دین قرار نیست مشکلات بیکاری و ازدواج جوانان را برطرف کند
مدیر عامل بنیاد اندیشه اسلامی گفت: «متاسفانه مدیران فرهنگی ما دین را پاسخگوی همه مشکلات جامعه معرفی کردهاند و همین مسأله موجب رویگردانی بسیاری از جوانان از دین شده است.»
دکتر مهدی گلجان عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس و مدیر گروه تاریخ این دانشگاه در گفت و گو با مهر مشخصه های مدیریت فرهنگی در جامعه را مورد بررسی قرار داده است. نکات مهم مطرح شده در این گفت و گو را در ادامه می خوانید.
* یک اصطلاحی در نزد عامه فلاسفه غربی وجود دارد به این مضمون که دنیا را مردم متوسطالحال پر کردهاند. نخبگان و عقبافتادگان همیشه کمتر از متوسط جامعه هستند. مدیریت فرهنگی یعنی بتوانید پاسخگوی اکثریت باشید و اکثریت جامعه نیز همین متوسطالحالها هستند.
*مدیریت فرهنگی یعنی مدیریت انسانها بر انسانها. پیامبر(ص) نیز انسان بود و اصلا به همین دلیل میتوانست انسانها را رهبری کند، حامل رسالت باشد، الگوی دیگر انسانها باشد و… . بنابراین زندگیاش مثل خود ما بود، زن و فرزند، غذای روزانه، بیماری و همه و همه ویژگیهایی بود که موجب میشد پیامبر بتواند مقتدای دیگر انسانها باشد. ولی بسیاری از مدیران فرهنگی ما خود را از جنس دیگری میدانند، گویا اینها اصلاً زاده شدهاند برای مدیریت فرهنگی بر دیگران؛ همه چیز هم میدانند. اگر نقدی هم بر عملکردشان داشته باشی، صدایشان درمیآید.
* پیامبران وقتی آمدند به بشر نگفتند ما آمدهایم تا شما عقل خود را تعطیل کنید و دین ما را جای عقل خود بگذارید. اصلا قرار نیست دین و مذهب جای عقل و اندیشه را بگیرد. مدیران فرهنگی ما در جامعه باید دنبالهرو مسیر پیامبران و مانند یک معلم دلسوز باشند. به مردم نگویند ما آمدهایم که جای شما فکر کنیم و نتیجه بگیریم، بلکه کمک کنند که مردم به مدد اندیشه و تعقل زودتر به نتیجه برسند.
* شناخت نیازها و پیدا کردن پاسخهای آنها جزو وظایف مدیران فرهنگی است، به همین جهت باید بدانند که قرار نیست همه پاسخها در دین باشد. نباید دین را ملزم کرد که همه پاسخها را ارایه دهد و اگر نتوانست، پس دین نیست.
* یکی از وظایف مدیران فرهنگی به ویژه در جوامع مدنی این است که بستری فراهم کنند که جوانان مجذوب و شیفته دین شوند، نه به این دلیل که دین همه مشکلاتشان را حل میکند، بلکه به این دلیل که دین زیباست، الهی است، آرامش میآورد، گناه و عصیان آدمی را کاهش میدهد و غیره. طبیعی است که دین نمیتواند مشکلات بیکاری و ازدواج جوانان یا مشکلات سیستم آموزش دانشگاهی را برطرف کند، اما اینها دلیلی بر بیهودگی دین نیست.
*متاسفانه مدیران فرهنگی ما دین را پاسخگوی همه مشکلات جامعه معرفی کردهاند و همین مسأله موجب رویگردانی بسیاری از جوانان از دین شده است.
* تهاجم فرهنگی وقتی اثر میکند که بتواند در جامعه مقابل شکاف ایجاد کند یا از شکافهای موجود نفوذ کرده و جامعه مقابل را به هم بریزد. ولی وقتی جامعه یک سامان فرهنگی و یک انسجام درونی داشته باشد، نمیتوان آن را به هم ریخت.
* مدیران فرهنگی بایستی بدانند که ما در جامعه با 3 فرهنگ اصلی روبرو هستیم: فرهنگ ایرانی، فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی. در بخش عمدهای از تاریخ، بین فرهنگ ایرانی و اسلامی وحدت حاصل شد و گویا این دو، یکی شدند و در مقابل فرهنگ غرب ایستادند. اینکه میگویم ایستادند، به معنای جنگ و مقابله نیست، بلکه منظور مقاومت است. چون فرهنگ غرب به ویژه در قرون اخیر به عنوان یک گفتمان مسلط، تلاش کرده باقیِ فرهنگها و گفتمانها را زیر سلطه خود درآورد.
