نگاهی زیباییشناسانه به قرآن به مناسبت انتشار کتاب «زبان به مثابه معجزه»؛ استثناییترین اعجاز
عظیم محمودآبادی
«زبان به مثابه ترجمه»، عنوان کتابی است از نوید کرمانی که به تازگی ترجمه فارسی آن منتشر شد.
«بزرگترین شاعر در میان شاعران جزیرهالعرب لَبید بن ربیعه بود. اوراق اشعار او به نشانه برتریِ او بر دیگر شاعران بر در خانه کعبه، یعنی مکان مقدس شهر مکّه آویزان بود. هیچ شاعری جسارت آن را نداشت که با لبید همآوردی کند و ابیاتش را کنار اشعار او بیاویزد. روزی چندتن از یاران نزدیک پیامبر – که میان کافرانِ عرب در آن زمان به ساحری مرموز و شاعری مجنون شهره بود – نزدیک کعبه شدند و بخشی از قرآن را به درِ کعبه آویختند و از لبید خواستند آن را بخواند. سلطانالشعرا از روی غرور و نخوت خندهای کرد و بیشتر از سر تفریح یا شاید از روی تمسخر پذیرفت که آن آیات را بخواند، اما مقهور زیبایی آیات شد و در دم به اسلام گروید.» (زبان به مثابه معجزه، نوید کرمانی، ترجمه ملیحه احسانینیک و لیلا ذوالقدری، نشر کرگدن، چاپ اول؛ 1399، ص 13)
هرچند در توفیق و توسعه «اسلام»، عوامل متعددی دخیل بودهاند اما آنطور که نتایج برخی پژوهشها نشان میدهد عامل زیباییشناختی نیز از جمله عواملی بوده که در گرایش به این دین، نقش نسبتاً تعیین کننده داشته است. تحلیلی که شاید در نگاه اول نوعی پارادوکسیکال به نظر آید؛ چراکه این سئوال مطرح میشود چطور ممکن است دینی که با تکیه و تاکید بر جهاد و شمشیر، توانست از شبهجزیرهای کوچک به دوردستترین سرزمینها در اقصا نقاط دنیا برسد، از چنان وجه زیباییشناختی نیز برخوردار باشد که دل از جماعتی برباید و کسانی را شیفته خویش سازد؟
به کانال دینآنلاین در تلگرام بپیوندید!
این همان موضوعی است که پایه برخی تحقیقات نسبتاً متأخر را تشکیل داده و از قضا به نتایج به غایت جالب توجهی نیز رسیده است.
نتیجهای که هرچند در بدو امر، اعجاب برانگیز باشد اما با تأمل و تفحصی چند، چندان هم صعبالوصول به نظر نمیآید.
تا جایی که برخی پژوهشگران را وا داشته تا بدون لکنت زبان و در کمال صراحت بگویند و بنویسند که عامل زیباییشناختیِ قرآن، در اقبال افراد به دینِ اسلام، با هیچ دینِ دیگری قابل مقایسه نیست: «ویژگی خاصِّ گزارشهای مربوط به تغییر دین در صدر اسلام به ویژه آن هنگام روشن میشود که نظایر آنها را در ادیان دیگر جستوجو کنیم. پدیده تغییر دین بر مبنای دلایل زیباییشناسانه، آنطور که در اسلام حتی در سدههای متأخر بارها گزارش شده است، در مسیحیت به ندرت یافت میشود. نه در اناجیل و نه در هیچ جای دیگر گزارشهایی مشابه و از نظر تعداد قابل مقایسه با اسلام ثبت نشده است.» (همان، ص 26)
آری اگرچه شاید نه بیش، اما یقیناً پیش از آنکه شمشیرِ «اسلام» در توفیق و توسعه آن، نقشی ایفا کرده باشد، این بیانِ زیبایِ قرآن بود که قرار از دلها و هوش از سرها میربود و نَفَسها را در سینهها حبس و چشمها را خیره و گاه، تَر میکرد و قلبها را میلرزاند و جانها را تکان میداد. هرچند شمشیرِ اسلام، بس تیز و بُرنده بود اما پیامش نیز کمتر از آن، بُرّا و صفشکن نبود کهای بسا تیغِ کلامش از تیغِ آهن، تیزتر بوده باشد و به قول مولانا بل زِ صد لشگر، ظفرانگیزتر!
