برادرانِ زنجانی، فقیهانِ سیاستورز
برادران زنجانی زمانی با امام خمینی در محضر همدرسشان آیتالله سید کاظم شریعتمداری مینشستند و به مباحثه میپرداختند. آنها در نقد سیاستهای پهلوی و در براندازی حاکمیت آن همرای بودند. پس از پیروزی انقلاب اما اخوان زنجانی در گوشهای نشستند و طریقت عزلت گزیدند. سید ابوالفضل و سید رضا در مهجوریت از دنیا رفتند. سید رضا در گوشهای از حرم حضرت معصومه (س) در قم خفته و سید ابوالفضل در قبرستان بی بی سکینه کرج به خاک سپرده شده است. از قم تا کرج را میتوان به نیمروزی طی کرد و مزار این دو برادر را زیارت کرد و فاتحهای خواند. در میانههای راه اما باید ایستاد و سلامی هم به امام خمینی داد. سه فقیهی که در براندازی حاکمیت استبداد همرای بودند اما در ترسیم سیاستهای حکومت جدید چندان همدل نبودند: «در عالم آخوندی خرده حسابهایی است، بهتر است که ما مداخله نکنیم.»
سید هادی طباطبایی: اعتراضها به حکومت پهلوی که بیشتر میشد، مهدی بازرگان نامهای به «آیتالله خمینی» نوشت. او در آن نامه اینگونه آورد که: "… ما نباید قانون اساسی را کنار بگذاریم و فراموش کنیم، برای اینکه تنها مدرک و سندی که اعتبار بینالمللی برای ما دارد، قانون اساسی است. قانون اساسی چیزی است که دنیا آن را قبول دارد و مُصّر است که اجرا شود. مهمتر اینکه اگر ما قانون اساسی را کنار بگذاریم و برایش اعتبار و اساس قائل نباشیم، اصلاً حق ایراد به شاه را نداریم. ما وقتی میتوانیم به شاه اعتراض کنیم و او را مقصر بدانیم که قانون اساسی را پیش بکشیم. قانون اساسی چون سند مملکت است و علمای بزرگ هم روی آن صحه گذاشتهاند، از نظر شرعی و اسلامی هم معتبر است. آن وقت است که میتوانیم به شاه هزار جور ایراد بگیریم که چرا در این کار دخالت کردی؟ چرا ساواک را درست کردی؟ چرا انتخابات مجلس ما اینطور است؟ "[1]
بازرگان اگر چه دانش آموخته فرانسه بود، اما این سخنان را نه از انقلابِ کبیر به یادگار آورده بود و نه از مدرسه دموکراسی خواهی فرانسه تعلیم گرفته بود. وی این سخنان را از روحانی وارستهای نقل میکرد که مرتضی مطهری در شأناش گفته بود: "من آخوندی خداترس مانند او کم دیدهام یا ندیدهام". بازرگان، این سخنان را از سید ابوالفضل مجتهد زنجانی نقل کرده بود و در نامهای به امام مینگاشت. مجتهد زنجانی روحانی پاکنهادی بود که قانونمداری را ترغیب میکرد، بر دموکراسیخواهی تاکید میورزید و بر آموزههای حقوق بشری التفات داشت.
