«نوروز به شنبه افتاد» | مهدی فردوسی مشهدی

مهدی فردوسی مشهدی

لحظه تحویل سال 1400 خورشیدی، ساعت 13:07دقیقه و 28 ثانیه شنبه سی‌ام اسفندماه 1399 است [1]. اگر درباره تقارن نوروز با شنبه از گوگل بپرسید، یافته‌های فراوانی را خواهید دید که کمابیش همه آنها رونوشت‌های یک‌دیگرند و بر خوش‌یُمنی این تقارن، دلالت می‌کنند. آیا تقارن نوروز با شنبه خوش‌یُمن است؟ خاستگاه مثل «نوروز به شنبه افتاد» کجاست؟ چرا این مثل در فضای مجازی دست به دست می‌شود؟

لحظه تحویل سال 1400 خورشیدی، ساعت 13:07 دقیقه و 28 ثانیه شنبه سی‌ام اسفندماه 1399 است [1]. اگر درباره تقارن نوروز با شنبه از گوگل بپرسید، یافته‌های فراوانی را خواهید دید که کمابیش همه آنها رونوشت‌های یک‌دیگرند و بر خوش‌یُمنی این تقارن، دلالت و توضیحاتی از این دست عرضه می‌کنند:

هر چند سال یک‌بار که نوروز به شنبه می‌افتاد از رئیس یهودیان چهار هزار درهم به عنوان هدیه می‌گرفتند، اما رئیس یهودیان قلباً مایل نبود حتی بعد از هر سی سال هم نوروز به شنبه بیافتد تا او مبلغی به عنوان هدیه به شاهنشاه بدهد. این مثل را درباره کسی به کار می‌برند که بعد از مدتی از او می‌خواهند کاری بکند و او از این کار امتناع می‌کند یا با اکراه و بی‌میلی به آن کار دست می‌زند [2].

این ادعا که هر سی سال شنبه به نوروز می‌افتد، سخن دقیقی نیست، بلکه این زمان کوتاه‌تر است؛ چنان‌که لحظه تحویل سال 1394 ساعت 15:02 دقیقه و ۱۰ ثانیه شنبه بود [3].

من اکنون به معنای آن مثل نمی‌پردازم، بلکه فقط به سه پرسش در این‌باره پاسخ می‌دهم: یکی آیاییِ خوش‌یمنی این تقارن، یکی چیستی تبار و کجاییِ خاستگاه این مَثل، یکی چرایی بازنشر چنین اطلاعاتی در فضای مجازی به‌ویژه شبکه‌های اجتماعی.

آیا تقارن نوروز با شنبه خوش‌یُمن است؟

پاسخ منفی است؛ زیرا نوروز هر سال با یکی از روزهای هفته متقارن می‌شود و «شنبه» در سنجش با هر یک از آن روزها، ارجح و افضل نیست. روزهای یک سال طبیعی، از ۳۶۵ روز بیش‌تر و از ۳۶۶ روز کم‌تر است. بنابراین، گاه‌شماران مفهومی را به نام «کبیسه» ساخته‌اند تا نقص توازن را جبران کنند. به تعبیر دیگر، کبیسه به معنای روزی است که جای کسر و کمبود چند سال را می‌گیرد و مجموع ساعت‌های سال‌های قبل را یک‌جا در خود دارد و کمبود عددی آنها را یک‌جا جبران می‌کند و باز به تعبیر دیگر، روزی را بر سال معینی می‌افزایند و آن سال را کبیسه می‌خوانند [4].

زمین در گردش خود پیرامون خورشید روزی به جای نخستش بازمی‌گردد. آن روز و روزی که به سال طبیعی افزوده می‌شود تا نقص مذکور جبران شود، همواره با شنبه مقارن نیست، بلکه نوروزِ هر سال، با روزی از روزهای هفته مقارن است و اگر این تقارن موجب فضیلت باشد، دیگر روزها نیز هر از گاهی به این ویژگی دست می‌یابند و «شنبه» در این میان خصلت ویژه‌ای ندارد. از قضا اگر کسی برای فضلیت‌بخشی برای شنبه مقارن با نوروز به روایات رسیده از پیشوایان دینی استناد کند، چیزی فراچنگ نخواهد آورد، بلکه روایات دینی بیش‌تر بر افضلیت «جمعه» و «شب جمعه» تأکید می‌کنند.

