امام رضا(ع) در قبال دگراندیشان و ملحدان برخورد تکفیری نداشتند
مرتضی جوادی آملی معتقد است: امام رضا(ع) همانند سایر اهل بیت(ع)، برخورد تکفیری یا تفسیقی و امثال آن با جریانهای فکری و دگراندیشان نداشتند، بلکه حتی اگر طرف مقابل زندیق و کافر هم بود و اندیشههای الحادی داشتند، در مقابل با آنها از در علم وارد میشدند.
امام رضا(ع) به عنوان هشتمین پیشوای شیعیان زندگی متفاوتی از دیگر ائمه(ع) داشتند. ایشان از مدینه به ایران مهاجرت کردند و در مرو، سرخس و طوس ساکن شدند.
در آنجا ولایتعهدی حکومت مأمون را پذیرفتند و سپس در طوس به شهادت رسیدند. دوران زندگی ایشان به لحاظ سیاسی و اجتماعی دوران خاص و پرفراز و نشیبی بود.
خبرگزاری ایکنا اصفهان، به مناسبت شهادت امام رضا(ع) گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی، محقق و پژوهشگر دینی و مدرس حوزه و دانشگاه، داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید.
ایکنا – امام رضا(ع) به لحاظ فکری و سیاسی در چه دورانی زندگی میکردند و رویکرد ایشان در قبال تحولات زمان خود چه بود؟
دوران امام رضا(ع) بسیار پیچیده و شگفت بود و فقط هنر امامت ایشان میتوانست از پیچوخمهای دشوار سیاسی، فکری، فرهنگی و اجتماعی آن روزگار بگذرد.
انصافا تدبیر امامت امام رضا(ع) در چنین بحرانهایی نشان از درایت امامتی است که ریشه در اراده پروردگار عالم دارد.
شکست جریان خبیث امویان و روی کار آمدن عباسیان و جریانهایی که بعد از شهادت امام حسین(ع) شکل گرفت، در مجموع برای جهان اسلام به لحاظ مسائل سیاسی، فکری، فرهنگی و اجتماعی، خطوط و مسیرهای مختلفی ایجاد کرد.
از جمله در مسائل اعتقادی و کلامی، پیچیدگیهای آن روزگار فراوان شده بود و آنچه بر این پیچیدگیها افزود، ورود جریان نهضت ترجمه و افکار و آرا و نظراتی از بیرون جهان اسلام بود.
امام رضا(ع) در میان همه اینها، راهی را انتخاب کرد که هم اصل امامت و تشیع باقی بماند و هم آسیبی به امت اسلامی و پیروان اهل بیت(ع) وارد نشود. شرایطی که ایشان به صورت عمومی داشتند، تقیه بود و نمیتوانستند نظریه امامت جریان امامیه را اظهار کنند.
از طرفی، امام رضا(ع) چون با جریانهای درون مکتب تشیع مثل واقفیه و فتحیه نیز روبرو شدند، این امر بر پیچیدگیهای عصر ایشان افزود، ولی در عین حال امام باید از موقعیت و جایگاه امامت دفاع و خود را به عنوان امام مفترضالطاعه معرفی میکرد تا بیش از این در فضای جهان اسلام و به خصوص در میان پیروان اهلبیت(ع)، گمراهی و انحراف اتفاق نیفتد.
از طرف دیگر، جریان عباسی و حاکمیت مامون برای اینکه سلطه خود را حفظ کند و چارهای جز این نبود که امام رضا(ع) را به صحنه سیاست بکشاند، این نیز شرایط تازهای را برای امام ایجاد کرد.
شاید این پیچیدگی در هیچ دورهای در جهان اسلام اتفاق نیفتاده بود، ولی واقعا امام رضا(ع) ارزشهای امامت را در عالیترین شکل ثبت کرد و در تاریخ نگاشت که امام چه کسی است، چه جایگاهی دارد و چقدر با دیگران متفاوت است.
