ویتگنشتاین، آموزههای فلسفی و فیلمهای ابلهانه هالیوودی| محمدسعید عبداللهی
«فیلمهای ابلهانه و ساده اندیشانه آمریکایی، میتواند با تمام بلاهتش _و درست از طریق همین بلاهت _ به ما چیزی بیاموزند. فیلمهای سبک و مغرورانه و غیر ساده اندیشانه انگلیسی نمیتواند چیزی بیاموزاند. من اغلب از فیلمهای آمریکاییِ ابلهانه، آموزهای در آوردهام.» (ویتگنشتاین، فرهنگ و ارزش)
زندگیِ ویتگنشتاین، این پرآوازه و متفاوتترین فیلسوف قرن بیستم دستکمی از فیلمی پرکشش و جذاب ندارد. فیلسوفی که به تمام ثروت خانوادگیاش پشت کرد و به سختی روزگار گذراند تا جایی که وقتی نورمن مالکوم، پیش از چاپ پژوهشهای فلسفی یک نسخه از آن را تقاضا میکند، ویتگنشتاین در نامهای پاسخ میدهد: «دوست دارم که تو هم نسخهای از متن تایپی اثرم داشته باشی، اما الان نمیدانم چه طور. تنها سه نسخه هست. یکی دست من، یکی دست آنسکوم. یک نصفه، دست مور و باقیاش، جایی در وسایلم در کمبریج. اینجا کسی نیست که از نسخهام کپی برداری کند و این کار هزینه زیادی دارد». ویتگنشتاین فیلسوفی است که شهامت این را داشت تا دوره فکری نخست خود را با قاطعیتی مثال زدنی به باد نقد بگیرد، و یا در برههای از زندگی به ناگه ترکِ دانشگاه و شهرت کند و در روستایی به معلمی برای کودکان بپردازد. اینها همه گوشهای از زندگیِ پر از داستان ِ فیلسوفِ اتریشی است. ویتگنشتاین که همواره از شهرت میگریخت شاید هیچ گاه گمان نمیکرد زمانی خودش دست مایه فیلمها قرار بگیرد و برخی به دنبال گنجاندن ایدههای فلسفیاش در آثار سینمایی یا رمانها باشند.
اما نسبت ویتگنشتاین با هنر و به طور مشخص فیلم چیست؟ چرا فیلسوفی مانند ویتگنشتاین باید به سینما رود و وقت خویش را به دیدن فیلمهای به تعبیرخودش احمقانه آمریکایی اختصاص دهد؟ باری، در وهله نخست شاید دلیلش این است که فیلم ببیند، سرگرم شود و قدری از قیل و قال آکادمیک و سؤالهای دانشجویان رها شود و چنانچه گفته شده است ویتگنشتاین ساعات بسیار خوشی را در سالنهای دهه سی در کمبریج گذارنده است، و در آنجا بیشتر پیشپا افتادهترین فیلمهای روزِ هالیوود را میدیده است، فیلمهای وسترن، موزیکال و…. در رابطه با تجربه سینما رفتنش میگوید: «اخیراً به آروید که همراه او فیلمی قدیمی را در سینما دیده بودم، گفتم: نسبت یک فیلم امروزی، به فیلمی قدیمی، مانند نسبت اتوموبیلی امروزی به اتوموبیلی متعلق به بیست و پنج سال پیش است ….» (فرهنگ و ارزش، ص 19)
پیش از آنکه به ارتباط میان ویتگنشتاین ویا بهتر بگویم ایدههای ویتگنشتاینی و فیلم بپردازم، بهتر است نخست با بهرهگیری از سخنان چند فیلسوف با روحیه فلسفیِ وی آشنا شویم. کارنپ اشاره میکند به اینکه دیدگاه ویتگنشتاین و نگرش او به مردم و حتی مسائل نظری، بسیار شبیه به دیدگاه هنرمندان خلاق بوده است تا دیدگاه و نگرش دانشمندان، بنابراین میشود گفت دیدگاه او شبیه به دیدگاه پیامبران و اهل بصیرت است. (carnap,1993,34) دیوید پیرس نیز درباره فلسفه متأخر ویتگنشتاین؛ معتقد است که روش او بیشتر، شبیه روش هنر است تا علم. (pears, 1971,104) نکته جالب در این زمینه اینکه، خود ویتگنشتاین متأخر بیشتر از افرادی تأثیر پذیرفته که در مرز میان فلسفه، هنر و دین هستند؛ مانند اگوستین، کیرکگور، داستایفسکی و تولستوی، نه فیلسوفان مطرح و حرفهای.
