گذر از «جامعه دینی» به «اجتماعاتِ مدنی دینی»؛ گزارش سخنرانی آرش نراقی درباره کتاب مدارا و مدنیت
جلسه چهل و هشتم از گفتار و اندیشه در حزب اتحاد ملت، شاخه استان فارس، با معرفی کتاب «مدارا و مدنیت» مجموعه مقالات دکتر آرش نراقی برگزار شد. این کتاب در سال ۹۲ توسط نشر نگاه معاصر به چاپ رسیده است. دکتر نراقی در خصوص این کتاب به توضیحاتی پرداخت. بعضی سخنان را بیان کرد که سابقاً در کتاب مکتوب نشده و سویهای جدید از این کتاب و ایدههای نراقی را بازتاب میداد.
دکتر آرش نراقی در مورد دغدغه خود از نوشتن این کتاب گفت که: دغدغه من نسبت میان دین و عرصه عمومی است. چگونه میتوان به عنوان یک فرد مسلمان دیندار بود و حرمت عرصه عمومی را هم نگه داشت.
او گفت که داوری نهایی من این بوده که شاید مهمترین فضیلتی که یک فرد دیندار در طول حیات خود باید به آن پایبند باشد فضیلت مداراست. و به همین دلیل عنوان مدارا در کتاب آمده است.
در نظر ورزیهایی که بین نواندیشان دینی شکل گرفته است، فضیلت مدارا نقش برجستهای را داراست.
نراقی گفت که از نظر من مدارا به این معناست که موضع خود را باور دارید و موضع خود را حق میدانید و موضع مقابل را باطل. یک موضع قاطع گرایانه درباره حق و باطل دارید. این بخش عقیدتی مفهوم مداراست.
در مقام عمل شما معتقدید با افرادی که در مقام موضع مخالف هستند در صلح و مسالمت زندگی کنید. بنابراین آن تمایز نظری با یک میل عملی همراه است. میل اینکه با مخالفان خود همزیستی مسالمت آمیز داشته باشید. این بخش عملی مفهوم مداراست.
در بخش سوم مفهوم مدارا، شما باید معیاری داشته باشید تا بین عقاید در خورِ مدارا و اعمال و رفتاری که در خور مدارا نیستند تمایز قائل شوید.
فضیلت مدارا بین دو حد تعریف میشود. یکی مطلق گرایی و دیگری کثرت گرایی. مطلق گرایان بر این باورند که با امر باطل تحت هیچ شرایطی مماشات نباید کرد و همزیستی با حاملان این رفتارها به هیچ وجه شایسته نیست. این گروه وجه عقیدتی تعریف مدارا را میپذیرند اما با وجه عملی آن مشکل دارند. کثرت گرایان با وجه عقیدتی مفهوم مدارا مشکل دارند و معتقدند مرز میان حق و باطل روشن نیست و آنچه از حق و باطل می گوییم ناشی از بدفهمی است. بنابراین نظر، دیدگاه رقیب هم نوعی نظر تلقی میشود. در مقام عمل همه باید یکدیگر را تحمل کنند. این نظریه بر این باور است که همانقدر من بر حق هستم که شما. و من همانقدر باطل هستم که شما. و معتقد است دلیل قاطعی برای برتری یک دیدگاه بر دیدگاه دیگر وجود ندارد.
مفهوم کانونی مدارا این است که برخی امور باطل وجود دارد که در خور مداراست.
بهترین مفهوم برای درک مدارا، حقِ ناحق بودن است. یعنی مفهوم حقِ ناحق بودن را برای دیگری به رسمیت بشناسید و باید با این عقاید کنار بیاییم و با حاملانشان زندگی مسالمت آمیز داشته باشیم.
در این زمینه باید بین «حق بودن» و «حق داشتن» نیز تمایز قائل شد.