ایشان به لحاظ سیاسی چند اصل را مدنظر داشت. اصل اول، تقیه نامیده میشد که در سایه آن، امامت محفوظ بود و امت اسلامی آسیبی نمیدید و دچار تفرقه و تشتت نمیشد و زیر بار ظلم و تعدی حاکمان جور نمیرفت.
در خصوص اصل دوم میتوان گفت، با توجه به جریان بعد از شهادت امام کاظم(ع)، عدهای ابهامی در حوزه امامت ایجاد کردند که امام مجبور شد وارد صحنه شود و مفترضالطاعه بودن خود را به همگان بنمایاند.
ایشان حتی در مناظرات و گفتوگوهایی شرکت میکرد و به پرسشهایی در باب امامت که به ۱۵ هزار پرسش میرسید، پاسخ بعضا کتبی میداد تا شبههای در حوزه امامت باقی نماند.
اصل سوم مدنظر امام، حاکمیت عباسیان به خصوص مامون بود که وی برای حفظ و نگاهداشت خودش مجبور شد امام رضا(ع) را به صحنه سیاست بکشاند.
ولی امام بدون اینکه کمترین آلودگی برای ایشان پیش بیاید، در این صحنه حضور یافت و شان امام مفترضالطاعه و منصوب از طرف خداوند را حفظ و بدون اینکه کمترین دخالتی در حکومت داشته باشد.
از وجاهت اخلاقی و شرافت انسانی خود پاسداری کرد. امام در همه این اصول، پایداری و استقامت و استحکام داشت و بدون اینکه بخواهد با حاکم جائر یا طاغوتی معامله و سازش کند یا با جریانهای سیاسی، فکری و اجتماعی وارد معاملات سیاسی شود، بر اصول خود پایدار ماند و مسئله امامت را حفظ کرد.
با توجه به اینکه یکی از اصول سیاسی مدنظر امام رضا(ع)، تقیه بود، آیا ایشان برای مناظرات و گفتوگوهای علمی آزادی کامل داشتند یا اینکه با محدودیت مواجه بودند؟
دوران مامون دوران خاصی محسوب میشد که مشخصه آن، تفرق و تشتت نحلههای مختلف کلامی و جریانهای فکری و فرهنگی بود.
یکی از جریانهای رشیدی که وارد صحنه شد، نهضت ترجمه بود و امام در این خصوص نوعی قیام علمی و فرهنگی انجام دادند که ما همچنان از این میراث بزرگ و تراث ارزشمند ایشان استفاده میکنیم.
وقتی مامون چنین صحنهای ایجاد کرد، یعنی نحلههای مختلف میتوانستند آزادانه حرفهایشان را مطرح کنند و مباحث کلامی به خصوص بحث امامت و توحید در آن روزگار فراوان بود، شاید اولین دورهای محسوب میشد که این امکان وجود داشت تا از امامت در نزد امامیه و شیعیان سخنی گفته شود.
بعد از ولایت علی بن ابیطالب(ع) تا زمان امام رضا(ع)، در هیچ دورهای تا این اندازه در خصوص امامت از منظر مکتب تشیع سخنی گفته نشده بود.
اعتقاد متکلمین در این خصوص به میدان آمد، امام رضا(ع) با قدرت امامت وارد صحنه شد، از کیان امامت و اندیشه امامیه دفاع کرد و دو جریان عمده امامت و توحید در عصر ایشان به عنوان سرآمد مباحث کلامی مطرح بود و امام در نشستها و مناظراتی که بعضا مامون آنها را تشکیل میداد، شرکت میکرد.
کار بسیار ارزشمندی که امام رضا(ع) انجام داد، این بود که بعد از شکلگیری جریان نهضت ترجمه، هرگز در مقابل آن موضع طرد و نفی نگرفت.