سیدِ زنجانی بر آن بود تا آنچه را که در سیاستِ مدرن بر آن تاکید میرود، در آموزههای پیامبر(ص) جستجو کند. وی مقالهای در سیره رسول الله(ص) نگاشت و اینگونه آورد که: "در منظومه فکری پیامبر(ص)، افراد استقلال رای و آزادی عمل داشتند. کسی حقِ مداخله در کارهای خصوصی دیگران را نداشت و هرگاه عملی مربوط به جامعه بود، حقِ اظهار نظر را برای همه محفوظ میدانست. وی هرگز به طور تحکم و استبداد رای رفتار نمیکرد و به افکار مردم بیاعتنایی نمینمود و نظر مشورتی دیگران را مورد مطالعه و توجه قرار میداد."[2]
قانونمداری و التزام بدان، چنان در اندیشه مجتهد زنجانی برجسته بود و بر آن تاکید میورزید که حتی پیامبر(ص) را پیشگام عرصه قانونمداری مینامید: "پیامبر به منظور اینکه فکر تبعیض را از میان ببرد و روح احترام و تسلیم به امر قانون را در کالبد اجتماع زنده سازد، همواره در انقیاد به قانون پیشقدم میشد و اجراء احکام شریعت را از خود و خانوادهاش شروع میکرد."[3]
سید ابوالفضل زنجانی همچنین مقاله «نظام اجتماعی اسلام» را نگاشت و سیاستِ اسلامی را در آن مقاله ترسیم کرد. سید هادی خسروشاهی، آن مقاله را در سال 52 به چاپ رسانید که مورد استقبال قرار گرفت. شیخ نعمتالله صالحی نجف آبادی گفته بود که: "مقاله یا رساله نظام اجتماعی اسلام آنقدر غنی و فشرده و پر محتواست که شایسته است شروحی بر آن نوشته شود". در آن مقاله بود که سید از معایبِ حاکمِ مستبد سخن گفت و حکومت دیکتاتوری را به نقد کشید: "حاکمِ مستبد، مردم را به بردگی میکشاند و سلب آزادی میکند، فرصت ارشاد و انتقاد به کسی نمیدهد، رای خود را بدون دلیل بر آراء دیگران مقدم میشمارد، مانع از رشد فکر و نمو اراده میگردد، جامعه را به اطاعت کورکورانه وا میدارد، حاکم مستبد خودخواهی را به حد نهایی رسانیده و تشخیص خود را موجودی مقدس و بالاتر از همه میپندارد و اگر فرصت پیدا کند تا ادعای خدایی هم پیش میرود و از همگان خضوع کامل میطلبد. چون از تصرف در روح و قلب مخالفانِ خود مایوس شده، جسم و پیکرشان را در معرض شکنجههای غیر انسانی قرار میدهد. مخالفانِ خود را به باد تهمت و ناسزا گرفته و به جاهطلبی و اخلالگری و ایجاد فتنه منتسب میکند. در عین حال که با اهل دین و ایمان مبارزه میکند، تظاهر به دینداری نموده و خویشتن را حامی و طرفدار دیانت قلمداد می کند".[4]
زنجانی پس از برشمردن اینگونه رفتارها و فسادهای دیکتاتوری، تاکید میکند: "ناگفته نماند که استبدادِ دینی هم مانند استبدادِ سیاسی از نظر اسلام محکوم و مطرود است، اسلام به هیچ کس اجازه نمیدهد که اوهام و هوسهای خود را منتسب به خداوند نموده و در قالب دین، به مردم تحمیل کنند."[5] بر اساس همین دریافت از سیاست بود که مجتهد زنجانی نیز به مخالفت با حاکمیت پهلوی می پرداخت. او سیاستِ حکومت را به نقد میکشید که "حرمت آزادیِ بیان را پاس نمیدارد و اگر نشریاتی به صورت اعلامیه یا نامه سرگشاده از طرف افراد و جمعیتهای مخالف و معترض بر نظام دیکتاتوری انتشار یابد و اگر احیاناً نسخهای در دست کسی ببینند او را مورد مواخذه قرار میدهند".[6]
وی همچنین عدم سیاستورزی حزبی و عدم التزام به مبانی تحزّب را در حکومت پهلوی بر نمیتافت و اعلام میکرد که "پانگرفتن حزبِ به اصطلاح رستاخیز هم در اثر عدم رعایت اصول حزبی بود، به علاوه آمدند و به جای تفاهم و ایجاد ایمان و علاقه در قلب مردم، راه تطمیع و تهدید و توسل به زور را در پیش گرفتند و با گروکشی و نپرداختن به کار و نیازمندیهای مردم، عضویت اجباری را تحمیل کردند و به خیال خود حزب فراگیر را که در قاموس سیاست معنا ندارد – یعنی کلیه نفوس ایران، چه مفهوم و مرام حزب را درک کنند و چه درک نکنند، چه بخواهند و چه نخواهند، به طور تکوینی عضو آن به دنیا آمده و به صفت عضویت، زندگی را ترک خواهند نمود- به وجود آوردند و اینک میبینیم که خواب و خیال بود و حباب روی آتش."[7]
