خدمتِ ساقیگری (در بیان معیارهای صحیح در تفسیر رسالتِ نبی)
سید هادی طباطبایی
در مواجهه با متون دینی و تاریخ مسلمانی میباید از مواردی مدد گرفت. باید پای اموری را به میان آورد تا فهم صحیح از رسالتِ نبی حاصل آید. چیست آن معیارها و به کدامین امور میباید چنگ انداخت و فهم دینی را منضبط و روشمند ساخت؟
این سخن اقبال لاهوری بود که:
خدمتِ ساقی گری با ما گذاشت داد ما را آخرین جامی که داشت.
او میگفت پیامبر (ص) که رسالتش به پایان رسید و خُم خانه وحی را بر آدمیان عرضه کرد؛ پس از آن وظیفه ماست که هر کدام به قدر جامی از آن خُم بر داریم. هر که جام فراختری دارد، بهره عظیمتری هم نصیب میبرد. مرادِ اقبال این بود که پس از پیامبر (ص)، دیگر زمانه تفسیر فرا رسیده است. هنگامهای است که باید از دالان تفسیر به کُنه پیام وحی پی برد. و چارهای جز آن نیست.
سخنش بی راه نبود. قرنها از پیام نبوی گذشته و تفاسیر عدیدهای از آن رسالت بیان شده است. هر کسی به قدر جامِ خود از آن برگرفته است. برخی پیمانهها اما محدود بودند. برخی تَرَک داشتند، برخی حتی شکسته مینمودند و پیامِ حقیقی را در نیافتند.
چاره چیست؟ چگونه باید بر سر آن خم خانه رفت تا دست خالی بازنگشت؟ برخی به دیدن روایتی، «عدالت» را قربانی کردند. برخی حتی مُهر خاتمت بر «توحید» زدند تا یک روایت را توجیه کنند. برخی دگر پای قساوت را به میان آوردند و برخی نامهربان رفتارهایی به نام دین و مسلمانی به انجام رسانند. و این از آفات پر مکافات بود.
به نظر میرسد که در مواجهه با متون دینی و تاریخ مسلمانی میباید از مواردی مدد گرفت. باید پای اموری را به میان آورد تا فهم صحیح از رسالتِ نبی حاصل آید. چیست آن معیارها و به کدامین امور میباید چنگ انداخت و فهم دینی را منضبط و روشمند ساخت؟
- اخلاق
شاید یکی از اساسیترینِ این موارد، اخلاق است. روایتی از تاریخ و یا تفسیری از متن دینی که خلاف اخلاق حکم دهد، نمیتواند به عنوان تفسیری مقبول قلمداد شود. پیامبری که برای اتمام مکارم اخلاقی جهد بسیار کرده، نمیتوانست که عملی غیر اخلاقی را به تصویب برساند. فرض بفرمایید که با دهها ادلّه سندی و سلسله روایات و صحّت راویان به این نتیجه دست یابیم که «مباهته» و بهتان زدن بر دیگران به تأیید رسیده است. تصور کنید که در سلسله روایات هیچ خللی نبوده و با علم درایه به مقبولیت این روایت حکم شود. در این مواقع آیا میتوان بر چنین حکم غیر اخلاقی، مهر تأیید نهاد؟ میتوان چشم و گوش بسته به مقبولیت آن اذعان داشت؟ دور باد از یک مسلمان که بر دیگران بهتان زند. این نه مرام اخلاقی و نه مورد تأیید شریعت محمدی است. آنچه که از معیارهای اخلاقی فاصله دارد را به هر حیلتی که برکشیم و آن را به میدانِ تصویبِ دینی در آوریم، نمیتوان آنرا مقبول و ممدوحِ شارع دانست و انتظار تبعیت از آن داشت. معیار اخلاقی، حصاری است که دین را در خود نهفته و پای از آن بیرون نمیتوان نهاد.
- زمینه و زمانه متن
از دیگر مواردی که گاه مورد غفلت واقع شده، نگریستن به زمانه متن است. برخی از روایات و احکام برکشیده شده و تا به زمانه حاضر تعمیم داده میشود، فارغ از اینکه زمینه شکل گیریِ آن در نظر گرفته شود. به عنوان نمونه، حکم «تعدد زوجات» را میتوان در نظر آورد. از جامعه صدر اسلام اخباری در دست است که مردمان تا بیست همسر را نیز اختیار میکردهاند، تعدد زوجات را نشانهای از قدرت و برتری میدانستهاند، همچنین به دلیل تعدد جنگها و کشته شدن بسیاری از مردها در آن زمان، گرایش به همسرگزینیهای عدیده وجود داشته است. در این زمینه فرهنگی، اسلام محدودیتی را ایجاد میکند. همسرگزینیهای بی رویّه را جایز نمیداند. سقف و نهایت در آن زمانه را به چهار همسر محدود میکند.