بلکه با این جریان مقابله علمی انجام داد و امکاناتی فراهم کرد تا علاقهمندان به این نوع معارف به صحنه علم بیایند و همه مباحث علمی را به آنها آموخت و این افراد از نظر علمی آنقدر قدرتمند شدند که در مقابل جریانهای فکری دیگر ایستادند.
خصوصا مناظراتی که با رهبران فرقههای مسیحی، یهودی، صابئی و زرتشتی داشتند و همه آنها را به خضوع در برابر اسلام وادار کردند، کار عظیمی بود که امام رضا(ع) انجام داد.
امروزه نیز اگر میخواهیم تابع امامت باشیم و از امامت در عرصههای فکری و فرهنگی پیروی کنیم، باید چنین حوزههای قوی ایجاد کنیم تا بتواند با نحلههای فکری که در روزگار ما وجود دارد، وارد بحث و گفتوگو شود.
این از بنیانهای مکتب اسلام برمیآید که بحث و گفتوگو و مناظرات صحیح و روشنگرانه شکل بگیرد.
ما متاسفانه فکر میکنیم که میدان علم مثل عرصه پیکار و رزم میماند، در صورتی که میدان علم، میدان روشنگری عقل و ذهن و اندیشه است و بنا نیست کسی پیروز شود یا شکست بخورد، بلکه قرار است جهالت کنار برود و روشنایی و روشنگری به صحنه بیاید.
ما چون پیروزی و شکست را در سایه شمشیر و نیزه و موشک و امثال آن میدانیم، فکر میکنیم که در صحنههای علمی نیز باید چنین اتفاقاتی بیفتد.
در حالی که آنچه در صحنه علمی باید اتفاق بیفتد، این است که مسائل برای جامعه روشن شود و امام رضا(ع) خود با این نیت به میدان آمد و روشنگری کرد و روشنگری ایشان باعث شد که سران جریانهای فکری کلانی مثل مسیحیت، یهود، صابئی و زرتشت گردن نهاده و بپذیرند.
و از طرف دیگر، شاگردانی تربیت کرد که بتوانند در مقابل این نحلهها بایستند و این از اقدامات طلایی و زرین امام رضا(ع) در روزگار خودشان بود.
با توجه به اینکه امام رضا(ع) با مکتبهای فکری مختلف وارد مناظره و بحث و گفتوگو میشدند و نیز اشاره کردید که ایشان در مقابل نهضت ترجمه موضع مخالفت اتخاذ نکردند، به نظر شما از این سیره رفتاری امام چه درسی برای امروز خود میتوانیم فرا بگیریم؟
علم از آن جهت که علم است، مورد احترام قرار دارد. البته در کنار علم، سوال، شبهه و ابهام نیز وجود دارد و نباید از این ترسید، چون در کنار هر حقی باطلی نیز وجود دارد و انسانی که خود و جامعهاش را از نظر علمی مهجز کرده، از شبهه و اشکال هراسی نخواهد داشت.
ما متاسفانه با شبهه و اشکال همانند دشمنی برخورد میکنیم که باید با برخوردهای تند افراطی با آن مقابله شود، ولی امام رضا(ع) هرگز جلوی فلسفههای شرق و غرب را که در آن روزگار از طریق ترجمه وارد حوزه اسلامی شدند، نگرفتند و بر این تصور نبودند که این فلسفهها میخواهند در خانه اهلبیت(ع) را ببندند.
بلکه معتقد بودند علم هر چه که باشد، باید در مبارزه علمی محک بخورد و صحت و سقمش مشخص شود.
بنابراین در تاریخ اهل بیت(ع)، یک مورد سراغ نداریم که ایشان با جریانهای فکری ولو ناصواب، مخالفتی از جنبه تکفیر و تفسیق داشته باشند، بلکه مخالفت علمی میکردند و با برهان و استدلال یا بعضا میپذیرفتند و یا بعضا رد میکردند.
