بیژن عبدالکریمی: مبانی لیبرالی بخشهایی از حوزههای علمیه را مضمحل کرده
بیژن عبدالکریمی، در گفتوگو با خبرنگار ایلنا گفته است گفتمان قدرت سیاسی در ایران نمیخواهد توتالیتر باشد و در ذات خودش علاقهای به توتالیتر شدن ندارد اما به دلیل محدودیتهای بینشی و عملی ناچار به سیاستهای زورمدارانه میشود. به همین دلیل ما الان با نوعی انسداد روبهرو هستیم. این استاد فلسفه در این گفتوگو که خلاصه آن در ادامه آمده پیشنهاد میکند برای فاصله گرفتن از سیاستهای آنارشیستی و مخربانه و از سوی دیگر دور بودن از سیاستهای توتالیتر نیازمند گفتمانهای جدیدی هستیم.
ـ هویت فردی مؤلفههای بنیادیتری از مقوله سیاست دارد، هویت فردی افراد یک جامعه برمیگردد به تاریخیت و ریشههای کهنتری، اما هویت سیاسی به هر حال در سیالیت است و زودتر تحول میپذیرد اما هویتهای تاریخی دیرینهتر بوده و ماندگارتر است، با این وصف از این نظر که هویت فرد در نسبت با محیطش، جهانش و دیگران تعیین و تعریف میشود خود مقوله سیاست هم میتواند در هویت فرد اثرگذار باشد به این معنا که مواقعی که قدرتهای سیاسی خودشان استیلا و قدرت پیدا میکنند بسته به اینکه با جهان فرد چه میکنند، فرد بر اساس هویت بنیادین فردی و اجتماعیاش نسبت به هویت سیاسی و مواضع سیاسی قدرت سیاسی موضع میگیرد و این موضعگیریها در یک رابطه دیالکیتیکیف سیال و دو طرفه بخشی از هویت فرد را تشکیل خواهند داد.
ـ اگر قرار باشد که قدرتهای سیاسی این هویت را دیکته کنند این دیکته کردن به معنای نادیده گرفتن آزادیهای افراد است به ویژه در دوران جدید و در جهان کنونی که آزادی یکی از مؤلفههای بنیادین جهان کنونی است. نادیده گرفتن این مؤلفه بنیادین، یعنی آزادیهای فردی به شدت با سوبژه مدرن تعارض پیدا کرده، منجر به ظهور تعارض به شکلهای مختلف میشود، و در این صورت از شکلهای بسیار نرم مثل تغییر مدل مو و تغییر نوع پوشش گرفته تا به صورتهای بسیار خشن مثل طغیانهای قومی را شاهد خواهیم بود. به هر حال حرف نهایی این است که سیاستهای هویتی از طرف قدرتهای سیاسی که از طریق اعمال قدرت باشد و نه به واسطه سیاستهای فرهنگی، در هر صورت با شکست مواجه خواهد شد.
ـ ما نیازمند ظهور گفتمان تازه هستیم، ما باید در جامعه گفتمان تازهای خلق کنیم که هم شیوههای آنارشیستیک را محکوم کند و هم به اصطلاح در برابر اِعمال قدرت از بالا به پائین مقاومت کند، متأسفانه در جامعه ما یک چنین گفتمانی غالب نیست، یا گفتمانهای اپوزیسیون است که وجهه آنارشیستیک دارد، حالا یا آگاهانه و یا ناآگاهانه (که بیشتر ناآگاهانه است) و از سوی دیگر گفتمان قدرت سیاسی را داریم که هر چند نمیخواهد توتالیتر باشد و در ذات خودش علاقهای به توتالیتر شدن ندارد به دلیل محدودیتهای بینشی و عملی ناچار به سیاستهای زورمدارانه میشود، به همین دلیل ما الان با نوعی انسداد روبهرو هستیم لذا برای فاصله گرفتن از سیاستهای آنارشیستی و مخربانه و از سوی دیگر دور بودن از سیاستهای توتالیتر نیازمند گفتمانهای جدیدی هستیم. البته خود ظهور این گفتمان جدید نیازمند آن است که دو طرف آمادگی برای ظهور این گفتمان را پیدا کنند که متأسفانه در هر دو طرف یعنی هم اپوزیسیون و هم پوزیسیون چهرهها و جریانات تندرو اجازه آن را نمیدهند و به همین دلیل نیازمند این هستیم که خردمندان و روشنفکران جامعه و افرادی که اهل افراط و تفریط نیستند بتوانند این گفتمان تازه را شکل دهند.
ـ مروز لیبرالیسم و نئولیبرالیسم قدرتمندترین ایدئولوژی جهان است. این سخن را نباید در معنایی سیاسی و نظامی بلکه باید در معنای فلسفی و پدیدارشناسانه درک کرد. در واقع مدرنیته باعث آن شده که مبانی و ارزشهای لیبرالی جهانی شده و سراسر کره زمین را فرا گیرد و به طریق اولی و به تبع آن جامعه ایران را هم دربرگرفته و بخشهای بسیار زیادی از نهادها و حتی بخشهایی از حوزههای علمیه ما را نیز در خود مضمحل کرده است. لذا به واسطه اینکه زیست جهان ما مدرن شده، مدیران ما هم بخشی از این جهان مدرن هستند. اما وقتی شما مفهوم لیبرال و نئولیبرال را به کار میبرید در واقع امری آنتولوژیک یعنی وجودشناسانه و امری اگزیستانسیل یعنی انسانشناسانه را به امری سیاسی تبدیل میکنید، لذا این مفاهیم سیاسی مانع از این میشوند که شما واقعیت تاریخی جامعه ما را ببینید.
ـ مر سیاسی در ایران ضعیف شده، اما نه به خاطر اینکه نظام سرمایهداری تصمیم به این امر داشته بلکه از این بابت که ما در روزگاری زندگی میکنیم که به دلیل بسیط و سیطره فردگرایی (اندیویودآلیسم) لیبرالی، با تضعیف امر سیاسی، با اضمحلال امر سیاسی و حتی با مرگ امر سیاسی مواجه هستیم و این یک مقوله جهانی است، یعنی این به دلیل بسط فردگرایی و اتمیزه شدن انسانهاست.