نگاهی به آرای «آتاسوی مفتی اوغلو» متفکر ترک؛ «مانیفست بهشت زهرا» تنها راه نجات اسلام!
آتاسوی مفتی اوغلو از نویسندگان و متفکران شناخته شده اسلامی در ترکیه است. او که اکنون در سن 75 سالگی به سر میبرد مشهور به عدم وابستگی به هیچ کدام از جناحهای سیاسی و جماعتهای اسلامی است.
نکته قابل توجه در مورد مفتی اوغلو این است که خود او از تشکیل هرگونه انجمن و جماعتی خودداری کرده و رسالت خود را تنها بیان حقایق و سخنرانی و نوشتن در راستای ابلاغ پیام اسلام به نسل جوان میداند.
در دوران آخرالزمان که یکی از ویژگیهای آن را تلاش افراد و جماعتها برای دعوت دیگران به خود است وجود متفکر و نویسندهای که هیچ شانیتی برای خود جز بیان حقایق و ابلاغ رسالت تاریخیاش نمیداند مساله ای است که نباید از کنار آن به راحتی گذشت.
آتاسوی مفتی اوغلو در خانوادهای که پدرش به صورت مخفیانه برای نوجوانان روستا معلمی قرآن میکرد تا نسل آینده از قرآن به دور نیافتد در دوران اوج خفقان لائیسیته در ترکیه به دنیا آمد. او بعدها بارها شاهد دستگیری و زندانی شدن پدرش شد و همین مسائل او را بر آن داشت تا نسبت به غیرت دینی خود حساستر شود
او فعالیت قلمیاش را از 18 سالگی با حضور در نشریات اسلامگرای مطرح آن دوره ترکیه مانند سبیل الرشاد، بویوک دوغو (شرق بزرگ)، دیریلیش (احیا) و ملت آغاز کرد و در عنفوان جوانی تحت تأثیر شاعران و نویسندگان مطرح اسلامگرای آن دوره مانند محمد عاکف ارسوی، نجیب فاضل و سزایی کاراکوچ قرار گرفت.
مفتی اوغلو بر خلاف برخی از نویسندگان اسلامگرای ترکیه در تمام دوران فعالیت فکری خود از نزدیک شدن به تفکرات ملی گرایانه خودداری کرد. چرا که این نوع تفکر را نافی اندیشه و مفهوم «امت اسلامی» میدانست.
از همین دوره است که او یکی از رسالتهای خود را مقابله با هر تفکر، مکتب و ایدهای که ابنای امت اسلامی را دچار تحدید و یا تفریق کند کرده است و در نگاه او هیچ فرقی میان یک جوان ترک با یک جوان عرب یا مالایی وجود ندارد.
در حالی که آتاسوی مفتی اوغلو در آستانه چهل سالگی خود و دوران باروری اندیشههای خود بود با حادثهای تاریخی مواجه میشود که تمام فعالیتها و اندیشههای او را تحت تأثیر خود قرار میدهد: در 38 سالگی او در ایران انقلاب اسلامی رخ میدهد.
تلاشهای انقلابی ملت ایران، رهبری کاریزماتیک انقلاب ایران که شخصیتی اسلامی به معنای تام کلمه بود و نتیجه انقلاب ایران که سیستم مردمسالاری دینی را در پی داشت مسائلی بود که تمام اندیشهها و فعالیتهای مفتی اوغلو را تحت تأثیر خود قرار داد.
او چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران سفر میکند و تلاش میکند تا فضای انقلابی ملت ایران را از نزدیک لمس کند. او بعدها اذعان کرد که در آن دوره تاریخی وقوع هرگونه انقلابی که وجهه و مبنای اسلامی داشته باشد از نظر او و بسیاری از دوستان و هم قطارانش رؤیایی بیش نبود و آنها از اینکه چنین رؤیایی در بیرون محقق شده است نمیتوانستند خود را هیجان زده احساس نکنند.
به نظر مفتی اوغلو انقلاب اسلامی ایران یکی از اصلیترین حرکتهای اسلامی تاریخ 500 ساله اخیر جهان است که با هدف نمایان شدن چهره رهایی بخش دین برای بشریت رخ داد.
یکی از ثمرات انقلاب اسلامی ایران وارد کردن ضربهای تاریخی به جریان روشنفکری جهان بود که تلاش داشت تا دین را از صحنه جوامع بشری پاک کند.
او در یادداشتی که پس از پذیرش قطعنامه 598 نوشته است جنگ هشت ساله صدام علیه ایران را جنگ کفر بین الملل علیه انقلاب اسلامی که دارای توان جهانی شدن بود معرفی کرد و در همان یادداشت خود خبر از آغاز جنگهای دیپلماتیک علیه ایران در سالهای آینده برای منفعل کردن و به گوشه کشاندن ایران خبرداد.
