توسعه، عقلانیت و توهم جدایی ایمان از شریعت
دکتر محمدعلی عبداللهی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، در یادداشتی که در اختیار ما قرار داده است، در نقد مطلبی از دکتر محسن رنانی نوشت:
متنی با عنوان” رنسانس در ایران بالاتر وبهتر ازرنسانس در اروپا” در فضای مجازی انتشار یافته است.
این متن چکیده سخنرانی اقای دکتر محسن رنانی در دانشگاه تربیت مدرس (اسفند ۹۷) است. اقای رنانی این چکیده را با اندکی تفاوت در حجم مطالب ونه در محتوا و روح، با عنوان “تحولات امید بخش توسعه درسالهای پس از انقلاب” در تارنمای رسمی خود قرار داده است.
نگارنده مطالب یادداشت خود را با مراجعه به متنی که در تارنمای رسمی اقای رنانی آمده است تنسیق و تنظیم کرده است.
از انتشار متن یاد شده بیش از یک سال ونیم میگذرد اما باز نشر آن در شرایط فعلی ممکن است تردیدها و شبهاتی درذهن مخاطب نسبت به مبانی انقلاب اسلامی ایجاد کند. این نوع نوشتههای به ظاهر اکادمیک در واقع و باطن مصداق فعل سیاساند، با این حال پاسخ دادن به آن را در شرایط کنونی نه تنها مفید، که ضروری میدانم.
تلاش خواهم کرد نخست مدعای نهفته در متن را صورتبندی کنم سپس با بررسی شواهد ادعایی، صحت مدعا را بسنجم.
مدعا: مدعای اصلی اقای رنانی این است که جمهوری اسلامی با تضعیف، تخریب وحذف حافظان سنت (زنان، روستاییان، روحانیت) اولاً و با تحول در کیفیت دینداری ایرانیان ثانیاً، توانسته است جامعه را با سرعت بیشتر و هزینه کمتر به سمت مدرنیته بکشاند.
استدلال: رنانی استدلالی بر مدعای خود نیاورده و یا دست کم گفتههای او صورت استدلال ندارد. من اما تلاش میکنم با کنار هم گذاشتن گزارههای زیر استدلالی مرکب از چند مقدمه صورت دهم که اگر منطقاً درست باشند نتیجه ان اثبات مدعای پیش گفته خواهد بود.
۱. توسعه محصول مدرنیزاسیون (تحول مادی وکمی) ومدرنیته (تحول کیفی وفرهنگی) است.
۲. درمدرنیته عقلانیت جایگزین سنت، تقلید و عاطفه میشود. برای دست یافتن به مدرنیته، سنتهای ضد عقل را باید حذف و سنتهای مفید را نو کرده با دنیای مدرن و عقلانیت سازگارشان کنیم.
۳. پیش از انقلاب زنان، روستاییان و روحانیت محافظان قدرتمند سنت بودند. جمهوری اسلامی درعمل آنها را تضعیف، تخریب و یا حذف کرده است.
۴. جمهوری اسلامی چون حکومتی دینی و فقهی است به خوبی توانسته است کاری کند که ایمان از شریعت جدا شود. ایمان با مدرنیته سازگار است ولی شریعت اگر بر قدرت سوار شود تبدیل به ایدئولوژی میشود و با سنت ناسازگار است.
اگر گزارههای بالا صادق باشند نتیجه این است که جمهوری اسلامی توانسته است بدون هزینه و با سرعتی شگفت جامعه را برای ورود به مدرنیته آماده کند.
بهراستی درباب مدعای آقای رنانی واستدلال او چه میتوان گفت؟ منطق بحث اقتضا میکند که نخست به ترتیب گزارههایی را برسی کنیم که استدلال را شکل میدهند سپس ببینیم آیا این گزارهها به مقصود اقای رنانی وافیاند یا نه.
الف) حتا اگر بپذیریم توسعه فرآیندی طبیعی و چارهناپذیر است، هیچ دلیلی اما نشان نمیدهد که تنها و فقط تنها یک صورت از توسعه وجود دارد. مفهوم توسعه به خودی خود مفهومی ایجابی است.
