انواع تفسیر
متن زیر ترجمۀ خلاصهشدهای است از مقالهای تحت عنوان «انواع تفسیر»، نوشتۀ Axel Bühler که در یک مجموعۀ مقالات به زبان آلمانی با مشخصات زیر به چاپ رسیده است. مترجم (محمد مجتهد شبستری) جهت تسهیل فهم پارهای اضافات را افزوده است.
Bühler, Axel (2003). Hermeneutik: Basistexte zur Einführung in die wissenschaftstheoretischen Grundlagen von Verstehen und Interpretation, Heidelberg; SYNCHRON Wissenschaftsverlag der Autoren.
آقای بولر مینویسد:
در این مقاله من با موضوع تفسیر interpretation سروکار دارم. در این مقاله از موضوع فهمیدن تا آنجا سخن به میان میآید که وسیلۀ تسهیل تفسیر قرار میگیرد.
ظاهراً چنین بهنظر میرسد که فهمیدن و تفسیر کردن یک معنای تعریفشدۀ دقیق دارند که دانشمندان میخواهند آن را بیان کنند و توضیح دهند؛ در حالی که اینطور نیست. فهمیدن و تفسیر کردن عبارت از انواع عملیات است که هر کدام از آنها مسائل گوناگون خود را دارند. آن انواع از تفسیر را در این مقاله توضیح خواهم داد که مربوط میشوند به اظهارات زبانی. مسائل «تأویل و تفسیر هستی» از قلمرو تفسیر اظهارات زبانی که در اینجا از آن بحث میکنیم خارج است و کاری به آن موضوع نخواهم داشت.
اظهارت زبانی گونهای ارتباط برقرار کردن است، چه بهصورت کتبی و چه بهصورت شفاهی. پیش از هرگونه اقدام به تفسیر اظهارات زبانی باید معین کنیم چه هدفی را از تفسیر دنبال میکنیم و درصدد بهدست آوردن چه شناختی هستیم. پس از این معین کردن نوبت این سوال میرسد که آن شناخت را چگونه میتوانیم بهدست آوریم.
فعالیّت ارتباطگیری سه محور دارد:
۱- اسباب و علل ارتباطگیری
۲- محتوای بهوجودآمده یا پیام بهوجودآمده از طریق ارتباطگیری
۳- تأثیرات آن ارتباطگیری
ما به اندازۀ انواع هدفهای تفسیری فهمیدن داریم. فهمیدن یک نوع نیست. واژۀ «فهمیدن» را باید از این اطلاقش بیرون آورد و نخست در این موضوع بحث کرد که هدفهای تفسیری ما چیست؟ تا معلوم شود چه چیز را میخواهیم بفهمیم و چه شناختی را میخواهیم بهدست آوریم؟ و منظورمان از کلمۀ «فهمیدن» در آن مورد معین چیست؟ معنای «فهمیدن» در هر مورد در گرو آن هدفِ تفسیر گفتار یا متن است. شما هر گونه هدفگیری کنید فهمی متناسب با آن هدفگیری پیدا میکنید. عملیات تفسیری (یعنی حرکت تفسیری) متناسب با هدفهای تفسیر منظور میشود و متفاوت است، و نمیتوان یک رشته حرکتهای معین را بهصورت متحدالمال برای انواع تفسیر متن معین کرد.
عملیات تفسیری یا مربوط است به علل پدید آمدن متن، یا مربوط است به محتوای پیام که از طریق آن ارتباط به ما داده شده و یا مربوط است به تأثیرات آن ارتباط که برقرار شده است. تفسیرهای ما مربوط به یکی از اینها است. پس ما میتوانیم انواع هدفهای تفسیریمان را به سه دستۀ اصلی تقسیم کنیم:
۱- آن دسته از هدفهای تفسیری که مربوط میشود به شناخت علل و اسباب پدید آمدن متن.
۲- دستۀ دوم آنچه مربوط میشود به صفات و مشخصات متن پدیدآمده که پیام در آن است.
۳- دستۀ سوم مربوط میشود به داوریهایی که بعداً در بارۀ متن انجام میشود که آن داوریها تأثیرات متن است.
آقای بولر مینویسد ۱۸ نوع هدفگیری تفسیری داریم برحسب استقراء:
۱- نوع اول از هدفگیریهای تفسیری عبارت است از هدفِ بهدست آوردن غرضِ شخص پدیدآورندۀ گفتار یا متنِ مورد تفسیر، که هنگام پدید آوردن گفتار و یا متن از برقرار کردن ارتباط منظور داشته است و تأثیرهایی که میخواسته روی شنونده و خواننده بگذارد.