او انقلاب اسلامی را رخ نمایی هویت اسلامی در برابر استثمار آمریکا از ملل مسلمان منطقه میداند که توانست ضرباتی تاریخی را به جریان کفر و نفاق در جهان وارد کرده و تاریخ حرکت امپریالیزم در جهان را دچار سکته کند.
انقلاب اسلامی گامی بزرگ در راستای تحقق اهداف جهانی اسلام بود و همین مساله باعث شد تا جبههای جهانی از کفر در برابر این انقلاب ایجاد شود.
جنگ ایران و عراق به هیچ وجه یک برادرکشی و جنگ بین دو کشور مسلمان نبود بلکه جنگ جبهه کفر جهانی علیه جبهه انقلاب اسلامی با هدف فلج کردن این انقلاب بود.
مفتی اوغلو بر همین مبنا شهدای ایرانی که در جنگ با رژیم بعثی عراق کشته شدهاند را نه افرادی ایرانی که برای وطن خود کشته شدهاند بلکه جوانانی مسلمان که در راستای جنگ با تحکم امپریالیزم بر ملل اسلامی سینه سپر کرده و تمام هستی خود را فدای اسلام و امت اسلامی کردهاند معرفی میکند.
او با بیان این که پس از دوره حضور رسول اکرم (ص) در مکه و فشارها و تحریمهای کفار علیه آن بزرگوار هیچ گاه تاریخ اسلام میزان فشار و تحریمی که علیه انقلاب اسلامی میشود را به خود ندیده است، جوانان ایرانی که در جنگ ایران و عراق کشته میشوند را جوانانی که برای دفاع از حیثیت اسلام کشته میشوند معرفی میکند. این جوانان در دوره مدرن بار دیگر روح اسلام را با فرهنگ شهادت احیا کردهاند و تمامیت وجود جهان مدرن را به پرسش کشیدهاند.
مفتی اوغلو با ایجاد عبارت «مانیفست بهشت زهرا» تنها راه حیات اسلام در جهان معاصر را «مانیفست بهشت زهرا» میداند. در ادامه به معرفی او از بهشت زهرا که پس از توصیفهای او از جوانان مسلمان ایران بیان کرده است میآوریم: «قلب حیات در ایران بهشت زهرا است.
در عین حال بهشت زهرا قلب تاریخ نیز هست. بهشت زهرا قبرستانی است که هم دنیا و هم آخرت را میتوان با آن انشا کرد. بهشت زهرا مزارستانی از لشکر شهدا، نسل شهدا و وطن شهدا است. بهشت زهرا معنادارترین مزارستان جهان است.
در این مزارستان مردگان نیز در حیاتند و حتی بدنهای آنان نیز در حال ابلاغ رسالت اسلامی است. خداوند زنده بودن شهیدان را بیان کرده است و برای فهم این که چگونه شهدا میتوانند قلب تپنده حیات باشند باید به بهشت زهرا رفت.
در بهشت زهرا است که میتوان به ژرفای معنای تقدیم جان برای اسلام دست یافت. در بهشت زهرا است که میتوان فهمید که حیاتی که در این جا در جریان است تا چه میزان حیاتی عمیق، الاهی و درونی است.
در بهشت زهرا حیاتی در جریان، انقلابی در جریان، هیجانی در جریان، صمیمیتی در جریان، حزنی در جیان، تالمی در جریان، تنشی در جریان و تقوایی در جریان را میتوان دید. بهشت زهرا مکان مقدسی است که تبدیل به منصه ظهور تمام احساسات و اندیشههای الهی و نبض آینده است.
کسانی که میخواهند با جهان مسلمانان ایرانی آشنا شوند بدون زیارت بهشت زهرا حق اظهار نظر در مورد آنان را ندارند. اگرچه افسوس که بسته مغزان همیشگی حتی به بهشت زهرا نیز با همان نگاههای استخفاف آلودشان نگاه خواهند کرد. در این موضوع مطمئنم.
اینان به هنگام زیارت بهشت زهرا بی آن که متوجه هستیهای الهی موجود در آن مکان شوند به تابلوها و عکسهایی که بر روی مزارها گذاشته شده است گیر خواهند داد.
در حالی که یک مسلمان در آن مکان تلاش میکند تا روح گسترده شهادت را در آن مکان لمس کند، یک مسلمان دیگر نیز در حد انتقاد از یک عکس یا قاب بر روی مزار خود را در قفس نگه میدارد.
بهشت زهرا پنجرهای است که بر دو جهان گشوده شده است. بهشت زهرا یک روح، یک اندیشه و یک عشق است که میتواند به هر دو جهان با یک نگاه و در یک نگاه بنگرد.