ویتگنشتاین، معتقد بود که فلسفهورزی شاید به این معنا باشد که فرد به طبعش بها دهد، ولی هرگز این نیست که به عقلش. فلسفهورزی از نظر او عناصر یا جنبههای هنری، زیباییشناختی، اخلاقی و دینی دارد و با زندگی سر و کار دارد و اینها همه مسائلیاند که از نظر او با علمِ گفتنی یعنی دانش صرف، حل شدنی نیست و چیزی بیش از علم و دانش میطلبد. چیزی از جنس تغییر دادن، چیزی غیر مستقیم بنابراین چیزی ناگفتنی و وصف نشدنی. از همین رهگذر میتوان به مفهوم نشان دادنِ ویتگنشتاین نیز توجه نمود. ویتگنشتاین متأخر در فلسفهورزیاش، مفهومی به نام دیدن دارد. این مفهوم برای او اهمیتی ویژه دارد چراکه دیدن است که تصویر روشن مورد نیاز برای بلد بودن را به ما میدهد و چنین دیدنی، چنان بلد بودنی را در پی خواهد داشت. ویتگنشتاین به جای عقلانیت و فلسفهورزیهای مرسوم از ما میخواهد چیزی را ببینیم که نوری تازه بر واقعیتها میافکند. او از ما میخواهد به جای پرسشِ فلسفی «چرا»، بیشتر ببینیم.
بنابراین در نوشتههای ویتگنشتاین ایده نشان دادن، در مقابل اندیشیدن یا بیان کردن ایدهای محوری و مهم است. آنچه سینما و فیلم را از یک متن متمایز میکند ویژگی منحصر به فرد آن یعنی نشان دادن است. فیلم مانند فلسفه میتواند واقعیت را به نحوی صادق به ما نشان دهد، به صورتی که آن را بهتر و درستتر از پیش به ما بفهماند. فیلم این کار را از طریق خیال پردازیهایی محقق میسازد که در بردارنده وجوه غیرزبانی بازنمایی همچون استعارهاند، در حالی که فلسفه بیشتر این هدف را با وجوه زبانی توصیف به دست میآورد.
از سویی توجه به فیلم بیانگر آن است که ویتگنشتاین خود به آنچه از آن به صورت زندگی یاد میکند، توجه فراوان دارد. فیلم نقشی را میتواند به عهده گیرد که کتاب و آثار فلسفی دیگر از عهده آن بیرون نمیآیند. برای نمونه ویتگنشتاین در باب مسئله فلسفی اذهان دیگر گوشزد میکند که ما بیشتر استدلال میکنیم که انسانهای دیگر خودآگاه نیستند. این جزء گریزناپذیر رفتار ما با آنهاست. برای رسیدن به اینکه احتمالاً گربهها و سگها درد را حس میکنند نیازی به فلسفهپردازی نیست، اگر با آنها زندگی کنید این حقیقت را کتمان نخواهید کرد. با توجه به مطالبی که پیشتر آمد روشن میشود که چرا ویتگنشتاین اوقات خود را با دیدن فیلم سپری میکرده است (حتی اگر به دید او ابلهانه باشد)، و شگفت نیست که او بگوید از دیدن چنین فیلمهایی آموزههایی را برای فلسفهورزیاش بیابد.
از این رو، اگر بنا را بر ایده ویتگنشتاینی “نشان دادن”، در مقابل اندیشیدن یا بیان کردن بگذاریم، فیلمشان و مرتبهای دیگر مییابد. سینما ارزشی را پیدا میکند که ویتگنشتاین برای فلسفهورزی واقعی قائل بود، یعنی امری یکسره متفاوت با علم یا مجموعهای از آموزهها، فیلم گونهای فعالیت برای رفع ابهامات حاصل از کژفهمیهای زبانی است و همچنین تلاشی برای آشکار ساختن واقعیت، و یا در افقی وسیعتر خلق فلسفه و خلق واقعیت است. ویتگنشتاین میگوید آنچه را که بتوان گفت، میتوان به وضوح گفت و آنچه را نتوان گفت باید به تصویر کشید، یا نشان داد و شاید بتوان این تعبیر را نیز افزود که باید دربارهاش فیلم ساخت.
ارجاعات:
- فرهنگ و ارزش، ویتگنشتاین، ترجمه امید مهرگان، نشر گام نو، 1383، تهران
- Carnap, R. 1993, memories of Wittgenstein
- Pears,David, 1971, wittgenstein