نظام مطلوبی که سید ابوالفضل زنجانی در خاطر میپرورد، نظامی مشورتی بود: "در یک حکومت اسلامی باید آراء و افکار عقلا و دانشمندان قوم به کار افتد، باید به آنها فرصت داده شود تا آزادانه در مصالح عمومی افکار خودشان را در معرض شور قرار دهند و نظام صالح از نظر اسلام، همان است که تصمیمات آن متکی به مشورت بوده باشد".[8]
سید ابوالفضل در سال 1356 همچنین به همراه گروهی از روشنفکران منتقد، جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر را بنا نهاد. سید، اعلامیه حقوق بشر را مورد تایید قرار داد و با این عبارت که «شرف انسانی به موجب آیه "ولَقد کرّمنا بَنی آدم" زیر بنای آزادیها و عدالت و صلح جهانی و همزیستی مسالمتآمیز است"، به دفاع از آن پرداخت. سید زنجانی سپس مقالهای نگاشت و اعلام کرد که " قسمتی از کلیات حقوق بشر مندرج در قرآن مجید و سنت حضرت خاتمالانبیاء و ائمه هدی را در طی بیست و سه ماده به اطلاع برادران ایمانی میرسانم تا هر کس مایل باشد، آزادانه از آن پشتیبانی نموده و به طرفداران حقوق بشر بپیوندد".[9] وی سپس با برشمردن بیست و سه اصل از حقوق بشر و انطباق آن با آیات قرآنی، اسلام را نیز پشتیبان حقوق بشر معرفی کرد.
این روحانی زنجانی با همعنان قرار دادنِ تئوریها و دستاوردهایِ مدرن بشری در کنار سنتِ اصیلِ اسلامی، به تدوین معیارهای سیاسی میپرداخت و به مبارزه با رژیم پهلوی میرفت. وی اما در این راه، برادرِ کوچکتر خود را نیز به همراه داشت. آیتالله سید رضا زنجانی، برادر سید ابوالفضل بود. وی نیز که در تأسیس کمیته دفاع از حقوق بشر با سید ابوالفضل همکاری کرد، تمام قامت از حکومت مصدق حمایت کرده بود، نهضت مقاومت ملی را پایه نهاده بود، داریوش فروهر را به عقد پروانه اسکندری در آورده بود، عبای زمستانی در عزلت احمدآباد به محمد مصدق هدیه داده بود، وصیت نامه شیخ عبدالکریم حائری یزدی در حضور او نوشته شده بود و محل مشورت فعالان سیاسی لقب گرفته بود.
سید رضا نیز به مانند برادر خود، از مدافعان قانونمداری بود. انتقاد عمده او به حاکمیت پهلوی نیز از همین نقطه بود. سید رضا در بیانیهها و نامههای خود، بارها بر این مهم تاکید میورزید و قانونمداری را راه نجات ملی میدانست. وی در نامهای که به مناسبت تأسیس نهضت آزادی در سال 1340 نگاشت نیز بر این مهم انگشت تاکید نهاد. وی پیامی فرستاد و در آن، پس از ابراز شادمانی، به بنیانگذاران نهضت توصیه کرد که "برای برپایی جامعه زنده تلاش کنید و به حکومت عدل و قانون معنا و روح تازه دهید"[10]
سید رضا همچنین بر این باور بود که دستیابی به اهداف اجتماعی، بدون تشکل و همکاریهای سازمانی بلاثمر و غیر ممکن است. بر همین اساس بود که در تأسیس سازمانها و نهادهای مختلف کوشش میکرد. با تعدادی از روحانیون طرفدار نهضت ملی "هیأت علمیه تهران" را بنیان نهاد، دو روز پس از کودتای 28 مرداد، "نهضت مقاومت ملی" را پایه گذاری کرد. به مؤسسان نهضت آزادی نیز نامه مینوشت و مسّرت خود را از این مهم نشان میداد که "… مسرت و ابتهاج بنده از این جهت است که الحمدلله تعالی عموم آقایان عزیز و مسلمان متوجه آن شدهاند که تعقیب و نیل به اهداف اجتماعی در جهان امروز بدون تشکیل و همکاری سازمانی و بدون رعایت نظم و انضباط بلا ثمر و غیر ممکن است".[11]