بهشت زهرا هشداری است برای محاسبه دنیوی و اخرویای که باید حیات و روح انسان بر اساس آن تنظیم شود. بهشت زهرا تنها مزارستان جهان است که حیات، احساس و حزن همگی با هم در آن در حال تموج است.
بهشت زهرا کنه زندگی است و در هر لحظه در آن جا زندگی در فوران است. بهشت زهرا کشور شهدا است. بهشت زهرا یادبودی برای ابدی ماندن فرهنگ شهادت است.
آنان که توان فهم زبان بهشت زهرا را نداشته باشند از فهم زبان جنگ و زبان صلح نیز ناتوان خواهند بود. نباید انتظار داشت کسانی که برای نبرد هستی اسلام حاضر به فدا کردن تمام وجودشان نیستند بتوانند مفاهیمی که در بهشت زهرا در حال نشو و نما است را درک کنند. آنان که توان فهم زبان بهشت زهرا را نداشته باشند از فهم زبان اسلام، زبان ایمان و زبان وحی عاجز خواهند بود.
آنان که در بهشت زهرا خفتهاند برای اقامه اسلام، ایمان و وحی تمام هستی خود را به زیر خاک بخشیدند. زبان بهشت زهرا را نمیتوان با ذاتیات ایدئولوژی مدرن ترجمه کرد. مسلمانان آزاد، آنان که در پی اتحاد هستی خود با آزادی هستند باید که زبان بهشت زهرا را یاد بگیرند. مسلمانی وارسته، موحدی وارسته تنها با زبان اسلام است که میتواند خود را به ثمر برساند.»
مفتی اوغلو در تمام نوشتهها و سخنرانیهای خود از تحکم «زبان» جهان غرب بر اندیشههای مسلمانان انتقاد کرده است و اصلیترین علت عقیم بودن فعالیتهای فکری متفکرین جهان اسلام را عدم فهم آنها از زبان اسلامی میداند.
یکی از مهمترین کلید واژگان در اندیشه آتاسوی مفتی اوغلو کلمه «زبان» است. او زبان را چیزی بیش از کلمات و جملاتی که بر زبان میآید قلمداد میکند و واژه زبان را مترادف منطق میداند.
در اندیشه مفتی اوغلو به دلیل این که مسلمانان در زبان مدرنیته در حال حیات هستند، امکان فهم حقیقت موجود خود که در جهانی غیر از جهان مدرن در حال حیات هستند و نیز بازتاب دادن آن به یکدیگر و دیگران را از دست دادهاند.
این مساله باعث شده است تا جوامع مسلمانان نه یک جامعه اسلامی بلکه مجتمعی از افراد مسلمان به شمار بیاید. دلیل این امر این است که مسلمانان خود را از پارادایم اسلامی که بسیار فراتر از مفاهیم مدرن است تنزل داده و در پارادایم مدرن در حال تکلم هستند.
این فرآیند باعث شده است تا مسلمانان از حالت آرمان گرایانه اسلامی که مبتنی بر فهم متعالی از حقایق هستی و مبتنی بر مبادی اسلامی که اساس آن توحید در عقاید و عدالت در جامعه بشری است عدول کرده و خود را در چارچوب منفعت گرایانه در وضعیتی تقلیل یافته قرار دهند.
از همین روست که مفتی اوغلو وارد در گفتمان مقاومت میشود. از دیدگاه او مقاومت بیش از آن جنبهای فیزیکی داشته باشد عملیاتی فکری برای دفاع از شرافت انسانی است: آنچه که تاریخ، حیات و انسان را دارای مفهم و ارزش میکند مقاومت است.
ما باید متوجه باشیم که دیگر ذلت و افلیج بودنی که ناشی از اندیشه نژادگرایانه امپریالیستی | صهیونیستی در جوامع اسلامی است به حد نهایت خود رسیده است.
قلاده به گردن بودن در برابر غرب به هیچ وجه معنای هست بودن ندارد و اگر میخواهم سهمی از هست بودن داشته باشیم باید مقاومت کنیم. با مقاومت است که میتوانیم ارزشها و مفاهیم الهی و انسانی را در جهان منتشر کنیم.
با قلاده به گردن شدن در برابر غرب هیچ چیز از خود نخواهیم داشت که بتوانیم آن را عرضه کنیم. بردگی در برابر غیر به معنای وداع گفتن با تمام فرهیختگیها، شرافتهای انسانی و اخلاقی گری است.
در اندیشه مفتی اوغلو ایمان مترادف با «اعلون» بودن است و مؤمنین بایست که همواره در سطحی برتر از از جهان کفر واقع شوند: مؤمن بودن به معنای والا بودن است. اگر خود را مؤمن میدانید اما نشانی از والایی در خود نمیبینید پس نقصانی در ایمان خود دارید و باید در آن بازبینی کنید. در نبردی اندیشگانی که فرد مؤمن در آن حاضر میشود اگر او خود را دست برتر و طرف غالب این نبرد نداند پس مفهوم ایمان او دچار نقصان است.