برای نمونه، بنابر روایتی منسوب به پیامبر اسلام «إِنَّ یَوْمَ‏ الْجُمُعَهِ سَیِّدُ الْأَیَّامِ [5]»؛ روز جمعه سرآمد همه روزهاست. «لَیْلَهُ الْجُمُعَهِ لَیْلَهٌ غَرَّاءُ وَ یَوْمُهَا یَوْمٌ أَزْهَرُ»؛ شب جمعه از دیگر شب‌ها مِهتر و شریف‎تر و روز جمعه از دیگر روزها درخشان‌تر است. هم‌چنین بنابر روایتی، ایشان درباره برکت بامداد شنبه دعا کرده‌اند، اما بی‌درنگ «پنج‌شنبه» را نیز بدان افزوده‌اند: «اَللَّهُمَّ بَارِکْ لِأُمَّتِی فِی بُکُورِهَا یَوْمَ سَبْتِهَا وَ خَمِیسِهَا[6]»؛ خدایا بامدان شنبه و پنج‌شنبه را برای پیروان من خجسته گردان.

 

خاستگاه مثل «نوروز به شنبه افتاد» کجاست؟

نجوم احکامی، از تأثیر کواکب و سیارات در اوضاع و احوال زمینیان بحث می‌کرد و از این روی، تقارن‌ها در تنجیم و ستاره‌شناسی گذشته، از محورهای کلیدی و برجسته مباحث بود که البته همواره به خرافات هم می‌آمیخت. مرحوم جعفر شهری‌باف (1293-1378)، به شماری از باورهای عامیانه درباره تقارن نوروز با روزهای هفته اشاره کرده است:

اگر روز اول آن شنبه باشد: در آن سال حال مردم سخت باشد و رنج و غم و مشقت و دشواری بسیار باشد و گفت‌وگو و زد و خورد و خصومت زیاد باشد و میان سلاطین و رعایا اختلاف و منازعه بسیار باشد، اما غله نیکو باشد و انگور نیکو بود و انجیر را آفت رسد و سیل و طغیان بسیار باشد، سلطان بزرگی یاغی شود و پادشاهان و امیران و بزرگان زیاد تلف شوند و از جمله چهارپایان و دواب را سیل و طوفان از میان بردارد و فتنه و آشوب بالا گیرد و بر رعایا بدتر گذرد و در فصل بهار آشوب و ناامنی در عراق باشد [7]… اگر روز اول آن یک‌شنبه باشد … اگر روز اول آن دوشنبه باشد … اگر روز اول آن سه‌شنبه باشد … .

 

بنابر عقائد عامه گویی این تقارن دست‌کم صد سال پیش نه تنها خوش نبوده که به ناخوشی می‌انجامیده است. پس سرچشمه مثَل «نوروز به شنبه افتاد» کجاست و چرا شنبه میان دیگر روزهای هفته برجستگی و ویژگی یافته است؟

«شنبه» در سنت ادیان ابراهیمی برجسته و ویژه است؛ زیرا به گزارش متن مقدس یهودی، «بدین‌سان، [آفرینش] آسمان‌ها و زمین و همۀ لشکر آنها تمام شد و خدا در روز هفتم کار خویش را به پایان رسانید؛ پس او در هفتمین روز از همه کار خویش بیاسود و خدا روز هفتم را مبارک خواند و آن را مقدس شمرد؛ چرا که در آن روز از همۀ کار خویش که خدا آفریده و ساخته بود، بیاسود [8]».

هفتمین روز آفرینش در سنت یهودی با شَبّات (שבת / شنبه) منطبق و روز تعطیل هفتگی شمرده شد. شبت عِبری به معنای آسودن خدا پس از شش روز کار آفرینش است و همان روز مبارک را یادآوری می‌کند؛ همان روزی که قرآن با اندک تغییری از آن با نام «سَبت» یاد می‌کند [9] و درباره سرنوشت شوم کسانی توضیح می‌دهد که در این روز تعطیل عبادی به فعالیت اقتصادی دست می‌زدند و به تعبیر قرآن به «اعتداء» دچار می‌شدند.

بعدها قلمرو جغرافیایی مسلمانان گسترش یافت و اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) در قالب «ذمّه» و معاهده و پیمان با حاکمیت اسلامی، از امنیت مالی و جانی برخوردار شدند و البته می‌بایست به جای برخورداری از چنین امتیازات اجتماعی، مالیات و خراجی ویژه را با عنوان «جِزیه [10]» به این حاکمیت می‌پرداختند.