آیتالله سید رضا زنجانی اگر چه بر تشکلهای اینچنینی ابراز خرسندی میکرد، اما هیچگاه وارد کمیتههای مرکزی نشد و معتقد بود به عنوان «روحانی» بهتر میتواند به وظایف سیاسی و اجتماعی خود عمل کند. سید رضا بر این باور بود که روحانیان نباید به عنوان مجری در امور دولتی دخالت کنند. او گفته بود که: "ما به هیچ وجه نمیتوانیم در عمل، مجریان خوبی در امور دولتی باشیم. ما هر کجا مغایر با ضوابط مذهبی و قانونی عمل شود تذکر میدهیم. دخالت در امور اجرایی موجب بلا و فساد است".[12] پاسداشت و حرمت نهادن به موقعیت روحانیت، در مبارزات سیاسی برای او بسیار قابل اهمیت بود. سید رضا به عنوان یک روحانی مبارز هیچگاه در مقابل سیاستمدارانِ حکومت سر خم نکرد. در خاطرهای از دوران زندانش گفته بود: "در زمانی که مرا به حبس انداخته بودند، من در وسط راهرویی روی زمین نشستم … ناگاه از پشت در شنیدم که فریادی آمد که کدام پدرسوخته حضرت آیتالله را اینجا نشانده است؟ سرم را بلند کردم، دیدم فرماندار نظامی است. گفتم همان پدرسوختهای که شما به او دستور دادید."[13]
سید رضا زنجانی منشِ رفتاری محمد مصدق را میپسندید. او گفته بود که حکومت دکتر مصدق، باشرافتترین حکومتی بود که در عمرم دیدم. اینکه مصدق در پیشبرد اهداف سیاسی خود، از شعارهای به ظاهر اسلامی استفاده نمیکرد و آنرا حربهای قرار نمیدهد مورد توجه زنجانی بود. وی میگفت که: "محمد مصدق بدون تردید مسلمان معتقدی بود و اسلام را بالاتر از آن میدانست که آن را وسیله پیشبرد مقاصد سیاسی و جلب افکار قرار دهد. او شخصیتِ سیاسی بود و نه مبلغ رسمی مذهب".[14]
مصدق نیز وطنپرستیِ سید رضا را ارج مینهاد و بر وی مینوشت که: "قربانت شوم، مرقومه محترمه عزّ وصول ارزانی بخشید و موجب نهایت خوشوقتی و شعف گردید. شعف از این جهت که به وجود عالی علاقهمندم و از صمیم قلب او را دوست دارم و به آن احترام میگذارم و احتیاج به ذکر علت نیست و علل بسیار هست که یکی پاکدامنی و وطنپرستی شماست …"[15]
در اختلافی که میان دکتر مصدق و آیتالله کاشانی در گرفت نیز سید رضا کوشید پا درمیانی کند: "…خدمت دکتر مصدق رسیدم. ایشان در مورد کاشانی گفت به ایشان اخلاص دارم، آقا هستند، بزرگوارند و از اینگونه تعارفات. من پاسخ دادم که من دلال اخلاص کسی نیستم ولی اینجا ایران است. در ایران بدون آخوند شما نمیتوانید حکومت کنید و بهتر از کاشانی هم پیدا نمیکنید … مصدق که از پاسخ من متوجه هدفم در اصلاحِ روابط بین او و کاشانی شده بود اظهاراتی در نقد رفتار کاشانی بیان کرد… تلاشِ من برای اصلاح روابط فیما بین دکتر مصدق و آیت الله کاشانی متأسفانه بی نتیجه ماند."[16]
زنجانی اگر چه با دکتر مصدق همرای بود، اما هیچگاه حاضر نشد که علیه آیتالله کاشانی هم سخنی بگوید. وقتی که با پرسش فرمانداری نظامی مواجه شد که: آقا چرا منزل آیت@الله کاشانی نیامدید؟ پاسخ داده بود که "در عالم آخوندی خرده حسابهایی است. شایسته نیست که شما مداخله کنید."[17] زنجانی با رویّهای که برگزیده بود، مرجعی برای مشورت بود. آیتاللهالعظمی سید محمد هادی میلانی از سید زنجانی مشورت میطلبید که: "حضرت آقای قمی در مسجد گوهر شاد بعد از درس، صحبتی میکنند و گویا عصبانی میشوند. لهذا از همان روز تا دیشب در خانه محصور بودند و بالاخره در این ساعت تبعید شدهاند و معلوم نیست به کدام ناحیه؟ اجمالاً ارشادم فرمایید چه اندازه و به چه طور که عقلایی باشد رفتار کنم…"[18] و صادق قطبزاده این سخنِ سید رضا را سرلوحه مبارزان دانشجو میدانست که گفته بود: «هر مسلمانی که یک آجر قصر یزید را لق کند به اسلام خدمت کرده است.»