آری اسلام با جهاد توانست زور و زَرِ مشرکان را به سخره گیرد و پیروز میدانهایی باشد که گاه تعدادِ عِدّه و عُدِّهشان کمتر از یکسومِ جبهه مقابل بود. اما پیش از آن با طَنینِ کلامِ وحی بود که توانست دلهایی را فتح و قلبهایی را به تَصَرُّف خویش درآورد که خواب را برای همیشه از چشمِ مُتِنَعِّمانِ سفره تزویرِ اهل شرک گرفت تا جایی که آنها را واداشت تا در گوشِ سفیرانشان پنبه فرو کنند تا مبادا دین و دل به یک شنیدن ببازند!
آری شاید با نگاهِ زیباییشناسانه بهتر بتوان «معجزه» بودن قرآن را درک کرد اما آنچه شاید از این مهمتر باشد، نفسِ ادعای دینی است که سخن از چنین نوعی از اعجاز را مطرح کرده است.
به بیان دیگر گذشته از اینکه قرآن – بنابر نگاهی زیباییشناسانه- معجزه است و این اعجاز برای کثیری از ابناء بشر، محرز و مسلّم شده است اما از آن مهمتر نَفسِ داعیه اعجاز برای چیزی است که تا پیش از آن معجزه محسوب نمیشده است.
البته میدانیم که لفظ «معجزه» در قرآن نیامده است و این اصطلاحی است که علمای علوم اسلامی جعل کردهاند و قرآن برای این امور تنها مفهوم «آیه» (نشانه) را به کار میبرد؛ «نشانه» ای که برایش حریف میطلبد و داعیهدارِ آن است که کسی را یارای رقابت با آن نخواهد بود.
اسلام، اساساً معجزه خود را در سخنش و ویژگی الهیاش را در پیامِ خود معرفی کرده است که این نکته – دستکم از منظر زیباییشناسی- شاید از اصل اعجازش اهمیت بالاتری داشته باشد. این همان چیزی است که قرآن را تبدیل به استثناییترین معجزه در میان معجزات پیامبران کرده است. چنانکه نوید کرمانی از آن به «برهانِ زیباییشناسانه» تعبیر میکند: «این استدلال را میتوان نوعی برهان زیباییشناسانه بر وجود خدا دانست. در فرهنگ غربی، بعید است بتوان نظیری برای این استدلال در ساحت دین دریافت؛ بیشتر باید به تأثیر شخصی و درونیای فکر کرد که موسیقی کسانی چون باخ و موتسارت به جای گذاشتهاند. بیسبب نیست که شنوندگان این آثار تمایل دارند آنها را «الهی» بنامند.» (همان، ص 15)
توفیقِ سویههای زیباییشناسانه قرآن، البته محدود به صدر اسلام نبود و نیست بلکه در طول تاریخ، این سویه همچنان از درخشندگی به غایت قابل توجهی برخوردار است. سویهای که آنقدر در طول این تاریخ پرفراز و نشیب پررنگ بوده که گاه به روایتهایی انجامیده که باورپذیری آنها چندان ساده نیست. از جمله اینکه در سنتِ اسلامی به کتابهایی نظیر «کشتهشدگانِ قرآن» بر میخوریم که مرگِ کسانی را روایت کرده که در مواجهه با آیات این کتاب قالب تهی کرده و جان باختهاند! («ثعالبی، ابواسحاق» مهرداد عباسی، دانشنامه جهان اسلام، تهران: کتاب مرجع، 1384، ج 9، ص 60)
همچنین نقل شده برای مدتها از قرائت آیات قرآن برای بیهوشی بیمارانی که در آستانه انجام عمل جراحی قرار داشتهاند بهره میبردند. چراکه استماع کلام وحی، به قدری آنها را از خود بیخود میکرده که از هوش رفته تا جایی که تیغ تیزِ جراحی را بر تنِ خود حس نمیکردند! (زبان به مثابه معجزه، نوید کرمانی، ترجمه ملیحه احسانینیک و لیلا ذوالقدری، نشر کرگدن، چاپ اول؛ 1399، ص 14)
این سخنان فارغ از میزانِ صحت و سقمشان، مبیّن حقیقتی است که نشان از استثنایی بودنِ سخنانی دارد که خود، پیش از هر کس دیگر به این مهم شهادت داده و منکران و مخالفان را به همآوردی طلبیده و ندای «هل من مبارز» ی سر داده که گوش تاریخ پس از چهارده قرن هنوز صدای جوابِ قابل اعتنایی نشنیده است.
