فردید و فلسفه اسلامی
سیدپیمان نقیبی رکنی
بیژن عبدالکریمی در کتاب ” هایدگر در ایران ” به نظرگاه فردید درباره فلسفه اسلامی اشاره میکند و از نگاه او با عنوان ” بصیرتهای اصیل درباره سنت تفکر اسلامی ” یاد میکند.
عبدالکریمی سپس به رأی متمایز فردید درباره کلیت فلسفه اسلامی اشاره میکند و چنین می نگارد:
” او اساساً درباره کل تاریخ فلسفه اسلامی رأیی دارد که در روزگار ما کاملاً خلاف آمد نظر بسیاری از سنت گرایان، به معنای عام کلمه، است. به اعتقاد فردید، «در تاریخ اسلام، فلسفه امری عارضی است و در غرب فلسفه از لوازم ذات تاریخ [آن] به شمار میرود». این سخن بدان معناست که از نظر فردید، سنت تفکر فلسفی در تاریخ ما، به تمامی، آن گونه که در تاریخ غرب متحقق شده، تحقق نیافته است. ” (هایدگر در ایران، ص ۲۸۹)
اینکه تاریخ غرب دارای ذات است هیچ معنای محصلی ندارد اما اگر بخواهیم به شکلی همدلانه نظر فردید را بخوانیم، بصیرتهایی در آن میتوان یافت.
در تاریخ فکر غربی همواره فلسفه جزء جدایی ناپذیر آن تلقی میشود. این مسئله تا آنجا پیش میرود که در الهیات مسیحی، نمیتوانیم مرزی میان دیدگاه متکلمانه و فلسفی قائل شویم و الهیدانان مسیحی به چنین تفکیکی قائل نبودند. البته بعضی از آباء لاتین کلیسا نظیر ترتولیان با دیدگاه یونانیان مخالف بودند اما در مقابل آباء دیگر کلیسا نظیر ژوستین شهید و آگوستین قدیس به فکر فلسفی قائل بودند.
اما فلسفه در فکر اسلامی به سختی جای گرفت و فیلسوفان تکفیر میشدند. در ضمن، بر خلاف مسیحیان، فیلسوفان مسلمان عنایت چندانی به تفسیر متن مقدس نداشتند و حتی فارابی تا بدانجا پیش میرود که متن مقدس را همچون کلام شاعرانه و دارای محاکات قلمداد میکند و ارزش معرفتی برای آن قائل نیست.
بنابراین همانطور که عبدالکریمی اشاره میکند در گفتار فردید، با وجود انتقادهای بسیار، میتوان بصیرتهایی یافت.