وحدت حوزه و دانشگاه با اسلامی شدن علوم انسانی و اجتماعی
بحث وحدت حوزه و دانشگاه یک مسئله عام است و هرکس از آن فهمی دارد. دانشگاهیهای ما اپوزیسیون نظام نیستند. دانشگاهیان ما عین جامعهاند. عدهای چپ و راست و معتدلتند، همانگونه که در روحانیت عدهای چنیند. نباید از نظر دور داشت که دستآوردهای علمی نظام نتیجه تلاش دانشگاهیها بوده است.
هر دولتی به نحوی به این مسئله بیاهتمام بوده است. دولت سازندگی گرفتار بازسازی مملکت، دولت اصلاحات درگیر اصلاحات سیاسی و مسائل داخلی خودش و رویکرد دولت نهم و دهم در این مسائل بسیار سطحی بوده است.
منظور از وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت فلسفی نیست، بلکه منظور وحدت عرفی است، یعنی هماهنگی و انسجام حوزه و دانشگاه. این وحدت و انسجام هم در چند باب مطرح است: گاه در مسائل سیاسی، اجتماعی، دینی یا آموزشی است و گاهی وحدت حوزه و دانشگاه در متن و محتوا منظور است.
اینها باید از هم تفکیک شود. اگر منظور انسجام حوزویان و دانشگاهیان در مسائل دینی و سیاسی و مسائل نظام است، تا حد زیادی حاصل شده است و الان اختلاف نظر آنچنانی در مسائل بین حوزویان و دانشگاهیان نیست. در حوزه و دانشگاه تقسیمبندیهای سیاسی وجود دارد و عدهای تابع این و عدهای تابع آن هستند و اگر مقصود دفاع از نظام است، هم حوزویان این مسئله را به عهده دارند و هم دانشگاهیان. اگر مقصود اتحاد در مفاهیم و مسائل دینی است، آن هم تقریباً حاصل است. اما اگر مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه وحدت در متون آموزشی و پژوهشی است، در بسیاری از موارد این دروس با هم همنوایی ندارند. مثلاً فرض کنید در علوم مهندسی و تجربی، ممکن است فیزیکدان و شیمیدانی از این دانش بهرههای توحیدی ببرد ولی در مورد این انسجام و وحدت نیازی به هم ندارند. اما آنچه باید بررسی و بحث شود در حوزه علوم انسانی است.
دو تعبیر از علوم انسانی وجود دارد: برخی به همه علوم غیر علوم مهندسی و تجربی و پزشکی علوم انسانی اطلاق میکردند اما برخی بین علوم انسانی و علوم اجتماعی تفاوت میگذارند. مثلا به علم حقوق که بهرهای در زندگی مادی انسان دارد میگویند علوم اجتماعی و علوم انسانی علومی است که به ماوراء الطبیعه مربوط است و در زندگی جاری انسان نقشی ندارد. حوزه علمیه اما در علوم اجتماعی بر اساس مبانی اسلام مطلبی را تدوین نکرده است.
باید کارشناسان برای تدوین متون به مبانی مشترک برسند. در این سی سال پس از انقلاب این کار نشده است. دلیلش هم این است که حوزه علمیه قم عدد و عُده لازم را برای انجام این کار ندارد. چون حوزه علمیه یک صدم دانشگاه دانش پژوه دارد، یعنی دانشگاه چهار و نیم میلیون نفر و طلاب مشغول به تحصیل در حوزه چهار تا پنج هزار نفر است، یعنی یک صدم دانشگاه.
انتظاراتی که از حوزه میرود فوق العاده است. امامت جماعات، تبلیغ بین مردم، مسئولیت عقیدتی سیاسی نیروهای مسلح و قضاوت، همه به عهده حوزههاست. همین حالا شصت هزار مسجد بدون امام جماعت داریم. صحنه قضاوت خالی است و همه جا میگویند صحنه خالی است. این صحنه خالی را باید روحانیان پر کنند. این را با چه جمعیتی پر کنند؟ دانشگاه با همان چهار میلیون نفر ساختمان و امکانات دارد. در شهر قم زمینی که در اختیار حوزههاست، شاید یک دهم زمینی است که در اختیار دانشگاه است و حوزه سنتی نمیتواند به این مشکل جواب دهد.
من فکر میکنم تأسیس این مراکز دانشگاهی حوزوی میتواند راه حل میانهای باشد برای اینکه این گفتگوها را شروع کنند. باید مراکز حوزوی و دانشگاهی به مناسبت رشتهها و موضوعها راه بیفتند.
هرچند تأسیس مراکز حوزوی ـ دانشگاهی ممکن است اهداف دیگری داشته باشد، باید بر اساس این هدف یعنی پژوهش در علوم اجتماعی بر اساس آموزههای اسلامی کار کنند. نظام این وظیفه را باید به این مؤسسات واگذار کند و روی این مسئله باید سرمایهگذاری کنند. عدهای به عنوان هیئت علمی باید انتخاب شوند و با توجه به همه امکانات و تجربیات ایران و جهان، این کار نفس گیر و زمانبر را آغاز کنند.
متأسفانه بیشتر این مؤسسات حوزوی و دانشگاهی برای این هدف آمادگی ندارند. آنها بیشتر در زمینه شناخت موضوع و تربیت استاد بودهاند. باید این دست پژوهشهای کاربردی در متن و نه حاشیه حوزه و دانشگاه قرار بگیرد. همایشها و ستادهایی که برای مطالعه درباره علوم انسانی اسلامی راه افتادهاند تنها توانستهاند موضوع را زنده نگه دارند. نمیتوان گفت که به گستره علوم اجتماعی در اسلام هم علم تولید شده یا حرف هست ولی مبانی اصلی این علوم در نزد ما وجود دارد. مثلاً تکلیف ما درباره نگرش اومانیستی روشن است. دستکم میتوانن مبانی و لوازم التزام به نگرش توحیدی را تبیین کرد. در گام نخست باید به سراغ مسائل فلسفی و معرفتی و زیربنایی نظرات اسلام رفت. این کار زمانبر و نفسگیر است و باید برایش سرمایهگذاری شود، تا حالا هر چه کار شده همه حرف بوده و کاری جدی نشده است.
بحث وحدت حوزه و دانشگاه یک مسئله عام است و هرکس از آن فهمی دارد. دانشگاهیهای ما اپوزیسیون نظام نیستند. دانشگاهیان ما عین جامعهاند. عدهای چپ و راست و معتدلتند، همانگونه که در روحانیت عدهای چنیند. نباید از نظر دور داشت که دستآوردهای علمی نظام نتیجه تلاش دانشگاهیها بوده است.سیدابوالحسن نواب