اما جستجوی این مفهوم ایجابی در مدرنیته و مدرنیزاسیون آن هم به صورتی که در تمدن غربی رخ داده است، اول بحث و گفتگو است.
آیا توسعه به معنایی که در تمدن غربی – از دوره تجدید حیات علمی فرهنگی اروپا (رنسانس) به بعد – تجلی کرده است ضرورت جامعه ما است؟ در یادداشت دکتر رنانی این امر مسلم تلقی شده است.
اومدعایی را بدون اثبات مفروض گرفته است و بر پایهٔ همین ادعای اثبات ناشده بقیه مطالب خود را استوار کرده است. بدین ترتیب بنایی که بنیان نهاده از پای بست ناقص و ناتمام است.
ب) آقای رنانی توضیح نمیدهد که از عقلانیت چه چیزی را اراده کرده است. عقلانیت چرا باید در برابر سنت قرار گیرد؟
تقابل عقلانیت و سنت در کلام رنانی نشان میدهد که او از عقلانیت معنای غالب در دوره مدرن را اراده کرده است. تفسیرهای مضیق و نادرستی که از عقلانیت ابزاری، عقلانیت سکولار و عقلانیت عرفی در دوره مدرن به دست داده شده البته در تضاد با سنت است.
اما چرا باید تنها همین معانی مضیق و نادرست از عقلانیت را بپذیریم؟ عقلانیت وحیانی معنایی است که نه تنها با سنت معارض نیست بلکه سنت بران استوار است. رجوع جمهوری اسلامی به سنت بر پایه فهمی دقیق از عقلانیت وحیانی صورت گرفته است.
انتظار این بود که آقای رنانی دست کم در گزارش مکتوبی که از سخنرانی خود به دست داده است دقت کافی در کار میکرد.
او علاوه بر انحصار معنای عقلانیت در عقلانیت سکولاران را در برابر تقلید نیز نهاده است بی آنکه توجه کند که وقتی انسان دوره مدرن برای درمان چشم خود به چشم پزشک مراجعه میکند در واقع از چشم پزشک تقلید میکند.
تقلید یعنی رجوع غیر خبره به خبره. آنچه در سنت به خصوص سنت دینی از تقلید اراده میشود دقیقاً همین معنا است واین معنا بر پایه عقلانیت استوار است نه اینکه ضد عقلانیت باشد. اگر آقای رنانی از تقلید، معنای دیگری قصد کرده است باید آن را توضیح دهد.
چنانکه خواننده میبیند آقای رنانی در اینجا مغالطهای در کار کرده است، معنایی دلخواه از عقلانیت اراده کرده و آن را در تعارض با معنای دلخواه خود از سنت قرار داده است.
اگر مقصود از سنت بخشهایی از آن است که عقل درکی در آنجا ندارد در این صورت آقای رنانی باید یقه عقل محدود بشر را بگیرد نه یقه سنت را. عقلِ محدود بشر در این موارد باید چراغ وحی را به دست گیرد تا پیش پای خود را ببیند.
تاکید میکنم و برای این تاکید خود شاهد بسیار دارم که روشنفکران به دلیل ناآشنایی با مفاهیم عمیق دینی از جمله مفهوم سنت، تقلید، اجتهاد وده ها و صدها مفهوم تخصصی دیگر، مطالبی نادرست اظهار کرده و میکنند که نتیجهای جز آشفتگی ذهن مخاطبان ندارد.
در بندهای بعد مصداق دیگری از این ناآشنایی را نشان خواهم داد.
ج) دکتر رنانی در یادداشت خود پذیرفته است که تحولات سه گانهٔ تضعیف نقش زنان در حفظ سنت، تبدیل روستاییان به انسانهای شهریِ مخالف سنت و حذف روحانیت از عرصه تأثیر گزاری در جامعه، میتوانست توسط هر حکومت دیگری نیز صورت گیرد. بنا بر این اگر جمهوری اسلامی نبود هم این تحولات ممکن بود رخ دهد.
البته دکتر رنانی به تفاوتی اساسی در این زمینه توجه نکرده است. حکومت شاه یا هر حکومت سکولاری به عمد و قصد تلاش میکرد که حافظان سنت را نابود کند.