آقای بولر چند تا مثال میزند و مینویسد ممکن است غرض نویسندۀ متن یا گویندۀ گفتار این باشد که من چیزی را باور کنم که تا به حال باور نکردهام؟ پس او میخواهد در من یک باور ایجاد کند. بولر مینویسد این سوال موقعی پیش میآید که شما در متن یک مدعا را ببینید؛ مثلاً متن میگوید اگر فلان دارو را بخوری، در تو فلان تأثیر را دارد – این یک ادعا است.
آیا غرض نویسنده یا گوینده این است که من این ادعا را باور کنم؟ ممکن است نویسنده یا گوینده چنان بنویسد یا بگوید که بخواهد من شنونده یا خواننده را از حادثهای یا چیزی بترساند.
چگونه میتوان به غرضهای نویسنده یا گوینده مانند باوراندن و یا ترساندن دسترسی پیدا کرد؟ در مقام تفسیر دنبال چه نوع غرضهایی باید بود؟ بولر در مقالۀ دیگری مینویسد: آنچه تاکنون در بارۀ دخالت دادن اغراض گوینده یا نویسنده در تفسیر متن و متدهای رسیدن به آنها گفته شده بسیار ناقص است و باید تحقیقات جدید در این باب صورت گیرد.
۲- نوع دوم از هدفهای تفسیری این است که میخواهیم بهدست آوریم چرا گوینده یا نویسنده آن شکل خاص از گفتار یا نوشتار را برای ابراز مقصود و مراد خویش انتخاب کرده است. مثلاً چرا فلان کلمۀ معین یا فلان جملۀ معین را بهکار برده است. اگر ما دنبال این پرسش باشیم در واقع فهم خودمان را در باب تفسیر متن توسعه میدهیم، چون آثاری بر آن مترتب است.
فرض کنید شما نامهای را میخوانید که در تاریخ معینی پدری برای فرزندش نوشته است و در آن میبینید که پدر نوشته: «فرزند عزیزم! اگر تحصیلات خود را تا پایان دکتری ادامه دهی، من متعهد میشوم برای تو یک مسکن تهیه کنم.» شما میخواهید این نامه را تفسیر کنید. اولین دریافت شما این خواهد بود که پدر فرزندش را تشویق کرده است به ادامه تحصیل.
اما ممکن است سوال دیگری برای شما پیش آید و آن این است که چرا تهیۀ مسکن را انتخاب کرده و مثلاً ننوشته است برایت اتومبیل تهیه میکنم، یا ننوشته فلان مبلغ برای تو در بانک ذخیره میکنم. شما اگر بخواهید به پاسخ این سؤالها برسید احتیاج به تفسیر بیشتر دارید.
باید بروید اوضاع اقتصادی زمان نگارش آن نامه را بهدست آورید تا بفهمید در آن زمان وضعیت و شرایط تهیۀ مسکن چگونه بوده است. ممکن است به این نتیجه برسید که در آن زمان تهیه مسکن مهمترین مشکل جوانان بوده است و به این سبب پدر قول تهیه مسکن داده است نه چیز دیگر.
در تفسیر ادبیات هم همینطور است. شما در دیوان حافظ میخوانید که او میگوید:
می خور که شیخ و زاهد و مفتی و محتسب / چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
چرا حافظ این چهار گونه انسان را در عصر خودش در شیراز یکجا جمع کرده و چنان قضاوتی نموده است؟ باید تحقیق کنید درباب اوضاع فرهنگی و دینی عصر حافظ در شیراز و این تحقیقات همه کارهای تفسیری است.
۳- نوع سوم از هدفهای تفسیری این است که یک متن را تفسیر میکنیم با هدف بهدست آوردن طرز تفکر یک نویسنده یا گوینده. مثلاً مقاله یا کتاب کسی را میخوانیم که او را درست نمیشناسیم و میخواهیم از مضامین نوشتههای او، از جهانبینی او، اعتقادات، تردیدها و شکها و یقینهای او، احساسات و عواطف او … فهمی بهدست آوریم که در این صورت حتماً از نوشتههای دیگر او هم کمک میگیریم. این هم یک نوع از هدفهای تفسیر میتواند باشد.
۴- نوع چهارم از هدفهای تفسیری این است که میخواهیم لوازم و تبعات مستقیم و یا غیرمستقیم آن مبانی را که مؤلف در نوشته خود پذیرفته است بررسی کنیم. در روند چنین تفسیری چه بسا مجبور میشویم تقریرهای جدید از مطالب آن کتاب به عمل دهیم و نقاط خالی را بازسازی کنیم.