اینکه امروزه متأسفانه با چماق تکفیر و تفسیق، فلسفهها یا اندیشههای شرق و غرب را رد میکنند، در سنت اهل بیت(ع) نبوده، بلکه سنت ایشان تحلیل و بررسی اندیشهها بود تا آنچه حق و صدق محسوب میشد، به جامعه ارائه شده و اندیشهها بارورتر شود و آنچه باطل بود، کنار برود.
در سنت اهلبیت(ع)، از زمان علی بن ابیطالب(ع) تا امام زمان(عج)، هیچ موردی سراغ نداریم که برخورد تکفیری یا تفسیقی و امثال آن با جریانهای فکری و دگراندیشان انجام شده باشد.
بلکه حتی اگر زندیق و کافر بوده و اندیشههای الحادی داشتند، اهل بیت(ع) در مقابل آنها از در علم وارد میشدند و البته چون قوی و دارای برهان متقنی بودند، نوعا همه آنها را به خضوع وامیداشتند و این اخلاق، انسانیت، علم و شناخت و شرافت انسانی باعث میشد که آن جریانها نیز زانوی ادب و تسلیم بزنند و نظرات آنها را بپذیرند.
به بحث ولایتعهدی امام رضا(ع) اشاره کرده و گفتید ایشان با وجود پذیرش ولایتعهدی، شان خود به عنوان امام مفترضالطاعه و منصوب از طرف خداوند را حفظ کردند و آلوده قدرت و سیاست نشدند. حال سؤال این است که امام براساس چه ادلهای، این مقام را پذیرفتند؟
ایشان از اینکه به مرو بیایند، کراهت داشتند و با اینکه چند بار دعوت شده بودند و مامون نامه محترمانهای برایشان نوشته بود، چون این جریان را صواب و مصلحت نمیدانستند، قبول نکردند. بنابراین ورودشان به مرو با کراهت همراه بود و با کراهت شدیدتری نیز این منصب را پذیرفتند.
وقتی مامون پیشنهاد خلافت را داد، حضرت فرمود اگر خلافت متعلق به شماست، نمیتوانید این لباس و ردا را به دیگری بپوشانید و اگر متعلق به شما نیست، نمیتوانید به دیگری بدهید و با این استدلال، خلافت را نپذیرفتند.
حتی در باب ولایتعهدی نیز فرمودند اگر من بدانم که قبل از شما از دنیا میروم، چه دلیلی برای پذیرش وجود دارد؟
در واقع این هشدار را دادند که بعد از شما زنده نیستم تا ولایتعهدی را بپذیرم، ولی مامون اعلام کرد که راه دیگری انتخاب میکند و امام را تهدید کرد و ایشان پذیرفتند، ولی فرمودند در این حکومت دخالتی ندارم و عزل و نصبی نمیکنم و فقط به عنوان فردی تشریفاتی حضور دارم.
در واقع امام حضور خود را به قدری با اخلاق و معنویت همراه کردند که همگان فهمیدند ولایتعهدی شگردی سیاسی است و امام به دلیل تقیه، آن را پذیرفتهاند تا خودشان و امت اسلامی مصون بمانند.
یکی از بیانات امام رضا(ع) این است که شان اصلی امام معصوم، حفظ کیان اسلام و حفظ کیان امت اسلامی محسوب می شود.
امام واسطهای است که همه حول وجود او قرار دارند و از همپاشیدگی و پراکندگی و تشتت در امانند.
این نقش امام باید باقی میماند و این مسائل را با نهایت دقت انجام میدادند و درایت، اندیشه، نظام امت و امامت را حفظ کردن، کیان امت را از پراکندگی و تفرق دور داشتن و وحدت را در میان آنها حفظ کردن، از اصول کلی امامت است که متاسفانه ما در روزگار خودمان کمتر از آنها بهره میگیریم، در حالی که ائمه بزرگوار این شاخصها را برای ما تبیین کردند و عقلانیتی که امام رضا(ع) از جایگاه آن از کیان امت و امامت دفاع کرد، باید به عنوان دستاورد مورد توجه جامعه ما باشد.