رنانی ادعا میکند که جمهوری اسلامی بدون اینکه بخواهد و بداند، حافظان سنت را نابود کرده و راه را برای مدرنیته فراهم ساخته است.
شواهدی که رنانی بر این ادعا آورده چندان دقیق نیست ولی چنانکه خود او توجه داده است تحولات سه گانه یاد شده چندان برای او اهمیتی ندارند. تحول چهارم است که برای مقصود اقای رنانی بنیادین واساسی است.
هیچ حکومتی جز جمهوری اسلامی نمیتوانست کاری کند که تحول چهارم یعنی جدایی دین از شریعت رخ دهد.
د) جدایی ایمان از شریعت تحول چهارم و بسیار مهمی است که جمهوری اسلامی آن را رقم زده است. شاهد آن هم این است که اکنون جوانان با اینکه ایمان دارند ولی مناسک شرعی را به جای نمیآورند.
با این تحول دینداری ایرانیان از دینداری شرعی به دینداری اخلاقی تحول یافته. به گمان آقای رنانی جمهوری اسلامی به دلیل اینکه حکومتی دینی وفقهی است، توانسته چنین کاری صورت دهد. هیچ حکومت دیگری نمیتوانست چنین کند.
درباره این ادعا و شاهد آن چه میتوان گفت؟
اولاً؛ فهمی که آقای رنانی از ایمان و شریعت به دست داده است به لحاظ معنا شناختی وبه لحاظ اصطلاح دینی ناتمام است. به عبارتهای زیر توجه کنید:
“لایه ایمان کارکرد قبلی است که رابطه من را با خدا و غیب و عالم تنظیم میکند. لایه شریعت بیرونیتر است که مناسک و آداب و احکام دینیست و بیشتر جنبه اجتماعی دارد و معاملات، رفت و آمد و … را تنظیم میکند (تارنمای رسمی محسن رنانی)”
یا به جملههای زیر بنگرید:
“پیامبر برای اینکه به خدا ایمان آورد پیامبر شد و ایمانی که آورد قلب و به قلب منتقل شد و در طول تاریخ سریان پیدا کرد. البته برای حفظ ایمان بخشهایی از شریعت هم ایجاد شد و ادابی فراهم شد. اما بخش عمده شریعت در طول تاریخ تولید میشود (همان).”
از این عبارتها بر میآید که گوینده یا نویسندهاش اساساً از مفهومِ “ایمان” معنای درستی در ذهن ندارد. ایمان چنانکه در بیان امام علی آمده عبارت است از:
وَ قَدْ سُئِلَ عَنِ الْإِیمَانِ فَقَالَ عَلَیهِ السَّلَامُ الْإِیمَانُ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکانِ (نهج البلاغه حکمت ۲۱۸)
ایمان سه عنصر دارد: معرفت قلبی، اقرار زبانی و عمل ارکانی. ظاهر بیان امام علی علیه السلام این است که عمل به شریعت جزء ایمان است. ایمان بدون عمل بر طبق شریعت معنا ندارد.
حتا اگر عمل ارکانی جزء ایمان نباشد دست کم شرط ایمان است. ایمان به معنای امنیت دادن است. انسان مؤمن کسی است که باورهای خود را از شک میرهاند و امنیت میبخشد.
شاید کسی گمان کند که معنای لغوی ایمان جز همان امر درونی وقلبی چیز دیگری نیست. این گمان اگر به حسب لغت درست باشد در اصطلاح دینی درست نیست زیرا ایمان بدون التزام عملی بی فایده است.
علامه طباطبایی در المیزان ج ۱۴ ص ۴۱۱ به صراحت تبیین میکند که ایمان تصدیق قلبی است به اضافه التزام عملی.
دانستن اینکه خدایی هست بدون التزام عملی با انکار واستکبار هم سازگار است. بنا بر این ایمان تصدیقی است که انسان را به عمل بکشاند. به نظر میرسد آقای رنانی به تفاوت ایمان و اسلام توجه نکرده است. ایمان قابل تفکیک از شریعت نیست.
