خاموشی یک دارالولایه؟!
آیا مسؤولان چاره ای اندیشیده اند که سیستان را به عنوان دارالولایه نگاه دارند و حیات آن را استمرار بخشند؟
سیستان از قدیم الایام به دارالولایه معروف بوده است. این شهرت به دوران آغازین صدر اسلام در سیستان می رسد که اهالی این سرزمین نسبت به سبّ امیرالمؤمنین علی بن عبیطالب علیه السلام واکنش نشان داده اند و بر مشی رایج حرکت نکرده و با همه مشکلات بر حب علی بن ابیطالب که با دل و جانشان آمیخته شده بود باقی ماندند. این محبت به حضرت علی علیه السلام و اولاد آن حضرت همچنان در این سرزمین باقی مانده است.
این وضعیت همچنین در خون خواهی از نوه رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز نمود یافته است. مردم سیستان قبل از آن که مختار به خون خواهی از امام حسین علیه السلام قیام نماید واکنش نشان داده و والی حکومت را از سیستان فراری دادند و تا مدت ها اجازه ندادند که ایادی حکومت در این منطقه حکمرانی نمایند.
همه این فضائل که ما شیعیان به آن افتخار می کنیم روزی روزگاری در سیستان جاری بوده است و امروزه نه این اعتقادات به ائمه علیهم السلام بلکه حیات سیستان به مخاطره افتاده است.
اگر بپذیریم که حیات سیستان به آبی است که از آن سوی مرزهای سیستان ابتدا در هیرمند جاری و سپس در هامون جریان می یابد اما این مسأله این روزها با دشواری هایی زیادی رو به رو شده است و به نظر می رسد آنچه از آن با عنوان افتخارآمیز دارالولایه یاد می شود در اثر فقدان و کم بود آب و وجود ریزگردها دیگر اثری از آن برجای نماند.
بسیاری از سیستانی ها این روزها جلای وطن کرده و به انگیزه زندگی حداقلی خانه و کاشانه آبا و اجدادی خود را ترک کرده اند. گو این که حتی ممنوعیت حمل و نقل اسباب و اثاثیه نیز مشکل گشا نبوده است و خانواده های صبور سیستانی پس از تحمل سختی های بسیار اکنون با برجای گذاشتن همه زندگی خویش تنها در تلاش اند جان خود را نجات دهند.
در این کچ اجباری حتی بسیاری از خانواده ها به این هم فکر نمی کنند که به کجا می روند تنها در تقلای ترک و مهاجرت از منطقه هستند و همین که از دیار سیستان دور شوند و از حزه ریزگردها خارج شود و مجالی برای تنفس بیابند کافی است. اینان مشکلات سال های بی آبی را که به حدود بیست سال می رسد با پوست و گوشت و استخوان خویش لمس کرده اند و چاره دیگری جز کوچ اجباری برای آنان باقی نمانده است.
بی آبی و کم آبی و خشکیدن دریاچه که ممر درآمد و معیشت خانواده های بسیاری بوده است امروزه بیکاری، ناامنی، بیماری و هوای آلوده را برای آنان به همراه داشته است.
آیا مسؤولان چاره ای اندیشیده اند که سیستان را به عنوان دارالولایه نگاه دارند و حیات آن را استمرار بخشند؟
یا این که با انتقال همین اندک آب به زاهدان در صدد هستند حیات را از سیستان زایل کنند و همین تعداد جمعیت صبور را هم از منطقه پراکنده سازند؟
مسؤولان حتماً به خاطر دارند که روزی سیستان را که دارالولایه بوده است تنگه احد نظام می شمردند. آیا در خاطر دارند که اگر حیات سیستان به مخاطره افتد – که البته چند سالی است که به مخاطره افتاده است – مرزهای شرقی ما از سیستان به کرمان نقل مکان می کند؟
جدای از تبعات اجتماعی، بهداشتی، اقتصادی و حتی سیاسی این مسأله آیا در تبعات امنیتی این مسأله اندیشیده اند؟
اگر پاسخ مثبت باشد باید شاهد عمل آنان باشیم که بتواند شیعیان منطقه را که ریشه در منطقه دارند و هویت منطقه را از قدیم الایام شکل داده اند و از سویی به ولایتی بودن خود افتخار می کنند به باقی ماندن امیدوار سازند.
شاید احیای هامون بتواند اندکی از این مصائب را کاهش دهد.
انتقال آب از سیستان به زاهدان بماند برای بعد.
آیا مسؤولان چاره ای اندیشیده اند که سیستان را به عنوان دارالولایه نگاه دارند و حیات آن را استمرار بخشند؟
شریف لکزایی