حق بودن صفتی است که به عقاید نسبت میدهیم. حق داشتن حقوقی است که به افراد داده میشود. گوهر حقِ ناحق بودن به صرف حق بودن و به صرف ناحق بودن برای فرد حقوق اجتماعی خاص نمیآورد. و یا او را از حقوق اجتماعی محروم نمیکند.
یعنی یک رابطه تلازم میان حق و ناحق وجود ندارد. باید معیاری وجود داشته باشد تا تمایز قائل شود بین دو گروه باورهای نادرست و ناحق. باورهایی که ناحق هستند و در خور مدارا هستند و باوری که ناحق هستند و در خور مدارا نیستند.
در این زمینه مهمترین معیار اصل زیان است. یعنی باور کاذبی به زیان افرادی میشود و یا به سبب نشر آن منجر به محدودیت فرد یا افرادی میشود. در این خصوص نمیتوان مدارا کرد.
نراقی همچنین گفت که در پیشینه تاریخ مفهوم مداراگری، دو نوع مداراگری در تاریخ عثمانی و هندی دیده میشود. مداراگری عثمانی یک مفهوم عمودیست. یک نفر در رأس حاکمیت برای ایجاد توازن در جامعه حقوقی را برای اقلیت در نظر میگیرد.
در هند مدل افقی مفهوم مدارا حاکم است. به این معنی که همه باید حریم باورها را محترم بشمارند و قدرت تعیین کننده ساختارهای مداراگرایانه نبود.
سؤال این است که به عنوان یک فرد دیندار این امکان را دارید تا مداراگری داشته باشیدیا نه؟
پارهای از مبانی در فرهنگ اسلامی وجود دارد تا مبنایی برای مداراگرایی افقی قرار بگیرد. یعنی مداراگرایی بر مبنای احترام متقابل میان آرا و مذاهب مختلف در جامعه.
رکن اول مفهوم بر میگردد به مفهوم ملک مشاع در عرصه عمومی. یعنی همه افرادی که در یک جامعه زندگی میکنند.
رکن دوم افراد حق هر گونه تصرف در اموال خود را دارند. تمام مالکان ملک مشاع باید در اداره ملک مشارکت داشته باشند
رکن سوم مفهوم عدالت است. مالکان ملک مشاع برای اداره ملک باید شیوهای عادلانه برگزینند که حق تمام مالکان محترم شمرده شود. مطابق این اصل شما نمیتوانید امور را به شیوهای تنظیم کنید که حقوق عدهای نقض شود.
نراقی گفت که اگر قرار بر تصویب سیاست است باید دو نکته را در نظر داشت.
یکی اینکه شما نمیتوانید قوانینی را تصویب کنید که منافع عدهای را نقض کند.
و دیگری قانون باید به گونهای وضع شود که بین اعضا جامعه مشترک باشد.
بنابر نظریه نواندیشان دینی رأی اکثریت باید مبنای کار باشد. نقض این دیدگاه این است که حقوق اقلیت را به رسمیت نمیشناسد و راه را برای دیکتاتوری اکثریت باز میکند.
شرط عادلانه نظام حکومت به رسمیت شناختن حقوق اقلیت است .
نراقی در نقدی به دیدگاه نواندیشان دینی عنوان کرد در مدلی که نواندیشان دینی ارائه میدهند بدین گونه نیست که شهروندان همه با هم برابر هستند. بلکه معتقدند که شهروندان در حقوق حداقلی با هم برابر هستند و بیشتر از آن را باید به اثبات برسانند . اکثریت باید حقوق آنها را به رسمیت بشناسند در غیر این صورت نمیتوانند مطالبهای داشته باشند.
در مفهوم مداراگری همه از حقوق برابر برخوردارند. چه مسلمان چه غیر مسلمان فرقی ندارد و اگر کسی از حقوقش محروم شد باید برای آن دلیل بیاورند. مثل کسی که جرم و جنایتی مرتکب شده است
ریشه این باور نواندیشان دینی برمی گردد به درک نظریه مدیریت اجتماعی نواندیشان از مفهوم حقِ ناحق بودن.