از سوی دیگر و بنابر رسمی دیگر، شاهان پارسیان هنگام فرارسیدن نوروز، شش روز «بار عام» و رخصت دیدار می‌دادند و بر در می‌نشستند و «حاجت مردم روا کردندی و عطاهای فراوان دادندی [11]». هم‌چنین مردم به‌ویژه اشراف و دیگر شاهان، به دیدار هم‌تایان خود می‌رفتند.

خسروان چون نوروز بودی، بر تخت نشستندی و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم رواکردندی و عطاهای فراوان دادندی و چون این پنج روز بگذشتی به لهو کردن و باده خوردن مشغول شدندی [12].

روز اول یا روز ششم جلوس شاهان، روز دیدار او با بزرگان بوده است. شاید سبب تعطیلی پنج یا شش روز بودن روزهای نوروز تا امروز، همین بوده باشد که البته منطقی طبیعی به نام «شش پنجه [13]» داشته است و اکنون مجال سخن درباره‌اش نیست.

چون جم درگذشت، پادشاهان همه روزهای این ماه را جشن گرفتند و این جشن‌ها را شش بخش نمودند: پنج روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند و پنجه دوم را به اشراف و پنجه سوم را به خدم و کارکنان پادشاهان و چهارم را برای ندیمان و درباریان و پنجم را برای توده مردم و پنجه ششمین را برای برزیگران [14].

با توجه به مبارک بودن شنبه نزد یهودیان و با توجه به برخورداری یهودیان از امتیازهای پیش‌گفته در قلمروهای مسلمان‌نشین دارای حاکمیت اسلامی و با توجه به هدیه دادن بزرگان به پادشاه در روزهای پنج‌گانه یا شش‌گانه نوروز، رسمی پدید آمد که بر پایه آن، اگر نوروز با شنبه مقارن می‌شد، سرپرست یهودیان به خلیفه یا پادشاه مسلمان، پیشکش ویژه‌ای می‌داد. مؤید این برداشت، متنی منسوب به عمرو بن‌بحر جاحظ (160 – 255 ق) است:

کان جمیع ملوک فارس یتبرکون بذلک … فکان متى اجتمع النیروز فی یوم السبت، أمر الملک لرأس الجالوت بأربعه آلاف درهم، و لم یعرف له سبب أکثر من أن السنه جرت منهم بذلک، فصارت کالجزیه [15]؛ همه شاهان پارس نوروز را فرخنده می‌شمردند … و چنانچه نوروز با شنبه هم‌زمان می‌شد، پادشاه به بزرگ یهودیان فرمان می‌داد که چهارهزار درهم بپردازد. سببی برای این فرمان نمی‌توان شناسایی کرد؛ مگر اینکه گفته شود آیینی رایج بود و [چنین پیشکشی در قالب] جزیه ادا می‌شد.

 

این سخن در المحاسن و الاضداد منسوب به جاحظ آمده است که برخی از گزارش‌های آن، به تاریخ و فرهنگ کهن ایران ناظرند و از موسی بن‌عیسی کسروی (خسروی) ادیب ناشناخته متوفای سده سوم قمری درباره نوروز و مهرگان نقل می‌شوند. برخی از محققان در انتساب این کتاب به جاحظ تشکیک و البته اعتراف کرده‌اند که حتی اگر این کتاب را جاحظ ننوشته باشد، باز از اهمیت آن کاسته نخواهد شد[16].

رأس جالوت به معنای رئیس آوارگان، لقبی بود که درباره رهبر یهودیان به کار می‌رفت. «رأس جالوت»ها با استناد به تبار‌نامه خود، به داوود نبی نسب می‌بردند. بر پایه این تبارشناسی، مثل «نوروز به شنبه افتاد» تعریضی یهودی‌ستیزانه دارد و هرگز بر خوش‌یمنی و برکت دلالت نمی‌کند، بلکه نوعی دهن‌کژی به اقلیت دینی جوامع مسلمان‌نشین به شمار می‌رفته است.