علاوه بر این حتی بزرگان شعر و ادبِ غیرِ عرب نیز بر جایگاهِ بیبدیل قرآن، اذعان داشتهاند. از آنجمله میتوان به فریدریش روکرت، یوهان ولفگانگ گوته و حتی کسی همچون جیمز جویس اشاره کرد. (همان، ص 82)
در این میان حتی بودهاند مستشرقانی که پا را از این نیز فراتر نهاده و به مصادره به مطلوب کردن قرآن همت گماردهاند و اساساً آن را متنی غربی خواندهاند!
چنانکه آنگلیکا نویورت استاد مطالعات قرآنی دانشگاه برلین، به صراحت میگوید قرآن «متنی اروپایی» است!! (ص 117)
نویسنده «زبان به مثابه معجزه» با استناد به سخن نویورت، درصدد آن است که نتیجهای عجیب اما به غایت درخورِ توجهی را استنتاج کند. اینکه ویژگیهایی که در اندیشه غربی به «هنرمند» نسبت میدهند، همان چیزهایی است که در فرهنگ اسلامی به «رسول» اختصاص دادهاند. (همان، ص 122)
کرمانی بر همین اساس تاکید میکند که بیسبب نیست که شنوندگانِ موسیقی کسانی چون باخ و موتسارت تمایل دارند آنها را «الهی» بنامند! (همان، ص 15)
به صفحه دینآنلاین در اینستاگرام بپیوندید!
او تصریح میکند: «نه پیامبر و نه نابغه، هیچ یک از خود سخن نمیگویند و به میل خود عملی انجام نمیدهند، بلکه این خدا است که از طریق آنان در لحظهای که مجذوبشان کرده است سخن میگوید و عمل میکند. خدا از این طریق خودش را آشکار میکند.» (همان، ص 123)
این سخنان چقدر آدمی را به یاد آیه «وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی؛ و از سر هوس سخن نمیگوید، این سخن بهجز وحیی که وحی میشود نیست» (سوره نجم، آیات 3 و 4، ترجمه محمدمهدی فولادوند) میاندازد.
هرچند این یادآوری مبتنی بر درکی زیباییشناسانه از وحی باشد که البته با درکهای پیشین تفاوتی اساسی دارد.
نوید کرمانی داستاننویس، پژوهشگر و روزنامهنگار آلمانی ایرانیتبار است. او که یکی از پرکارترین نویسندگان آلمانیزبان در سالهای اخیر بوده در نوشتههایش به پدیدههایی چون دین و زندگی انسانها در جوامع چندفرهنگی و جایگاه فردیت در جهان مدرن میپردازد.
پدر و مادر او چند سالی پس از کودتای 28 مرداد جلای وطن میکنند و مقیم آلمان میشوند. پدر وی که دانشجوی رشته پزشکی بود در این کشور فارغالتحصیل میشود و عزم بازگشت به ایران میکند اما با موانعی از سوی دولت آلمان روبهرو میشود و سرنوشتِ او و خانوادهاش برای همیشه در آلمان رقم میخورد.