۵ – نوع پنجم از هدفهای تفسیری تبین روانشناختی مؤلف است. میخواهیم از موشکافی در متن بهدست آوریم که مؤلف چه انگیزههایی برای پدید آوردن متن داشته و غرضهای ثانوی او که در متن آشکارا ظاهر نشدهاند چه بوده و پشت صحنۀ روانی او چگونه است.
شما فرض کنید یک دانشآموز در حال جواب دادن به یک سؤال امتحانی است. او که میخواهد معلّم بفهمد که او جواب سوال را میداند میتوانست با نوشتن چند جملۀ کوتاه این غرض را برآورده سازد.
ولی او چنین نمیکند و یک جواب مفصّل و مشروح مینویسد. معلم میتواند جواب دانشآموز را تحلیل روانی کند و بگوید این دانشآموز میخواهد نشان دهد که نه تنها جواب سوال را میداند، بلکه او یک دانش آموز باسواد و برجسته است. در اینجا یک تفسیر صورت میگیرد با هدف تبین روانشناختی نویسندۀ آن متن، یعنی دانشآموز.
۶- نوع ششم از هدفهای تفسیر متن، توضیح روانشناختی افکار نویسنده یا گوینده است و آگاه شدن از علل و عوامل روانی و فیزیکی که بر مؤلف یک متن اثر گذاشته تا او دارای آن جهانبینی، آن اعتقادات، آن افکار و آن اقدامات گردد، که در متن مورد تفسیر اظهار شده است.
و نیز در این نوع از تفسیر میخواهیم ببینیم او هنگام تألیف متن یا گفتار از نظر فکری و عملی با چه مسائل و مشکلاتی درگیر بوده است و در چه شراطی با چه اقداماتی به حل مشکلات و مسائل موردنظرش پرداخته است.
در این صورت ممکن است افکار او را راهحلهایی بدانیم که برای حل مسائل و معضلات پیشامده برای وی آنها را بهکار بسته است. و نیز در این گونه تفسیر بررسی میکنیم که محیط فرهنگی و فیزیکی چه آثاری بر روی مؤلف داشته است.
۷ – نوع هفتم از هدفهای تفسیری بهدست آوردن آن وضعیت یا حالت روانی معین است که مؤلف آن را نشان میدهد و جلوی چشمان ما میگذارد. در این نوع از تفسیر که نمونههای واضح آن را در تفسیر ادبیات میتوان پیدا کرد از نشانه به نشاندادهشده حرکت نمیشود بلکه قضیه برعکس است و از نشاندادهشده بهسوی نشانه حرکت انجام میگیرد.
دراین گونه تفسیر، هدف مشخص کردن این مطلب است که آنچه مثلاً در یک غزل آمده نمونهای ازکدامین وضعیّت روانی انسانی است، نمونه عشق است؟ نمونه هجران است؟ نمونه شکایت از بیوفایی معشوق است؟ نمونه تسلیم محض بودن در برابر خداوند است؟ مثلاً حافظ میگوید:
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست / آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
این شعر نمونه کدامین حالت و وضعیت روانی است؟ در تفسیر این شعر یکی از چندین حالت و وضعیتهای انسانی را که آنها را در ذهن داریم مشخص میکنیم و میگوییم این شعر نمونهای از این حالت را نشان میدهد. این وضع مانند این است که یک فروشنده نمونهای از جنسی را که در نظر شما هست نشان میدهد و شما تشخیص میدهید که آن نمونه حقیقتاً آن جنس را که شما در نظر دارید نمایندگی میکند.
۸ – هشتمین نوع از هدفهای تفسیر متن میتواند این باشد که مفسّر میخواهد مشخص کند که معنای کلمات و جملات متن چیست؟ فلان واژه یا جملۀ معین که در متن بهکار رفته در عصر پیدایش آن متن طبق قرارداد چه معنایی داده است و آیا صاحب متن همان معنای متداول در آن عصر را منظور کرده یا خودش معنای جدیدی به آن واژه و یا جمله بخشیده است، یا مثلاً اصطلاحسازی کرده است. در این گونه تفسیر هدف تعیین معنای متن است.
مثلاً یک مفسّر دیوان حافظ میخواهد بهدست آورد که آیا معنای «رند» در دیوان حافظ همان است که پیشینیان وی منظور داشتهاند یا حافظ «رند» را در معنای جدیدی بکاربرده است. آقای داریوش آشوری در کتاب شعر و عرفان حافظ تحقیق بلندی در این زمینه انجام داده است.
۹- نوع نهم از هدفهای تفسیر متن میتواند این باشد که مفسّر میخواهد نوع ادبی یک متن را معین کند یا سبک شعری دیوان یک شاعر را مشخص سازد. معلوم کردن این امور جز با تفسیر میّسر نیست.
