امان از ریای اجتماعی
از عوارض مهمی که میتواند فرهنگ عمومی را به زانو درآورد، شیوع «ریا» است. گسترش این خصلت مذموم پیکره جامعه را دچار بیماری پنهان، اما کشندهای میکند. البته کشندگی این بیماری رسیدن به مرگ معمول نیست، بلکه «ریامرگ» شدن است. جامعهای که دچار «ریامرگی» شده باشد، کالبدی زنده دارد، به ظاهر زندگی میکند و حتی هنجارهای خود را نیز مینمایاند، اما از درون خورده شده و متلاشی است.
میبینید که روی صحبت ما با ریای اجتماعی است. آنچه تا کنون از خصلت مذموم «ریا» نوشته یا بیان میشده است، بیشتر حکایت از فردی بودن این بیماری میکرد و چنین نیز هست. این انگل، همزاد انسان است و در آدمیانی که صاحب اندیشههای سامان نایافته هستند، سریع رشد میکند. اما گاهی شکلگیری حرکتهای اجتماعی به نحوی است که این بیماری فردی را تبدیل به عارضهای عمومی میکند.
از جمله عوامل مهمی که بیماری «ریا» را گسترش میدهد (چه در بُعد فردی و چه در وجه اجتماعی) اصالت دادن به ظواهر، بدون نگرش به پس زمینههای آن است. ارضا شدن با رفتارهای بیرونی که همان ظاهرنگری و ظاهرپسندی است کمک فراوانی در رسوخ این بیماری به پیکره جامعه میکند. رفتارهای بیرونی طیف وسیعی دارد. از برخوردهای اجتماعی گرفته تا به پا داشتن نماز، از اظهارات سیاسی گرفته تا پایبندی به ولایت و … همه این رفتارها – البته به صورت مجرد – نه دارای ارزش الهی است و نه دارای اعتبار اجتماعی.
ترازوی خداوند در وعده آخرت این رفتارهای بیرونی را با شاهین عدالت سبک و سنگین خواهد کرد و حکم خواهد راند، اما در زمان حال، بخشش اعتبار اجتماعی به این رفتارها از سوی ما میبایست متکی به چیزی جز ظاهرنگری و ظاهرپسندی باشد. ما ناچار از شناخت پس زمینهها و زیرلایههای این رفتارها هستیم.
نکته گفتنی دیگر اینکه؛ همه آنانی که قدرت رفتارسازی دارند و در کوتاهمدت یا بلندمدت میتوانند جهتبخش رفتار اجتماعی شوند میباید مراقب شیوههای کاری خود باشند تا رفتارسازی آنان منجر به شیوع بیماری «ریا» نشود. بنابراین اهرمهایی مثل نصیحتهای غلیظ و پی در پی، حمایت، زور، تشویق، تنبیه و … به همان اندازه که میتواند جهتده و راهنما باشد، میتواند به رشد انگل ریا هم کمک کند.
اگر امکان میداشت برای طرح این مسئله دست به دامان مثال و نمونه نشویم، بهتر میبود تا ذهن مورد تحدید قرار نگیرد، اما ناچاریم برای بیان روشنتر، چند نمونه بیاوریم: یک مدیر مدرسه میتواند با اهرمی مثل حضور و غیاب در نمازخانه، همه دانشآموزان را وادار به خواندن نماز کند. یک مسئول هنری با اهرمی مثل وام بلاعوض میتواند گروهی را وادار به ساختن فیلمهایی با موضوع خاص کند. یک مدیر دانشگاه میتواند با اهرمی مثل زور، زنان دانشجویش را وادار به پوشیدن چادر کند. یک مسئول فرهنگی میتواند با بهرهجویی از ضعف معیشتِ نویسندگان، آنان را به نگارش موضوعاتی که میخواهد وادارد و … این واداشتنها چه بسا از سر نیکخواهی و خیراندیشی باشد، اما وارسی نتیجههای به دست آمده از این رهگذر نشان میدهد که همراه با ساخته شدن این رفتارهای بیرونی، «ریا» نیز گسترش و عمق یافته است. جهتدهی و رفتارسازی در همه عرصهها (به خصوص در بخش فرهنگ و سیاست) باید به چیزی غیر از تظاهر محض متکی باشد. و تا زمانی که ظاهرپسندی ملاک تسکین مسئولان فرهنگی و سیاسی باشد، رشد بیماری «ریا» اجتناب ناپذیر است.
نمیگوییم جامعه ما در آستانه «ریامرگی» واقع شده است، اما میدانیم که این بیماری از شکل خوشخیم خود به درآمده و صورتی بدخیم به خود گرفته است. رفتارسازان جامعه چارهای جز مسدود کردن نگاههای ظاهرپسند خود ندارند و نیز باز کردن چشمهایی که درونکاو است.
هنر، بسط ایمان است. با استقرار ایمان، همه رفتارها خودبهخود اصالت مییابد. و فرهنگ عمومی ما چقدر نیازمند توجه به این نکته اخیر است!
منبع: خبرآنلاین / هدایتالله بهبودی
از عوارض مهمی که میتواند فرهنگ عمومی را به زانو درآورد، شیوع «ریا» است. گسترش این خصلت مذموم پیکره جامعه را دچار بیماری پنهان، اما کشندهای میکند. البته کشندگی این بیماری رسیدن به مرگ معمول نیست، بلکه «ریامرگ» شدن است. جامعهای که دچار «ریامرگی» شده باشد، کالبدی زنده دارد، به ظاهر زندگی میکند و حتی هنجارهای خود را نیز مینمایاند، اما از درون خورده شده و متلاشی است.