کتاب مکتبهای عرفانی حوزههای علمی شیعه در هند و پاکستان منتشر شد
کتاب مکتب های عرفانی حوزه های علمی شیعه در هند و پاکستان نوشته غلامرضا جلالی به همت پژوهشکده اسلام تمدنی منتشر شد.
شرایط کنونی که در آن زندگی میکنیم، ما را بر آن میدارد تا به دنبال راهی برای گریز از خشونت و برقراری ارتباط با انسانهای دیگر باشیم.
در میان معارف الهی عرفان، با فهم این نکته که حقیقت یکی است و تفاوتها برآمده از تعابیر و اعتباریات است، ضمن پاسخ گویی به این نیاز، باب تعامل با فرهنگهای دیگر را به روی انسان باز میکند.
هرچند مناقشات موجود در حوزههای علمی و معرفتی شیعه مانع آن شده است، ابعاد عرفان به درستی شناسایی و مورد بهره برداری واقع شود.
این دو نکته، نویسنده را بر آن داشت تا در کنار دقت در پیشینه عرفان در حوزههای علمی شیعه، فراگیری جغرافیایی و ظرفیت گسترده تمدنی آن را دنبال کند.
پژوهشی که بیش از چهار سال دوام آورد و بخشی از آن تحت عنوان مکتبهای عرفانی حوزههای علمی شیعه در ایران و عراق در سال ۱۳۹۷ از سوی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شد و بخشی دیگر همین اثر است که با عنوان مکتبهای عرفانی شیعه در هند و پاکستان منتشر میشود.
دست یابی به این اطلاعات به سادگی اتفاق نیفتاد. نویسنده علاوه بر کندوکاو در کتابخانه ها بویژه کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی و مطالعه منابع و اسناد خطی نایاب در این زمینه، رنج چندین سفر به هند و پاکستان را به خود هموار کرد تا بتواند از مشاهدات عینی و گفتگو با صاحب نظران در این کشورها نیز استفاده و در اثر خود منعکس کند.
هدف از نشر این اثر نشان دادن فراگیری عرفان شیعه در جغرافیای شبه قاره هند و پاکستان است. مهاجرت عرفای شیعی به این سرزمینها که از قرنها سوم و چهارم هجری آغاز شده بود، تا دورههای اخیر ادامه یافته است.
البته وضعیت عقاید مذهبی در میان مسلمانان ساکن هند، این گونه بوده است که شیعه و سنی مانند شیر و شکر درهم آمیخته اند و کنار هم زندگی میکنند.
با این حال بیشتر عرفا و موسسین طریقتها، در زمره سادات و منسوبین به اهل بیت علیهم السلام بوده اند و نگاه ولایی آنها نسبت به ائمه دوازده گانه شیعه سبب شکل گیری یک جامعهای منعطف و متفاوت در این جغرافیای پهناور از جهان شده است.
طریقتهای چشتیه و سهروردیه و قادریه که امروزه از بیشترین پیروان در میان مردم هند و پاکستان برخوردار هستند؛ علیرغم این که اهل سنت هستند، به اهل بیت و دوازده امام ارادت میورزند.
عرفان در واقع یک دست آورد اسلامی و منبعث از خود اسلام و مکتب اهل بیت است و مروجین آن بیشتر از سادات و منسوبین به اهل بیت بوده اند که از راه ایران به هند وارد شدند. شاید بتوان تصوف را از این منظر؛ یک حرکت متشیّعانه در دل جهان اهل سنت دانست.
این اثر دارای پژوهشهای نویافته ای است. نو بودن بخش قابل توجهی از دادههای این اثر، وامدار روش بررسی آن است. کند و کاو میدانی و سفر به شهرهایی چون حیدر آباد، بیدر، کلکته، سری نگر و کوههای مرتفع کشمیر هند که با همراهی دوست گرانمایه دکتر حیدر رضا ضابظ و برخی دیگر از دوستان صورت گرفت، مرا از نزدیک با هند و فرهنگ آن آشنا کرد.
دکتر خواجه پیری رئیس مؤسسه نور نیز علاوه بر نظارت علمی این اثر، طی سه سفر من به دهلی نو، منابعی را در اختیارم گذاشت که مطالعات میدانی مرا تکمیل کردند. به این دو جریان، باید دیدار از شهر لاهور پاکستان را افزود، که به دعوت خانم دکتر ممدوت از شخصیتهای شیعی و پر نفوذ پاکستان، و حمایت رایزنی جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت.