فرق واضح و روشنی میان اسلام و ایمان وجود دارد. شخص ممکن است با زبان به اسلام اقرار کند. از نظر فقهی شخص به صرف اقرار زبانی مسلمان است، احکام اسلام بر او جاری میشود حتا اگر نفاق داشته باشد، نماز نخواند ویا ایمان واقعی نداشته باشد.
اما شخصی که ایمان دارد علاوه بر اعتقاد قلبی باید اقرار به زبان و عمل ارکان داشته باشد، ایمان ملازم با عمل است.
ثانیاً؛ شریعت بخشی از دین است. دین مجموعهای از عقاید، احکام، اخلاقیات و اجتماعیات است. خداوند دین را برای اداره و تنظیم حیات بشر بر پیامبران نازل کرده است.
برای سازگاری دین با توسعه و پیشرفت جامعه سازوکاری تعبیه شده است. این سازوکار اجتهاد است. شریعت نه تنها به حسب ذات خود با توسعه و پیشرفت سر ناسازگاری ندارد که در درون خود ابزارهای مفهومی و تحلیلی برای توسعه و پیشرفت دارد. این سخن که عدهای در بستر تاریخ، شریعت را بی دلیل فربه وفربهتر کردهاند سخنی نادرست است.
تعبیر جدایی دین از شریعت تعبیری نادرست است به کار گیری چنین تعبیری تنها میتواند از بی اطلاعی و یا کم اطلاعی از اصطلاحات دینی و مبانی ان ناشی شده باشد.
اما شاهدی که اقای رنانی بر جدایی ادعایی ایمان از شریعت آورده است نیز سخنی نادرست است. به شاهد او بنگرید:
“در طول تاریخ ایران، ایمان و شریعت به هم چسبیده بوده است، اما جمهوری اسلامی کمک کرد، تا جدایی ایمان از شریعت رخ بدهد که تحولی بسیار عظیم بوده است.
امروز با نسل کثیری از جوانانی که ایمان دارند، ولی مناسک را انجام نمیدهند مواجهید که خانوادههای آنها نیز پذیرفتهاند که جوانان آنها تنها اخلاقی باشند (تارنمای رسمی دکتر محسن رنانی)”
اولاً؛ ایمان به لحاظ ماهیت و معنا با شریعت وعمل همراه است. همراهی ایمان وشریعت امری تاریخی یا جغرافیایی نیست.
ثانیاً؛ اداره یک جامعه بر اساس شریعت به خودی خود نه تنها عامل جدایی ایمان از شریعت که به عکس موجب عمق بخشی به ایمانِ منتهی به عمل است.
ثالثاً؛ ابتنای بحث نظری و مفهومیِ جداییِ ایمان ازشریعت بر پایه آمارهای میدانی کاری نادرست است که با منطق بحثهای نظری سازگاری ندارد.
رابعاً؛ جوانانِ بسیاری هم وجود دارند که جمهوری اسلامی سبب شده است تا ایمان انها منتهی به عمل بر طبق شریعت شود. چرا این تعداد بسیار را در نظر نمیگیریم؟
از همه مهمتر اینکه وجود جوانانی که ایمان به خدا دارند ولی نماز نمیخوانند و به شریعت التزام ندارند، پدیدهای است که نمیتوان به صورت تک عاملی تحلیل کرد.
جوانان در عصر موبایل و اینترنت، در عصر برهنگی و هجوم فرهنگ برهنگی، در عصر هجوم ارزشهای امریکایی و اروپایی البته بی پناه هستند.
اگر آقای رنانی میگفت جمهوری اسلامی نتوانسته است کاری کند که جوانان در برابر هجوم این همه عوامل ایمان بر کَن، محفوظ بمانند سخن درستی گفته بود، اما این سخت درست ربطی به دین وشریعت ندارد بلکه به بی عملی و بی برنامگی مسئولان مربوط میشود.
گمان میکنم در پایان این یاد داشت بتوانم این نتیجه را بگیرم که بحث در باب نسبت توسعه و دین، توسعه و ایمان وشریعت، به همان اندازه که مستلزم آگاهی کافی از بحثهای مربوط به توسعه است نیازمند آگاهی کافی از دین وشریعت نیز است.