمند میشوند بدون آنکه هزینههای آن را پرداخت کنند. بنابراین، حرف آمریکا به اعضای گروه 20 در لایههای استراتژیک این است که به رهبری من توجه کنید و همزمان در هزینههایی که آمریکا برای ایجاد ثبات در نظام بینالمللی میدهد، مشارکت داشته باشید.
نکته سوم اینکه اوبامای آمریکا با شعار نهادگرایی، رهبری جهانی امریکا و مشارکت متحدین، برنامههای خودش را شروع کرد. در واقع هر چند که آغاز گروه 20 در دوره بوش پسر است اما رشد آن در دوره اوباما است. یعنی در سالهای اخیر است که اوباما با چند جانبهگرایی توانسته شکافهایی که بین آمریکا و متحدین غربیاش از یک سو و اقتصادهای در حال رشد از سوی دیگر وجود داشت را به وسیله نهادهایی چون گروه 8 و گروه 20 پر کند و حمایت آنان را در بسیاری از سیاستهای خودش جلب کند و نشان دهد که آمریکا با گذشته متفاوت است اما در این اجلاس، مسأله سوریه تبدیل به مسأله اختلاف برانگیز نه فقط بین آمریکا و کشورهای غیرغربی، بلکه بین آمریکا و متحدین غربی آن هم شد. و مسأله حمله نظامی به سوریه تبدیل به اصلیترین بحث تولید کننده شکاف در گروه 20 و در اجلاس سنپترزبورگ شد. ماهیت مسأله سوریه در این اجلاس خود نیازمند دقت و توجه است.
بهره سوم: سنپترزبورگ و سوریه
نکته اولی که در مورد اجلاس سنپترزبورگ باید گفت، منطق آمریکا در مورد سوریه این است که چون سلاحهای شیمیایی توسط دولت اسد و علیه مخالفان به کار برده شده، بنابراین باید با حمله نظامی آن رژیم را محکوم کرد. اما این منطق به راحتی مورد پذیرش جهانی قرار نگرفته و در داخل آمریکا هم با مشکلات اساسی و عمدهای روبهرو است. اینکه اوباما چرا در این موقعیت این بحثها را مطرح کرده در گفتار دیگری بحث شده است. اما چیزی که باید به آن افزود این است که استدلال اوباما در واقع بر دو مفهوم اخلاقی و حقوقی میچرخید. به این معنی که آمریکا اخلاقاً موظف است رژیم را که از سلاح شیمیایی استفاده کرده تنبیه کند و در واقع این حق برای آمریکا وجود دارد که دست به چنین تنبیهی بزند و در صحبتهای اوباما هم مرتب تکرار میشود. اوباما به عنوان یک استاد حقوق اساسی سعی کرد با بازی با مفاهیم اخلاقی و حقوقی دیگران را جلب کند. اما به دلیل سوابق ایالات متحده به خصوص در قضیه حمله به عراق و همینطور نامشخص و نامعین بودن میزان تلفات و چگونگی وضعیت سیاسی و استراتژیک سوریه بعد از حمله آمریکا و دهها عنصر دیگر، استدلال اوباما مورد پذیرش کمتری قرار گرفت. در نظر اوباما ایالات متحده یک «ابرقدرت اخلاقی» نیز قلمداد میشود. ولی رفتار، سابقه و موقعیت آمریکا در تضاد با این برداشت اخلاقی از آمریکاست و کمتر قدرتی در تاریخ معاصر جهان اخلاق و حقوق را مانند ایالات متحده زیر پا گذاشته است. در واقع حمله به رژیم اسد هم فاقد وجاهت قانونی است و به دلیل اینکه اوباما هیچ سند متقنی ارائه نکرده، از نظر تعدادی از کارشناسان آمریکایی حمله به سوریه هم فاقد وجاهت اخلاقی به نظر میرسد اما در این میان باید به گفتمانی که در داخل آمریکا به خصوص در اطراف اوباما در حال شکلگیری است، توجه داشت. نکته دوم اینکه در اطراف اوباما افرادی قرار دارند که از تئوری موسوم به «مداخله بشردوستانه» یا (Intervention Humanitrian) حمایت میکنند. این افراد چه کسانی هستند؟ و چه سخنی میگویند؟ در حمله نظامی آمریکا به لیبی سه زن بیش از سایرین و بیش از مردان اطراف اوباما، با استفاده از مفهوم «مداخله بشر دوستانه» بر خلاف برخی از مخالفتهای موجود در آمریکا، اوباما را به عملیات نظامی در لیبی کشاندند. این سه زن عبارت بودند از خانم سوزان رایس (Susan Rice) که در آن زمان نماینده آمریکا در سازمان ملل بود، خانم هیلاری کلینتون (Hilary Clinton) وزیر خارجه وقت آمریکا و خانم سانترا پاور (Santtra Power) که در آن زمان بر خلاف دو نفر اول در لایههای دوم و سوم تیم اوباما بود. استدلال آنان این است که آمریکا اخلاقاً باید در مکانهایی که حیات انسانها به خطر افتاده مداخله نظامی کند. و این مداخله نظامی برابر با همان منافع ملی آمریکاست. در بحران کنونی سوریه خانم هیلاری کلینتون از صحنه به کنار رفته ولی خانم سانترا پاور موقعیت بهتری پیدا کرده و در حال حاضر سفیر و نماینده آمریکا در سازمان ملل مهمترین پست دیپلماتیک ایالات متحده پس از شخص وزیر خارجه است. خانم سوزان رایس هم به سمت دبیری شورای امنیت ملی رسیده است. و هر دو در تألیفات گذشته خود و به خصوص خانم پاور که از خبرنگاری به دیپلماسی مداخلهگرایانه رسیده، در نوشتههای پیشین خود به خصوص در مورد بحرانهای روآندا و آفریقا در دهه 90 و عدم توجه بینالمللی بحث کرده و نیاز به مداخله قدرتهای بزرگ برای حل و فصل کشتارها و از بین بردن انسانها را به عنوان ضرورتی اخلاقی، حقوقی و امنیتی مطرح کردهاند. البته این اشتباه فاحش است که ما فکر کنیم ایالات متحده فقط به دلیل گفتمانهای اخلاقی و حقوقی وارد بحثهای نظامی و استراتژیک میشود. به طور قطع در هر کدام از بحرانها از جمله بحران سوریه، ایالات متحده در پی تضعیف رژیم سوریه و موقعیت منطقهای این کشور است. ولی هر مداخله نظامی یا هر اقدام استراتژیکی معمولاً در زرورقی از مباحث حقوقی و اخلاقی پیچیده میشود و در این میان نقش افراد کم و برجسته نیست. البته اوباما در درون تیم خود فقط با این دو خانم مداخلهگر روبهرو نیست. دنیس مک دونو (Denis Mc Donugh) رئیس کارکنان کاخ سفید که سمت مهمی قلمداد میشود و فردی نزدیک به اوباما است با این تفکرات مخالف است. این فرد که از دوران شیکاگو با آقای اوباما آشناست و چندان درگیر این بحثهای گفتمانی مثل خانم رایس و خانم پاور نیست، زمانی که احساس کرد که احتمال حمله نظامی آمریکا ممکن است از نظر سیاسی برای اوباما و ایالات متحده متضمن هزینههای زیادی باشد به اوباما توصیه کرد که بهتر است این مسأله را به عهده کنگره بگذارد و از کنگره مشورت بخواهد و در واقع ارجاع موضوع به کنگره توسط این شخص نشان دهنده پرتنش بودن حلقه تصمیمگیری اطراف اوباماست که نه فقط در سطح جامعه آمریکا و در سطح بالای سیاسی حزب جمهوریخواه با تنشهایی روبهرو است بلکه در درون تصمیمگیرندگان داخلی نیز با گرایشهای مداخله بشردوستانه و گرایشهای دیگری دست و پنجه نرم میکند و مجموعه این فشارها اوباما را به یک رئیسجمهوری تبدیل کرده که در موقعیت کنونی در وضعیت پرمعمایی قرار گرفته که هر گونه عدم دقتی از او تصویر یک رئیسجمهور ضعیف خواهد ساخت. اگر به حمله دست بزند، بدون موافقت کنگره چالشهای فوقالعاده زیادی خواهد داشت و این انتخاب را به کنار گذاشته است. و اگر کنگره به طرح او رأی ندهد مشکلات زیادتر خواهد شد. به مرور در سطح جهانی هم این واکنشها نسبت به نوع اقدام آمریکا و اوباما آنچنان در حال شدت و حدّت است که تقریباً یک بنبست بینالمللی برای ایالات متحده ایجاد شده است. و در این میان آن چیزی که حائز اهمیت است مانور و رفتار روسها است که نشان میدهد چگونه شکار لحظات میتواند مسائل و تحولات را ماهیتاً دگرگون کند.