حال اگر در زمانه امروزین که تک همسری مرسوم و مقبول همگان است را فرو نهیم و به آن حکمِ زوجاتِ اربعه تمسک کنیم و حتی بدان تشویق و ترغیب نماییم، جز این است که خاک بر چشم احکام پاشیده و رأی نامقبولی را برگزیدهایم؟ این نادیده انگاشتنِ زمانه متن است. فرو نهادنِ حقیقتِ شریعت است. ماجرا را به نحوی معکوس دیدن و پوستین اسلام را وارونه به تن کردن است.
- توجه به الفاظ
یکی از مواردی که میباید در مواجهه با متن به آن توجه داشت، موشکافی در الفاظ است. برخی از تعابیر قرآنی به نحو صحیح مورد تحلیل واقع نشده و برخی رهزنیها را به همراه آورده است. به عنوان نمونه در آیهای گفته میشود که «واللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فی المضاجع و اضربوهن». (نساء -34) گفته میشود که در صورت نشوز زن، ابتدا از طریق گفتوگو در پی اصلاح بر آیید، اگر این شیوه مؤثر نیفتاد، راهکار دوم جدا کردنِ بستر است. اما اگر این هم افاقه نکرد و اضربوهن. بسیاری این تعبیر را به معنای کتک زدن معنا کردهاند. به این معنا که همسر خود را کتک بزنید. برخی برای اینکه رنگ خشونت را از این تفسیر بزدایند گفتهاند که به نحو آرام او را بزنید. این گونه تعابیر و تفاسیر اما تا چه میزان میتواند مقبول اسلام باشد؟ پیامبری که حتی زدن حیوانات را جایز نمیداند[1]، چگونه میتواند کتک زدن به زنان را تشویق کند؟ به نظر میرسد که در تفسیر این آیه، به معانی مختلف لفظ توجه نشده است.
برخی از الفاظ به رغم شباهت، اما دارای معانی متفاوتیاند. کلمه «ضرب» نیز اینگونه است. ضرب به معنای سفر کردن، منع کردن، خودداری کردن، روی برگرداندن، دور شدن نیز معنی شده است. حال همگی این معانی را فرو نهیم و تنها به «زدن» تکیه کنیم، امر روایی نیست. به نظر میرسد که در این آیه نیز، نمیتواند معنای زدن، مقبول شارع باشد. میتواند دور شدن از خانه منظور نظر بوده باشد.[2]
با توجه به منظومه اسلام و تأکیدهای مکرری که در حفظ حرمت زنان شده، نمیتوان پذیرفت که در این آیه نیز کتک زدن منظور نظر شارع بوده باشد. به نظر میرسد که عدم توجه به معانی الفاظ در اینجا رهزنی کرده است. و از این دست امور بسیار.
- نگریستن به نتیجه و ثمره احکام
برخی وقایع تاریخی و یا روایات دینی بر کشیده میشود و به این بهانه که سخن شارع است، بدان تأکید میرود که الا و لابد میباید آن احکام عملی گردد. به عنوان نمونه عملی ساختن برخی احکام جزایی مورد اصرار بسیار قرار میگیرد. سخن گفتن از شلاق زدن در ملاء عام، بریدن دست دزد، اعدام ساب النبی و … مورد تأکید قرار میگیرد. در مواجهه با اینگونه احکام میباید به نتیجه و ثمره آن نیز نگریست.
آیا اجرای این احکام در زمانه کنونی نیز همان مراد شارع را برآورده میکند؟ اگر در زمانهای این احکام سبب برقراری عدل میشد، اگر جامعه، اینگونه احکام را مقبول میدانست و آن را در رفع ظلم بهترین و نیکوترین روش میدانست، آیا امروزه نیز همین غایت و هدف را به سرانجام میرساند؟ در مواجهه با اینگونه احکام میباید نتیجه و ثمرهای که بر آن مترتب است نیز مورد توجه قرار گیرد. حکم به اعدام کردن فردی که توهین و جسارتی بر دین و دینداران کرده، آیا میتواند دلها را به سمت دین راغب کند؟ آیا میتواند نمایانگر کرامت و منزلت دین لقب گیرد؟ در این گونه امور میباید به دیدهای دگر نگریست. میباید اثرات اجتماعی اینگونه احکام و این استنباطها را نیز در نظر داشته و به عواقب آن نیز عنایت ورزید.