مفتی اوغلو در مورد نقصانهای فهم ایمانی مسلمانان تاریخ زدگی و هم ردیف دانستن ارزشهای متراکم و متورم تاریخی که هیچ ربطی به دیات اسلام ندارد با سنن حقیقی اسلامی را یکی از علل کژفهمی مسلمانان در مساله ایمان و یکی از علل تصلب فکری جامعه اسلامی میداند.
در نظر مفتی اوغلو تمام بحرانهای سیاسی و امنیتی جوامع اسلامی و جغرافیایی مسلمانان ناشی از بحرانهای فکری بروز یافته و یا نهفته مانده مسلمانان است که زمینه را برای بروز سایر بحرانها مهیا میکند.
از منظر او تاکید بیش از حد بر نقش سازمانهای جاسوسی غربی و دولتهای امپریالیستی به عنوان مسببین بحرانهای مورد در جوامع اسلامی ناشی از فرار متفکرین مسلمان از خود انتقادی است.
متفکرین مسلمان از آنجا که نمیتوانند در زبان حقیقی جوامع مسلمان به استنطاق مدارک بنشینند از این رو خود را وارد در زمین بازی غربی میکنند و از همین رو عاجز از بازاندیشی در مبادی خود میشوند. این عجز نیز ریشه در تصلب در سننی دارد که اکنون بسیاری از آنها هم ارج دین و معارف دینی و یا گاه به اسم معارف دینی شناخته میشوند.
البته اینها هیچ کدام به معنای تاریخ ستیزی مفتی اوغلو نیست و او در بسیاری از سخنرانیهای خود مطالعه و ژرف اندیشی در تاریخ 500 ساله گذشته امت اسلامی را برای هر کدام از اندیشمندان و خصوصاً جوانان مسلمان واجب میداند. مفتی اوغلو با اعتقاد به این که عدم مطالعه و تعمق در تاریخ چند سده اخیر از سوی مسلمانان آنها را از شناخت دشمنان فکری خود که به صورت وجود شناختی با اسلامیت در تعارض قرار دارند باز داشته است.
از منظر او کاپیتالیزم، نئولیبرالیزم و فهم سکولار از هستی اساساً با مفهوم اسلام و اعتقاد توحیدی در تعارض قرار دارند و امکان مسلمان بودن و کاپیتالیست بودن یا مسلمان سکولار بودن وجود ندارد.
اگر چنین ترکیبهایی در جهان امروز امکان تولید یافته است از آن رو است که اسلام از جایگاه یک دین به معنای حیات بخشی خود تنزل داده شده و به عنوان یک سرگرمی و امری شخصی که آن هم باز در لایههای وجود فکری فردی تاثیری نمیگذارد تعریف شده است.
این نوع از تعریف برای افرادی که اسلام را به عنوان هویت فکری و خود تعریف کردهاند نتیجهای جز عدم تعین هستی شناختی به بار نمیآورد. آنها در حالی که میدانند وضیت موجود مخالف هویت اسلامی آنها است اما هیچ راهی برای برون رفت از این وضعیت نمیتوانند تولید کنند و این نیز نتیجهای جز سرخوردگی تاریخی در برندارد.
در نتیجه این سرخوردگی تاریخی است که جوانان مسلمان بیش از آنکه گام به سوی اندیشه بگذارند سطح فکری خود را در سویه تقلید نگه میدارند و تلاش میکنند تا با عضویت در جماعتها و گروههای مختلف بی آنکه در مورد سطح اندیشگانی و نوع بینش اسلامی سردمداران آن جماعتها و فرقهها تفکری کنند خود را به یک مقلد در تمام سطوح فکری و عمل اجتماعی میکاهند. این تقلیل که با تمایل به منیت، اوتوریته و تحکم در میان سردمداران جماعت همراه است نتیجهای جز پایمال شدن خودباوری و آزادگی و حریت در میان نسلهای آینده ندارد.
دیگر عارضه این فرآیند یک دست و یک نسق شدن فضای فکری در میان مسلمانان و کاهش دیگرپذیری درون اسلامی در جامعه مسلمانان است.
از منظر مفتی اوغلو مسلمان بودن هم معنای جهانی بودن است. اسلام دین رهایی بخش نهایی الهی است که مکلف به رسالت سعادت برای تمام تاریخ بشریت است. از این رو مسلمان بودن به معنای امکان مفاهمه و مرابطه با تمام جهان است و حکمی که توان جهانی بودن را نداشته باشد نمیتواند حکم و اندیشهای اسلامی محسوب شود. مسلمان بودن به معنای تفکر بر اساس گشادهترین افقها و حرکت با گستردهترین اهداف است.