در نظریه مدیریت اجتماعی که نواندیشان ارائه میکنند معتقدند در برخی مسائل ما خود را حق میدانیم و دیگران را ناحق و معیاری که ارائه میدهند معیار دینی است.
صحبت این است در عرصه عمومی معیار تمایز امور ناحقِ در خور مدارا و امور ناحقی که در خور مدارا نیستند یک مبنای مشترک باید فرض کرد.
اگر بر اساس ایدئولوژی خود معیارها را مشخص کنیم بدین معناست که چیزهایی که در چارچوب ایدئولوژی من نیست را در خور مدارا نمیدانم و بقیه را وادار به تبعیت از الگوی خود میکنم و به این صورت حق مشاع دیگر مالکان را زیر پا میگذارم.
برای جلوگیری از این بی عدالتی باید مبنایی تعریف کرد که بین تمام مالکان ملک مشاع مشترک باشد. این مبنا باید بر مبنای عقل عرفی و عقل جمعی باشد.
به عنوان مثال در یک برنامه تلویزیونی یکی از نواندیشان دینی از شورای نگهبان دفاع میکرد و استدلالش این بود که حتی در یک جامعه سکولار هم شورای نگهبان لازم ست و کار شورای نگهبان این است که مطمئن شود قوانینی که در عرصه عمومی وجود دارد با ارزشهای دینی منطبق و سازگار باشد. معنای این سخن این است که باید یک مرجعیت دینی در جامعه وجود داشته باشد که این تمایز را انجام دهد.
در نظریه مدیریت اجتماعی نواندیشان دینی مفهوم حق ناحق بودن را به رسمیت شناختند. و دلایل دینی مشخص میکند چه کسی در خور مدارا و چه کسی در خور مدارا نیست.
بنده معتقدم عقل عرفی باید معیار مالکان ملک مشاع باشد.
نراقی سپس تمایزی را نشان داده و عنوان کرد که باید بین «جامعه دینی» و «اجتماعات مدنی داوطلبانه دینی» تمایز قائل شد.
یک جامعه سالم یک جامعه اخلاقی و عادل است که دینداران میتوانند اجتماعات خود را داشته باشند. ورود به این اجتماعات آزادانه است و آزادانه میتوانند خارج شوند. قوانیتی که در عرصه عمومی وضع میشود نباید یکسره دینی باشد. اما داخل اجتماعات میتوانند قوانین خود را داشته باشند و مناسبات گروهی خود را شکل دهند
بنابراین تفاوت وجود دارد بین دین مدنی و دین غیر مدنی .
دین مدنی تلاش میکند در یک جامعه سالم و اخلاقی عدالت محور اجتماعات خود را داشته باشد و در این اجتماعات گوهر دین را مراقبت کند. در این اجتماعات فرد تلاش نمیکند تا ایدئولوژی خود را حاکم کند و حاکمیت را دینی کند. هم حقوق دیگر شهروندان را به رسمیت میشناسد و هم فعالیتهای خود را آنچنان که شایسته است انجام میدهد.
زمانی که دین حاکم بر عرصه عمومی شود خود را با اقتضائات جامعه همرنگ میکند. و این باعث به وجود آمدن تغییر و تحولات در دین میشود که گاهی گوهر دین را مخدوش میکند.
نظریه مدیریت اجتماعی نواندیشان دینی تمایل دارد دین عرصه عمومی را در سیطره خود قرار دهد و چون عرصه عمومی گسترده است به وسیله اعمال خشونت جامعه را همراه میکند و گوهر لطیف دین را مخدوش میکند
ما نباید به دنبال جامعه دینی باشیم؛ باید به دنبال اجتماعات مدنی دینی باشیم که هم از گوهر دین مراقبت کند و هم از طریق دفاع از عدالت، سلامت جامعه را تضمین کند.
تهیه و تنظیم متن: نجمه امیدپرور