- هدف اصلی از رسالت
یکی از مواردی که گاه مغفول مانده است، توجه به هدف و غایت دین است. برخی روایات و یا وقایع تاریخی برکشیده میشود بی آنکه آن را در کلِ منظومه دینی بنگریم و لحاظ کنیم. اگر نگاهی کل نگرانه بر دین باشد، دریافته میشود که هدف و رسالت دین، جز رحمت و شفقت و کسب معنویت نبوده است. حال پای برخی روایات به میان میآید که کمتر قرابتی با این اهداف دارد. به عنوان نمونه، این وقایع تاریخی گویی به عنوان امری مسلّم پذیرفته شده است که پیامبر پس از فتح مکه، همه مشرکان را عفو میکند و خم به ابرو نمیآورد اما یک بانوی شاعره را که علیه اسلام و مسلمانی شعر میسروده از دم تیغ گذرانده و به هیچ نحوی او را عفو نکرده است.[3] این نقل تاریخی تا چه میزان میتواند مقبول باشد؟ پیامبری که از ابوسفیان درگذشته است، ابوسفیانی که جز فتنه انگیزی نداشت، چگونه زنی را به صِرف شعر گویی نبخشیده است؟ در این نقلها میباید به دید تردید نگریست. باید سنجید که این نقل تاریخی تا چه میزان با کرامت اخلاقی پیامبر برابری میکند؟ مرام نبی مکرم (ص) را ابتدا میباید به عنوان منظومهای در نظر آورد؛ سپس اینگونه رفتارها را در دل آن تفسیر کرد. برخی از این روایات برای خدشه دار کردن آن مرام حسنه و آن خلق پسندیده جعل شده است و میباید به دیده تردید در آن نگریست. وقتی که هدف از رسالت مکشوف گردد، اینگونه نقلهای سست نیز نمیتواند مورد پذیرش واقع گردد.
- گذشتن از فیلتر مرجعیت
نکته آخری که میتوان به آن اشارت کرد، توجه به رأی و نظر مرجعیت است. در بسیاری موارد شاهدیم که برخی روایات تاریخی نقل میشود و از آن خشونت استنباط میگردد. رفتارهای ناروای داعشیان همینگونه بود. روایاتی را بر میکشیدند و از ریختن خونِ غیر همکیشان ابایی نداشتند. رد پایی از روایات را مییافتند و دیگران را به نفاق و کفر میشناختند و رسالت خود را جز کشتار آنها نمیدیدند. به تنهایی بر سر سفره آیات و روایات مینشستند و اینگونه خشونتی را هم به ناروا استنباط میکردند. این رویّه اما مقبول نیست. این آیات و روایات میباید توسط صاحبِ دانشی مورد تحلیل قرار گیرد. صِرف یک روایت نمیتواند مبنای عمل باشد. حکم را میباید از مرجع گرفت. اوست که تمام این آیات و روایات را به نحوی منظومهای میبیند و به استنباط میپردازد. روایتی را که داعشیان بدان استناد میکردند را مراجع عظام هم دیدهاند و از آن غافل نبودهاند. اما آنرا در منظومهای سازوار قرار داده و حکمی برای امروز بشر استنباط کردهاند و هیچ رأی به کشتار و قتل دگران صادر نکردهاند.
میتوان اینگونه عنوان کرد که مراجع عظام تقلید، به مثابه فیلترهایی هستند که گستره آیات و روایات میباید ابتدا از آن گذر کند و سپس رأی دینی و اسلامی استنباط و مبنای عمل قرار گیرد.
این زمان است که میتوان به رسم مسلمانی مفتخر بود و تفسیر صحیح از رسالت نبی به دست داد.
دین فطرت از نبی آموختیم در ره حق مشعلی افروختیم
این گهر از بحر بی پایان اوست ما که یک جانیم از احسانِ اوست
پس خدا بر ما شریعت ختم کرد بر رسول ما رسالت ختم کرد
رونق از ما محفل ایام را او رُسل را ختم و ما اقوام را
خدمت ساقی گری با ما گذاشت داد ما را آخرین جامی که داشت.
این متن در شماره 137 مجله خیمه منتشر شد.
ارجاعات:
[1] مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص 455
[2] آیت الله سید کمال حیدری این نظر را برگزیده است. رک: وبسایت مؤسسه امام جواد (ع) تحت اشراف ایشان
[3] سیره ابن هشام، ج 2، ص 272