با اوجگیری انقلاب اسلامی، پیوند برادران زنجانی با برخی از رهبران انقلاب نیز محکمتر شد. مرتضی مطهری و شهید بهشتی صبح روز 12 بهمن 57 نزد سید رضا رفتند و به اتفاق او و برادرش سید ابوالفضل برای استقبال از امام خمینی به فرودگاه مهر آباد رفتند. اما طولی نکشید که برادران زنجانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گوشهنشینی را اختیار کردند. حاج آقا رضا پس از پیروزی انقلاب به همراه برادر بزرگش و نیز دو فرزند موسس حوزه (حضرات شیخ مرتضی و شیخ مهدی حائری یزدی) و نیز استاد محمدتقی شریعتی تصمیم گرفتند که هیچگونه مسؤولیت اجرایی را نپذیرند و تنها در صورت نیاز به امام خمینی مشاوره دهند و نیز از ایشان بخواهند که مانع از ورود روحانیان به مسائل اجرایی شوند. بر همین اساس بود که سید ابوالفضل پیشنهاد سمتِ ریاست دیوان عالی کشور را نپذیرفت.
این دو برادر به برخی سیاستهای اوایل انقلاب نیز انتقاد داشتند. سید ابوالفضل نامهای منتشر کرد و به برخی از رفتارهای انقلابیون در اوایل انقلاب اعتراض کرد. وی در آن نامه سیاستهای حضرت امیر(ع) را یادآوری کرد که :" … عدل علوی اجازه نمیدهد برای مردم پروندهسازی شود و هرکس که با ابن ملجم تماس گرفته و با او آشنایی یا از وی پذیرایی نموده است، تحت تعقیب و مجازات قرار بگیرد…"[19]
او در نقد سیاستمداران نیز سیرت رسولالله را در پیش چشمانشان نهاد و تذکار داد که به شیوههای نبوی در سیاست قدم نهید: "پیامبر همین که نوبت به مبارزه مسلحانه رسید، با رعایت اصول انسانی و عدالت به جهاد پرداخت و از حد ضرورت پا را فراتر نگذاشت، وقتی که جنگ منتهی به پیروزی گردید و فاتحانه به شهر مکه وارد شد، با بردباری و بزرگواری اعلام کرد هر کس سلاح خود را به زمین نهاد، هر کس به خانه شد و در به روی خود بست، هر کس به کعبه پناهنده شد، هر کس به خانه ابوسفیان پا نهاد، ایمن است و کسی متعرض آنان نشود …"[20] سید زنجانی نیز اینگونه سیاستورزی را از حاکمیتِ اسلامی انتظار میبرد.