* یک مدیر فرهنگی خوب با شناخت جامعهاش تشخیص میدهد که آیا فرهنگها باید با هم بجنگند یا به هم کمک کنند. فرهنگهای متفاوت یک جامعه به جای ستیز با هم، باید از نکات مثبت یکدیگر استفاده کنند، البته بی آنکه تسلیم یکدیگر شوند. هیچ فرهنگی به حذف فرهنگ دیگر نمیاندیشد، این ما مدیران فرهنگی هستیم که به حذف فرهنگ مقابل میاندیشیم.
* مدیریت فرهنگی یعنی ایجاد فضای فرهنگی نه القا یا تحمیل فضای فرهنگی. باید با زمینهسازی اجازه داد فرهنگ از دل جامعه به وجود آید، نه اینکه تحمیلی آن را به وجود آوریم. در سالیان گذشته من یک دانشجوی خانم داشتم حدود 40-45 ساله. بعد از مدتی فاصله و فراغت از تحصیل، آمده بود که درس را ادامه دهد. یک روز از من پرسید چه کنم که فرزندانم با کتابهای مذهبی انس پیدا کنند و نسبت به مسائل دینی آگاه باشند. گفتم یک قفسه از کتابخانه منزلتان را به چنین کتابهایی اختصاص دهید و بدون اینکه از بچهها بخواهید این کتابها را مطالعه کنند، خودتان هر روز کتابهای مورد اشاره را بخوانید. با این کار به تدریجی فضایی برای اهل خانواده فراهم میکنید که رفته رفته جذب این گونه کتابها شوند. در واقع شما یک فضای فرهنگی ایجاد کردهاید، بنابراین فرزند شما تحت تاثیر مولفههای فرهنگی قرار میگیرد، نه القای شخصی.
* مدیر فرهنگی زیرک فضای فرهنگی را میسازد یا زمینه را برای فضای فرهنگی فراهم میکند تا فرهنگ در آن رشد کند. اگر بخواهیم با اجبار این کار را بکنیم مطمئنا نتیجه نخواهیم گرفت. همین مساله حجاب را در نظر بگیرید. به جای آنکه فضای حجاب و عفاف را فراهم کنیم، شرط ورود خانمها به برخی دانشگاهها و ادارههای دولتی را داشتن چادر قرار دادهایم. بعد در ابعاد دیگر کار به گونهای رفتار شد که یک فرد محجبه برای انجام کارهای روزانهاش نیز با مشکل روبرو شد و جامعه به فردی که پوشش مناسبی نداشت، بیشتر روی خوش نشان میداد.
* رمز موفقیت در اعتدال است، نه پرکاری، نه کمکاری. کاربرد درست مطابق با عقل. در مدیریت فرهنگی نیز اعتدال از اهمیت زیادی برخوردار است.
مدیر عامل بنیاد اندیشه اسلامی گفت: «متاسفانه مدیران فرهنگی ما دین را پاسخگوی همه مشکلات جامعه معرفی کردهاند و همین مسأله موجب رویگردانی بسیاری از جوانان از دین شده است.»
در متن گفته شده “یکی از وظایف مدیران فرهنگی به ویژه در جوامع مدنی این است که بستری فراهم کنند که جوانان مجذوب و شیفته دین شوند، نه به این دلیل که دین همه مشکلاتشان را حل میکند، بلکه به این دلیل که دین زیباست، الهی است، آرامش میآورد، گناه و عصیان آدمی را کاهش میدهد و غیره. طبیعی است که دین نمیتواند مشکلات بیکاری و ازدواج جوانان یا مشکلات سیستم آموزش دانشگاهی را برطرف کند، اما اینها دلیلی بر بیهودگی دین نیست.”
بنظرم اینطور نیست. اگر دین اینقدر ناز و ساکت و فردی است چه ربطی به مدیران فرهنگی دارد و چطور آنها را وظیفه مند کرده. و دینی مثلا اینهمه در باب چگونگی ازدواج و مزیای آن و مقدمات و موخرات آن و …. صحبت کرده چطور نمیتونه برای حل مشکل ازدواج جوانان راهکار باشه؟