 

چرا این مثل در فضای مجازی دست به دست می‌شود؟

سرراست‌ترین پاسخ این پرسش، پاسخی است که بر نبود یا کمبود «سواد اطلاعاتی [17]» تأکید می‌کند. مفهوم سواد اطلاعاتی پس از تحولات و تغییرات سریع فن‌آوری‌های اطلاعاتی پیدا شد و به مهارت‌های کاربر و مصرف‌کننده اطلاعات در جامعه اطلاعاتی ناظر است. سواد اطلاعاتی یا به تعبیر دقیق‌تر، سواد اطلاعاتی دیجیتالی بنابر استانداردها و شاخص‌های ویژه‌ای که در منابع مرتبط از آنها یاد شده است، به توانایی کاربر در ارزیابی، مکان‌یابی، ترکیب و استفاده بهینه از اطلاعات و شبکه‌های ارتباطی و منابع الکترونیکی می‌انجامد [18].

موضوع این نوشتار کوتاه چیستی سواد اطلاعاتی نیست؛ چنان‌که مجالی هم برای شرح و بسط آن نیست، اما همین اندازه تأکید می‌کنم که ارزیابی اطلاعات، نخستین گام یا نخستین شرط مواجهه باسوادانه با اطلاعات است. بنابراین، بازنشر افسارگسیخته اطلاعات در انواع محمل‌های رقومی (دیجیتال) بدون ارزیابی و بررسی آنها با برخورداری از سواد اطلاعاتی سازگار نیست.

این بازنشرها برای همه دریافت‌کنندگان مسئله پژوهش و کاوش نمی‌آفرینند، بلکه از قضا برای بیش‌تر دریافت‌کنندگان دانش کاذب می‌آفرینند؛ پس پیش از فشردن کلید بازنشر، از صحت و اصالت اطلاعات باید آگاه شد نه اینکه همچون ماشین بازنشر، هر چیزی را برای دیگران فرستاد. بازنشر افسارگسیخته اطلاعات ارزیابی نشده، نه با فضائل اخلاق رسانه سازگار است نه به آموزش عمومی روش‌مند می‌انجامد.

 

پانوشت‌ها

[1]. www.calendar.ut.ac.ir/Fa/Tahvil/future.asp

[2]. www.isna.ir/news/gilan-80637

[3]. www.tabnak.ir/fa/news/485172

[4]. در این‌باره، ر.ک: ابوریحان محمد بن‌احمد بیرونی، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، تحقیق پرویز اذکیایی، ص 59 به بعد.

[5]. محمد بن‌علی بن‌بابویه قمی، الخصال، ج 1، ص 315.

[6]. محمد بن‌علی بن‌بابویه قمی، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص ۴۲۵.

[7]. جعفر شهری، طهران قدیم، ج 4، ص 51 به بعد.

[8]. آفرینش، 2: 1-3.

[9]. بقره، 65؛ نساء، 47 و 154؛ اعراف، 163؛ نحل 124.

[10]. توبه، 29.

[11]. شهمردان بن‌ابی‌الخیر رازی، روضه المنجمین، تحقیق جلیل اخوان زنجانی، ص 43.

[12]. همان.

[13]. در این‌باره، ر.ک: هاشم رضی، نوروز؛ سوابق تاریخی تا امروز، ص 204.

[14]. همان، ص 205.

[15]. عمرو بن‌بحر الجاحظ، المحاسن و الاضداد، تصحیح علی ابو ملحم، ص 315.

[16]. جلال خالقی مطلق «داستانی از ادبیات از دست رفته پهلوی»، نامه ایران باستان، ش 9 و 10، بهار و تابستان 1384، ص 20-21.

[17]. Information Literacy.

[18]. فاطمه ناهید طباطبایی، «سواد اطلاعاتی»، در دایره المعارف کتاب‌داری و اطلاع‌رسانی.

مطالب مرتبط
منتشرشده: 2
  1. رضا

    تلاش شما در تحقیق قابل تقدیر است ولی این نکته که شما قضاوت را اول کردید و بعد شروع کردید به اثبات کردنش اصلاً توی متن داره فریاد میزنه. مسلمان ها تقریباً هیچ وقت در تاریخ ایران احترام خاصی به اقلیت یهودی نگذاشته اند.

    1. نویسنده

      ضمن تشکر
      این نوشتار داوری نمی‌کند، بلکه فقط توصیف می‌کند. آن مطلب اول هم نقل قول است نه دیدگاه نویسنده. تحقیر اقلیت‌ها؛ به‌ویژه اقلیت‌های دینی و مذهبی بد است؛ یعنی کاری نابایسته است، اما به هر روی، بخشی از تاریخ کشورهای مسلمان‌نشین است و این نوشتار در پی توصیف سرچشمه مثل، ناگزیر آن بخش‌ها را گزارش کرده است.

درج دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.