در این دیدار من توانستم بطور مستقیم با دوازده تن از صوفیان بزرگ پاکستان که بیشتر آنها شیعه بودند، به گفتگو بنشینم و با چهرههایی گفتگو کنم که آخرین حلقههای باز مانده از سلسلههای معنوی این کشور شمرده میشدند. در این دیدار توانستم به ابعاد تازه ای از عرفان شیعه و گوشههایی از فرهنگی تشیع در این سرزمینها دست یابم.
یکی از ویژگیهای این پژوهش، تنوع منابع آن است. من در کنار تاریخهای عمومی مثل زینت التواریخ رضی تبریزی، تاریخ رشیدی میرزا محمد دوغلات، منتخب التواریخ عبدالقادر بداونی، و تاریخهای مربوط به مسلمانان هند و پاکستان و کشمیر.
مثل تاریخ کشمیر اعظمی، تاریخ بنارس سید مظهر، حدیقه السلاطین قطبشاهی میرزا نظام الدین صاعد شیرازی و عالمگیرنامه محمد کاظم مروزی که یک تاریخ محلی شمرده میشود.
از منابع مرتبط با تراجم عرفا و علمای شیعه در هند و پاکستان، مثل تذکره علمای کشمیر سید محسن حسینی کشمیری، تذکره علمای هند ریوانی، تذکره علمای امامیه پاکستان نوشته سید حسین عارف نقوی و گلزار ابرا فی سیر الاخیار و کتاب گراسنگ سلافه العصر سید علی خان مدنی و نیز تک نگاریهایی چون میرمحمد مؤمن استرآبادی مروج تشیع در جنوب هند، نوشته سید محی الدین قادری و مخدوم جهانیان جهانگشت محمد ایوب قادری بهره برده ام.
در کنار این منابع از دیوانها و تذکره شعرا و سفرنامهها غافل نبوده ام. منابع مربوط به تاریخ تشیع و تاریخ تصوف شبه قاره هند نیز مورد نظر نویسنده بوده است. چنان که در کنار آثار چاپی، از آثار خطی عرفای شیعه بویژه مجموعه آثار میرسید علی همدانی.
مثل شرح مرادات حافظ، مشارب الازواق، اسرار النقطه، تذکره الملوک و رساله همدانیه و مقالاتی که به مناسبت بزرگداشتهای مربوط به ایشان تا کنون در هند و ایران و پاکستان، ارائه شده است و همینطور منابع اخلاقی مثل اخلاق محسنی مشهور به اخلاق عالم آرا، نوشته محسن فانی کشمیری، لمعات فخرالدین عراقی، شرح لمعات برزش آبادی و دهها فرمان و سند بهره برده ام.
نویسنده به دست آوردهای زیادی در کندوکاو خود از مکتبهای عرفان شیعی در هند و پاکستان داشته است. از جمله این که عرفان پیش از همه معارف اسلامی و بیش از آنها، توانسته است به تجربه جهانی دست یابد.
در شرق دور با آئینهای بودایی و هندویی، برهمنی و دائوئیسم همزیستی داشته و در ایران با آئینهای کهن ایرانی چون مهرپرستی و زروان و درحوزه مدیترانه با آئینهای ابراهیمی.
با این حال رویکرد علمای حوزههای علمی شیعه هند و پاکستان به عرفان، همانند ایران حالت دوگانه داشت. برخی از دانشوران شیعه از عرفان و تصوف جانبداری میکردند و برخی مخالفت.
در این پژوهش روشن شد که متاع عرفان و تصوف همیشه در هند و پاکستان مشتری داشته است. یکی از علل مهاجرت ایرانیان عارف مسلک به هند به دلیل استقبال ساکنان این سرزمینها از آنها و نقار و نفرتی بوده است که در ایران نسبت به عرفا و اهل تصوف از سوی فقها اعلان میشد. عرفا اگرهم خود نمیرفتند آثار خود را برای عرضه به جامعه، به هند میفرستادند، چون آنها را اهل تساهل و تسامح مییافتند.
آخرین نکته این که اصل همیشگی حاکم بر روابط فرهنگها، تمدنها و مذاهب، اصل هویت چند پارچه است. تصور هر گونه هویتی به عنوان مقولهای یکدست، ناب و خالص، تصوری غیر واقعی و غیرتاریخی است.
در خلال قرون گذشته نویسندگان مسلمان هند انبوهی کتاب و رساله به زبان فارسی درباره عرفان و تصوف هند و ایران نوشته اند. منظور بسیاری از آنان رفع سو تفاهمها و از میان بردن عوامل تفرقه بوده است. رویکردی که امروزه نیز مثل ادوار گذشته تاریخ بار دیگر اهمیت خود را گوشزد میکند.