بنابراین نوید در خانوادهای ایرانی- آلمانی متولد میشود. خانوادهای با گرایشات دینی – اسلامی و مبتنی بر تساهل و مدارا. شهری که خانواده او در آن اقامت داشتند، شهری مذهبی با گرایشات «خشکه مقدسانه» مسیحی. تضاد میان دینِ خانه و دینِ جامعه، نوید را به کنجکاوی و تأمل در باره ادیان و زیستِ دینی کشاند تا جایی که حاضر نشد در درس و مدرسه راه پدر را طی کند. او به تئاتر و فلسفه علاقهمند میشود و در ادامه پا به عرصه پژوهشهای دینی و اسلامی میگذارد.
نگاه زیبایی شناسانه او که شاید بیش از هرچیز برآمده از تجربه زیستهاش در خانوادهای متدین در دلِ تمدن مغرب زمین باشد. این نگاه زیباییشناسانه به دین و به ویژه قرآن، اکنون به اصلیترین دغدغه پژوهشی او تبدیل شده است.
دغدغهای که البته برایش پاسخهایی یافته که صادقانه و سخاوتمندانه آنها را با مخاطبانش به اشتراک میگذارد.
آثار او نشان میدهد آشنایی خوبی با جوامع غربی از سویی و برخی جوامع اسلامی و کشورهایی نظیر ایران و مصر از سوی دیگر دارد.
وی همچنین مدتی را در قاهره زندگی و تحصیل کرده است. تجربهای که نگاه زیبایی شناسانه او به اسلام و قرآن را که در آلمان شکل گرفته بود، ارتقا بخشید. او در آنجا با مسیحیانی آشنا میشود که به جلسات قرائت قرآن میرفتند. نه برای اینکه به آیات آن مؤمن باشند، بلکه صرفاً برای لذت بردن!
او در خیابانهای قاهره سوار تاکسیهایی میشود که رانندگانش نوارهایِ کاستِ قرائت قرآن میگذاشتند اما نه برای هدایت و اجر معنوی بلکه به صرف انبساط خاطر و لذت جویی!
«زبان به مثابه ترجمه»، عنوان کتابی است از نوید کرمانی که به تازگی ترجمه فارسی آن منتشر شد.
از او تا کنون آثار متعددی به زبان آلمانی منتشر شده که متاسفانه بسیاری از آنها هنوز به فارسی برگردانده نشده است.
«زبان به مثابه ترجمه»، نسخهای است تخلیص شده از اثر اصلی او تحت عنوان «خدا زیباست».
«زبان به مثابه ترجمه»، با ترجمه ملیحه احسانینیک و لیلا ذوالقدری توسط انتشارات کرگدن برای اولین بار منتشر شده است.
این کتاب، چهارمین اثر از مجموعه «اسلامپژوهی» به دبیری مهرداد عباسی است که «کرگدن» به انتشارش همت گماشته است.
مهرداد عباسی نیز مقدمهای نسبتاً مفصل در باره نویسنده این کتاب و اهمیت آثارش نوشته است که بیتردید در شناساندن این نویسنده و محقق ایرانی به مخاطبان و خوانندگان هموطنش مفید خواهد بود.
این کتاب همچنین دارای سه پیوست مهم است که برای هرچه بیشتر و بهتر شناساندن کرمانی به مخاطب ایرانی مفید خواهد بود.
دبیر این مجموعه که از او آثار متعددی در باره مطالعات اسلامی – قرآنی تاکنون منتشر شده – گاه در مقام مترجم، گاه در مقام ویراستار و یا دبیر مجموعه- ترجمه یکی از پیوستهای این کتاب را بر عهده داشته که بر غنای هرچه بیشتر آن افزوده است.