برادران زنجانی زمانی با امام خمینی در محضر همدرسشان آیتالله سید کاظم شریعتمداری مینشستند و به مباحثه میپرداختند. آنها در نقد سیاستهای پهلوی و در براندازی حاکمیت آن همرای بودند. پس از پیروزی انقلاب اما اخوان زنجانی در گوشهای نشستند و طریقت عزلت گزیدند. سید ابوالفضل و سید رضا در مهجوریت از دنیا رفتند. سید رضا در گوشهای از حرم حضرت معصومه (س) در قم خفته و سید ابوالفضل در قبرستان بی بی سکینه کرج به خاک سپرده شده است. از قم تا کرج را میتوان به نیمروزی طی کرد و مزار این دو برادر را زیارت کرد و فاتحهای خواند. در میانههای راه اما باید ایستاد و سلامی هم به امام خمینی داد. سه فقیهی که در براندازی حاکمیت استبداد همرای بودند اما در ترسیم سیاستهای حکومت جدید چندان همدل نبودند: «در عالم آخوندی خرده حسابهایی است، بهتر است که ما مداخله نکنیم.»
[1] – سایت بنیاد آثار و اندیشههای شهید بهشتی
[2] – یادگاریِ ماندگار، جعفر سعیدی، ص97
[3] – همان، ص199
[4] – همان، ص193
[5] – همان، ص194
[6] – همان، ص340
[7] – همان، ص342
[8] – همان، ص204
[9] – همان، ص346
[10]– اسناد نهضت آزادی ایران، ص50-51
[11] – همان
[12] – رودخانه خروشان عشق، محمود حکیمی، ص 204
[13] – نامهها، بهروز طیرانی، ص43
[14] – همان، ص47
[15] – همان، ص61
[16] – همان، ص35
[17] – همان، ص42
[18] – همان، ص70
[19] – یادگاریِ ماندگار، جعفر سعیدی، ص303
[20] – همان، ص295
برادران زنجانی زمانی با امام خمینی در محضر همدرسشان آیتالله سید کاظم شریعتمداری مینشستند و به مباحثه میپرداختند. آنها در نقد سیاستهای پهلوی و در براندازی حاکمیت آن همرای بودند. پس از پیروزی انقلاب اما اخوان زنجانی در گوشهای نشستند و طریقت عزلت گزیدند. سید ابوالفضل و سید رضا در مهجوریت از دنیا رفتند. سید رضا در گوشهای از حرم حضرت معصومه (س) در قم خفته و سید ابوالفضل در قبرستان بی بی سکینه کرج به خاک سپرده شده است. از قم تا کرج را میتوان به نیمروزی طی کرد و مزار این دو برادر را زیارت کرد و فاتحهای خواند. در میانههای راه اما باید ایستاد و سلامی هم به امام خمینی داد. سه فقیهی که در براندازی حاکمیت استبداد همرای بودند اما در ترسیم سیاستهای حکومت جدید چندان همدل نبودند: «در عالم آخوندی خرده حسابهایی است، بهتر است که ما مداخله نکنیم.»
سیاستِ اسلامی در آرای برادران زنجانی
مطلب به روز ومفیدی هست کاربردی است معروف را خوب می شناساند ومنکر را شفاف بیان کرده است استبداد اسلام از نخستین نهاد که خانواده است مخالف استبداد است ازدواج با دو خواهر منع شده تا مرد نگویید اگردومی را ندهید اولی را طلاق میدهم ریشه استبداد در ایات سوره زنان خشکانده شده است استبدادگری زن هم درصورتیکه نیازهای مردرا سرکوب وعقده فروخورده کند ممنوع شده واجازه داده شده ازدواج تا چهارتا داشته باشد که این قانون سبب مهار استبدادگری زن ومرد می شود توخود حدیث مفصل بخوان ازاین مجمل اگر انتخابات انجمن اولیاء ومربیان درست عمل شود درمدارس یک گام تمرینی به سوی دمکراسی است اما افسوس
فکر کنم همین سیدابوالفضل بوده که سالها پیشش از انقلاب در وسط حیاط فیضیه کتاب «کالبدشکافی جهارانقلاب» کرین برینتون را به طلاب نشان می داده و به آنها می گفته ببینید سرنوشت انقلابها چه می شود! به آقای خمینی بگویید سرنوشت انقلابها چه هست!