نکته سوم اینکه پوتین بر غیراخلاقی و غیر حقوقی بودن این مداخله با اقدام نظامی پافشاری کرد و جالب آنکه مانور و فعالیتهای سیاسی و رسانهای پوتین از روسیه چهرهای صلحطلب و از اوباما و آمریکا چهرهای جنگطلب به تصویر کشید. البته روسیه در ورای این بحثهای حقوقی و اخلاقی منابع استراتژیک خود را در منطقه و جهان دنبال میکند که یکی از منافع استراتژیک روسیه این است که این نوع اقدامات نظامی بدون هماهنگی و مجوز در جامعه بینالمللی به صورت عادی در نیاید. به علاوه منافع روسیه در منطقه خاورمیانه هم شناخته شده است. در ادامه مانور تبلیغاتی ـ سیاسی روسیه شاید برای اولین بار است که روسها نه فقط در جهت منافع خود عمل می کنند بلکه به نجات اوباما و آمریکا هم آمدهاند. به این معنی که طرح پیشنهادی روسیه بعد از اجلاس سنپترزبورگ و در دیدار ولید معلم وزیرخارجه سوریه با لاوروف وزیرخارجه روسیه در مسکو در خصوص زیر نظر قرار گرفتن تأسیسات سلاحهای شیمیایی سوریه، کل ماجرا را دگرگون کرد. پذیرش سوریه از این طرح باعث شد که موضع اخلاقی و حقوقی و سیاسی روسیه بالاتر برود. به گونهای که اوباما در نطق (19 شهریور) خودش برای مردم آمریکا ضمن تکرار گفتمان حقوقی و اخلاقی از کنگره خواست تا روشنتر و دقیقتر شدن جزئیات طرح روسیه در مورد سلاحهای شیمیایی سوریه رأیگیری را به تعویق بیندازند و در واقع التهاب جنگ فوری علیه سوریه اندکی فروکش کرد. خود این موضوع نشان دهنده اهمیت نهادهای چندجانبه و در عین حال دیپلماسی دوجانبه در روابط بینالملل و ابتکارات لحظهای است. قرار بعدی دیدار لاوروف وزیرخارجه روسیه و جان کری وزیر خارجه آمریکا در 21 شهریور در ژنو برای روشن کردن جزئیات عملیاتی طرح روسیه در مورد سلاحهای شیمیایی سوریه بسیار حائز اهمیت است. آنچه اتفاق افتاده از یک زاویه جزء گرایانه نیز حائز اهمیت است. سوریه در 19 شهریور اعلام کرد که نه فقط سلاحهای شیمیاییاش را زیر نظارت بینالمللی قرار خواهد داد بلکه به کنوانسیون سلاحهای شیمیایی هم خواهد پیوست. باید این مطلب مورد تأکید قرار بگیرد که غالب کشورهای عربی اطراف اسرائیل از پیوستن به کنوانسیون سلاح شیمیایی به دلیل نپیوستن اسرائیل سرباز زدهاند. و این یک نکته مهمی است که در این موقعیت سوریه حاضر است برای جلوگیری از حمله آمریکا که به هر صورت باعث تضعیف سوریه خواهد شد این را بپذیرد.
جمعبندی
نباید اجلاس سنپترزبورگ را صرفاً به مسأله سوریه خلاصه کرد. اجلاس گروه 20 در سنپترزبورگ در تداوم جا انداختن نهاد جدیدی است که حالت باشگاهی اختصاصی برای هماهنگی در مدیریت اقتصاد جهانی دارد.
نکته دوم: این باشگاه و مجموعه سیاسی و اقتصادی، نقشهای گوناگونی را به طور همزمان ایفا میکند که یکی از آنها ادغام اقتصادهای نوظهور در نظام بینالمللی فردمحور است.
نکته سوم، سوریه به دلیل اهمیت همه جانبهای که داشت مسائل این کنفرانس را تحتالشعاع قرار داد و از منظر مباحث مربوط به سوریه در حاشیه گروه 20 بود که نهایتاً فرمول روسیه به دست آمد که خود این فرمول در موقعیت کنونی در واقع تمام گفتمانهای جنگطلبانهای که در قالب «مداخله بشر دوستانه» دارد انجام میگیرد را حداقل به صورت لحظهای به حاشیه برد.
نکته چهارم اینکه اوباما در یک پیچ تاریخی داخلی و خارجی حسّاس قرار دارد و در این پیچ به نظر میرسد که پیشنهاد روسها به فرشته نجات برای اوباما و ایالات متحده حداقل به صورت موقّت تبدیل شده است اما اینکه آینده چه میشود، مشخص نیست.
بحران سوریه پویاییهای زیادی دارد. به دلیل تعدّد بازیگران بحران سوریه بزرگترین و پیچیدهترین بحران استراتژیک دوران بعد از جنگ سرد است و ماهیت این بحران نه فقط برمناسبات داخلی سوریه و منطقهای بلکه بر چگونگی سیاسیت بینالملل اثرات عمیقی خواهد گذاشت.
(هفتهنامه آسمان، شمارهی 59)
سوریه اولین کشور عربی پیرامون اسرائیل است که به کنوانسیون سلاحهای شیمیایی میپیوندد
سیدمحمدکاظم سجادپور