۱۰ – نوع دهم از هدفهای تفسیر تفسیر نشان دادن یا اشاره کردن به معنایی است که معنای واژهها و جملهها نیست، بلکه مصداقهایی است که با آن واژهها به آنها اشاره میشود. تفسیرهای رمزی و باطنگرایانه کتب مقدس همه بر مبنای این فرض بوده که پارهای از واژههای این کتابها را رمزها و نشانههایی برای موجوداتی دانستهاند که معنای لغوی واژهها نیستند.
مثلاً مفسران مسیحی میگفتند منظور از «اورشلیم» در کتاب مقدس، کلیسا یا قلب مؤمن است. مثال دیگر پارهای از تفسیرهای قرآن است، مثلاً مفسران شیعه در تفسیر آیۀ «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ» (الرحمن/۱۹و۲۰) گفتهاند منظور از دو بحر حضرت علی و حضرت فاطمه هستند.
۱۱- نوع یازدهم از هدفهای تفسیر بهدست آوردن مشخصات ساختاری یک متن است. ساختارهای آوایی، صرف و نحوی، دستور زبانی و مانند اینها، یا ساختارهایی از نوع ارتباطات معنایی که میان واژههای آن متن قرار دارد که جالبترینِ بخشِ این گونه تفسیر است.
۱۲ – نوع دوازدهم از هدفهای تفسیری بهدست آوردن تأثیرهای یک متن در خوانندگان و شنوندگان است. مثلاً یک مفسر مثنوی معنوی جلالالدین رومی میخواهد بداند مثنوی معنوی در شاعران بعد از مولانا چه تأثیراتی گذاشته است و این مطلب را مورد تحقیق قرار میدهد. من همیشه گفتهام اسلام پس از مثنوی معنوی با اسلام پیش از ظهور این کتاب متفاوت است. این کتاب یک دین را متحول کرده است.
۱۳ – نوع سیزدهم از هدفهای تفسیر بهدست آوردن صحت و سقم مطالب و گزارشهایی است که در یک متن به آنها استناد شده است. مثلاً شما کتاب تاریخ مشروطه احمد کسروی را میخوانید و میخواهید بدانید گزارشهای او از تاریخ مشروطه تا چه اندازه با واقعیتها تطابق دارد و اسناد مورد اعتماد او تا چه اندازه معتبر هستند. تحقیقات مربوط به این هدف گونهای تفسیر است.
۱۴ – نوع چهاردهم از هدفهای تفسیر داوری کردن در بارۀ صحت و بطلان استدلالهایی است که در یک متن بهکار رفته است. در این گونه تفسیر استدلالهایی که در متن آورده شده بررسی و نقد میشوند.
۱۵ – نوع پانزدهم ازهدفهای تفسیری بازسازی عقلانی محتوای متن به نفع مؤلف متن است. ممکن است نکاتی از ذهن مؤلف دور مانده باشد، مفسّر آن نکات را مورد توجه و بحث قرار میدهد تا مدّعای مؤلف را تقویت کند، تا آن مدّعا بهتر فهمیده شود.
ممکن است مؤلف یک فرضیۀ علمی در متن خود بیان کرده باشد و شواهدی برای اثبات نظریهاش آورده باشد، لکن آن شواهد در زمان تفسیر کافی بهنظر نرسد در حالی که بعد از نگارش آن متن شواهد جدیدی کشف شده باشد که آن نظریه را تأیید میکند. مفسّر با طرح شواهد جدید فرضیۀ مورد نظر مؤلف را تقویت میکند.
۱۶- شانزدهمین نوع از هدفهای تفسیر عبارت است ازایجاد تداعی آزاد معنانی به کمک یک متن که در واقع نوعی مدتیاسیون بهوسیلۀ آن متن است.
۱۷ – در نوع هفدهم ازهدفهای تفسیر هیچکدام از انواع هدفهایی که پیشتر گفته شد تعقیب نمیشود بلکه هدف مفسّر این است که ازطریق تفسیر، یک اثرروانی معیّن روی مخاطبان و خوانندگان بگذارد. تفسیر متون دینی غالباً از این قسم است.
۱۸ – نوع هجدهم از هدفهای تفسیر آن هدفی است که در تفسیر متنهای حقوقی تعقیب میشود. در این موارد مفسّر میخواهد از طریق تفسیر یک متن حقوقی مثلاً یک نزاع و اختلاف را حلوفصل کند و یا احقاق حق نماید و در مورد مشخص و معیّنی بلاتکلیفی افراد را یا جامعه را بر طرف کند.
[منتشرشده در سایت «مرکز نشر آثار و افکار محمد مجتهد شبستری»]